گنجور

بخش ۳۷ - حکایت

برون آمدیم از نشابور مست
سراسیمه و رفته دل‌ها ز دست
مرا یار کی بود بس مهربان
خدایش به رحمت کناد این زمان
بطی داشت اندر بغل پُر شراب
دلی پر نشاط و سری پر شتاب
فرو تاخت تا کاسه گیرد مگر
خطا کرد اسبش درآمد به سر
بیفتاد از اسب و برخاست چست
سلامت شراب آبگینه درست
یکی گفت اگر مرد رستم بدی
و گر شیشه پر آب زمزم بدی
شدی زیر این سرکش تند و تیز
هم آن خرد خرد و هم این ریزه ریز

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.