بخش ۶
هوا و مراد خداوندگار
ببایست بر خود کند اختیار
چو خواهی که باشی ز خاصان شاه
حجاب تو بر گیرم از پیش ماه
ببُر دوستی از قرینان خویش
مبر پیش با دشمنان کینه بیش
هر آن کس که با شاه یارست و دوست
ترا یار شایسته و دوست اوست
برو دوست دارش اگر دشمن است
مَلَک بین، چه کارت به آهرمن است
تو با دوستان خداوندگار
عداوت مکن، تخم پیوند کار
عدو را اگر چند خُردست و خوار
زبونش مگیر و ضعیفش مدار
شنیدی که بیژن به هومان چه کرد
ز صرصر چو طوفان برآورد گرد
از آن پادشا با کسی خویش نیست
که در مُلک جز پادشا بیش نیست
کسی را که اقبال او ره نمود
محلّش برآورد و قدرش فزود
به خدمت به جایی رسانید کار
که شد بر سر آورده روزگار
ز خویشانش از مرتبت بگذراند
محلّ رفیعش بدانجا رساند
ندانی ورا جز خداوندگار
نباشی بجز بنده بردبار
چو قدرت بیفزاید و جاه و مال
منه در دماغ از فضولی محال
نباید که ماند به تعظیم شاه
ز تقصیر تو یک سر موی راه
که شرط تو در بندگی بندگی است
دگر هر چه گویی پراکندگی است
نباشد مزاح همه روزه نیک
ز طینت میسّر نگردد ولیک
مزاحی که اهل صفا داشتند
ز روی لطافت روا داشتند
سه شرط است در طینت هزل و لاغ
که دارند جایز به کُنج فراغ
یکی دوستی صادق محتمل
که باشد به مهرت گرو کرده دل
میان تو و او نباشد حجاب
نباشد مزاح چنین بی حساب
دوم موضع خلوت بسته در
که واقف نگردد بر آن پرده در
سوم آنک دشنام و فحش و جفا
نماند در آن تا بمانَد صفا
چو زین بگذری جای عزّت نماند
سخن را نباید به عزّت نشاند
بپرهیز در صدر شاه از مزاح
جوانی، مبَر آب جاه از مزاح
چو مشهور گردی به بازی و لاغ
نماند ترا روغنی در چراغ
به افسوس خندند در چشم تو
غلط می کنم بلک بر خشم تو
شود از تو در سینه ها کینه ها
میازار از خویشتن سینه ها
بجِد باش در باب شایستگی
به رفق و مدارا و آهستگی
مکن هزل پیوسته با مردمان
که کلّی شوند از تو دل ها رمان
جز آن را که این پیشه اوست بس
نباشد پسندیده بر هیچکس
اگر در میان سؤال و جواب
سر شَه فرو شد زمانی به خواب
روا نیست بر جای کردن ستیز
سبک خیز، آهسته بیرون گریز
خطر ها بُوَد در چنان جایگاه
برون شو ز تهمت فراتر ز راه
نکویی نکرد آن سخن ها تمام
نشاید که بیرون روم ز آن مقام
که خدمت به تهمت مبدّل کنی
همه سعی و کوشش معطّل کنی
چو برخاستی باز بنشین ز دور
که این غیبتت بهتر است از حضور
چو بیدار شد شاه زحمت مبر
که باشد گران کرده از خواب سر
اگر خود شود با سر آن سخن
ترا باز خواند توقف مکن
وگرنه سبکروح چون باد باش
نه زفت و گرانجان چو فولاد باش
به تو پادشا گر مهمی سپرد
که بی فایده است اندر آن رنج برد
تو بر فور فرمان او رد مکن
بگویش که ناممکن است این سخن
معاذالله الحق دروغ و مجاز
حوالت بدو چون توان کرد باز
ز خود کاهلی هم نباید نمود
چه تدبیر، هرچ از ازل بوده بود
چو بیچاره گشتی مثالی بخواه
که چون پیش گیرم به فرمان شاه
چو امرش بدان کار پیوسته شد
در دفع یکبارگی بسته شد
بدو گر برآید به سعی تو کار
مدان جز به بخت خداوندگار
ز تدبیر او دان و رای صواب
اگر آب شد آتش، و آتش آب
وگر برنیاید بجز عجز خویش
مبر هیچ عذر از کم و کیف پیش
به عجز خود آن به که تن در دهی
غلط جانب پادشا چون نهی
چو کوشیده باشی به وسع و توان
ازین ماجرا در گذشتن توان
چو افتد زمام مرادت به کف
برآیی ز درگه به بالای صف
حذر کن از این چار خصلت حذر
به فرزند آموزد این ره پدر
ز کاری که بگذشت و نامد نکو
مکن سرزنش شاه را و مگو
که ناکردنی کردی و ناصواب
مده جز به وجه تلطف جواب
و گر آنچ خواهد ضرورت مکرد
ستیزه مپویید و بر وی مگرد
مگویش که من نیستم با تو یار
نخواهم خطای تو کرد اختیار
و گر چون طمع بر مرادی نهاد
به هرچ اختیار خود از دست داد
نباید فرو بستن آن در برو
مگر جز به تدریج یک در برو
وگر چون به تدبیر کاری نشست
که فتحی از آتش بر آید ز دست
مترسانش از عاقبت بر مجاز
که آگه نیی از پی ستر راز
نه هرچ آدمی را به دل بر گذشت
زمانه بجز هم بر آن سان بگشت
نه به هر یقینی و بر هر شکی
شود حکم تقدیر با آن یکی
مرو با خلاف دل شهریار
سر خویش خواهی دل او بدار
مبین نیز در صورت پادشاه
مکن در جمالش پیاپی نگاه
نظر بر زمین گیر و سر پیش دار
به هش باش و پاس دل خویش دار
چه گوید سخن با تو هشیار باش
به گوش و دل و فهم در کار باش
ولیکن به تکرار بعضی سخن
به مقدار حاجت اعادت مکن
که شاهان از آن ها که زیرک ترند
بود کز ره عجب غیرت برند
چو افعال ایشان بداند کسی
تحرز نماید از آن کسی بسی
اگر نیکخواهی به خود بد مخواه
بپرهیز از معرض اشتباه
چو خواهی که از کسی نبینی زیان
فرو دوز و بربند چشم و زبان
میان بسته در صدر خدمت چو مور
برون آی گنگ و درون باش کور
چنان باش بر پادشا مهربان
که دل را موجد کنی با زبان
هر آن دل که بر جوشد از آب مهر
بگرداند از راحت و رنج چهر
کند مهربان بنده آزاد را
بگرداند از خویش بیداد را
چو بر پادشا مهربانی کنی
بر اقلیم ها قهرمانی کنی
بپوشد لباس هنر عیب تو
زمانه برآرد سر از جیب تو
گناهی که از مهربان شد پدید
جهانش خط عفو در سر کشید
نگیرند ازو جز به سهو و خطا
نهندش به حق مستحق عطا
نصیحت شمارند اگر سخت گفت
غنیمت نهند از بداد، ار بگفت
قبول است فی الجمله زو هر چه کرد
برو مهربان باش و آزاد مرد
شکوهی است در خاطر مردمان
از آن کو رسد پیش شه هر زمان
ندانند کاندر دل پیشکار
چه مایه شکوه است از شهریار
چو بر شیر باشد نشسته کسی
وز آن شیر ترسنده مردم بسی
نباشند آگه ز مرد دلیر
که بر خویش می لرزد از هول شیر
به صدر ندیمی چو گشتی قرین
مکش خویشتن را به چرخ برین
مشو پیش مخدوم گستاخ گوی
بریزد ملک آب گستاخ روی
که گستاخی از پایگاه بلند
بسی معتبر را به خواری فکند
به چیزی دگر دل نکن مشتغل
به کوش به و هوش و به جان و به دل
سخن های او نقش کن بر ضمیر
دو چشم از لب پادشا بر مگیر
وگر چند دانسته ای آن سخن
ادب نیست البته ظاهر مکن
وگر باز گویی نه نیکو بود
نکوهیدن دانش او بود
چنان گو که این خود حدیث نواست
که الهام بر خاطر خسرو است
تو فرعی و اصلت خداوندگار
نیارد چو بی اصل شد فرع بار
صلاح تو در رونق اصل اوست
که او اصل و فرعست و تو مغز و پوست
صلاح خود اینجا رها کن ز دست
کز آن به صلاحی و کاریت هست
صلاح تو در خدمت پادشاست
چو خدمت ببایست کارت رواست
چو خواهی که کارت نگردد تباه
مکن هیچ تقصیر در کار شاه
به جای تو او را بسی چاکرند
که ایوان خدمت به کیوان برند
ترا نیست الا در شهریار
یکی پادشاه است از صدهزار
به عیب و هنر خویش و پیوند شاه
شریک اند با او نکو کن نگاه
به حرمت نظر کن به احوالشان
نکو گوی از افعال و اقوالشان
وگر عیب بینی در ایشان بپوش
به شه عیبشان باز گردد، خموش
به چشم تو افعال و اعمال شاه
نباید که چیزی نماید تباه
پسندیده دان هر چه او کرد و گفت
که سری است در ضمن هر یک نهفت
و گر بر دلت بگذرد ناپسند
از آنجانب البته صورت مبند
خطایی که بینی جز از خود مدان
از آنجا نکو می رود، بد مدان
ز نادانی خویشتن کن قیاس
غلط از خطا بینی خود شناس
نمی دانی ای آزموده جهان
چو بیمار را تلخ باشد دهان
اگر آب شیرین دهندش بخورد
نداند ز طعم صبر فرق کرد
و گر عیب گیرد کسی برکنار
به چشمش فرو شو چو دندان مار
ببر زو و گر خود همه جان تست
که هم دشمن خویش هم زان تست
به شنعت مکن عیب بر وی درست
که بر وی بود واجب آن باز جست
چه دانی که داری ملک منهیان
به هر سو و تو غافل اندر میان
که پوشیده عیبش بجویند باز
پس آنگونه به خلوت بگویند باز
چو بر صورت عیب یابد وقوف
فرو شوید از لوح دل آن حروف
و گر بی اجازه ت نمایی به شاه
شود شیره و رنجه زان انتباه
بود هم که گردی گران بر دلش
نیاری برون سر از آن مشکلش
ترا گر ز انواع چیزی نکوست
که آن در خور پادشاهی اوست
از آن پیش کو زان خبر دار شد
اگه تحفه بردی سزاوار شد
یقین دان که ضایع نماند یقین
درختی بود بار او آفرین
وگر باز داری و آگاه گشت
نیارد به قهر از سر آن گذشت
چو بستاند از تو به ناخوشدلی
بود حاصل کار بی حاصلی
وگر باز نستاند از تو به قهر
شود گر بود فی المثل نوش زهر
کراهیتش از تو در دل بماند
همه سعی و جهد تو باطل بماند
بود خود که چون عرضه کردی برو
نیارد بدان همتش سر فرو
چو بخشد به تو باز پنهان مدار
نه از شهریاران نه از شهریار
از آن بهره بردار و بر خور تمام
ملک از تو آسوده دل والسلام
ببین تا چه دارد شهشنشاه دوست
که آن در خور پادشاهی اوست
چو بینی که باشد خلاف رضاش
تو با آن هم الا مخالف مباش
هر آنچ او پسندد مکن ناپسند
همان گیر و همان کار بند
مرو جز موافق به هنجار او
تنبع مکن جز به آثار او
موافق به هر حال با شاه باش
نه انکار کن نی به اکراه باش
نزاری چو کردی به رغبت نخست
به ملک قناعت عزیمت درست
گرفتی کم سود و ترک زبان
میاور دگر باره خود در میان
چو بسپردی و کرد تسلیم پیش
مشو بار دیگر پس کار خویش
به ساحل نشستن غنیمت شمار
چو در بحر رفتی به طوفان سپار
به دنیا و دین هر که تسلیم شد
شکالش نه امید و نه بیم شد
روا نیست کاندر ادای قبول
کند سیلی امتحانش ملول
نیارد سر عجب و نخوت فراشت
به رغبت قفا بایدش پیش داشت
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هوا و مراد خداوندگار
ببایست بر خود کند اختیار
هوش مصنوعی: انسان باید در انتخاب و تصمیمگیری درباره خواستهها و آرزوهای خود، قدرت و ارادهی خداوند را در نظر بگیرد و بر اساس آن عمل کند.
چو خواهی که باشی ز خاصان شاه
حجاب تو بر گیرم از پیش ماه
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که از خاصان و نزدیکان شاه باشی، باید حجاب و پوشش خود را از جلو ماه (زیبایی و نور) بردارم.
ببُر دوستی از قرینان خویش
مبر پیش با دشمنان کینه بیش
هوش مصنوعی: دوستی را از همنشینان خود دور کن و با دشمنان خود بیش از حد کینهتوز نباش.
هر آن کس که با شاه یارست و دوست
ترا یار شایسته و دوست اوست
هوش مصنوعی: هر کسی که با پادشاه دوست باشد، تو نیز میتوانی او را دوست داشته باشی و او شایسته دوستی توست.
برو دوست دارش اگر دشمن است
مَلَک بین، چه کارت به آهرمن است
هوش مصنوعی: اگر او دشمنی دارد، تو به عشق او برو و بیپروا عمل کن؛ به کار دشمنی که در برابر توست هیچ توجهی نکن.
تو با دوستان خداوندگار
عداوت مکن، تخم پیوند کار
هوش مصنوعی: با دوستان خداوند دشمنی نکن، زیرا این کار باعث بذر کینه و جدایی میشود.
عدو را اگر چند خُردست و خوار
زبونش مگیر و ضعیفش مدار
هوش مصنوعی: اگرچه دشمن ضعیف و خوار به نظر میرسد، نباید او را دست کم بگیری و یا به راحتی از او بگذری.
شنیدی که بیژن به هومان چه کرد
ز صرصر چو طوفان برآورد گرد
هوش مصنوعی: شنیدی که بیژن چه بلایی بر سر هومان آورد، همانطور که طوفان شدید از بادهای تند برخاست و گرد و غبار به پا کرد.
از آن پادشا با کسی خویش نیست
که در مُلک جز پادشا بیش نیست
هوش مصنوعی: این فرد پادشاهی ندارد و هیچ رفاقتی با کسی ندارد، زیرا در سرزمین او فقط یک پادشاه وجود دارد و بس.
کسی را که اقبال او ره نمود
محلّش برآورد و قدرش فزود
هوش مصنوعی: وقتی سرنوشت و شانس به کسی کمک کند، جایگاه و ارزش او به طور قابل توجهی بالا میرود.
به خدمت به جایی رسانید کار
که شد بر سر آورده روزگار
هوش مصنوعی: کارها به جایی رسید که سرنوشت تحت تاثیر قرار گرفت و روزگار تغییر کرد.
ز خویشانش از مرتبت بگذراند
محلّ رفیعش بدانجا رساند
هوش مصنوعی: او با نیکی و محبت به خویشانش، مقام و منزلتی بلند برایشان فراهم کرد و آنها را به جایی رفیع و والاتر رساند.
ندانی ورا جز خداوندگار
نباشی بجز بنده بردبار
هوش مصنوعی: تو نمیدانی که جز خداوندگار، کسی دیگر نمیتواند به او برسد، و جز بندهای صبور، در کنار او نخواهد بود.
چو قدرت بیفزاید و جاه و مال
منه در دماغ از فضولی محال
هوش مصنوعی: وقتی که قدرت، مقام و ثروت افزایش مییابد، نباید در ذهن خود دچار تکبر و فضولی بشوی، زیرا این رفتار اشتباه و غیرممکن است.
نباید که ماند به تعظیم شاه
ز تقصیر تو یک سر موی راه
هوش مصنوعی: نمیتوان به خاطر اشتباهت، همیشه به درگاه پادشاه خمود و متواضع بود.
که شرط تو در بندگی بندگی است
دگر هر چه گویی پراکندگی است
هوش مصنوعی: شرط اصلی در خدمتگزاری به تو، فقط بندگی است و هر چیزی که غیر از این بگویی، تنها سرگردانی و گیجی خواهد بود.
نباشد مزاح همه روزه نیک
ز طینت میسّر نگردد ولیک
هوش مصنوعی: هر روز مزاحمت نباشد، اما خوب بودن طینت و ذات انسان، ممکن است این مشکل را حل کند.
مزاحی که اهل صفا داشتند
ز روی لطافت روا داشتند
هوش مصنوعی: کسانی که اهل صفا و خوشی بودند، به خاطر لطافت خاطرشان، با مزاح و شوخی برخورد میکردند.
سه شرط است در طینت هزل و لاغ
که دارند جایز به کُنج فراغ
هوش مصنوعی: سه اصل در طبیعت طنازی و شوخی وجود دارد که آنها میتوانند در مکانهای آرام و خلوت حضور داشته باشند.
یکی دوستی صادق محتمل
که باشد به مهرت گرو کرده دل
هوش مصنوعی: دوستی راستین ممکن است که به خاطر محبت تو، قلبش را به تو سپرده باشد.
میان تو و او نباشد حجاب
نباشد مزاح چنین بی حساب
هوش مصنوعی: میان تو و او هیچ مانع یا مزاحمتی وجود ندارد، همه چیز به طور مستقیم و بدون نقص برقرار است.
دوم موضع خلوت بسته در
که واقف نگردد بر آن پرده در
هوش مصنوعی: دومین نقطهای که باید از آن دور باشید، جایی است که درهای بسته نمیگذارند کسی به آن پی ببرد و جز راز و رمز در آن نیست.
سوم آنک دشنام و فحش و جفا
نماند در آن تا بمانَد صفا
هوش مصنوعی: در نهایت، اگر بدی و بیاحترامی باقی نماند، پاکی و صفا همواره باقی میماند.
چو زین بگذری جای عزّت نماند
سخن را نباید به عزّت نشاند
هوش مصنوعی: وقتی از این مرحله عبور کنی، دیگر جایی برای احترام و اعتبار باقی نخواهد ماند، بنابراین نباید به سخن ارزش و اعتباری بدهی.
بپرهیز در صدر شاه از مزاح
جوانی، مبَر آب جاه از مزاح
هوش مصنوعی: از نزدیکی به جوانان پرحرف و مزاحم در حضور شاه بپرهیز، زیرا این رفتار میتواند موقعیت و اعتبار تو را زیر سوال ببرد.
چو مشهور گردی به بازی و لاغ
نماند ترا روغنی در چراغ
هوش مصنوعی: زمانی که در میان مردم شناخته و مشهور شدی، دیگر از آن روغن در چراغ برایت چیزی نخواهد ماند و کمکم محو و ناپدید میشوی.
به افسوس خندند در چشم تو
غلط می کنم بلک بر خشم تو
هوش مصنوعی: آنها با افسوس به تو نگاه میکنند و من در اشتباه هستم اگر فراموش کنم که خشم تو واقعی است.
شود از تو در سینه ها کینه ها
میازار از خویشتن سینه ها
هوش مصنوعی: اگر تو باعث رنجش دلها شوی، در دلها کینهها به وجود میآید. پس خودت را از آزار دیگران دور نگهدار.
بجِد باش در باب شایستگی
به رفق و مدارا و آهستگی
هوش مصنوعی: در مورد شایستگی، با دوستان نرمخویی و صبوری کن.
مکن هزل پیوسته با مردمان
که کلّی شوند از تو دل ها رمان
هوش مصنوعی: با مردم به شوخی و هزل نپرداز، زیرا این کار باعث میشود که آنان از تو دلزده و دور شوند.
جز آن را که این پیشه اوست بس
نباشد پسندیده بر هیچکس
هوش مصنوعی: هیچ چیز دیگری جز آنچه که او در این کار دارد، برای هیچکس پسندیده نیست.
اگر در میان سؤال و جواب
سر شَه فرو شد زمانی به خواب
هوش مصنوعی: اگر در حین پرسش و پاسخ، سر شاهی به خواب فرو رود.
روا نیست بر جای کردن ستیز
سبک خیز، آهسته بیرون گریز
هوش مصنوعی: درست نیست که در مقابل دشواریها به راحتی و بدون تفکر واکنش نشان دهیم. باید با احتیاط و تدبیر از موقعیتها بیرون آمد.
خطر ها بُوَد در چنان جایگاه
برون شو ز تهمت فراتر ز راه
هوش مصنوعی: در مکانهایی که خطرات وجود دارد، باید از اتهام دوری کنی و از مسیر درست خارج شوی.
نکویی نکرد آن سخن ها تمام
نشاید که بیرون روم ز آن مقام
هوش مصنوعی: انسان باید در مقام و موقعیت خود بماند و از گفتار و کردار نیک دوری کند، زیرا هر سخنی که در آن مقام گفته شده نباید به سادگی فراموش شود یا انسان را از جایگاهش خارج کند.
که خدمت به تهمت مبدّل کنی
همه سعی و کوشش معطّل کنی
هوش مصنوعی: اگر به دیگران تهمت بزنید و در مسیر خدمت به آنها موانع ایجاد کنید، تمام تلاش و زحماتتان بیفایده خواهد بود.
چو برخاستی باز بنشین ز دور
که این غیبتت بهتر است از حضور
هوش مصنوعی: وقتی که از جایی برخاستی، دوباره از دور بنشین، زیرا این که دور هستی و در جمع نیستی، بهتر از این است که در جمع حاضر باشی.
چو بیدار شد شاه زحمت مبر
که باشد گران کرده از خواب سر
هوش مصنوعی: وقتی شاه بیدار شد، دیگر زحمت نکشید که چه کسی از خواب بیدار شده و چه بر او گران آمده است.
اگر خود شود با سر آن سخن
ترا باز خواند توقف مکن
هوش مصنوعی: اگر خودت به موضوعی عمیق فکر کنی، آن موضوع به تو پاسخ خواهد داد. پس درنگ نکن و ادامه بده.
وگرنه سبکروح چون باد باش
نه زفت و گرانجان چو فولاد باش
هوش مصنوعی: اگر میخواهی آزاد و سبکبال باشی، باید مانند باد به راحتی و بدون سنگینی حرکت کنی، نه اینکه مانند فولاد سنگین و زحمتکش باشی.
به تو پادشا گر مهمی سپرد
که بی فایده است اندر آن رنج برد
هوش مصنوعی: اگر به تو پادشاهی مهمی واگذار شود که در آن هیچ دستاوردی وجود نداشته باشد، باید در آن مشکلاتی را تحمل کنی که تاثیری ندارد.
تو بر فور فرمان او رد مکن
بگویش که ناممکن است این سخن
هوش مصنوعی: تو بیدرنگ به فرمان او پاسخ نده و به او بگو که این حرف غیرممکن است.
معاذالله الحق دروغ و مجاز
حوالت بدو چون توان کرد باز
هوش مصنوعی: خدایا! هرگز اجازه نده که حقیقت به دروغ و مجاز تبدیل شود، و اگر روزی بتواند از آن وضعیت خارج شود، امیدوارم دوباره به حقیقت بازگردد.
ز خود کاهلی هم نباید نمود
چه تدبیر، هرچ از ازل بوده بود
هوش مصنوعی: نباید به دلیل تنبلی خود را سرزنش کرد، زیرا هر چه باشد، از ازل مقدر شده است.
چو بیچاره گشتی مثالی بخواه
که چون پیش گیرم به فرمان شاه
هوش مصنوعی: وقتی به شدت در تنگنا قرار گرفتی، از کسی یا چیزی الگو بگیر تا بتوانی به خواسته و تصمیمات بزرگ دیگران پاسخگو باشی.
چو امرش بدان کار پیوسته شد
در دفع یکبارگی بسته شد
هوش مصنوعی: وقتی که فرمانش به آن کار دائماً ادامه پیدا کرد، در یک لحظه به طور کامل به پایان رسید.
بدو گر برآید به سعی تو کار
مدان جز به بخت خداوندگار
هوش مصنوعی: اگر تمام توان خود را به کار بگیری و موفق نشوی، بدان که این به شانس و تقدیر خداوند بستگی دارد.
ز تدبیر او دان و رای صواب
اگر آب شد آتش، و آتش آب
هوش مصنوعی: از تدبیر و فکر درست او آگاه باش؛ اگر آب به آتش تبدیل شود و آتش به آب.
وگر برنیاید بجز عجز خویش
مبر هیچ عذر از کم و کیف پیش
هوش مصنوعی: اگر جز ناتوانی خود چیزی برای ارائه نداری، هیچ عذری درباره کم و کاستیهای خود نیاور.
به عجز خود آن به که تن در دهی
غلط جانب پادشا چون نهی
هوش مصنوعی: بهتر است که در برابر ناتوانی خود تسلیم شوی و به پادشاه احترام بگذاری، زیرا وقتی در شرایط نامناسب قرار میگیری، باید ارزشهایی را که داری، رعایت کنی.
چو کوشیده باشی به وسع و توان
ازین ماجرا در گذشتن توان
هوش مصنوعی: اگر با تمام تلاش و قدرت خود کوشش کرده باشی، میتوانی از این ماجرا عبور کنی.
چو افتد زمام مرادت به کف
برآیی ز درگه به بالای صف
هوش مصنوعی: زمانی که کنترل خواستههایت را به دست بگیری، از درگاه حضور دیگران بالا خواهی آمد و در صف پیشگامان قرار خواهی گرفت.
حذر کن از این چار خصلت حذر
به فرزند آموزد این ره پدر
هوش مصنوعی: از این چهار ویژگی بپرهیز، زیرا فرزند از طریق این رفتار پدرش یاد میگیرد.
ز کاری که بگذشت و نامد نکو
مکن سرزنش شاه را و مگو
هوش مصنوعی: کاری که گذشته و دیگر بر نمیگردد، نباید سبب سرزنش شاه شود و نباید در مورد آن حرفی زد.
که ناکردنی کردی و ناصواب
مده جز به وجه تلطف جواب
هوش مصنوعی: کاری کردی که نباید میکردی و نادرست است، پس پاسخ مرا تنها با مهربانی بده.
و گر آنچ خواهد ضرورت مکرد
ستیزه مپویید و بر وی مگرد
هوش مصنوعی: اگر چیزی را که ضرورت ایجاب میکند، به دست نیاوری، با آن درگیر نشو و به آن نگاه نکن.
مگویش که من نیستم با تو یار
نخواهم خطای تو کرد اختیار
هوش مصنوعی: نگو که من با تو نیستم و دیگر دوستت نخواهم داشت، چون نمیخواهم اشتباهات تو را به خودم بگیرم.
و گر چون طمع بر مرادی نهاد
به هرچ اختیار خود از دست داد
هوش مصنوعی: اگر کسی به دنبال دستیابی به آرزویی باشد، در این مسیر همه اختیارات و کنترل خود را از دست خواهد داد.
نباید فرو بستن آن در برو
مگر جز به تدریج یک در برو
هوش مصنوعی: نباید به یکباره دروازه را بست، بلکه باید به آرامی و تدریجاً آن را ببندی.
وگر چون به تدبیر کاری نشست
که فتحی از آتش بر آید ز دست
هوش مصنوعی: اگر کسی در انجام کارها به تدبیر و با فکر عمل کند، ممکن است از دل آتش، موفقیتی بزرگ به دست آورد.
مترسانش از عاقبت بر مجاز
که آگه نیی از پی ستر راز
هوش مصنوعی: مرا از عاقبت کارهای مجازی نترسان، چون از حقیقت اعمالم بیخبرم.
نه هرچ آدمی را به دل بر گذشت
زمانه بجز هم بر آن سان بگشت
هوش مصنوعی: هر چیزی که در دل آدمی بگذرد، با گذشت زمان تغییر میکند و از بین میرود. این موضوع تنها مختص او نیست و عموم انسانها این تغییر را تجربه میکنند.
نه به هر یقینی و بر هر شکی
شود حکم تقدیر با آن یکی
هوش مصنوعی: حکم تقدیر به هر نوع یقین و شک وابسته نیست.
مرو با خلاف دل شهریار
سر خویش خواهی دل او بدار
هوش مصنوعی: به جایی نرو که با خواستههای دل شاه در تضاد باشد، زیرا اگر بخواهی دل او را به دست بیاوری، بهتر است سر و کار خود را با او هماهنگ کنی.
مبین نیز در صورت پادشاه
مکن در جمالش پیاپی نگاه
هوش مصنوعی: به زیباییهای پادشاه مدام نگاه نکن، چون ممکن است در ظاهر او معنای واقعی قدرت و سلطنتش را از یاد ببری.
نظر بر زمین گیر و سر پیش دار
به هش باش و پاس دل خویش دار
هوش مصنوعی: چشم خود را بر زمین بدوز و با احترام سر را پایین نگهدار. با هوشیاری و مراقبت از دل خود محافظت کن.
چه گوید سخن با تو هشیار باش
به گوش و دل و فهم در کار باش
هوش مصنوعی: سخنانی که میزند را با دقت بشنو و درک کن، زیرا باید با هوشیاری و توجه کامل به آنچه میگوید پاسخ بدهی.
ولیکن به تکرار بعضی سخن
به مقدار حاجت اعادت مکن
هوش مصنوعی: اما سخن را در حد نیاز، به طور مکرر تکرار نکن.
که شاهان از آن ها که زیرک ترند
بود کز ره عجب غیرت برند
هوش مصنوعی: شاهان از افرادی که زیرکتر و هوشیارتر هستند، حس رقابت و غیرت پیدا میکنند و بهواسطه این حس، شگفتزده میشوند.
چو افعال ایشان بداند کسی
تحرز نماید از آن کسی بسی
هوش مصنوعی: وقتی کسی با رفتارهای دیگران آشنا شود، از آن افراد دوری میکند و احتیاط مینماید.
اگر نیکخواهی به خود بد مخواه
بپرهیز از معرض اشتباه
هوش مصنوعی: اگر به خودت خوب میخواهی، نباید به خودت آسیب برسانی و باید از خطاها و اشتباهات دوری کنی.
چو خواهی که از کسی نبینی زیان
فرو دوز و بربند چشم و زبان
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از کسی آسیبی نبینی، چشم و زبانت را ببند و چیزی نگو.
میان بسته در صدر خدمت چو مور
برون آی گنگ و درون باش کور
هوش مصنوعی: در فضای بسته و در شرایط خدمت، مانند موری که از لانه بیرون میآید، بیصدا و خاموش باش و در درون خود، نادانی و بیخبری را حفظ کن.
چنان باش بر پادشا مهربان
که دل را موجد کنی با زبان
هوش مصنوعی: با پادشاه به گونهای مهربان و دلنشین رفتار کن که بتوانی با صحبتهایت محبت و دوستی را در دل او ایجاد کنی.
هر آن دل که بر جوشد از آب مهر
بگرداند از راحت و رنج چهر
هوش مصنوعی: هر دلی که به خاطر عشق و محبت تحت تاثیر قرار بگیرد، در برابر آرامش و درد، رنج و شادی، تغییر میکند و نسبت به آنها واکنش نشان میدهد.
کند مهربان بنده آزاد را
بگرداند از خویش بیداد را
هوش مصنوعی: خداوند مهربان، بندهی خود را از دست بیداد و ظلم به دور میسازد و او را آزاد میکند.
چو بر پادشا مهربانی کنی
بر اقلیم ها قهرمانی کنی
هوش مصنوعی: وقتی به پادشاهی محبت و مهربانی نشان دهی، در آن منطقه و سرزمینها قدرت و حاکمیت خود را به دست میآوری.
بپوشد لباس هنر عیب تو
زمانه برآرد سر از جیب تو
هوش مصنوعی: زمانه با هنر و استعداد تو، عیوب تو را پنهان میکند و اگر از خودت چیزی نداشته باشی، آن را آشکار خواهد کرد.
گناهی که از مهربان شد پدید
جهانش خط عفو در سر کشید
هوش مصنوعی: گناهی که از محبت و محبتورزی ناشی شد، باعث شد که دنیا در پی بخشش و عفو حرکت کند.
نگیرند ازو جز به سهو و خطا
نهندش به حق مستحق عطا
هوش مصنوعی: هیچ کس از او چیزی نمیگیرد مگر به طور اشتباه یا خطای ناخواسته، و او را به حقش لایق عطا میکنند.
نصیحت شمارند اگر سخت گفت
غنیمت نهند از بداد، ار بگفت
هوش مصنوعی: اگرچه نصیحت ممکن است باعث ناراحتی شود، اما باید آن را به حساب خوبی گذاشت و از آن بهرهبرداری کرد، چون اگر کسی از خوبیها سخن بگوید، ممکن است کمتر به آن توجه کنیم.
قبول است فی الجمله زو هر چه کرد
برو مهربان باش و آزاد مرد
هوش مصنوعی: به طور کلی، قبول کن که او هرچه انجام داد، باید با او مهربان باشی و خودت را آزاد و محترم نگهداری.
شکوهی است در خاطر مردمان
از آن کو رسد پیش شه هر زمان
هوش مصنوعی: مردم همیشه از یک چیز خاص یاد میکنند که موجب میشود هر زمان که به نزد پادشاه میروند، با خود بیاورند.
ندانند کاندر دل پیشکار
چه مایه شکوه است از شهریار
هوش مصنوعی: آنها نمیدانند که دل پیشکار چه قدر از فرمانروا ناراحت و شکایت دارد.
چو بر شیر باشد نشسته کسی
وز آن شیر ترسنده مردم بسی
هوش مصنوعی: وقتی کسی بر روی شیر نشسته است، بسیاری از مردم از آن شیر میترسند.
نباشند آگه ز مرد دلیر
که بر خویش می لرزد از هول شیر
هوش مصنوعی: مردانی که دلیر هستند و شجاعت دارند، از ترس و وحشت هیچ گاه نمیلرزند، حتی اگر در برابر خطری بزرگ مثل یک شیر قرار بگیرند.
به صدر ندیمی چو گشتی قرین
مکش خویشتن را به چرخ برین
هوش مصنوعی: وقتی که به جایگاه والایی رسیدی، خودت را درگیر دنیا و چرخ حوادث نکن.
مشو پیش مخدوم گستاخ گوی
بریزد ملک آب گستاخ روی
هوش مصنوعی: به نزدیک شخص با مقام و قدرت خودت را بیاحترامی نکن، زیرا ممکن است با رفتار ناشایستت باعث بیاحترامی و خراب شدن آبروی خودت شوی.
که گستاخی از پایگاه بلند
بسی معتبر را به خواری فکند
هوش مصنوعی: گستاخی و بیاحترامی میتواند حتی شخصیتهای معتبر و برجسته را به ذلت و بیاعتباری بکشاند.
به چیزی دگر دل نکن مشتغل
به کوش به و هوش و به جان و به دل
هوش مصنوعی: به چیز دیگری دل نبند، در تلاش و کوشش باش و با تمام وجود به فعالیت بپرداز.
سخن های او نقش کن بر ضمیر
دو چشم از لب پادشا بر مگیر
هوش مصنوعی: به سخنان او خوب توجه کن و آنها را در ذهن خود ثبت کن، اما از زبان پادشاه چیزی نخواهی گرفت.
وگر چند دانسته ای آن سخن
ادب نیست البته ظاهر مکن
هوش مصنوعی: اگرچه بسیاری از چیزهایی که میدانی، به دقت و ادب مناسب نیستند، بهتر است آنها را آشکار نسازی.
وگر باز گویی نه نیکو بود
نکوهیدن دانش او بود
هوش مصنوعی: اگر دوباره بگویی، خوب نیست؛ زیرا این کار باعث سرزنش و نکوهش دانش او میشود.
چنان گو که این خود حدیث نواست
که الهام بر خاطر خسرو است
هوش مصنوعی: با زبان خود بگو که این، خودش داستانی تازه است که در دل شاه الهام گرفته شده.
تو فرعی و اصلت خداوندگار
نیارد چو بی اصل شد فرع بار
هوش مصنوعی: تو فرعی هستی و اصل تو خداست؛ اگر اصل وجود نداشته باشد، فرع هم نمیتواند وجود داشته باشد.
صلاح تو در رونق اصل اوست
که او اصل و فرعست و تو مغز و پوست
هوش مصنوعی: خوبی و رفع مشکلات تو در این است که به اصل و ریشه خود توجه کنی، زیرا او هم اصل است و هم فرع، و تو تنها ظاهری و جسمی داری.
صلاح خود اینجا رها کن ز دست
کز آن به صلاحی و کاریت هست
هوش مصنوعی: خودت را از ترک کردن کارهای ناپسند رها کن، زیرا در اینجا به نفع تو و زندگیات نیست.
صلاح تو در خدمت پادشاست
چو خدمت ببایست کارت رواست
هوش مصنوعی: بهتر است که در خدمت پادشاه باشی، زیرا وقتی که به او خدمت کنی، کارهایت درست و به سامان خواهد بود.
چو خواهی که کارت نگردد تباه
مکن هیچ تقصیر در کار شاه
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که کارهایت خراب نشود، هیچگونه بیاحتیاطی در کارهای پادشاه نکن.
به جای تو او را بسی چاکرند
که ایوان خدمت به کیوان برند
هوش مصنوعی: به جای تو او را بسیار خدمتکاران هستند که در خدمت او همچون کیوان (ستاره) مینشینند.
ترا نیست الا در شهریار
یکی پادشاه است از صدهزار
هوش مصنوعی: تنها تو در دل شهریاری وجود داری که از میان صد هزار نفر، همانند یک پادشاه است.
به عیب و هنر خویش و پیوند شاه
شریک اند با او نکو کن نگاه
هوش مصنوعی: به عیب و هنر خود توجه کن و از طریق رفتار خوب و مناسب با دیگران، ارتباط خود را با افراد با اهمیت حفظ کن.
به حرمت نظر کن به احوالشان
نکو گوی از افعال و اقوالشان
هوش مصنوعی: به خاطر احترام به نگاهت، به وضعیت آنها نیکو بیندیش و درباره کارها و گفتارشان خوب صحبت کن.
وگر عیب بینی در ایشان بپوش
به شه عیبشان باز گردد، خموش
هوش مصنوعی: اگر عیبهایی در دیگران میبینی، بهتر است آن را مخفی نگاهداری. زیرا اگر تو آن عیبها را فاش کنی، خود به خود عیبهای تو نیز نمایان خواهد شد. پس بهتر است ساکت بمانی.
به چشم تو افعال و اعمال شاه
نباید که چیزی نماید تباه
هوش مصنوعی: در چشمان تو، هیچ عملکرد و اقدامی از سوی شاه نباید چیزی را خراب کند.
پسندیده دان هر چه او کرد و گفت
که سری است در ضمن هر یک نهفت
هوش مصنوعی: هر چه او انجام میدهد و هر چه میگوید را بپسند، زیرا هر یک از آنها دارای معنای عمیق و ناپیدا است که در دل خود اسراری نهفته دارد.
و گر بر دلت بگذرد ناپسند
از آنجانب البته صورت مبند
هوش مصنوعی: اگر چیزی ناخوشایند از طرف دیگر به ذهنت خطور کند، هرگز به آن صورت نده و به آن اهمیت نده.
خطایی که بینی جز از خود مدان
از آنجا نکو می رود، بد مدان
هوش مصنوعی: هر اشتباهی که میبینی، تنها نتیجهی خودت است. از آنجا که خوبی از خودت سر زده، پس بدی را هم به خود نسبت نده.
ز نادانی خویشتن کن قیاس
غلط از خطا بینی خود شناس
هوش مصنوعی: از نادانی خود، اشتباه را با درستی مقایسه نکن و به خطاهای خود واقف باش.
نمی دانی ای آزموده جهان
چو بیمار را تلخ باشد دهان
هوش مصنوعی: نمی دانی که وقتی کسی در جستجوی تجربه و دانایی است، مانند فرد بیمار است که دهانش طعم تلخی دارد.
اگر آب شیرین دهندش بخورد
نداند ز طعم صبر فرق کرد
هوش مصنوعی: اگر به او آب شیرین بدهند، نمیداند که طعم صبر چگونه است و چه تفاوتی دارد.
و گر عیب گیرد کسی برکنار
به چشمش فرو شو چو دندان مار
هوش مصنوعی: اگر کسی عیب تو را بگیرد، باید به آرامی و با احتیاط برخورد کنی، همانطور که یک دندان مار در چشمانش پنهان است. یعنی باید با دقت و زیرکی از موقعیت خود دفاع کنی.
ببر زو و گر خود همه جان تست
که هم دشمن خویش هم زان تست
هوش مصنوعی: اگر چیزی را از خود دور کنی، حتی اگر تمام وجود تو به آن وابسته باشد، در واقع همچون دشمنی است که باید از آن دوری گزید.
به شنعت مکن عیب بر وی درست
که بر وی بود واجب آن باز جست
هوش مصنوعی: به او عیب نگذار، چرا که بر او واجب است که آن را جستجو کند.
چه دانی که داری ملک منهیان
به هر سو و تو غافل اندر میان
هوش مصنوعی: تو نمیدانی که در اطرافت چه ثروتهای بزرگی وجود دارد و تو در غفلت و بیتوجهی به آنها هستی.
که پوشیده عیبش بجویند باز
پس آنگونه به خلوت بگویند باز
هوش مصنوعی: به دنبال عیوب او هستند و در نهایت، هنگامی که تنها میشوند، دربارهاش صحبت میکنند.
چو بر صورت عیب یابد وقوف
فرو شوید از لوح دل آن حروف
هوش مصنوعی: وقتی که عیبها بر چهره نمایان میشود، آن کلمات را از دل خود پاک کن.
و گر بی اجازه ت نمایی به شاه
شود شیره و رنجه زان انتباه
هوش مصنوعی: اگر بدون اجازه به پادشاه نمایان شوی، به او زحمت و ناراحتی خواهی رساند.
بود هم که گردی گران بر دلش
نیاری برون سر از آن مشکلش
هوش مصنوعی: حتی اگر درد و مشکلاتی سنگین بر دل او باشد، نمیتواند از آن مسائل سر برآورد و فرار کند.
ترا گر ز انواع چیزی نکوست
که آن در خور پادشاهی اوست
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم به زبان ساده و روان بگوییم، این جمله به این معناست که اگر تو چیزی شایسته و ارزشمند داشته باشی، آن ویژگی مناسب مقام و جایگاه پادشاهی تو خواهد بود.
از آن پیش کو زان خبر دار شد
اگه تحفه بردی سزاوار شد
هوش مصنوعی: اگر بتوانی از آن ماجرا باخبر شوی، حق داری که هدیهای ببری.
یقین دان که ضایع نماند یقین
درختی بود بار او آفرین
هوش مصنوعی: بدان که یقین و اعتماد هرگز نابود نمیشود، مانند درختی که میوهاش همیشه ستوده است.
وگر باز داری و آگاه گشت
نیارد به قهر از سر آن گذشت
هوش مصنوعی: اگر دوباره خودداری کنی و کسی متوجه شود، نمیتواند از روی خشم از آن بگذرد.
چو بستاند از تو به ناخوشدلی
بود حاصل کار بی حاصلی
هوش مصنوعی: اگر از تو به خاطر ناخوشدی، چیزی بستانند، نتیجهاش کار بیحاصلی خواهد بود.
وگر باز نستاند از تو به قهر
شود گر بود فی المثل نوش زهر
هوش مصنوعی: اگر باز هم از تو چیز دیگری نگیرد، به خاطر خشمش میتواند مانند نوشیدن زهر باشد.
کراهیتش از تو در دل بماند
همه سعی و جهد تو باطل بماند
هوش مصنوعی: اگر دل کسی به خاطر بیزاری از تو پر شود، تمام تلاش و کوشش تو بیفایده خواهد بود.
بود خود که چون عرضه کردی برو
نیارد بدان همتش سر فرو
هوش مصنوعی: فردی که به تو حقیقتی را عرضه کند، نباید آن را به همت خود فراموش کند و باید به اندیشه خود احترام بگذارد.
چو بخشد به تو باز پنهان مدار
نه از شهریاران نه از شهریار
هوش مصنوعی: وقتی که چیزی را به تو میدهد، آن را پنهان نکن، نه از پادشاهان و نه از دیگر فرمانرواها.
از آن بهره بردار و بر خور تمام
ملک از تو آسوده دل والسلام
هوش مصنوعی: از آنچه که به دست آوردهای استفاده کن و از تمام سرزمینها با خیالی راحت لذت ببر و به همین راحتی تمام کن.
ببین تا چه دارد شهشنشاه دوست
که آن در خور پادشاهی اوست
هوش مصنوعی: ببین چه چیزهایی در اختیار دوست شاهزادهات وجود دارد که به مقام پادشاهی او میخورد.
چو بینی که باشد خلاف رضاش
تو با آن هم الا مخالف مباش
هوش مصنوعی: وقتی میبینی که رفتار یا عمل کسی با رضایت تو مخالف است، سعی نکن که به هیچ وجه با او مخالفت کنی.
هر آنچ او پسندد مکن ناپسند
همان گیر و همان کار بند
هوش مصنوعی: هر چیزی که او دوست دارد، تو نپسند. از همینرو، همان را بپذیر و به همان کار ادامه بده.
مرو جز موافق به هنجار او
تنبع مکن جز به آثار او
هوش مصنوعی: به جز افرادی که با او همراستا هستند نرو و جز به نشانههای او، رفتار نکن.
موافق به هر حال با شاه باش
نه انکار کن نی به اکراه باش
هوش مصنوعی: با هر وضعیتی که هست، باید با شاه همراستا باشی. نه آنکه او را رد کنی و نه از روی ناچاری.
نزاری چو کردی به رغبت نخست
به ملک قناعت عزیمت درست
هوش مصنوعی: وقتی که با اشتیاق به هدفی میروی، ابتدا به رضایت و آرامش در همانجا توجه کن و مسیر روشنی را برای رسیدنت به آن انتخاب کن.
گرفتی کم سود و ترک زبان
میاور دگر باره خود در میان
هوش مصنوعی: تو کم میکنی و سودی بهدست نمیآوری، پس دیگر زبانت را در میانه ببر و اصرار نکن.
چو بسپردی و کرد تسلیم پیش
مشو بار دیگر پس کار خویش
هوش مصنوعی: زمانی که کار را به کسی سپردی و تسلیم او شدی، دیگر به کار خودت برنگرد و نگرانی نداشته باش.
به ساحل نشستن غنیمت شمار
چو در بحر رفتی به طوفان سپار
هوش مصنوعی: به shore نشستن را ارزشمند بدان، زیرا وقتی در دریا رفتی، خود را به طوفان میسپاری.
به دنیا و دین هر که تسلیم شد
شکالش نه امید و نه بیم شد
هوش مصنوعی: هر کس به دنیا و اصول مذهبی تسلیم شود، دیگر نه به آیندهاش امیدی دارد و نه نگران چیزی است.
روا نیست کاندر ادای قبول
کند سیلی امتحانش ملول
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که نیکو نیست کسی که در برابر چالشها و آزمایشها دلسرد یا ناامید شود. در واقع، باید در شرایط دشوار همچنان پذیرای چالشها بود و به خود ایمان داشت.
نیارد سر عجب و نخوت فراشت
به رغبت قفا بایدش پیش داشت
هوش مصنوعی: انسان باید از غرور و خودبزرگبینی دوری کند و با تواضع و رغبت به دیگران محبت کند و به آنها توجه داشته باشد.