بخش ۱۲ - یار عهد جوانی
به عهد جوانی چنان بودمی
که از سایه خود رمان بودمی
ملول از خود و از همه کس نفور
به اندوه نزدیک از انبوه دور
چنان فکرم از خویشتن میربود
که آسایش از خواب و خوردم نبود
به سودا چنان مشتغل بودمی
که بیبهره از آب و گل بودمی
چو فرهاد شوریده در کوه و دشت
بسی گشتهام بشنو این سرگذشت
چه میگویم ار بازیابی رموز
نرفت از سرم شورِ شیرین هنوز
زمانی نبودم ز می ناگزیر
که هم پای مردست و هم دستگیر
مددگارِ فکر شبان روز من
نمودار طبع نوآموز من
چو بار موافق ندیدم چو می
شب و روز خالی نبودم ز وی
چنان با خودش هم نفس کردمی
که بی او نفس برنیاوردمی
چنان با دم من دمش در گرفت
که ملک وجودم مسخر گرفت
ولیکن به بیداد در ملک من
تصرّف نیارست کرد اهرِمن
چنانش به انصاف میداشتی
که بیگانه در ملک نگذاشتی
چو بیرون نشد حکمش از اعتدال
طبیعت به تدریج کرد احتمال
ازین پیشم این بیت اوراد بود
که بر بادم از طبع وقّاد بود
مرا راح روح اللهی دیگرست
که روحم ازو بوده در پیکرست
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به عهد جوانی چنان بودمی
که از سایه خود رمان بودمی
هوش مصنوعی: در زمان جوانی، به قدری شاداب و سرزنده بودم که حتی سایهام هم نمیتوانست مرا دنبال کند.
ملول از خود و از همه کس نفور
به اندوه نزدیک از انبوه دور
هوش مصنوعی: دلگیر و خسته از خود و دیگران، بهشدت ناراحت از غم و دلتنگی، اما در عین حال از شلوغی و جمعیت دوری میجوید.
چنان فکرم از خویشتن میربود
که آسایش از خواب و خوردم نبود
هوش مصنوعی: فکرم به اندازهای درگیر بود که دیگر نتوانستم آرامش داشته باشم و نه خواب راحتی داشته باشم و نه غذای خوب و لذیذی بخورم.
به سودا چنان مشتغل بودمی
که بیبهره از آب و گل بودمی
هوش مصنوعی: همچنان در افکار و آرزوهای خود غرق بودم که حتی از نیازهای جسمی و مادی خود نیز بیخبر مانده بودم.
چو فرهاد شوریده در کوه و دشت
بسی گشتهام بشنو این سرگذشت
هوش مصنوعی: من مانند فرهاد، که با شور و شوق در کوهها و دشتها گشته است، خیلی در سفر و ماجراجویی کردهام. حالا میخواهم داستان خود را برای تو تعریف کنم.
چه میگویم ار بازیابی رموز
نرفت از سرم شورِ شیرین هنوز
هوش مصنوعی: من نمیدانم چه بگویم اگر رازها از یادم برود، هنوز هم شور و ذوق شیرین آن در درونم وجود دارد.
زمانی نبودم ز می ناگزیر
که هم پای مردست و هم دستگیر
هوش مصنوعی: در گذشته وقتی که به مینوشیدم، احساس میکردم که نمیتوانم از آن جدا شوم، زیرا هم به قدرتمند بودن و هم به حمایتکننده بودن نیاز داشتم.
مددگارِ فکر شبان روز من
نمودار طبع نوآموز من
هوش مصنوعی: در طول شب و روز، یاریگرِ افکار من نمایانگر ویژگیهای تازهای از روش تفکر من است.
چو بار موافق ندیدم چو می
شب و روز خالی نبودم ز وی
هوش مصنوعی: وقتی که نتوانستم حمایت و همراهی خوب را پیدا کنم، هر شب و روز از او خالی نبودم و همیشه به یادش بودم.
چنان با خودش هم نفس کردمی
که بی او نفس برنیاوردمی
هوش مصنوعی: آنقدر با او مأنوس و نزدیک شدم که بدون او حتی نفس کشیدن هم برایم ممکن نبود.
چنان با دم من دمش در گرفت
که ملک وجودم مسخر گرفت
هوش مصنوعی: به گونهای با نفس من پیوند برقرار کرد که تمامی هستیام را تحت تسلط خود درآورد.
ولیکن به بیداد در ملک من
تصرّف نیارست کرد اهرِمن
هوش مصنوعی: اما اهرمن نتوانست در سرزمین من با ظلم و ستم بیهيچ مانع و اختیاری دخالت کند.
چنانش به انصاف میداشتی
که بیگانه در ملک نگذاشتی
هوش مصنوعی: او را به قدری با انصاف میدانستی که حتی اجازه نمیدادی بیگانهای در سرزمین تو بماند.
چو بیرون نشد حکمش از اعتدال
طبیعت به تدریج کرد احتمال
هوش مصنوعی: زمانی که حکم طبیعت از حالت تعادل خارج نشود، به تدریج احتمال وقوع تغییرات و رویدادها افزایش پیدا میکند.
ازین پیشم این بیت اوراد بود
که بر بادم از طبع وقّاد بود
هوش مصنوعی: پیش از این، این شعر برای من دعایی بود که از روح خلاق من نشأت میگرفت.
مرا راح روح اللهی دیگرست
که روحم ازو بوده در پیکرست
هوش مصنوعی: روح من دیگر حس و حال الهی دارد که از خود اوست و در وجودم نمود پیدا کرده است.