گنجور

شمارهٔ ۱۲۲۵

گر امشبم چو دوش به سر باز بگذری
لطف است و دل نوازی و مملوک پروری
در شیشه دیده اند گروهی شنیده ام
من دیده ام ولیکن در خواب خوش پری
چون آفتاب از عظمت بر فلک رویم
گر چون همای بر سرِ ما سایه گستری
بر حلقه های زلفت وقف است سرکشی
بر گوشه های چشمت ختم است دل بری
گر زیرِ خاک باشم وگر خاک زیرِ پای
من خاکِ آن زمین که بر آن خاک بگذری
بر آستان نشسته و دل در تو بسته ام
باشد که هم به ما ز سرِ لطف بنگری
ما راستانِ کوی توایم از عدو چه باک
با سرو کس غلو نکند راست منظری
ما ز ابتدایِ کون محّبِ تو بوده ایم
اسرارِ آن سری نتوان داشت سرسری
فریاد ما نمی رسی و ره نمی دهی
آری کجا بریم ز دست تو داوری
در راه بس که دیده به رویم فرو گریست
آبم به زیرِ پای روان شد کَری کَری
از آب گیرِ دیده نشد مردمک برون
هر چند جهد کرد بسی در شناوری
خوابم نمی برد که کند بر مریضِ عشق
گاهی بلا لحافی و گه درد بستری
ماییم و جرعه ای و جفایِ همه جهان
ای یارِ غم گسار بخور غم چه می خوری
گویند خونِ رز به ستم جز تو کس نریخت
آری نزاریا مگر این پی برون بری

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر امشبم چو دوش به سر باز بگذری
لطف است و دل نوازی و مملوک پروری
هوش مصنوعی: اگر امشب مانند دیشب، بی‌خبر از من عبور کنی، این کار لطف و محبت توست و نشانه‌ای از محبت و توجهی است که نسبت به من داری.
در شیشه دیده اند گروهی شنیده ام
من دیده ام ولیکن در خواب خوش پری
هوش مصنوعی: گروهی می‌گویند که در شیشه، منظره‌های زیبا را دیده‌اند، اما من خودم آن را در خواب شیرین مشاهده کرده‌ام.
چون آفتاب از عظمت بر فلک رویم
گر چون همای بر سرِ ما سایه گستری
هوش مصنوعی: اگر من به عظمت خورشید بر آسمان بروم، آیا تو مانند طاووس بر فراز ما سایه می‌گستری؟
بر حلقه های زلفت وقف است سرکشی
بر گوشه های چشمت ختم است دل بری
هوش مصنوعی: حلقه‌های زلفت باعث شده که سرکشی و نافرمانی برای من عادت شود و بر گوشه‌های چشمت عشق و دل‌باختگی من به پایان رسیده است.
گر زیرِ خاک باشم وگر خاک زیرِ پای
من خاکِ آن زمین که بر آن خاک بگذری
هوش مصنوعی: اگر زیر زمین باشم یا اینکه خاک زیر پای من باشد، خاک آن زمینی که بر روی آن قدم می‌زنی، برای من اهمیت دارد.
بر آستان نشسته و دل در تو بسته ام
باشد که هم به ما ز سرِ لطف بنگری
هوش مصنوعی: من بر درگاه تو نشسته‌ام و دل به تو سپرده‌ام، امیدوارم که از روی لطفی به ما نگاهی بیندازی.
ما راستانِ کوی توایم از عدو چه باک
با سرو کس غلو نکند راست منظری
هوش مصنوعی: ما اهل راه و مسیر تو هستیم، از دشمنان هیچ نگرانی نداریم. با سرو، کسی به ما تهمت نمی‌زند، چون ما دارای بصیرت و آگاهی هستیم.
ما ز ابتدایِ کون محّبِ تو بوده ایم
اسرارِ آن سری نتوان داشت سرسری
هوش مصنوعی: ما از آغاز خلقت، عاشق تو بوده‌ایم و نمی‌توان به سادگی از رازهای عمیق این محبت گفت.
فریاد ما نمی رسی و ره نمی دهی
آری کجا بریم ز دست تو داوری
هوش مصنوعی: ما فریاد می‌زنیم اما تو به ما نمی‌رسی و راهی برای نجات به ما نمی‌دهی. حالا ما باید کجا برویم از دست قضاوت و داوری تو؟
در راه بس که دیده به رویم فرو گریست
آبم به زیرِ پای روان شد کَری کَری
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، آنقدر اشک ریختم که دلم به حال خودم سوخت و اشک‌هایم به زمین ریخت.
از آب گیرِ دیده نشد مردمک برون
هر چند جهد کرد بسی در شناوری
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به توصیف حالتی می‌پردازد که در آن فرد تلاش زیادی می‌کند تا اشک یا غم خود را پنهان کند. با اینکه او سعی می‌کند در درون خود را تسلیم احساسات نکند و بر آن غلبه کند، اما همچنان نتوانسته است آثار آن را از چشمانش پنهان کند. به عبارتی دیگر، تلاش او برای کنترل احساساتش به نتیجه‌ای نمی‌رسد و در نهایت، نشانه‌های غم و اندوه از چشمانش نمایان است.
خوابم نمی برد که کند بر مریضِ عشق
گاهی بلا لحافی و گه درد بستری
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم بخوابم زیرا گاهی اوقات درد و بلایا به سراغ کسی می‌آید که به عشق دچار است، حتی در زیر لحاف هم راحت نیست و در بستر بیمار است.
ماییم و جرعه ای و جفایِ همه جهان
ای یارِ غم گسار بخور غم چه می خوری
هوش مصنوعی: ما فقط یک جرعه در دست داریم و از ظلم و بی‌وفایی همه دنیا رنج می‌بریم، ای یاری که غم‌ها را می‌زُدایی، چرا به یاد غم‌ها هستی؟ بیا و بنوش!
گویند خونِ رز به ستم جز تو کس نریخت
آری نزاریا مگر این پی برون بری
هوش مصنوعی: می‌گویند که فقط تو به ناحق بر گل‌های سرخ خون ریختی، آیا نزاریا، آیا این زخم را فراموش خواهی کرد؟