بخش ۴ - حکایت
یکی مرد حلّاج بودی ندیم
برافکنده بنیاد امّید وبیم
نه ننگش گریبان گرفتی نه نام
به دنیا برافشانده دامن تمام
نه از دار خوفش نه از تیغ باک
به دست اناالحق زده سینه چاک
برآمد برین روزگاری دراز
به راهی برش دیدم افتاده باز
شده عاجز و مضطر و ناسپاس
ز بس حسرت و ضجرت و یأس و باس
بدو گفتم ای مرد راه خدا
چه بودت که از حق فتادی جدا
چنین بر تو شیطان مسلّط چراست
چرا سر بپیچیدی از راه راست
به من گفت آن جوهر تابناک
که کردی به اعلا رجوع از مغاک
بکوشید و با مرجع خویش رفت
چو از پیش برخاست از پیش رفت
کنون کالبد مانده بی تاب و توش
مپرس ای پسر هیچ دیگر خموش
همین است و بس در حکایت مپیچ
برفتست اصل و نماندست هیچ
من آن پیر حلّاج محنت کشم
کنون سرد شد جوهر آتشم
دگر خدمتم بر نیاید ز دست
که پشت و دلم ضعف پیری شکست
چه کوشش نمودم به خونین عرق
که بر من به چیزی نگیرند دق
بسی جهد کردم به روز و به شب
که سهوی نیفتد مرا در ادب
بزد عاقبت چشم بد راه من
زمانه نگردد به دلخواه من
نه همواره مردی کند لشکری
که مخلوق نبود ز غفلت بری
زهی گرچه بسیار خدمت کند
بود هم که هر گونه زلّت کند
فساد و خطا و صلاح و صواب
بسی رفته باشد ز شیخ و ز شاب
بحمدالله از من خطایی نرفت
به ایزد که روی و ریایی نرفت
ولی حاسدم داشت فرصت نگاه
مزاج عنایت بگرداند شاه
قضا را کسانی که دشمن بدند
همه تربیت دیده از من بدند
سرای ..........................
که دیر است کین پل ببردست آب
همه رنج دنیا سراسر هباست
سمومش برآمیخته با صباست
ز دنیا و اهلش نیاید وفا
در این خنب بی درد نبود صفا
غلط می کنم صاف ازو کس نخورد
که هست اول و آخرش درد و درد
مرا نکته ای تجربت اوفتاد
که می بایدم کرد از آن نکته یاد
من از مملکت یک طرف داشتم
که نقد قناعت به کف داشتم
نگشتم به چیزی دگر پای بند
ز سود و زیان و امید و گزند
بحلّاب دنیا نکردم شروع
به خیر از محالات کردم رجوع
به اشغال دیگر نپرداختم
همین شیوه دستور خود ساختم
مهمّات مظلوم و درویش را
در آن مجتهد دیدمی خویش را
انیسم چو بودی به کنج التفات
زبان قلم بود و کام دوات
چو شه عزم کردی به شرب و نشاط
نبودی ز من بنده خالی بساط
همین بود در حضرتش کار من
ولی شاه بودی بر این یار من
جو ناظر بود دولت شهریار
همه حیلت و مکر باطل شمار
به تأثیر اقبال شاه انام
نیارد بداندیش گسترد دام
مرا چون غرض دولت شاه بود
ز ناراستی دست کوتاه بود
دگر نوکران داشتندی مدام
نظر بر نظام حصول حطام
به رسم جهان مولع جاه و مال
به ضبط امور و به کسب منال
به تکلیف و تعظیم در نهی و امر
روان کرده احکام بر زید و عمرو
ازین ها نیارستمی هیچ کرد
بترسد ز آزردن آزادمرد
چو همرنگ ایشان به ظلم و به داد
نبودم از آن کار بر من فتاد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی مرد حلّاج بودی ندیم
برافکنده بنیاد امّید وبیم
هوش مصنوعی: یک مرد حلّاج بوده که دوستانش در کنار او بودند و در زندگیاش پایههای امید و ترس را کنار زده است.
نه ننگش گریبان گرفتی نه نام
به دنیا برافشانده دامن تمام
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نه خجالت کسی را به خود گرفتهای و نه خود را به طوری معرفی کردهای که نامت در دنیا پخش شود. بهعبارت دیگر، نه به دنبال شهرت و معروفیت بودهای و نه از عیبها یا کمبودهای دیگران خجالت زدهای.
نه از دار خوفش نه از تیغ باک
به دست اناالحق زده سینه چاک
هوش مصنوعی: ترس از دار و تیغ ندارد و با قدرت ایمانش، سینهاش را به خاطر حق میزند.
برآمد برین روزگاری دراز
به راهی برش دیدم افتاده باز
هوش مصنوعی: در روزگاری طولانی، کسی را دیدم که در مسیر افتاده بود و تلاش میکرد دوباره به راه خود برگردد.
شده عاجز و مضطر و ناسپاس
ز بس حسرت و ضجرت و یأس و باس
هوش مصنوعی: شخص به خاطر حسرت و ناامیدی و خستگی و بیتوجهی به نعمتها، به شدت درمانده و ناتوان شده است.
بدو گفتم ای مرد راه خدا
چه بودت که از حق فتادی جدا
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای مردی که در مسیر الهی هستی، چه چیزی باعث شد که از حقیقت دور شوی؟
چنین بر تو شیطان مسلّط چراست
چرا سر بپیچیدی از راه راست
هوش مصنوعی: چرا شیطان بر تو مسلط شده است و تو از راه صحیح منحرف شدهای؟
به من گفت آن جوهر تابناک
که کردی به اعلا رجوع از مغاک
هوش مصنوعی: آن مروارید درخشان به من گفت که تو از عمق تاریکی به اوج بلندی رسیدی.
بکوشید و با مرجع خویش رفت
چو از پیش برخاست از پیش رفت
هوش مصنوعی: تلاش کنید و به سمت هدف خود حرکت کنید، همانطور که از گذشته برخواستید و به جلو رفتید.
کنون کالبد مانده بی تاب و توش
مپرس ای پسر هیچ دیگر خموش
هوش مصنوعی: حالا بدن من در حال ناتوانی و بیتابی است، پسر، از من هیچ چیز نپرس و دیگر ساکت باش.
همین است و بس در حکایت مپیچ
برفتست اصل و نماندست هیچ
هوش مصنوعی: همینطور که هست، داستان را پیچ و تاب ندهید؛ اصل ماجرا رفته است و چیزی باقی نمانده است.
من آن پیر حلّاج محنت کشم
کنون سرد شد جوهر آتشم
هوش مصنوعی: من اکنون مثل آن پیر که در سختیها و مشکلات زندگیاش را گذرانده، دیگر احساس شدت و التهاب نمیکنم و آرام شدهام.
دگر خدمتم بر نیاید ز دست
که پشت و دلم ضعف پیری شکست
هوش مصنوعی: دیگر از من به کسی کمکی برنمیآید، چرا که خستگی جسم و قلبم به خاطر پیری مرا ناتوان کرده است.
چه کوشش نمودم به خونین عرق
که بر من به چیزی نگیرند دق
هوش مصنوعی: من تلاش زیادی کردم و زحمتهای زیادی کشیدم، اما هیچ یک از سختیها و تلاشهایم برای دیگران اهمیت نداشت و به هیچ وجه ارزش نداشت.
بسی جهد کردم به روز و به شب
که سهوی نیفتد مرا در ادب
هوش مصنوعی: من تلاش زیادی کردم هم در روز و هم در شب تا اینکه در آداب و رفتارم اشتباهی پیش نیاید.
بزد عاقبت چشم بد راه من
زمانه نگردد به دلخواه من
هوش مصنوعی: در نهایت، چشم بد از من دور شود و زمانه به خواستههای من تغییر نکند.
نه همواره مردی کند لشکری
که مخلوق نبود ز غفلت بری
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوان به کسی که از غفلت آزاد نیست، اعتماد کرد تا همیشه به تنهایی لشکری بسازد.
زهی گرچه بسیار خدمت کند
بود هم که هر گونه زلّت کند
هوش مصنوعی: اگرچه فرد در تلاش است و خدمتهای زیادی انجام میدهد، اما اگر همچنان خطاهای پیدرپی داشته باشد، ارزش تلاشهایش کاهش مییابد.
فساد و خطا و صلاح و صواب
بسی رفته باشد ز شیخ و ز شاب
هوش مصنوعی: اشتباهات و نادرستیها و همچنین درستیها و صلاحیتها در وجود شیخ و جوانان بسیار بوده است.
بحمدالله از من خطایی نرفت
به ایزد که روی و ریایی نرفت
هوش مصنوعی: خدا را شکر که من از خطا و اشتباه دور بودهام و نیتی ناپسند یا تظاهر به خود را نداشتهام.
ولی حاسدم داشت فرصت نگاه
مزاج عنایت بگرداند شاه
هوش مصنوعی: حسرت من این است که شاه فرصتی را برای توجه به حال و وضعیت مرا نداشت.
قضا را کسانی که دشمن بدند
همه تربیت دیده از من بدند
هوش مصنوعی: کسانی که با سرنوشت بد خصومت دارند، همه تحت تاثیر تربیت من بودهاند.
سرای ..........................
که دیر است کین پل ببردست آب
هوش مصنوعی: در این ابیات اشاره به خانهای میشود که به خاطر گذشت زمان و شرایط، در معرض خطر است و به زودی از دست خواهد رفت. اشاره به این نکته دارد که این وضعیت به خاطر عبور آب و ایجاد مشکلات ناشی از آن است.
همه رنج دنیا سراسر هباست
سمومش برآمیخته با صباست
هوش مصنوعی: تمام مشکلات و زحمتهای این دنیا در حقیقت بیفایده هستند و بادهای خنک و دلپذیر در کنار هوای ناسالم و مضر، ترکیب شدهاند.
ز دنیا و اهلش نیاید وفا
در این خنب بی درد نبود صفا
هوش مصنوعی: از دنیا و مردم آن نمیتوان انتظار وفاداری داشت؛ در دنیایی که بیدرد و رنج باشد، هیچ زیبایی و صفایی وجود ندارد.
غلط می کنم صاف ازو کس نخورد
که هست اول و آخرش درد و درد
هوش مصنوعی: من اشتباه میکنم اگر بگویم هیچکس از او آسیب نمیبیند، چون آغاز و پایانش تنها مبتلا به درد و رنج است.
مرا نکته ای تجربت اوفتاد
که می بایدم کرد از آن نکته یاد
هوش مصنوعی: یک نکتهای از تجربهام به دست آمد که باید از آن درس بگیرم.
من از مملکت یک طرف داشتم
که نقد قناعت به کف داشتم
هوش مصنوعی: من از سرزمین خود، تنها یک چیز داشتم که همین قناعت و خشنودی را با خود داشتم.
نگشتم به چیزی دگر پای بند
ز سود و زیان و امید و گزند
هوش مصنوعی: من دیگر به هیچ چیزی وابسته نیستم و از دغدغههای سود و زیان، امید و مشکلات رها شدهام.
بحلّاب دنیا نکردم شروع
به خیر از محالات کردم رجوع
هوش مصنوعی: در شروع کارهای خوب در دنیا، از چیزهای غیرممکن صرفنظر کردم و به مسائل واقعی پرداختم.
به اشغال دیگر نپرداختم
همین شیوه دستور خود ساختم
هوش مصنوعی: من به تصرف دیگری روی نیاوردم و همین روش را بهعنوان قاعده و کار خود برگزیدم.
مهمّات مظلوم و درویش را
در آن مجتهد دیدمی خویش را
هوش مصنوعی: من در آن عالم بزرگ، مشکلات و مسائل مهمِ درویش و بدبخت را دیدم که جایگاه و مقام خود را نیز میشناسد.
انیسم چو بودی به کنج التفات
زبان قلم بود و کام دوات
هوش مصنوعی: زمانی که به توجه و دقت خاصی متمایل میشدم، نوشتن برایم به مانند یک ابزار و وسیلهای برای بیان احساسات و افکار بود.
چو شه عزم کردی به شرب و نشاط
نبودی ز من بنده خالی بساط
هوش مصنوعی: وقتی که شاه تصمیم گرفت به شادمانی و نوشیدنی بپردازد، من بنده را در این حال از خود خالی یافتم.
همین بود در حضرتش کار من
ولی شاه بودی بر این یار من
هوش مصنوعی: من تنها در حضور او این کار را انجام دادم، اما تو به عنوان پادشاه بر این دوست من بودی.
جو ناظر بود دولت شهریار
همه حیلت و مکر باطل شمار
هوش مصنوعی: جو (مستمع) شاهد بود که حاکم شهر همه تدبیرها و فریبها را بیاثر و بیفایده میشمرد.
به تأثیر اقبال شاه انام
نیارد بداندیش گسترد دام
هوش مصنوعی: به خاطر تأثیر خوششانسی و موفقیت پادشاه، هیچکس نمیتواند به بدی فکر کند و دامهای منفی را گسترده کند.
مرا چون غرض دولت شاه بود
ز ناراستی دست کوتاه بود
هوش مصنوعی: چون هدف من از نزدیکی به شاه دستیابی به حکومت بود، نمیتوانستم به کارهای ناپسند بپردازم.
دگر نوکران داشتندی مدام
نظر بر نظام حصول حطام
هوش مصنوعی: به دیگران خدمتگزاران دائماً به نظم و ترتیب جمعآوری ثروت توجه داشتند.
به رسم جهان مولع جاه و مال
به ضبط امور و به کسب منال
هوش مصنوعی: در این دنیا، افراد به جمعآوری ثروت و مقام علاقه دارند و تلاش میکنند تا امور خود را مدیریت کرده و دستاوردهایی را به دست آورند.
به تکلیف و تعظیم در نهی و امر
روان کرده احکام بر زید و عمرو
هوش مصنوعی: احکام و دستورات در مورد زید و عمرو به شکلی قاطع و محترمانه اجرا میشود.
ازین ها نیارستمی هیچ کرد
بترسد ز آزردن آزادمرد
هوش مصنوعی: من هیچ کاری نکردم که از آزردن مرد آزاد بترسم.
چو همرنگ ایشان به ظلم و به داد
نبودم از آن کار بر من فتاد
هوش مصنوعی: زمانی که من هم مانند آنها در ظلم و عدالت نبودم، به همین دلیل این مشکلات بر من تحمیل شد.