گنجور

شمارهٔ ۱۲۱۴

بیا یارا که آمد وقتِ یاری
مرا بی خویشتن تا چند داری
به نومیدی چو من بی چاره ای را
روا باشد که ضایع می گذاری
جفا بردن ز دشمن بر امیدی
بسی آسان تر از نومیدواری
بسی جور از فراقت بردم ای دوست
ز دشمن تا کی آخر بردباری
مباش آخر بدین نامهربانی
که یاد از دوستان هرگز نیاری
شکیبایی مدار از من توقّع
که من معذورم از آشفته کاری
ملاقاتی که رویت باز بینم
همین میخواهم از مولا به زاری
به رغبت جان به جانان واسپارم
همین باشد طریقِ حق گزاری
مقاماتی برون آرم که عشّاق
بیاموزند از من جان سپاری
چو من در بی خودی مشهور دهرم
ز من شینی نباشد بی قراری
میازار آخر ای یار دل آزار
نزاری تا به کی زار و نزاری

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا یارا که آمد وقتِ یاری
مرا بی خویشتن تا چند داری
هوش مصنوعی: بیا دوست، زمان کمک کردن به من فرا رسیده است. تا کی می‌خواهی بدون همراهی و کمک من باقی بمانی؟
به نومیدی چو من بی چاره ای را
روا باشد که ضایع می گذاری
هوش مصنوعی: آیا درست است که کسی مانند من، که در ناامیدی به سر می‌برد، فرصتی را از دست بدهد؟
جفا بردن ز دشمن بر امیدی
بسی آسان تر از نومیدواری
هوش مصنوعی: آزار دیدن از دشمن در حالی که امیدی به او داری، بسیار آسان‌تر از ناامید شدن از کسی است.
بسی جور از فراقت بردم ای دوست
ز دشمن تا کی آخر بردباری
هوش مصنوعی: من از دوری تو گرانی‌های زیادی را تحمل کرده‌ام، ای دوست، اما از دشمنی تا کی می‌خواهم صبر کنم؟
مباش آخر بدین نامهربانی
که یاد از دوستان هرگز نیاری
هوش مصنوعی: با بی‌محبتی به دیگران ادامه نده که هرگز یاد دوستان را فراموش نخواهی کرد.
شکیبایی مدار از من توقّع
که من معذورم از آشفته کاری
هوش مصنوعی: از من توقع صبر و شکیبایی نداشته باش، چون من در این بی‌نظمی و آشفتگی عذر و بهانه دارم.
ملاقاتی که رویت باز بینم
همین میخواهم از مولا به زاری
هوش مصنوعی: اگر دوباره بتوانم چهره‌ات را ببینم، همین برایم کافی است و با دل‌نگرانی از پروردگار خواستار آن هستم.
به رغبت جان به جانان واسپارم
همین باشد طریقِ حق گزاری
هوش مصنوعی: با کمال میل جانم را به معشوق می‌سپارم، و این بهترین راهی است که می‌توان در پیش گرفت.
مقاماتی برون آرم که عشّاق
بیاموزند از من جان سپاری
هوش مصنوعی: دوستانم را به مراحل بالای عشق می‌رسانم تا آنها از من بیاموزند چه‌گونه باید جان خود را برای عشق فدا کنند.
چو من در بی خودی مشهور دهرم
ز من شینی نباشد بی قراری
هوش مصنوعی: من در حالتی از بی‌خودی و فراموشی شناخته شده‌ام، اما از من انتظار نداشته باشید که بی‌قراری و ناآرامی داشته باشم.
میازار آخر ای یار دل آزار
نزاری تا به کی زار و نزاری
هوش مصنوعی: ای یار دل‌خسته، دیگر مرا آزار نده، زیرا نمی‌دانم تا چه زمان باید در اندوه و زاری بمانم.