بخش ۷ - حکایت
براهیم ادهم به حمام بود
مگر احتیاجش به حجام بود
تراشنده گفتش که خیزای فقیر
برین تخته یک ساعت آرام گیر
گرت نیست چیزی بمزد تراش
بحل کردمت من مشوش مباش
همین تا به جای معین نشست
یکی دیگر آمد پشیزی به دست
ازو بستد استاد و مشغول شد
براهیم از تخته معزول شد
سه بارش چنین با سر تخته برد
به پولی سر دیگر می سترد
مگر دیو غیرت برو راه زد
از آن تخته بر جست و یک آه زد
به دل بر گذشتش که این خود منم
کزین سان به کام دل دشمنم
جدا گشته از پادشاهی و ناز
چنین اوفتاده به فقر و نیاز
مرا بخت بی تخت و بی تاج کرد
به یک پول مغشوش و محتاج کرد
ز گرمابه بیرون شد از غبن و ننگ
دل از بخت برگشته با خود بجنگ
روان شد ز بس غصه و تفت و تاب
همی رفت دلخسته بی نان و آب
به بیچارگی در بیابان بماند
سراسیمه یک روز حیران بماند
چو با او نمودند او را که کیست
برو امتحان کردن از بهر چیست
بدو هاتفی ناگه آواز داد
که دولت به مقصد رهت باز داد
چه وسواس زد دست در دامنت
که پولی سیه میشود رهزنت
هنوز این زمانت خبر کرده اند
ز نو با سر تخته آورده اند
گرت با سر تخته بردند باز
چو طفلان نازک مرنج و مناز
بدان تخته دادند مردان خاص
ز دریا و بود و نبودت خلاص
چو بشنید آواز هاتف بدرد
بنالید و چندی مناجات کرد
سر عذر بنهاد و بر پای خاست
دگر باره راهش نمودند راست
کسی را که شد اختیارش ز دست
نشاید به آرام جایی نشست
چو او را به یک بار ازو بستدند
وجود و عدم هر دو بر هم زدند
به چیزی دگر چون کند باز میل
چه مقصود چون خانه بربود سیل
اگر دل کنی با اولوالامر راست
اقالیم خدمت مسلم تراست
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
براهیم ادهم به حمام بود
مگر احتیاجش به حجام بود
هوش مصنوعی: ابراهیم ادهم به حمام میرفت، مگر اینکه به حجامت نیاز داشت.
تراشنده گفتش که خیزای فقیر
برین تخته یک ساعت آرام گیر
هوش مصنوعی: تراشنده به او گفت: ای فقیر، روی این تخته بمان و یک ساعت آرامش پیدا کن.
گرت نیست چیزی بمزد تراش
بحل کردمت من مشوش مباش
هوش مصنوعی: اگر چیزی برای تو نمانده است و تو ناراحت هستی، من تو را از این نگرانی آزاد کردم، پس دیگر نگران نباش.
همین تا به جای معین نشست
یکی دیگر آمد پشیزی به دست
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که شخصی در یک مکان مشخص قرار گرفته است و ناگهان فرد دیگری با یک پول جزئی به آنجا میآید.
ازو بستد استاد و مشغول شد
براهیم از تخته معزول شد
هوش مصنوعی: او از استاد خود جدا شد و به فعالیت مشغول شد و در نتیجه از مقام خود کنار گذاشته شد.
سه بارش چنین با سر تخته برد
به پولی سر دیگر می سترد
هوش مصنوعی: سری که به تخته برخورد کرد، با سه بار نواختن، سر دیگر را به آرامی پاک کرد.
مگر دیو غیرت برو راه زد
از آن تخته بر جست و یک آه زد
هوش مصنوعی: شاید حس غیرت مانند یک دیو از آن تخته به سمت ما پرید و فقط یک آه کشید.
به دل بر گذشتش که این خود منم
کزین سان به کام دل دشمنم
هوش مصنوعی: به دلش خطور کرد که این خود من هستم که با این شیوه، به خواستههای دشمنم پاسخ میدهم.
جدا گشته از پادشاهی و ناز
چنین اوفتاده به فقر و نیاز
هوش مصنوعی: او از مقام پادشاهی و زیبایی جدا شده و حالا در فقر و نیاز به سر میبرد.
مرا بخت بی تخت و بی تاج کرد
به یک پول مغشوش و محتاج کرد
هوش مصنوعی: سرنوشت من را به جایی رساند که نه مقام و جایگاهی دارم و نه ثروتی. همه اینها به خاطر یک پول ناپاک و ناچیز بود که در زندگیام وارد شد و باعث گرفتاریام شد.
ز گرمابه بیرون شد از غبن و ننگ
دل از بخت برگشته با خود بجنگ
هوش مصنوعی: از حمام بیرون آمد و احساس خجالت و شرمندگی دارد، دلش با سرنوشت بدش در حال مبارزه است.
روان شد ز بس غصه و تفت و تاب
همی رفت دلخسته بی نان و آب
هوش مصنوعی: انسان از شدت غم و اضطراب به حالتی روان و بیتاب درآمده و از شدت دلسختی، بدون غذا و آب در حال زندگی است.
به بیچارگی در بیابان بماند
سراسیمه یک روز حیران بماند
هوش مصنوعی: در بیابان، فردی در وضعیتی ناامید و آشفته باقی میماند و به مدت یک روز در سردرگمی و گیجی سپری میکند.
چو با او نمودند او را که کیست
برو امتحان کردن از بهر چیست
هوش مصنوعی: وقتی به او نشان دادند که چه کسی است، برای چه چیزی او را آزمایش کردند.
بدو هاتفی ناگه آواز داد
که دولت به مقصد رهت باز داد
هوش مصنوعی: ناگهان صدای یک فرشته یا موجودی شنیدم که گفت: "خوشبختی و موفقیت دوباره به راهت برگشته است."
چه وسواس زد دست در دامنت
که پولی سیه میشود رهزنت
هوش مصنوعی: چرا اینقدر در کارهای تو وسواس به خرج میدهی که باعث میشود فرصتها و منابعات از دست بروند و این امر برای دیگری به نفع میشود؟
هنوز این زمانت خبر کرده اند
ز نو با سر تخته آورده اند
هوش مصنوعی: هنوز خبر از زمانت آمده است و دوباره با سر تخته (یا کلمه ای شبیه به آن) وارد شدهاند.
گرت با سر تخته بردند باز
چو طفلان نازک مرنج و مناز
هوش مصنوعی: اگر تو را همچون کودکان نازکدل و حساس با سر تختهای بزنند، نگران و مشاجره نکن.
بدان تخته دادند مردان خاص
ز دریا و بود و نبودت خلاص
هوش مصنوعی: به افراد ویژه این امکان را دادند که از دریا عبور کنند و از وجود و عدم خود رها شوند.
چو بشنید آواز هاتف بدرد
بنالید و چندی مناجات کرد
هوش مصنوعی: وقتی صدای ندا دهنده را شنید، به اندوه درآمد و لحظهای به دعا و مناجات پرداخت.
سر عذر بنهاد و بر پای خاست
دگر باره راهش نمودند راست
هوش مصنوعی: او به معذرتخواهی پرداخته و دوباره ایستاد؛ سپس مسیرش را به درستی مشخص کردند.
کسی را که شد اختیارش ز دست
نشاید به آرام جایی نشست
هوش مصنوعی: کسی که کنترل و اختیار خود را از دست داده، نباید در جایی آرام و بیدغدغه قرار بگیرد.
چو او را به یک بار ازو بستدند
وجود و عدم هر دو بر هم زدند
هوش مصنوعی: وقتی او را به سرعت از همه چیز محروم کردند، وجود و عدم هر دو در یکدیگر آمیختند.
به چیزی دگر چون کند باز میل
چه مقصود چون خانه بربود سیل
هوش مصنوعی: به چیز دیگری چگونه میتوان میل ورزید، وقتی که سیل خانه را ویران کرده است؟
اگر دل کنی با اولوالامر راست
اقالیم خدمت مسلم تراست
هوش مصنوعی: اگر از کسانی که دارای قدرت و اختیارات هستند، جدا شوی، به راستی که انجام وظایف تو در راستای خدمت به مسلمانان خواهد بود.