بخش ۲ - حکایت
شنیدم که تاج النّسا رابعه
که فرمان حق را بدی تابعه
کمابیش یک هفته چیزی نیافت
زتاب شره اندرونش بتافت
شب آمد به بیچارگی تن بداد
سر دردمندش به بالین نهاد
خدا دوستی حلقه زد بر درش
تهی مغز چون حلقه در، سرش
ز بالین برآورد و آمد به در
در خانه بگشاد آسیمهسر
بدو کاسه خوردنی داد و رفت
شب تیره چون آتش از تاب و تفت
چراغی مگر خواست تا بر کند
شب قیرگون را منوّر کند
چو آمد ز در باز نادیده کام
تهی دید آن کاسه پر طعام
برون رفت با نفس در خشم و جنگ
که تا کوزه آب آرد به چنگ
دگرباره چون دل در آن بسته بود
چراغ فروزنده بنشسته بود
مگر کرد رغبت به یک خوردن آب
که بود اندرونش پر از تفت و تاب
همین تا به لب برد اگر خود نبرد
ز دستش بیفتاد و شد کوزه خرد
بنالید کای کردگار عزیز
ز نان کردیم سیر و از آب نیز
ندانم درین تا چه سرّست و راز
که آب از چو من تشنه گیرند باز
پس از هفته ای از شراب و طعام
دهن بسته ای را رساندی به کام
ز کامش چنین برکشیدن چه بود
قدح دادن و ناچشیدن چه بود
ز غیبش یکی هاتف آواز داد
که باید ره حکم ما باز داد
مراد تو با حکم ما نیست راست
ز ما عاشق ما جز از ما نخواست
اگر زان مایی مباش آن خود
به ما جمع باش و پریشان خود
مراد تو ماییم ای بی خبر
تو مشغولی از ما به چیزی دگر
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شنیدم که تاج النّسا رابعه
که فرمان حق را بدی تابعه
هوش مصنوعی: شنیدم که رابعه، بانوی برتر، از فرمان خدا پیروی کرد و تسلیم آن شد.
کمابیش یک هفته چیزی نیافت
زتاب شره اندرونش بتافت
هوش مصنوعی: تقریباً یک هفته چیزی از او پیدا نکرد و نور اشتیاق در درونش درخشید.
شب آمد به بیچارگی تن بداد
سر دردمندش به بالین نهاد
هوش مصنوعی: شب فرا رسید و فردی که دردمند بود، تن خستهاش را به بستر گذاشت و سرش را بر بالین نهاد.
خدا دوستی حلقه زد بر درش
تهی مغز چون حلقه در، سرش
هوش مصنوعی: خدا دوستی با قلبی خالی به در خانهاش وارد شد، مانند حلقهای که بر در باشد بدون اینکه چیزی در آن باشد.
ز بالین برآورد و آمد به در
در خانه بگشاد آسیمهسر
هوش مصنوعی: او از بالین خود بلند شد و به در رفت و درِ خانه را با شتاب باز کرد.
بدو کاسه خوردنی داد و رفت
شب تیره چون آتش از تاب و تفت
هوش مصنوعی: به او خوراکی داد و رفت، در شب تاریک مانند شعله آتش روشن و درخشان بود.
چراغی مگر خواست تا بر کند
شب قیرگون را منوّر کند
هوش مصنوعی: آیا چراغی میخواهد بیفتد تا تاریکی سیاه شب را روشن کند؟
چو آمد ز در باز نادیده کام
تهی دید آن کاسه پر طعام
هوش مصنوعی: زمانی که آن شخص از در وارد شد، بدون اینکه چیزی ببیند، متوجه شد که آن کاسه خالی است و هیچ غذایی در آن نیست.
برون رفت با نفس در خشم و جنگ
که تا کوزه آب آرد به چنگ
هوش مصنوعی: خروج از درگیری و خشم به همراه نفس، مثل این است که فردی تلاش میکند کوزهای پر از آب را به دست آورد.
دگرباره چون دل در آن بسته بود
چراغ فروزنده بنشسته بود
هوش مصنوعی: دوباره دل به آن مکان که در آن بسته بود، نگاه کرد و چراغی که درخشانی داشت، در آنجا روشن بود.
مگر کرد رغبت به یک خوردن آب
که بود اندرونش پر از تفت و تاب
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که کسی به یک جرعه آب میل کند در حالی که درونش پر از تردید و تشویش باشد؟
همین تا به لب برد اگر خود نبرد
ز دستش بیفتاد و شد کوزه خرد
هوش مصنوعی: اگر خود شخص این بار را به دوش نگیرد و به پایان نرساند، آن بار از دستش میافتد و به تکههای کوچک تبدیل میشود.
بنالید کای کردگار عزیز
ز نان کردیم سیر و از آب نیز
هوش مصنوعی: ای خدای مهربان، به خاطر غذا و آب کافی که به ما دادهای، ما شکرگزار تو هستیم و از زندگی راضییم.
ندانم درین تا چه سرّست و راز
که آب از چو من تشنه گیرند باز
هوش مصنوعی: نمیدانم در این باره چه اسراری نهفته است که حتی آب نیز از من تشنهتر میگیرد.
پس از هفته ای از شراب و طعام
دهن بسته ای را رساندی به کام
هوش مصنوعی: پس از یک هفته لذت بردن از شراب و غذا، دهان کسی را که خاموش و بیصدا بود، به طعم خوش رساندی.
ز کامش چنین برکشیدن چه بود
قدح دادن و ناچشیدن چه بود
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که وقتی کسی به دیگران نوشیدنی ارائه میدهد، اما خود آن را نمینوشد، این عمل چه معنی دارد و چه هدفی را دنبال میکند. این عمل نوعی بیتوجهی یا ناهماهنگی را نشان میدهد.
ز غیبش یکی هاتف آواز داد
که باید ره حکم ما باز داد
هوش مصنوعی: از دنیای ناشناخته، ندا داده شد که باید راهی را که به دستور ماست، دوباره باز کرد.
مراد تو با حکم ما نیست راست
ز ما عاشق ما جز از ما نخواست
هوش مصنوعی: مقصود تو با فرمان ما یکسان نیست، زیرا کسی که عاشق ماست چیزی جز عشق به ما را نمیخواهد.
اگر زان مایی مباش آن خود
به ما جمع باش و پریشان خود
هوش مصنوعی: اگر تو جزو آنانی نیستی که از ما هستند، بهتر است خود را کنار بگذاری و از در هم ریختگی خود دوری کنی.
مراد تو ماییم ای بی خبر
تو مشغولی از ما به چیزی دگر
هوش مصنوعی: تو از ما بیخبری و به چیز دیگری مشغول هستی، اما ما همان کسانی هستیم که به خاطر تو در انتظاریم.