بخش ۹ - ستایش اتابیک اعظم نصرةالدین ابوبکربن محمد
بیا ساقی آن آب یاقوتوار
در افکن بدان جام یاقوت بار
سفالینه جامی که می جان اوست
سفالین زمین خاک ریحان اوست
علم برکش ای آفتاب بلند
خرامان شو ای ابر مشگین پرند
بنال ای دل رعد چون کوس شاه
بخند ای لب برق چون صبحگاه
به بار ای هوا قطره ناب را
بگیر ای صدف در کن این آب را
برا ای در از قعر دریای خویش
ز تاج سر شاه کن جای خویش
شهی که آرزومند معراج توست
زمین بوس او درةالتاج توست
سکندر شکوهی که در جمله ساز
شکوه سکندر بدو گشت باز
زمین زندهدار آسمان زنده کن
جهان گیر دشمن پراکنده کن
طرفدار مغرب به مردانگی
قدر خان مشرق به فرزانگی
جهان پهلوان نصرةالدین که هست
بر اعدای خود چون فلک چیرهدست
مخالف پس اندیش و او پیش بین
بداندیش کم مهر و او بیشکین
خداوند شمشیر و تخت و کلاه
سه نوبت زن پنج نوبت پناه
به رستم رکابی روان کرده رخش
هم اورنگ پیرای و هم تاج بخش
شهان را ز رسمی که آیین بود
کلید آهنین گنج زرین بود
جز او کاهن تیغ روشن کند
کلید از زر و گنج از آهن کند
چو آب فرات آشکارانواز
چو سرچشمه نیل پنهان گداز
اگر سایه بر آفتاب افکند
در آن چشمهٔ آتش آب افکند
وگر ماه نو را براتی دهد
ز نقص کمالش نجاتی دهد
گر انعام او بر شمارد کسی
بدان تا کند شکر نعمت بسی
ز شکر وی آن نعمت افزون بود
ولی نعمتی بیش از این چون بود
فلک وار با هر که بندد کمر
بر آب افکند چون زمینش سیر
بریزد در آشوب چون میغ او
سر تیغ کوه از سر تیغ او
هر آنچ او نموده گه کارزار
نه رستم نموده نه اسفندیار
صلاح جهان آن شب آمد پدید
که از مولد این صبح صادق دمید
کجا گام زد خنگ پدرام او
زمین یافت سرسبزی از گام او
به هر دایره کو زده ترکتاز
ز پرگار خطش گره کرده باز
بران بقعه کاو بارگی تاخته
زمین گنج قارون برانداخته
بر آن دژ که او رایت انگیخته
سر کوتوال از دژ آویخته
اگر دیگران کاصلشان آدمیست
همه مردمند او همه مردمیست
ندانم کس از مردم روشناس
کزان مردمی نیست بر وی سپاس
ز بس ناز و نعمت کزو راندهاند
ولینعمت عالمش خواندهاند
اگر مردهای سر آرد ز گور
بگیرد همه شهر و بازار شور
هزاران دل مرده از عدل شاه
شود زنده و خصم ناید به راه
چو عیسی بسی مرده را زنده کرد
به خلقی چنین خلق را بنده کرد
جهان بود چون کان گوهر خراب
به آبادی افتاد ازین آفتاب
زمین دوزخی بود بی کار و کشت
به ابری چنین تازه شد چون بهشت
ز هر نعمتی کایدش نو به نو
دهد بخش خواهندگان جو به جو
به هر نیکوی چون خرد پیبرد
جهان یاد نیک از جهان کی بود
گر از نخل طوبی رسد در بهشت
به هر کوشکی شاخ عنبر سرشت
رسد شرق تا غرب احسان او
به هر خانهای نعمت خوان او
زهی بارگاهی که چون آفتاب
ز مشرق به مغرب رساند طناب
به کیخسروی نامش افتاده چست
نسب کرده بر کیقبادی درست
به هر وادیی کو عنان تافته
در منه به دامن درم یافته
ز کنجش زمین کیسه بر دوخته
سمن سیم و خیری زر اندوخته
کجا گنج دانی پشیزی در او
که از گنج او نیست چیزی در او
چو از تاج او شد فلک سر بلند
سرش باد از آن تاج فیروزمند
زهی خضر و اسکندر کاینات
که هم ملک داری هم آب حیات
چو اسکندری شاه کشورگشای
چو خضر از ره افتاده را رهنمای
همه چیز داری که آن درخورست
نداری یکی چیز و آن همسرست
چو دریا نگویم گران سایهای
همانا که چون کان گرانمایهای
چو در صید شیران شعار افکنی
به تیری دو پیکر شکار افکنی
چو در جنگ پیلان گشائی کمند
دهی شاه قنوج را پیل بند
اگر شیر گور افکند وقت زور
تو شیر افکنی بلکه بهرام گور
چه دولت که در بند کار تو نیست
چه مقصود کان در کنار تو نیست
بسا گردن سخت کیمخت چرم
که شد چون دوال از رکاب تو نرم
دو شخص ایمنند از تو کایی به جوش
یکی نرم گردن یکی سفته گوش
به عذر از تو بدخواه جان میبرد
بدین عهد رایت جهان میبرد
چو برگشت گرد جهان روزگار
ز شش پادشه ماند شش یادگار
کلاه از کیومرث تختگیر
ز جمشید تیغ از فریدون سریر
ز کیخسرو آن جام گیتی نمای
که احکام انجم درو یافت جای
فروزنده آیینهٔ گوهری
نمودار تاریخ اسکندری
همان خاتم لعل بر دوخته
به مهر سلیمانی افروخته
بدین گونه شش چیز در حرف تست
گواه سخن نام شش حرف تست
جز این نیز بینم تو را شش خصال
که بادی برومند ازو ماه و سال
یکی آنکه از گنج آراسته
دهی آرزوهای ناخواسته
دویم مردمی کردن بی قیاس
عوض باز ناجستن از حقشناس
سوم دل به شفقت برآراستن
ستمدیده را داد دل خواستن
چهارم علم بر ثریا زدن
چو خورشید لشگر به تنها زدن
همان پنجم از مجرم عذر خواه
ز روی کرم عفو کردن گناه
ششم عهد و پیمان نگهداشتن
وفا داری از یاد نگذاشتن
ز تو شش جهت بی روائی مباد
وز این شش خصالت جدائی مباد
به پرواز ملکت دو شاهین به کار
یکی در خزینه یکی در شکار
دو مار از برای تو توفیر سنج
یکی مار مهره یکی مار گنج
جهان خسروا زیر هفت آسمان
طرفدار پنجم توئی بی گمان
جهان را به فرمان چندین بلاد
ستون در تست ذات العماد
همه شب که مه طوف گردون کند
چراغ ترا روغن افزون کند
همه روز خورشید با تاج زر
به پائین تخت تو بندد کمر
سپارنده پادشاهی به تو
سپرد از جهان هر چه خواهی به تو
بدان داد ملکت که شاهی کنبی
چو داور شوی داد خواهی کنی
که بازی کند بر پریشه زور
نه پیلی نهد پای بر پشت مور
سپاس از خداوند گیتی پناه
که بیشست از این قصه انصاف شاه
به انصاف شه چشم دارم یکی
که بیند در این داستان اندکی
گر افسانهای بیند از کار دور
نه سایه بر او گستراند نه نور
وگر بیند از در در او موج موج
سراینده را سر برآرد به اوج
در این گنجنامه زر از جهان
کلید بسی گنج کردم نهان
کسی کان کلید زر آرد به دست
طلسم بسی گنج داند شکست
وگر گنج پنهان نیارد پدید
شود خرم آخر به زرین کلید
تو دانی که این گوهر نیم سفت
چه گنجینهها دارد اندر نهفت
نشاط از تو دارد گهر سفتنم
سزاوار توست آفرین گفتنم
خرد کاسمان را زمین میکند
برین آفرین آفرین میکند
چو فرمان چنین آمد از شهریار
که بر نام ما نقش بند این نگار
به گفتار شه مغز را تر کنم
بگفت کان مغز در سر کنم
فرستم عروسی بدان بزمگاه
کزو چشم روشن شود بزم شاه
عروسی چنین شاه را بنده باد
بران فحل آفاق فرخنده باد
به اندازه آنکه نزدیک و دور
چراغ جهان تاب را هست نور
گل باغ شه عالم افروز باد
چراغ شبش مشعل روز باد
دریده دهن بد سگالش چو داغ
زبان سوخته دشمنش چون چراغ
نظامی چو دولت در ایوان او
شب و روز باد آفرین خوان او
ز چشم بد آن کس نیابد گزند
که پیوسته سوزد بر آتش سپند
ز سحر آن سرا را نیابی خراب
که دارد سفالینهای پر سداب
سداب و سپند رقیبان شاه
دعای نظامی است در صبحگاه
بخش ۸ - تعلیم خضر در گفتن داستان: بیا ساقی آن ارغوانی شراببخش ۱۰ - فرو گفتن داستان به طریق ایجاز: بیا ساقی آن راحتانگیز روح
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا ساقی آن آب یاقوتوار
در افکن بدان جام یاقوت بار
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، آن آب قرمز و باارزش را درون آن جامی که از یاقوت ساخته شده است بریز.
سفالینه جامی که می جان اوست
سفالین زمین خاک ریحان اوست
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی از یک جام سفالی صحبت میکند که سرشار از نوشیدنیای است که جان و روح را شاداب میسازد. همچنین، اشارهای به زمین یعنی خاکی که ریحان و گیاهان معطر از آن میرویند دارد. این مجازات به محبت و لطافت طبیعت و تاثیر آن بر زندگی انسانها اشاره دارد.
علم برکش ای آفتاب بلند
خرامان شو ای ابر مشگین پرند
هوش مصنوعی: علم و دانش را برافراز و درخشان کن، ای خورشید بلند؛ به آرامی و زیبایی گام بردار، ای ابر تیره و دلانگیز.
بنال ای دل رعد چون کوس شاه
بخند ای لب برق چون صبحگاه
هوش مصنوعی: ای دل، چون رعد خود را به صدا در آور و ناله کن؛ و ای لب، مانند صبحی که با روشنی خود میدرخشد، لبخند بزن.
به بار ای هوا قطره ناب را
بگیر ای صدف در کن این آب را
هوش مصنوعی: ای هوا، قطرهی خالص را بگیر و ای صدف، این آب را درون خود نگه دار.
برا ای در از قعر دریای خویش
ز تاج سر شاه کن جای خویش
هوش مصنوعی: بیا ای در، از اعماق وجود خودت، به خاطر تاج سر پادشاه، جایگاه خود را پیدا کن.
شهی که آرزومند معراج توست
زمین بوس او درةالتاج توست
هوش مصنوعی: سلطانی که آرزوی صعود و مقام تو را دارد، پیشانیاش بر زمین میافتد و به تو احترام میگذارد.
سکندر شکوهی که در جمله ساز
شکوه سکندر بدو گشت باز
هوش مصنوعی: سکندر، در اوج قدرت و عظمت خود، توجه و احترام دیگران را به خود جلب کرده بود و به همین خاطر، خود را در مقام بزرگی احساس میکرد.
زمین زندهدار آسمان زنده کن
جهان گیر دشمن پراکنده کن
هوش مصنوعی: زمین را پر از حیات کن و آسمان را زندهنگهدار. جهانی که دشمنان در آن پراکنده شدهاند، به هم پیوند بزن.
طرفدار مغرب به مردانگی
قدر خان مشرق به فرزانگی
هوش مصنوعی: مردان مغربی به شجاعت و دلاوری شهرت دارند، در حالی که مردان مشرق به خرد و دانش خود معروفاند.
جهان پهلوان نصرةالدین که هست
بر اعدای خود چون فلک چیرهدست
هوش مصنوعی: جهان در دست نصرةالدین مانند پهلوانی است که بر دشمنان خود تسلطی همچون قدرت آسمان دارد.
مخالف پس اندیش و او پیش بین
بداندیش کم مهر و او بیشکین
هوش مصنوعی: کسی که همیشه مخالف است، عموماً به آینده و عواقب کارها فکر نمیکند و در نتیجه، بداندیش است. او به دیگران محبت نمیکند و در عوض، از آنها کینه به دل دارد.
خداوند شمشیر و تخت و کلاه
سه نوبت زن پنج نوبت پناه
هوش مصنوعی: خداوند به انسان قدرت، مقام و عظمت داده است، اما باید در سختیها به او پناه ببریم و به یاد داشته باشیم که تنها او توانایی و حمایت واقعی را به ما میدهد.
به رستم رکابی روان کرده رخش
هم اورنگ پیرای و هم تاج بخش
هوش مصنوعی: در اینجا، رخش، اسب رستم، با زیبایی و شکوه خاصی زینت داده شده است که باعث میشود همواره در صحنههای جنگ و نبرد، نمایان و به یاد ماندنی باشد. زین و تاجی که بر روی آن است، نشاندهنده مقام و عظمت رستم در میدان مبارزه است.
شهان را ز رسمی که آیین بود
کلید آهنین گنج زرین بود
هوش مصنوعی: پادشاهان را از رسم و آیینی که داشتند، کلید گنجینهای از طلا و ثروت بود.
جز او کاهن تیغ روشن کند
کلید از زر و گنج از آهن کند
هوش مصنوعی: جز او کسی نیست که بتواند با تیغ روشن پیشگویی کند و از طلا و گنجینهها کلید بسازد.
چو آب فرات آشکارانواز
چو سرچشمه نیل پنهان گداز
هوش مصنوعی: همچون آب فرات که به روشنی نمایان است، نوازش میکند؛ اما سرچشمه نیل در خفا و به آرامی در حال ذوب شدن است.
اگر سایه بر آفتاب افکند
در آن چشمهٔ آتش آب افکند
هوش مصنوعی: اگر سایهای بر نور خورشید بیفتد، مانند این است که در آن چشمهٔ آتش، آب بریزد.
وگر ماه نو را براتی دهد
ز نقص کمالش نجاتی دهد
هوش مصنوعی: اگر ماه نو به خاطر نواقصش کمکی بگیرد، از کمالش رهایی مییابد.
گر انعام او بر شمارد کسی
بدان تا کند شکر نعمت بسی
هوش مصنوعی: اگر کسی بر نعمتهای خداوند حساب کند و آنها را بشمارد، سپس باید شکرگزاری کند و برای این نعمتها سپاسگزار باشد.
ز شکر وی آن نعمت افزون بود
ولی نعمتی بیش از این چون بود
هوش مصنوعی: شکر او نعمتها را بسیار کرده، اما آیا نعمت دیگری بیشتر از این وجود دارد؟
فلک وار با هر که بندد کمر
بر آب افکند چون زمینش سیر
هوش مصنوعی: آسمان همچون کسی که با دیگران درگیر شود، با افکندن آب، به زمین زندگی آنها پایان میدهد.
بریزد در آشوب چون میغ او
سر تیغ کوه از سر تیغ او
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویرسازی از طوفان و باران میپردازد. او توصیف میکند که چگونه باران مانند زبانههای آتشین در حال ریزش است و در نهایت، این بارش به سوی قلههای کوه میریزد و بر آنها تأثیر میگذارد. این تصویر بیانگر قدرت طبیعی و زیبایی در عین وحشت و هیجان است.
هر آنچ او نموده گه کارزار
نه رستم نموده نه اسفندیار
هوش مصنوعی: هر چیزی که او در میدان نبرد انجام داده، نه کار رستم است و نه کار اسفندیار.
صلاح جهان آن شب آمد پدید
که از مولد این صبح صادق دمید
هوش مصنوعی: بهبود و اصلاح اوضاع جهان در شب مشخصی نمایان شد که در آن، نور صبح صادق طلوع کرد.
کجا گام زد خنگ پدرام او
زمین یافت سرسبزی از گام او
هوش مصنوعی: کجا پدرام با کدام قدم خود، زمین را سرسبز و آباد کرد؟
به هر دایره کو زده ترکتاز
ز پرگار خطش گره کرده باز
هوش مصنوعی: هر کسی که به دایرهای ضربه میزند، با پرگار خطی زده که آن را گره زده و باز نکرده است.
بران بقعه کاو بارگی تاخته
زمین گنج قارون برانداخته
هوش مصنوعی: به این مکان که بارگاهش مورد حمله قرار گرفته و زمینش گنجینهای چون قارون را به نمایش گذاشته است، توجه کن.
بر آن دژ که او رایت انگیخته
سر کوتوال از دژ آویخته
هوش مصنوعی: بر روی دژی که او پرچم به اهتزاز درآورده، سر نگهبان از دژ آویزان شده است.
اگر دیگران کاصلشان آدمیست
همه مردمند او همه مردمیست
هوش مصنوعی: اگر دیگران انسانیت را در وجود خود دارند، به همین ترتیب میتوان گفت که او نیز از جمله انسانهاست.
ندانم کس از مردم روشناس
کزان مردمی نیست بر وی سپاس
هوش مصنوعی: من نمیدانم که آیا کسی از مردم به خوبی شناخته شده است یا نه، زیرا از آن مردمی که شایسته سپاسگذاری باشند، در میان نیست.
ز بس ناز و نعمت کزو راندهاند
ولینعمت عالمش خواندهاند
هوش مصنوعی: به خاطر زیادهروی در ناز و نعمت، او را از جمع خوشیها دور کردهاند، اما باز هم او را بزرگترین نعمت عالم میدانند.
اگر مردهای سر آرد ز گور
بگیرد همه شهر و بازار شور
هوش مصنوعی: اگر مردهای از قبر بیرون بیاید، تمام شهر و بازار پر از هیاهو و شور و شوق خواهد شد.
هزاران دل مرده از عدل شاه
شود زنده و خصم ناید به راه
هوش مصنوعی: اگر حکومت عدالتمحوری برقرار باشد، هزاران دل که از ظلم و ستم رنجیدهاند، دوباره شاداب و زنده میشوند و دشمنان و خصمان جرات نخواهند کرد به میدان بیایند.
چو عیسی بسی مرده را زنده کرد
به خلقی چنین خلق را بنده کرد
هوش مصنوعی: در این دنیا، عیسی بسیاری از مردگان را زنده کرد و به این ترتیب، نوع بشر را به بندگی و وابستگی به خداوند درآورد.
جهان بود چون کان گوهر خراب
به آبادی افتاد ازین آفتاب
هوش مصنوعی: جهان مانند سنگی گرانبها بود که به خاطر تابش خورشید به زیبایی و رونق رسید.
زمین دوزخی بود بی کار و کشت
به ابری چنین تازه شد چون بهشت
هوش مصنوعی: زمین بدون کشت و کار مانند جهنم بود، اما با بارش این باران تازه، مانند بهشت به نظر میرسد.
ز هر نعمتی کایدش نو به نو
دهد بخش خواهندگان جو به جو
هوش مصنوعی: هر کسی که از نعمتها بهرهمند میشود، باید هر بار به اندازه کافی و به صورت مرتب از آنها سهم ببرد.
به هر نیکوی چون خرد پیبرد
جهان یاد نیک از جهان کی بود
هوش مصنوعی: هرگاه که انسان با خرد و اندیشه به خوبیها پی ببرد، یاد نیک و خاطرههای خوب از دنیا چه معنا دارد؟
گر از نخل طوبی رسد در بهشت
به هر کوشکی شاخ عنبر سرشت
هوش مصنوعی: اگر در بهشت از درخت طوبی برای هر کدام از پرندگان خوشصدا شاخهای از عطر خوش عنبر برسد،
رسد شرق تا غرب احسان او
به هر خانهای نعمت خوان او
هوش مصنوعی: نعمت و خوبی او به همهجا میرسد و در هر خانهای سفرهای از برکت او گسترده شده است.
زهی بارگاهی که چون آفتاب
ز مشرق به مغرب رساند طناب
هوش مصنوعی: چه سرای شگفتانگیزی که مانند آفتاب، در جهت شرق به غرب پیش میرود و فضای آن پر از نور و روشنی است.
به کیخسروی نامش افتاده چست
نسب کرده بر کیقبادی درست
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که شخصی به دلیل نسبت خانوادگیاش به کیخسرو، که پادشاهی بزرگ و مشهور بوده، به خاطر رفتار و ویژگیهایش به خوبی شناخته شده است. در واقع، او به درستی با کیقباد، یکی دیگر از پادشاهان اساطیری، ارتباط داده شده و این نشانهای از شایستگیهای اوست.
به هر وادیی کو عنان تافته
در منه به دامن درم یافته
هوش مصنوعی: به هر جایی که به تو کشانده میشود، نرو و خودت را در مشکلات نینداز. در زندگی به دنبال چیزهایی باش که تو را به آرامش و خوشبختی میرساند.
ز کنجش زمین کیسه بر دوخته
سمن سیم و خیری زر اندوخته
هوش مصنوعی: از گوشهی زمین، کیسهای پر از عطر و زیبایی آماده شده که در آن سکهها و طلاها جمعآوری شدهاند.
کجا گنج دانی پشیزی در او
که از گنج او نیست چیزی در او
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که ارزش واقعی چیزی، به خود آن نیست، بلکه به محتویات و اثراتی است که در آن نهفته است. در واقع، اگر چیزی نتواند ارزش و فایدهای دارد، از اساس نادیده گرفته میشود. بنابراین، باید در جستجوی چیزهایی باشیم که واقعاً ارزشمند و مفید هستند.
چو از تاج او شد فلک سر بلند
سرش باد از آن تاج فیروزمند
هوش مصنوعی: وقتی که آسمان به خاطر تاج آن شخص بر افراشته میشود، باد نیز از آن تاج با شکوه و زیبایی میوزد.
زهی خضر و اسکندر کاینات
که هم ملک داری هم آب حیات
هوش مصنوعی: خوشا به حال خضر و اسکندر که هم حکومت بر جهان دارند و هم به آب حیات دسترسی دارند.
چو اسکندری شاه کشورگشای
چو خضر از ره افتاده را رهنمای
هوش مصنوعی: مانند اسکندر، پادشاهی که سرزمینها را فتح کرد، همچون خضر که به کسانی که در مسیر ماندهاند راهنمایی میکند.
همه چیز داری که آن درخورست
نداری یکی چیز و آن همسرست
هوش مصنوعی: تو همه چیزهایی که برایت لازم است را داری، فقط یک چیز را نداری و آن همسر است.
چو دریا نگویم گران سایهای
همانا که چون کان گرانمایهای
هوش مصنوعی: اگر بگویم دریا سنگین است، تنها به این معنا نیست که سایهای هم خواهد داشت، بلکه مانند معدنی با ارزش و با اهمیت است.
چو در صید شیران شعار افکنی
به تیری دو پیکر شکار افکنی
هوش مصنوعی: وقتی که در شکار شیران مهارت نشان دهی، به یک تیر دو شکار میکنی.
چو در جنگ پیلان گشائی کمند
دهی شاه قنوج را پیل بند
هوش مصنوعی: وقتی در جنگ فیلها را مهار میکنی، باید کمند را به شاه قنوج بدهی تا فیلها را نگهدارد.
اگر شیر گور افکند وقت زور
تو شیر افکنی بلکه بهرام گور
هوش مصنوعی: اگر هنگامی که قدرت به دستت میآید، خود را همانند شیر در میدان مبارزه نشان میدهی، باید بدان که در این میدان، خودت را با بزرگان مقایسه کن، نه با کسی دیگر.
چه دولت که در بند کار تو نیست
چه مقصود کان در کنار تو نیست
هوش مصنوعی: زندگی بدون تو ارزش چندانی ندارد و هیچ خوشبختی در کار من نیست. هدفی که در کنار تو نیست، به هیچ وجه جذابیت ندارد.
بسا گردن سخت کیمخت چرم
که شد چون دوال از رکاب تو نرم
هوش مصنوعی: بسیاری از گردنهای سخت و مقاوم چرم، هنگامی که در برابر فشار و سایش قرار میگیرند، نرم و انعطافپذیر میشوند، همانطور که کهنه و فرسوده میشوند.
دو شخص ایمنند از تو کایی به جوش
یکی نرم گردن یکی سفته گوش
هوش مصنوعی: دو نفر در برابر تو در امنیت هستند، یکی با قلبی آرام و دیگری با گوشهایی تیز و آماده.
به عذر از تو بدخواه جان میبرد
بدین عهد رایت جهان میبرد
هوش مصنوعی: به خاطر دشمنی تو، جانم به خطر افتاده و به همین دلیل زندگیام در معرض خطر است.
چو برگشت گرد جهان روزگار
ز شش پادشه ماند شش یادگار
هوش مصنوعی: وقتی که دوران زندگی به پایان میرسد و دنیا به گردشی دیگر میافتد، از شش پادشاه، شش یادگار باقی میماند.
کلاه از کیومرث تختگیر
ز جمشید تیغ از فریدون سریر
هوش مصنوعی: کتابهای تاریخ ایران باستان، شخصیتهایی چون کیومرث و جمشید را معرفی میکنند که هردو از پادشاهان بزرگ و اسطورهای ایران هستند. وقتی به کلمه "کلاه" اشاره میشود، به نماد پادشاهی و اقتدار اشاره دارد که از کیومرث به یادگار مانده است. همچنین "تخت" به نور و شکوه جمشید اشاره دارد، در حالی که "تیغ" به قدرت و قهرمانی فریدون اشاره میکند و نشاندهنده پادشاهی و قهرمانی است که از دورانهای مختلف ایران به جا مانده. در کل، این بیت نمادین به تاریخ و فرهنگ غنی ایران باستان و پادشاهان آن دوران پرداخته و ارتباط بین قدرت، شکوه و سرفرازی این شخصیتها را به تصویر میکشد.
ز کیخسرو آن جام گیتی نمای
که احکام انجم درو یافت جای
هوش مصنوعی: از کیخسرو، آن جامی که نمایانگر جهان است، بگو که قانونهای ستارگان در آن جا دارد.
فروزنده آیینهٔ گوهری
نمودار تاریخ اسکندری
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که درخشش و زیبایی تاریخ اسکندر مقدونی در آینهای همچون مروارید نمایان است. به عبارت دیگر، تاریخ زندگی و کارهای اسکندر به گونهای درخشان و باارزش جلوه میکند که میتوان آن را همچون یک گوهر درخشان در نظر گرفت.
همان خاتم لعل بر دوخته
به مهر سلیمانی افروخته
هوش مصنوعی: این بیت به تصاویری از یک انگشتر با نگین لعل و مهر سلیمان اشاره دارد. انگشتر با نگین لعل، جلوه و زیبایی خاصی دارد و به نوعی نشاندهنده قدرت و شرافت است. مهر سلیمان نیز به ویژگیهایی چون دانش و حکمت حکایت میکند. این ترکیب به بیان ارزشی والای معنوی و زیبایی اشاره دارد.
بدین گونه شش چیز در حرف تست
گواه سخن نام شش حرف تست
هوش مصنوعی: به این ترتیب، شش چیز در کلام تو شاهدی بر سخن توست و نام آن شش حرف نیز در کلام تو وجود دارد.
جز این نیز بینم تو را شش خصال
که بادی برومند ازو ماه و سال
هوش مصنوعی: علاوه بر ویژگیهایی که قبلاً ذکر کردم، در تو شش صفت دیگر نیز میبینم که مانند یک باد جوان و نیرومند، بر روی زندگیات اثرگذار است.
یکی آنکه از گنج آراسته
دهی آرزوهای ناخواسته
هوش مصنوعی: اگر کسی به شما چیزی ارزشمند و زیبا بدهد، ممکن است آرزوها و خواستههای ناپسندتان را فراموش کنید.
دویم مردمی کردن بی قیاس
عوض باز ناجستن از حقشناس
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسانها به میزان زیادی به ارتباط و تعامل با یکدیگر اهمیت میدهند و به جای اینکه صرفاً به خواستههای شخصی و منافع خود بپردازند، باید به شناخت و احترام نسبت به حقیقت و واقعیتها توجه کنند. در واقع، اولین قدم برای زندگی بهتر و جامعهای سالمتر، شناخت و درک حقوق دیگران و احترام به آنهاست.
سوم دل به شفقت برآراستن
ستمدیده را داد دل خواستن
هوش مصنوعی: دل سوم به عشق و شفقت برای یاری ستمدیده به کمک شتافت و خواستار دلرحمی شد.
چهارم علم بر ثریا زدن
چو خورشید لشگر به تنها زدن
هوش مصنوعی: علم بر ثریا زدن به معنای رسیدن به اوج و بلاغت است. در اینجا بیان میشود که مانند خورشید که بدون یار و تنها در آسمان میدرخشد، فردی یا علمی میتواند به اوج خود برسد و درخشان باشد. این به نوعی به قدرت و توانایی فرد در ابراز وجود و نشان دادن استعدادهایش اشاره دارد، حتی اگر در شرایط سخت و بدون کمک باشد.
همان پنجم از مجرم عذر خواه
ز روی کرم عفو کردن گناه
هوش مصنوعی: به همین پنجمین بار، مجرم با نهایت ادب و احترام از روی بزرگواری و لطف عذرخواهی میکند و تقاضای بخشش گناهش را دارد.
ششم عهد و پیمان نگهداشتن
وفا داری از یاد نگذاشتن
هوش مصنوعی: نگه داشتن عهد و پیمان، نشانهای از وفاداری است که نباید از یاد برد.
ز تو شش جهت بی روائی مباد
وز این شش خصالت جدائی مباد
هوش مصنوعی: نخواهم که به هیچ سمتی از تو دور شوم و از این شش ویژگی که در تو هست جدا گردم.
به پرواز ملکت دو شاهین به کار
یکی در خزینه یکی در شکار
هوش مصنوعی: پرواز دو شاهین در ملک تو نشاندهندهی این است که یکی از آنها در خزینه و دیگری در شکار مشغول است. این به معنای استفاده از هر دو توانایی و منابع به صورت همزمان برای دستیابی به اهداف مختلف است.
دو مار از برای تو توفیر سنج
یکی مار مهره یکی مار گنج
هوش مصنوعی: دو مار برای تو وجود دارد: یکی مار مهرهای است و دیگری مار گنج. این به این معناست که بین دو چیز تفاوتی وجود دارد که یکی از آنها ارزش و زیبایی بیشتری دارد.
جهان خسروا زیر هفت آسمان
طرفدار پنجم توئی بی گمان
هوش مصنوعی: در این دنیا که زیر هفت آسمان قرار دارد، بیشک تو طرفدار پنجم هستی.
جهان را به فرمان چندین بلاد
ستون در تست ذات العماد
هوش مصنوعی: جهان به وسیله چندین کشور و حکومتها بهوجود آمده است و این حکومتها مانند ستونهایی هستند که بر پایگاه اصلی و مهمی استوارند.
همه شب که مه طوف گردون کند
چراغ ترا روغن افزون کند
هوش مصنوعی: هر شب که ماه به دور زمین میچرخد، نور تو را بیشتر و بیشتر میکند.
همه روز خورشید با تاج زر
به پائین تخت تو بندد کمر
هوش مصنوعی: در هر روز، خورشید با تکیه بر تاج زرینش، دور تخت تو حلقه میزند.
سپارنده پادشاهی به تو
سپرد از جهان هر چه خواهی به تو
هوش مصنوعی: از سوی پادشاه، تمامی آنچه در این جهان میخواهی به تو واگذار شده است.
بدان داد ملکت که شاهی کنبی
چو داور شوی داد خواهی کنی
هوش مصنوعی: اگر میخواهی سلطنت کنی و پادشاه ثابت قدمی باشی، باید مانند داور عمل کنی و حق را برقرار کنی.
که بازی کند بر پریشه زور
نه پیلی نهد پای بر پشت مور
هوش مصنوعی: که همواره بر کسی که ضعیفتر است، نباید قدرت خود را به نمایش بگذاریم، مانند فیل که پا بر روی پشت مور نمیگذارد.
سپاس از خداوند گیتی پناه
که بیشست از این قصه انصاف شاه
هوش مصنوعی: شکرگذاریم از خداوندی که نجاتدهنده جهانیان است و او بالاتر از این داستانها و سرنوشتها، عدالت را به همراه دارد.
به انصاف شه چشم دارم یکی
که بیند در این داستان اندکی
هوش مصنوعی: من به کسی نیاز دارم که با انصاف نگاه کند و کمی از این ماجرا را درک کند.
گر افسانهای بیند از کار دور
نه سایه بر او گستراند نه نور
هوش مصنوعی: اگر فردی در عالم خواب یا خیال چیزی را ببیند که به واقعیت مربوط نباشد، نه چیزی بر او سایه میافکند و نه نوری به او میتابد.
وگر بیند از در در او موج موج
سراینده را سر برآرد به اوج
هوش مصنوعی: اگر کسی را ببیند که به سمت او میآید، مانند امواج دریا، از شوق و انگیزه بالا میرود و به اوج میرسد.
در این گنجنامه زر از جهان
کلید بسی گنج کردم نهان
هوش مصنوعی: در این دفتر گنجین، من از جهان کلیدهای زیادی برای گنجها به طور پنهان جمعآوری کردهام.
کسی کان کلید زر آرد به دست
طلسم بسی گنج داند شکست
هوش مصنوعی: اگر کسی که کلید ثروت را به دست داشته باشد، بتواند طلسمها را بشکند، به راستی به شناخت گنجهای زیادی نائل خواهد شد.
وگر گنج پنهان نیارد پدید
شود خرم آخر به زرین کلید
هوش مصنوعی: اگر گنجی پنهان به نمایش درنیاید، در پایان با کلید زری میتواند خوشبختانه نمایان شود.
تو دانی که این گوهر نیم سفت
چه گنجینهها دارد اندر نهفت
هوش مصنوعی: تو میدانی که این گوهر نیمهسخت چه گنجینههایی در درون خود پنهان دارد.
نشاط از تو دارد گهر سفتنم
سزاوار توست آفرین گفتنم
هوش مصنوعی: شادابی من از وجود تو است و به خاطر داشتن تو، شایسته است که ستایشت را به زبان آورم.
خرد کاسمان را زمین میکند
برین آفرین آفرین میکند
هوش مصنوعی: خرد، آسمان را به زمین میآورد و بر روی این زمین، آفرین میسازد.
چو فرمان چنین آمد از شهریار
که بر نام ما نقش بند این نگار
هوش مصنوعی: وقتی که از طرف پادشاه چنین دستوری صادر شد که نام ما را بر روی این نگار جاودانه کنند،
به گفتار شه مغز را تر کنم
بگفت کان مغز در سر کنم
هوش مصنوعی: به سخن گفتن با پادشاه، خرد و اندیشهام را پرورش میدهم، زیرا میدانم که این اندیشه را در ذهن خود جای میدهم.
فرستم عروسی بدان بزمگاه
کزو چشم روشن شود بزم شاه
هوش مصنوعی: به یک جشن عروسی میفرستم که در آنجا شادی و روشنی به چشمان پادشاه بیافزاید.
عروسی چنین شاه را بنده باد
بران فحل آفاق فرخنده باد
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به شادی و خوشحالی ناشی از برگزاری عروسی یک شاه بزرگ. نویسنده آرزو میکند که این واقعه، برای سرزمین و مردمش خوش یمن و پربرکت باشد.
به اندازه آنکه نزدیک و دور
چراغ جهان تاب را هست نور
هوش مصنوعی: نور چراغی که جهان را روشن میکند، به اندازه فاصلهای که از آن داریم، در دسترس و قابل مشاهده است. هر چه به آن نزدیکتر باشیم، نور آن بیشتر و واضحتر است.
گل باغ شه عالم افروز باد
چراغ شبش مشعل روز باد
هوش مصنوعی: گل باغ، نور بخش و روشنایی دهنده دنیای ماست، همچون شمشیری که شب را روشن و روز را تابناک میکند.
دریده دهن بد سگالش چو داغ
زبان سوخته دشمنش چون چراغ
هوش مصنوعی: بدی کسی که دشمنی میکند، همچون زخم زبانش میسوزاند و به او آسیب میزند، مثل نوری که از چراغ سوخته به وجود میآید.
نظامی چو دولت در ایوان او
شب و روز باد آفرین خوان او
هوش مصنوعی: نظامی به وجود او در کاخ، شب و روز، نعمت و برکت را تقدیم میکند.
ز چشم بد آن کس نیابد گزند
که پیوسته سوزد بر آتش سپند
هوش مصنوعی: هر کسی که همیشه با عشق و احساسات پاک، خود را از آسیب های بدیها دور نگه دارد، از گزند چشم بد دیگران در امان خواهد بود.
ز سحر آن سرا را نیابی خراب
که دارد سفالینهای پر سداب
هوش مصنوعی: از صبح زود آن خانه را خراب نخواهی دید، چون آنجا ظرفی وجود دارد که پر از آب زلال است.
سداب و سپند رقیبان شاه
دعای نظامی است در صبحگاه
هوش مصنوعی: سداب و سپند، که نمادهای رقیب برای یک شاه هستند، به دعای شاعر نظامی صبحگاهی اشاره دارند. این دعا در دل صبح، به عنوان خواستهای برای پیروزی و برتری بر رقیبان بیان میشود.
حاشیه ها
1392/03/24 17:05
مینا
مراد از صبح صادق فجر دوم است .میدانیم که دو صبح داریم کا اولی را کادب و دومی را صادق گویند اینکه جرا اولی را کادب میگودند به گمانم به دلیل گذرا بودنش است وبه مرور از بین رفتنش چون صبح صادق کم نور شروع میشود و پایدار است زهی نظامی حکیم میشود ساعت ها به یکی از واژه هایش اندیشید
1392/03/24 17:05
مینا
فحل آفاق کنایه از دنیا و عالم سفلی ست ولی فحل معنی دلیر هم میدهد و همچنین دانا .فحل به معنی گشن و نر هر موجودی هم داریم که در نگاه اول چون در مقابل عروس آمده این معنی استنباط میشود