گنجور

شمارهٔ ۱۲۱۰

یار مرا وعده داد بوس و کناری
باز ز من کرد در میانه کناری
از دو کنارم نداد دست ‌میانی
گفت هنوز از میان بدار کناری
هر چه برآریم از میانِ تو جانا
بحر کنارم شود سفینه گذاری
دولتِ آن کس که می خورد به تنعّم
بر ز میان و کنارِ چون تو نگاری
چند ملامت کنند مدّعیانم
نیست گزیرم به هیچ حال ز یاری
رفته‌ام و بارها نیافته‌ام بار
دیده‌ام این بارها معاینه باری
دل نه و از یار هیچ یاوریی نه
نه ره ‌و رویی نه دیده نه سر و کاری
جای دلم خود مزلزل است و پریشان
کاش مرا مسکنی بدی و قراری
قید شدی در کمندِ عشق نزاری
تا چه کنند از چو تو نزار شکاری
گر نه چنین بودییی چو ذرّه هوایی
کی بدییی بی‌ثبات هم چو نزاری

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یار مرا وعده داد بوس و کناری
باز ز من کرد در میانه کناری
هوش مصنوعی: دوست من به من وعده داد که مرا بوسه‌ای بدهد و در آغوشم بگیرد، ولی در میانه کار از من فاصله گرفت و رفت.
از دو کنارم نداد دست ‌میانی
گفت هنوز از میان بدار کناری
هوش مصنوعی: او از دو طرف به من کمک نکرد و گفت هنوز وقتش نیست، صبر کن و خودت را از میان مشکلات بیرون بکش.
هر چه برآریم از میانِ تو جانا
بحر کنارم شود سفینه گذاری
هوش مصنوعی: هر چیزی که از وجود تو به دست آورم، جانا، همچون دریا کنارم می‌شود و کشتی‌افرازی.
دولتِ آن کس که می خورد به تنعّم
بر ز میان و کنارِ چون تو نگاری
هوش مصنوعی: خوشبختی و کامیابی کسی که در زندگی از نعمت‌ها و لذت‌ها بهره‌مند است، از دل و میان تو، همچون یک نگار زیبا، سر برمی‌دارد.
چند ملامت کنند مدّعیانم
نیست گزیرم به هیچ حال ز یاری
هوش مصنوعی: من را خیلی‌ها سرزنش می‌کنند، اما من هرگز از یاری که دارم، دست نمی‌کشم.
رفته‌ام و بارها نیافته‌ام بار
دیده‌ام این بارها معاینه باری
هوش مصنوعی: من رفته‌ام و هر بار چیزی پیدا نکرده‌ام، فقط دیده‌ام که این بارها را بررسی می‌کنم.
دل نه و از یار هیچ یاوریی نه
نه ره ‌و رویی نه دیده نه سر و کاری
هوش مصنوعی: دل از یار هیچ کمکی نمی‌بیند، نه راه و جا وجود دارد، نه نگاهی هست و نه چیزی برای انجام دادن.
جای دلم خود مزلزل است و پریشان
کاش مرا مسکنی بدی و قراری
هوش مصنوعی: دل من به هم ریخته و ناآرام است، کاش تو برای من جایی فراهم می‌کردی تا بتوانم در آن آرامش پیدا کنم.
قید شدی در کمندِ عشق نزاری
تا چه کنند از چو تو نزار شکاری
هوش مصنوعی: در دام عشق اسیر شدی، و حالا باید دید آنهایی که مانند تو ضعیف و بی‌دفاع هستند، چه کار می‌کنند.
گر نه چنین بودییی چو ذرّه هوایی
کی بدییی بی‌ثبات هم چو نزاری
هوش مصنوعی: اگر چنین نمی‌بودید همچون ذره‌ای از هوا، هرگز به این بی‌ثباتی نمی‌رسیدید مانند برگ‌هایی که در باد می‌رقصند.