گنجور

بخش ۴۳ - من کیستم

مرا خود در اوقاتِ ردّ و قبول
نباشد غمِ ترّهاتِ جَهول
اگر سرِّ مردان ندارم نگاه
کله سر نبیند دگر سرکلاه
نیارم به نا محرمان باز گفت
چه گویم که با من که این راز گفت
همه هرچه در حقِّ من گفته اند
نه از من که از خویشتن گفته اند
اگر معترض طعنه ای می زند
به خود بر ز خود هم چو قز می تند
مرا کس نداند که من کیستم
کدامم کجاام کی ام چیستم
چه بارست بر جانِ پر درد من
که خون شد دلِ ناز پروردِ من
زبس طعنه همواره دل خسته ام
دلِ خسته در لطفِ حق بسته ام
چو از بدوِ فطرت قلم می رود
چه بردستِ من بیش و کم می رود
دلم موج خون می زند لب خموش
ملامت روان و من آگنده گوش
همان به که فی الجمله از هیچ روی
نگویم سخن تا نگویند گوی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا خود در اوقاتِ ردّ و قبول
نباشد غمِ ترّهاتِ جَهول
هوش مصنوعی: در زمان‌هایی که مورد تأیید یا رد قرار می‌گیرم، نگران و غمگین از بی‌خود بودن و نادانی دیگران نیستم.
اگر سرِّ مردان ندارم نگاه
کله سر نبیند دگر سرکلاه
هوش مصنوعی: اگر اسرار مردان را در اختیار ندارم، دیگران نیز نمی‌توانند به سرنوشت و رازهای من پی ببرند و من بدون قید و شرط به زندگی‌ام ادامه می‌دهم.
نیارم به نا محرمان باز گفت
چه گویم که با من که این راز گفت
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم به نا آشناها چیزی بگویم، چون نمی‌دانم چه بگویم؛ زیرا این راز را کسی با من در میان گذاشته است.
همه هرچه در حقِّ من گفته اند
نه از من که از خویشتن گفته اند
هوش مصنوعی: همه‌چیزهایی که در مورد من گفته شده، به خودشان برمی‌گردد و نشان‌دهنده‌ی ویژگی‌های خودشان است، نه من.
اگر معترض طعنه ای می زند
به خود بر ز خود هم چو قز می تند
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو انتقاد می‌کند، باید به خودت نگاهی بیندازی و ببینی که آیا خودت هم دچار همان اشتباه هستی یا نه.
مرا کس نداند که من کیستم
کدامم کجاام کی ام چیستم
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌داند من چه کسی هستم، از کجا آمده‌ام و چه ویژگی‌هایی دارم.
چه بارست بر جانِ پر درد من
که خون شد دلِ ناز پروردِ من
هوش مصنوعی: چه باری بر دوش روح رنجور من است که دل عزیزم به خون نشسته است.
زبس طعنه همواره دل خسته ام
دلِ خسته در لطفِ حق بسته ام
هوش مصنوعی: دل خسته‌ام به خاطر طعنه‌ها و نیش‌های کنایه‌آمیز، اما در عین حال به لطف و رحمت خداوند دل خود را تسلیم کرده‌ام.
چو از بدوِ فطرت قلم می رود
چه بردستِ من بیش و کم می رود
هوش مصنوعی: از لحظه آغاز آفرینش، قلم سرنوشت ورق می‌خورد و من هیچ قدرتی برای تغییر آن ندارم؛ نه چیزی به آن اضافه می‌شود و نه چیزی از آن کاسته می‌شود.
دلم موج خون می زند لب خموش
ملامت روان و من آگنده گوش
هوش مصنوعی: دل من پر از احساس درد و اندوه است، اما من سکوت کرده‌ام و هیچ نمی‌گویم. در این حال، ملامت‌ها و انتقادات اطرفیان به من می‌رسد و من سعی می‌کنم به این سخنان گوش نکنم.
همان به که فی الجمله از هیچ روی
نگویم سخن تا نگویند گوی
هوش مصنوعی: بهتر است که به طور کلی هیچ‌گونه سخنی نگویم تا دیگران هم چیزی نگویند.