گنجور

شمارهٔ ۱۲۱۷

ترا خود نیست راه و رسمِ یاری
که یاران را معطّل می گذاری
چرا بر هیچ بی دل رحمتی نیست
چه دل داری مگر خود دل نداری
قدم سهل است بر دنیا نهادن
اگر با ما به یاری سر درآری
چنانم در میانِ جان نشستی
که پندارم همه شب در کناری
به زور و زر ندارم با تو دستی
مگر دستی برآرم هم به زاری
بدان ای دوست قدرِ دوست امروز
چنین منگر عزیزان را به خواری
چه سود آن گه که یاد آری به حسرت
که افسوس از تو ای مسکین نزاری

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ترا خود نیست راه و رسمِ یاری
که یاران را معطّل می گذاری
هوش مصنوعی: شما خودتان در نحوه کمک کردن به دیگران مهارت چندانی ندارید و به همین خاطر، دوستانتان را در انتظار می‌گذارید.
چرا بر هیچ بی دل رحمتی نیست
چه دل داری مگر خود دل نداری
هوش مصنوعی: چرا به هیچ‌کس که دلشکسته است، رحمتی نمی‌شود؟ آیا تو دل داری، اما خودت دل نداری؟
قدم سهل است بر دنیا نهادن
اگر با ما به یاری سر درآری
هوش مصنوعی: راه قدم گذاشتن در دنیا آسان است، اگر با ما همراهی و کمک کنی.
چنانم در میانِ جان نشستی
که پندارم همه شب در کناری
هوش مصنوعی: من به قدری در دل و جانم تو را جا داده‌ام که گمان می‌کنم هر شب در کنارم هستی.
به زور و زر ندارم با تو دستی
مگر دستی برآرم هم به زاری
هوش مصنوعی: من با زور و پول نمی‌توانم با تو ارتباطی برقرار کنم، مگر این که با درد و اندوهی دست دراز کرده و کمکی از تو طلب کنم.
بدان ای دوست قدرِ دوست امروز
چنین منگر عزیزان را به خواری
هوش مصنوعی: ای دوست، بدان که امروز ارزش دوست را این‌طور ننگر، عزیزان را به حقارت مگیر.
چه سود آن گه که یاد آری به حسرت
که افسوس از تو ای مسکین نزاری
هوش مصنوعی: چه فایده دارد که اکنون به یاد تو حسرت بخورم، ای بیچاره نزار؟