شمارهٔ ۱۲۰۷
نیکبخت است که دارد چو تو یاری و نگاری
من ندیدم به نکورویی و خوبیِ تو باری
خرّم آن دل که بود در سر زلفِ تو قرارش
گرچه در زلفِ پریشانِ تو خود نیست قراری
یوسفِ مصر گر این روی بدیدی چو زلیخا
مصر در وجه نهادی عوضِ بوس و کناری
پادشاهیست گدایی به سرِ کویِ تو کردن
تا که را دولتِ این کدیه میسّر شود آری
اتّصالاتِ احبّا چو ز مبداست پس اینجا
شاید ار بر پیِ یاری برود خاطرِ یاری
شد سرم پر ز بخارِ غمِ سودایِ تو آیا
از میِ لعلِ لبت باز توان کرد بخاری
بر نه انگیزدم از کویِ تو طوفانِ قیامت
تا نگویند که از کوی تو برخاست غباری
راستی دستِ تو آلوده دریغ است به خونم
جهد کن هان که در انداختهای طرفه شکاری
صیدِ لاغر چه کشی مرحمتی کن که کم افتد
چون نزاری به کمندِ تو گرفتار نزاری
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نیکبخت است که دارد چو تو یاری و نگاری
من ندیدم به نکورویی و خوبیِ تو باری
هوش مصنوعی: خوشبخت است کسی که مانند تو یاری و محبوبی دارد، زیرا من هرگز به زیبایی و خوبی تو برخورد نکردهام.
خرّم آن دل که بود در سر زلفِ تو قرارش
گرچه در زلفِ پریشانِ تو خود نیست قراری
هوش مصنوعی: دل خوشبختی دارد که در میان پیچ و تابهای موهای تو آرامش یافته است، هرچند که خود در واقع در آن زلفهای آشفته هیچ آرامشی نمیبیند.
یوسفِ مصر گر این روی بدیدی چو زلیخا
مصر در وجه نهادی عوضِ بوس و کناری
هوش مصنوعی: اگر یوسف مصری زیبایی تو را میدید، به جای بوسه و نزدیکی، مانند زلیخا، در مصر به تماشای تو میایستاد.
پادشاهیست گدایی به سرِ کویِ تو کردن
تا که را دولتِ این کدیه میسّر شود آری
هوش مصنوعی: پادشاهی در کنار در خانهات گدایی میکند تا ببیند که چه کسی به او خوشبختی این منطقه را خواهد داد.
اتّصالاتِ احبّا چو ز مبداست پس اینجا
شاید ار بر پیِ یاری برود خاطرِ یاری
هوش مصنوعی: ارتباطات دوستان مانند ارتباط با مبدأ است، بنابراین شاید اگر به دنبال کمک برویم، ذهن ما آماده پذیرش یاری خواهد بود.
شد سرم پر ز بخارِ غمِ سودایِ تو آیا
از میِ لعلِ لبت باز توان کرد بخاری
هوش مصنوعی: دل من پر از غم و حسرت عشق تو شده است. آیا میتوانم از شراب شیرین لبت کمکی بگیرم تا این غم را فراموش کنم؟
بر نه انگیزدم از کویِ تو طوفانِ قیامت
تا نگویند که از کوی تو برخاست غباری
هوش مصنوعی: نمیخواهم به گونهای عمل کنم که از کوی تو ناپاکی یا آلودگی به وجود بیاید، به همین دلیل تلاش میکنم تا به شکلی شایسته و آرامشبخش از دنیای تو فاصله بگیرم و هیچ نشانهای از شور و غوغا به جا نگذارم.
راستی دستِ تو آلوده دریغ است به خونم
جهد کن هان که در انداختهای طرفه شکاری
هوش مصنوعی: واقعاً دست تو به خون من آلوده است و جای افسوس دارد. تلاش کن که من را در دام انداختهای و این کارت شگفتانگیز است.
صیدِ لاغر چه کشی مرحمتی کن که کم افتد
چون نزاری به کمندِ تو گرفتار نزاری
هوش مصنوعی: به شکار لاغری که به دام تو افتاده، رحم کن و از او کملطفی نکن؛ زیرا وقتی که در دامی گرفتار میشود، دیگر ضعیفتر و ناتوانتر خواهد شد.