گنجور

شمارهٔ ۱۲۱۵

مگسل نگارا پیوندِ یاری
مگذار ما را تنها به زاری
با ما مکن بس بی التفاتی
سویِ عزیزان منگر به خواری
تا یک دم از من خوش بر نیاید
هر دم به رنگی دستی بر آری
سروی تو باری آزاد می رو
از من که چون من یاری نداری
من بس نیایم گر بس بکوشم
با خیلِ هجران شب های تاری
شوریده مغزم زان می بلغزم
بر من نگیرند آشفته کاری
دل رفت و جانم شد در سرِ دل
بی جان و بی دل مسکین نزاری

اطلاعات

وزن: مستفعلن فع مستفعلن فع (متقارب مثمن اثلم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مگسل نگارا پیوندِ یاری
مگذار ما را تنها به زاری
هوش مصنوعی: ای محبوب، مبادا که پیوند دوستی ما را قطع کنی و ما را تنها بگذاری تا در غم و اندوه بمانیم.
با ما مکن بس بی التفاتی
سویِ عزیزان منگر به خواری
هوش مصنوعی: به ما اهمیتی نده و به عزیزان ما نیز توجهی نکن، که در این صورت به ما بی‌احترامی کرده‌ای.
تا یک دم از من خوش بر نیاید
هر دم به رنگی دستی بر آری
هوش مصنوعی: هر لحظه‌ای که من نتوانم خوش و شاد باشم، تو توجهی به من نخواهی کرد.
سروی تو باری آزاد می رو
از من که چون من یاری نداری
هوش مصنوعی: تو ای سرو، آزادانه برو و از من فاصله بگیر، چرا که من یاری ندارم مانند تو.
من بس نیایم گر بس بکوشم
با خیلِ هجران شب های تاری
هوش مصنوعی: من خیلی از دوری و جدایی خسته‌ام، اما اگر تلاش کنم، می‌توانم شب‌های تاریک را تحمل کنم.
شوریده مغزم زان می بلغزم
بر من نگیرند آشفته کاری
هوش مصنوعی: ذهن من به خاطر این می‌جوشد که از من نا آرامی و آشفتگی بروز نکند.
دل رفت و جانم شد در سرِ دل
بی جان و بی دل مسکین نزاری
هوش مصنوعی: دل من رفته و جانم در چنگ دل بی‌جان و بی‌دل نزار و بیچاره است.