گنجور

بخش ۳۹ - حکایت

ربا خواره‌ای بود؛ بیدانیی
چه گویم چنانی که می‌دانیی
براتی به می داشتم از یکی
که این بود ازو به ترک اندکی
هم او هم پدر مهتر ده بُدند
وکیلان املاک خط ده بدند
یکی از بهل‌جرد بر تک نشست
به بیدان شد و کرد او را به‌دست
براتش بداد و فرا پیش کرد
در آوردش از مجلس آن ساده‌مرد
فرومایه سوگند بسیار خَورد
ز اقرار برگشت و انکار کرد
که از خاصهٔ خویش و ز آنِ پدر
ندارم شراب و ندارم خبر
ز صد من در آتابه یک من شراب
اگر هست در، خان و مانش خراب
بر او جمله دل‌های روشن گواه
که خم خانه‌ای دارد آن دل‌سیاه
ز جای دگر چون مهیّا نبود
بسی جهد کردیم و پوزش نمود
به زاری و زر در نیاورد سر
نظرها به حیرت در آن بی‌بصر
بدیشان پی‌آورده بودند و بس
نبردند دیگر گمانی به کس
علی‌الجمله می‌کرد انکار سخت
به یک من نشد معترف شور‌بخت
حریفان فرومانده نومید و پست
همه نیمه‌جان و همه نیمه‌مست
چنین ناجوانمردی‌یی پیش کرد
ولی هم سزای سر خویش کرد
درآمد ز در قاصدی ناگهان
که هین پیشتر پای برگیر هان
که آمد محصّل به بیدان چو گرد
همه خان و مانت زبر زیر کرد
به تحصیل صد من شراب آمده‌ست
دو اسبه ز فرطِ شتاب آمده‌ست
گرفتش محصّل چو آنجا رسید
سراپای در زخم چوبش کشید
درآویختش قاید خانه‌روب
زدش بر کف پای بسیار چوب
بخورد آخرالامر چوبی دویست
نفس راست می‌کرد و می‌گفت نیست
یکی آمد و شد ضمان‌دارِ او
خبر داشت از یک نهان‌زار او
کلندی بیاورد و بشکافتند
دو خم پر شراب بهین یافتند
فرستادهٔ ما ز پس می‌دوید
قضا را سراسر بدانجا رسید
از آن جمله پنجاه من بار کرد
چو رقاص کاچول بسیار کرد
درآمد ز در همچو خر در خلاب
شده پست در زیر خیک شراب
برآمد خروشی به شادی ز جمع
برافروختند از فرح هم چو شمع
محصّل خمش برد و جانش بسوخت
تنش کرد ریش و روانش بسوخت
دل ما بیازرد از آن بی‌فروغ
بدان خورده سوگندهای دروغ
پس از هفته‌ای دیدمش بر گذر
بدو گفتم ای مرد کوته‌نظر‌!
اگر باز در جمع مستان روی
نباید که با مکر و دستان روی
نگفتی که مردی بود در میان‌؟
که افتی ز آزار او در زیان‌؟

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ربا خواره‌ای بود؛ بیدانیی
چه گویم چنانی که می‌دانیی
‌«بیدان‌» و بهل‌جرد (در ابیات بعد) نام مکان و ناحیه هستند.
براتی به می داشتم از یکی
که این بود ازو به ترک اندکی
هوش مصنوعی: پیامکی از یک شخص داشتم که محتوایش این بود: با او کمی غیبت کرده‌ام.
هم او هم پدر مهتر ده بُدند
وکیلان املاک خط ده بدند
هوش مصنوعی: او و پدرش هر دو از پیشوایان و نمایندگان مردم در امور مهم بودند و در اداره املاک و زمین‌های منطقه مسئولیت داشتند.
یکی از بهل‌جرد بر تک نشست
به بیدان شد و کرد او را به‌دست
هوش مصنوعی: یک مرد از بهل‌جرد بر تک نشسته و در حین وزش باد، آن را به دست گرفت.
براتش بداد و فرا پیش کرد
در آوردش از مجلس آن ساده‌مرد
هوش مصنوعی: او را به دیگری سپرد و از جمع کنار زد و آن مرد ساده را از مجلس خارج کرد.
فرومایه سوگند بسیار خَورد
ز اقرار برگشت و انکار کرد
هوش مصنوعی: آدم بی‌اراده و بی‌لیاقت، به شدت سوگند می‌خورد، اما در نهایت به اقرار خود پشت می‌کند و انکار می‌کند.
که از خاصهٔ خویش و ز آنِ پدر
ندارم شراب و ندارم خبر
هوش مصنوعی: نه شرابی از خودم دارم و نه خبری از پدرم.
ز صد من در آتابه یک من شراب
اگر هست در، خان و مانش خراب
هوش مصنوعی: اگر از صد من شراب تنها یک من در آبت باشد، از آنجا که خانه و زندگی‌اش خراب است، نباید به آن امیدوار بود.
بر او جمله دل‌های روشن گواه
که خم خانه‌ای دارد آن دل‌سیاه
هوش مصنوعی: دل‌های روشن و پاک همگی شهادت می‌دهند که آن کسی که دلش سیاه است، صاحب خمخانه‌ای است.
ز جای دگر چون مهیّا نبود
بسی جهد کردیم و پوزش نمود
هوش مصنوعی: چون در جای دیگری آمادگی نبود، تلاش بسیار کردیم و از دیگران عذر خواهی کردیم.
به زاری و زر در نیاورد سر
نظرها به حیرت در آن بی‌بصر
هوش مصنوعی: به گونه‌ای ناله و گوشه‌نشینی نکرد که دیگران به او نگاه کنند و در حیرت بمانند از اینکه او هیچ‌گونه بینایی ندارد.
بدیشان پی‌آورده بودند و بس
نبردند دیگر گمانی به کس
هوش مصنوعی: به آن‌ها خبر داده بودند و دیگر امیدی به هیچ‌کس نداشتند.
علی‌الجمله می‌کرد انکار سخت
به یک من نشد معترف شور‌بخت
هوش مصنوعی: در نهایت، به صورت جدی و قاطعانه انکار می‌کرد، اما به یکباره نتوانست اعتراف کند که او بدبختی است.
حریفان فرومانده نومید و پست
همه نیمه‌جان و همه نیمه‌مست
هوش مصنوعی: حریفان در حال شکست و ناامید هستند و همگی نیمه‌جان و نیمه‌مست به نظر می‌رسند.
چنین ناجوانمردی‌یی پیش کرد
ولی هم سزای سر خویش کرد
هوش مصنوعی: او چنین کار ناپسندی انجام داد، اما خود او هم به عواقب کارش دچار شد.
درآمد ز در قاصدی ناگهان
که هین پیشتر پای برگیر هان
هوش مصنوعی: ناگهان پیام‌آوری از در وارد شد و گفت: "هشدار! زودتر از اینجا بروید!"
که آمد محصّل به بیدان چو گرد
همه خان و مانت زبر زیر کرد
هوش مصنوعی: کسی که به بیدان آمد، مانند گردی است که هر جا می‌چرخد، خانه و زندگی‌ات را زیر و رو می‌کند.
به تحصیل صد من شراب آمده‌ست
دو اسبه ز فرطِ شتاب آمده‌ست
هوش مصنوعی: به خاطر شوق و شتاب زیاد، کسی دو اسب را برای آوردن صد من شراب فرستاده است.
گرفتش محصّل چو آنجا رسید
سراپای در زخم چوبش کشید
هوش مصنوعی: وقتی آن دانشجو به آنجا رسید، تمام بدنش را زیر ضربات چوبی که خورده بود، حس کرد.
درآویختش قاید خانه‌روب
زدش بر کف پای بسیار چوب
هوش مصنوعی: او با سلاح به خانه‌اش رفت و بر پای او ضربه‌های زیادی از چوب زد.
بخورد آخرالامر چوبی دویست
نفس راست می‌کرد و می‌گفت نیست
هوش مصنوعی: در نهایت، آن چوبِ دو نفره را برداشت و با خود گفت که هیچ چیز وجود ندارد.
یکی آمد و شد ضمان‌دارِ او
خبر داشت از یک نهان‌زار او
هوش مصنوعی: یک نفر وجود داشت که از وضعیت و سرنوشت او خبر داشت و به راز و رمزهای وجودش آگاه بود.
کلندی بیاورد و بشکافتند
دو خم پر شراب بهین یافتند
هوش مصنوعی: یک شخص کلندر (دگراندیش و آزاداندیش) آمد و دو ظرف پر از شراب را شکافتند و بهترین شراب را پیدا کردند.
فرستادهٔ ما ز پس می‌دوید
قضا را سراسر بدانجا رسید
هوش مصنوعی: فرستادهٔ ما به دنبال سرنوشت می‌دوید و در تمام مسیر به آنجا رسید.
از آن جمله پنجاه من بار کرد
چو رقاص کاچول بسیار کرد
هوش مصنوعی: شخصی از جمعیت بسیار زیادی چند نفر را انتخاب کرد، مانند رقصنده‌ای که در مجلس شلوغ و شاد، حرکات زیادی انجام می‌دهد.
درآمد ز در همچو خر در خلاب
شده پست در زیر خیک شراب
هوش مصنوعی: وارد شدن شخصی به محیطی شبیه به وضعیتی دشوار و پایین که در آن زیر فشار و در حالت نامناسبی قرار دارد، مانند وضعیتی که فردی مست در معرض مشکلات و چالش‌ها قرار می‌گیرد.
برآمد خروشی به شادی ز جمع
برافروختند از فرح هم چو شمع
هوش مصنوعی: تجمعی شکل گرفت که با شادی و سرور، صدایی بلند و شاداب سر دادند و همگی مانند شمعی که روشن شده، از خوشحالی درخشیدند.
محصّل خمش برد و جانش بسوخت
تنش کرد ریش و روانش بسوخت
هوش مصنوعی: دانش‌آموز غم و اندوه خود را برداشت و روحش را به تنگنا کشید و در پی آن، بدنش را رنجور کرد و جانش را سوزاند.
دل ما بیازرد از آن بی‌فروغ
بدان خورده سوگندهای دروغ
هوش مصنوعی: دل ما به خاطر آن بی‌فروغ آزرده شده، چون با سوگندهای دروغین آزار دیده است.
پس از هفته‌ای دیدمش بر گذر
بدو گفتم ای مرد کوته‌نظر‌!
هوش مصنوعی: بعد از یک هفته او را در خیابان دیدم و به او گفتم: ای مرد با دیدگاه محدود!
اگر باز در جمع مستان روی
نباید که با مکر و دستان روی
هوش مصنوعی: اگر دوباره در جمع خوش‌گذرانان باشی، باید از نیرنگ و تزویر پرهیز کنی.
نگفتی که مردی بود در میان‌؟
که افتی ز آزار او در زیان‌؟
هوش مصنوعی: آیا نگفتی که مردی در بین بود که از آزار او در حال ضرر هستی؟