گنجور

بخش ۲ - حکایت

به تبریز دیدم جوانی سخی
که میخواندنش مشایخ اخی
ز بیرون شهرش مقامات بود
به خدمت ملازم در اوقات بود
به یک موضعش خانقه ساخته
به درویش و محتاج پرداخته
ز دیگر طرف داشت میخانه ای
طرب را بر آورده کاشانه ای
لب حوض،روی چمن،پای بید
سراسر گل و سبزه بر مرز و خوید
مقامی خوش القّصه و جای من
فروشد به گنج طرب پای من
در آمد به اخلاص باری چنان
که پیشم فدا کرد پیوند جان
پسر را بیاورد و پیشم کشید
که مهمان نخواهم دگر چون تو دید
جگر گوشه ای بود بس دلپذیر
ازو در پذیرفتمش ناگزیز
جوانی خردمند و شایسته بود
به خدمت میان بسته پیوسته بود
زِهر در حکایت در انداختی
زِ هر باب فصلی بپرداختی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: مصطفی علیزاده و دوستان

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به تبریز دیدم جوانی سخی
که میخواندنش مشایخ اخی
هوش مصنوعی: در تبریز جوانی را دیدم که بسیار بخشنده و سخاوتمند بود و اساتید و بزرگان او را می‌ستودند.
ز بیرون شهرش مقامات بود
به خدمت ملازم در اوقات بود
هوش مصنوعی: در خارج از شهر او مقامات و کارهای مهمی وجود داشت که در اوقات مختلف به خدمت آنها مشغول بود.
به یک موضعش خانقه ساخته
به درویش و محتاج پرداخته
هوش مصنوعی: در یکی از نقاط، خانقاهی ساخته‌اند و به درویش و نیازمندان کمک می‌کنند.
ز دیگر طرف داشت میخانه ای
طرب را بر آورده کاشانه ای
هوش مصنوعی: در سمت دیگر، مکانی شاد و سرمست کننده وجود دارد که مانند خانه‌ای برای خوشی و لذت ساخته شده است.
لب حوض،روی چمن،پای بید
سراسر گل و سبزه بر مرز و خوید
هوش مصنوعی: در کنار حوض و بر روی چمن، در سایه درخت بید، همه جا پر از گل و سبزه است.
مقامی خوش القّصه و جای من
فروشد به گنج طرب پای من
هوش مصنوعی: در جایی خوش و دلنشین هستم که با هر قدمی که برمی‌دارم، شادی و خوشحالی به دست می‌آورم و از این مکان دلپذیر لذت می‌برم.
در آمد به اخلاص باری چنان
که پیشم فدا کرد پیوند جان
هوش مصنوعی: او با تمام اخلاص و صداقت وارد شد، به گونه‌ای که جانش را فدای من کرد.
پسر را بیاورد و پیشم کشید
که مهمان نخواهم دگر چون تو دید
هوش مصنوعی: پسر را نزد من آورد و به من نشان داد، چون دید که دیگر مهمان نخواهم داشت.
جگر گوشه ای بود بس دلپذیر
ازو در پذیرفتمش ناگزیز
هوش مصنوعی: فرزند دلپذیری بود که ناگزیر او را پذیرفتم و به دل خود راه دادم.
جوانی خردمند و شایسته بود
به خدمت میان بسته پیوسته بود
هوش مصنوعی: جوانی باهوش و لایق بود که همیشه آماده خدمت به دیگران بود.
زِهر در حکایت در انداختی
زِ هر باب فصلی بپرداختی
هوش مصنوعی: در داستانی که نوشتی، به خوبی با هر موضوع و جنبه‌ای از آن پرداخته‌ای.