شمارهٔ ۱۲۱۶
گر طاقت ما داری در مستی و هشیاری
ورنه سر خود گیری به زان که دل آزاری
هر چیز که دانستی هر چیز که ورزیدی
زان ها همه بازآیی وان ها همه بگذاری
دم دم دلِ مُشتاقان افتد به دگر جایی
ما را نبود جایی جز گوشه ی بی کاری
ره نیست موحّد را در خانقهِ کثرت
زیرا که بود واحد مفروع ز بسیاری
این مرتبه گر خواهی کز خویش کنی حاصل
هرگز نشود الّا از موهبت باری
تا در طلبِ جانان دل بر نکنی از جان
مشغول ندارندت الّا به جگر خواری
زنهار مرو با خود کان جا نرسی وز خود
صعب است سفر کردن تا سهل نپنداری
ای خامِ بیفسرده نه زنده و نه مرده
از دوست نمی گویم از خود چه خبر داری
تو هیچ نیی وز خود برساخته ای چیزی
از سر بنهی روزی خودبینی و جبّاری
غافل منشین چندین مپرست بت سنگین
در گردنِ تو دینی حقّ است که بگزاری
تا روز کنی عادت چون سوختگان هر شب
بر خاکِ درِ تسلیم از دیده گهرباری
ای عذر پذیرنده خشنود شو از بنده
بپذیر نزاری را تا چند کند زاری
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر طاقت ما داری در مستی و هشیاری
ورنه سر خود گیری به زان که دل آزاری
هوش مصنوعی: اگر میتوانی در حالت مستی و هشیاری با من کنار بیایی، این خوب است، در غیر این صورت بهتر است خودت را کنار بگذاری، زیرا باعث آزار دلم خواهی شد.
هر چیز که دانستی هر چیز که ورزیدی
زان ها همه بازآیی وان ها همه بگذاری
هوش مصنوعی: هر چیزی که یاد گرفتهای و هر مهارتی که کسب کردهای، در نهایت باید آنها را رها کنی و به اصل خود بازگردی.
دم دم دلِ مُشتاقان افتد به دگر جایی
ما را نبود جایی جز گوشه ی بی کاری
هوش مصنوعی: دل عاشقپژوهان هر لحظه به جایی دیگر میرسد، اما ما جایی نداریم جز گوشهی بیکاری و تنهایی.
ره نیست موحّد را در خانقهِ کثرت
زیرا که بود واحد مفروع ز بسیاری
هوش مصنوعی: سر راه مردان خدا و پرهیزکاران، در مکانهای متعدد و پرآشوب، نمیتوان به راحتی به حقیقت واحد رسید. چرا که وجود واقعی و اصلی، از کثرت و بسیاری امور جدا و واحد است.
این مرتبه گر خواهی کز خویش کنی حاصل
هرگز نشود الّا از موهبت باری
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به نتایج و دستاوردهایی دست پیدا کنی، باید از نیروی الهی و عنایت خداوند بهرهمند شوی؛ زیرا بدون آن، هیچچیزی محقق نخواهد شد.
تا در طلبِ جانان دل بر نکنی از جان
مشغول ندارندت الّا به جگر خواری
هوش مصنوعی: اگر به دنبال محبوب خود هستی و دل از جان برنمیکنی، هیچکس تو را نخواهد فهمید جز کسانی که از درد و سوز جگر آشنا هستند.
زنهار مرو با خود کان جا نرسی وز خود
صعب است سفر کردن تا سهل نپنداری
هوش مصنوعی: مراقب باش که با خود نروی، چرا که آنجا نمیتوانی به مقصد برسی و سفر کردن از خود بسیار دشوار است، پس آن را آسان نپندار.
ای خامِ بیفسرده نه زنده و نه مرده
از دوست نمی گویم از خود چه خبر داری
هوش مصنوعی: ای بیخبر و بیاحساس، نه زندهای و نه مرده، من از عشق به دوست سخن نمیگویم، تو از حال خود چه میدانی؟
تو هیچ نیی وز خود برساخته ای چیزی
از سر بنهی روزی خودبینی و جبّاری
هوش مصنوعی: تو هیچچیزی نیستی و آنچه که از خود ساختهای، بیاساس و نادرست است. روزی به خودت میآیی و متوجه میشوی که این خودبینی و تکبر، تنها توهمی بیش نیست.
غافل منشین چندین مپرست بت سنگین
در گردنِ تو دینی حقّ است که بگزاری
هوش مصنوعی: فریب نخور و غافل نباش، نگذار که عشق و وابستگی به بتهای بیجان، بار سنگینی بر دوش تو بگذارد. بر دوش تو حقیقتی وجود دارد که باید به آن پایبند باشی.
تا روز کنی عادت چون سوختگان هر شب
بر خاکِ درِ تسلیم از دیده گهرباری
هوش مصنوعی: چنان رفتار کن که مانند سوختگان هر شب بر زمین درِ تسلیم و پذیرش، اشک و غم بریزی.
ای عذر پذیرنده خشنود شو از بنده
بپذیر نزاری را تا چند کند زاری
هوش مصنوعی: ای کسی که عذرها را میپذیری، لطفا از بندهات خشنود شو و تقاضای مرا بپذیر. تا کی باید در این حال زاری کنم؟