گنجور

بخش ۱۰ - فرو گفتن داستان به طریق ایجاز

بیا ساقی آن راحت‌انگیز روح
بده تا صبوحی کنم در صبوح
صبوحی که بر آب کوثر کنم
حلال‌ست اگر تا به محشر کنم
جهان در بد و نیک پروردن است
بسی نیک و بد‌هاش در گردن است
شب و روز از این پرده نیلگون
بسی بازی چابک آرد برون
گر آید ز من بازی‌يی دلپذیر
هم از بازی چرخ گردنده گیر
ز نیرنگ این پرده دیر سال
خیالی شدم چون نبازم خیال‌‌؟!
بر آنم که این پرده خالی کنم
درین پرده جادو خیالی کنم
خیالی برانگیزم از پیکر‌ی
که نارد چنان هیچ بازیگر‌ی
نخست آنچنان کردم آغاز او
که سوز آورد نغمه ساز او
چنان گفتم از هر چه دیدم شگفت
که دل راه باور شدش برگرفت
حسابی که بود از خرد دور‌دست
سخن را نکردم بر او پای بست
پراکنده از هر دری دانه‌ای
برآراستم چون صنم خانه‌ای
بنا به اساسی نهادم نخست
که دیوار آن خانه باشد درست
به تقدیم و تأخیر بر من مگیر
که نبود گزارنده را ز‌آن گزیر
در ارتنگ این نقش چینی پرند
قلم نیست بر مانی نقش‌بند
چو می‌کردم این داستان را بسیچ
سخن راست‌رو بود و ره پیچ‌پیچ
اثر‌های آن شاه آفاق‌گرد
ندیدم نگاریده در یک نورد
سخن‌ها که چون گنج آگنده بود
به هر نسختی در پراکنده بود
ز هر نسخه برداشتم مایه‌ها
برو بستم از نظم پیرایه‌ها
زیادت ز تاریخ‌های نوی
یهودی و نصرانی و پهلوی
گزیدم ز هر نامه‌ای نغز او
ز هر پوست پرداختم مغز او
زبان در زبان گنج پرداختم
از آن جمله‌سر جمله‌‌‌ای ساختم
ز هر یک زبان هرکه آگه بوَد
زبانش ز بیغاره کوته بود
در آن پرده کز راستی یافتم
سخن را سر زلف برتافتم
وگر راست خواهی سخن‌های راست
نشاید در آرایش نظم خواست
گر آرایش نظم از او کم کنم
به کم‌مایه بیتش فراهم کنم
همه کردهٔ شاه گیتی خَرام
درین یک ورق کاغذ آرم تَمام
سکندر که شاه جهان‌گرد بود
به کار سفر توشه‌پرورد بود
جهان را همه چار‌حد گشت و دید
که بی چار حد ملک نتوان خرید
به هر تخت‌گاهی که بنهاد پی
نگهداشت آیین شاهانِ کی
به جز رسم زردشت آتش‌پرست
نداد آن دگر رسم‌ها را ز دست
نخستین کس او شد که زیور نهاد
به روم اندرون سکه بر زر نهاد
به فرمان او زرگر چیره‌دست
طلی‌های زر بر سر نقره بست
خرد‌نامه‌ها را ز لفظ دری
به یونان زبان کرد کسوت‌گری
همان نوبت پاس در صبح و شام
ز نوبت‌گه او برآورد نام
به آیینه شد خلق را رهنمون
ز تاریکی آورد جوهر برون
زدود از جهان شورشِ زنگ را
ز دارا ستد تاج و اورنگ را
ز سودای هندو ز صفرای روس
فروشست عالم چو بیت‌ُالعروس
شد آیینهٔ چینیان رایِ او
سرِ تختِ کیخسروی جایِ او
چو عمرش ورق راند بر بیست سال
به شاهنشهی بر دهل زد دوال
دویم ره که بر بیست افزود هفت
به پیغمبری رخت بربست و رفت
از آن روز کوشد به پیغمبری
نبشتند تاریخ اسکندری
چو بر دین حق دانش‌آموز گشت
چو دولت بر آفاق پیروز گشت
بسی حجت انگیخت بر دین پاک
عمارت بسی کرد بر روی خاک
به هر گردشی گرد پرگار دهر
بنا کرد چندین گرانمایه شهر
ز هندوستان تا به اقصای روم
برانگیخت شهری به هر مرز و بوم
هم او داد زیور سمرقند را
سمرقند نی کان چنان چند را
بنا کرد شهری چو شهر هری
کز آنان کند شهر کردن کری
در و بند اول که دربند یافت
به شرط خرد زان خردمند یافت
ز بلغار بگذر که از کار اوست
به ناگاه اصلش بن غار اوست
همان سد یاجوج ازو شد بلند
که بست آنچنان کوه تا کوه بند
جز این نیز بسیار بنیاد کرد
کزین بیش نتوان از او یاد کرد
چو عزم آمد آن پیکر پاک را
که بخشش کند پیکر خاک را
صلیبی خطی در جهان برکشید
از آن پیش که‌آید صلیبی پدید
بدان چار‌گوشه خط اطلسی
برانگیخت اندازهٔ هندسی
یکی نوبتی چار‌حد بر فراخت
که بر نُه فلک پنج نوبت نواخت
به قطب شمالی یکی میخ اوی
به عرض جنوبی دگر بیخ اوی
طنابی ازین سوی مشرق کشید
طنابی دگر زو به مغرب رسید
بدین طول و عرض اندرین کارگاه
که را بود دیگر چنان بارگاه‌‌؟
چو عزم جهان گشتن آغاز کرد
به رشته زدن رشته‌ها ساز کرد
ز فرسنگ و از میل و از مرحله
به دستی زمین را نکردی یله
مساحت‌گران داشت اندازه‌گیر
بر‌آن شغل بگماشته صد دبیر
رسن بسته اندازه پیدا شده
مقادیر منزل هویدا شده
ز خشکی به هر جا که زد بارگاه
ز منزل به منزل بپیمود راه
وگر راه بر روی دریاش بود
طریق مساحت مهیّاش بود
دو کشتی به هم باز پیوسته داشت
میان دو کشتی رسن بسته داشت
یکی را به لنگرگه خویش ماند
یکی را به قدر رسن پیش راند
دگر باره این بسته را پای داد
شتابنده را در سکون جای داد
گه آن را گه این را رسن تاختی
خطر بین، کزین سان رسن باختی
بدین گونه مساح منزل‌شناس
ز ساحل به ساحل گرفتی قیاس
جهان را که از غم به راحت کشید
بدین هندسه در مساحت کشید
زمین را که چند‌ست و ره تا کجاست
ترازوی تدبیر او کرد راست
همان ربع مسکون ازو شد پدید
بدان مسکن از ما که داند رسید‌‌؟!
به هر مرز و هر بوم کاو راند رخش
از آبادی آن بوم را داد بخش
همه چاره‌ای کرد در کوه و دشت
چو مرگ آمد از مرگ بیچاره گشت
ز تاریخ آن خسرو تاجدار
به کار‌آمد اینست که آمد به کار
جز این هر چه در خارش آرد قلم
سبک سنگیی باشد از بیش و کم
چو نظمِ گُزارِش بوَد راه‌گیر
غلط‌کردِ ره بوَد ناگزیر
مرا کار با نغز‌گفتار‌ی است
همه کارِ من خود غلط‌کاری است
بلی هر چه ناباورش یافتم
ز تمکین او روی بر تافتم
گزارش چنان کردمش در ضمیر
که خوانندگان را بود دلپذیر
بسی در شگفتی نمودن طواف
عنان سخن را کشد در گزاف
وگر بی‌شگفتی گزاری سخن
ندارد نوی نامه‌های کهن
سخن را به اندازه‌ای دار پاس
که باور توان کردنش در قیاس
سخن‌گر چو گوهر برآرد فروغ
چو ناباور افتد نماید دروغ
دروغی که ماننده باشد به راست
به از راستی کز درستی جداست
نظامی سبک باش، یاران شدند
تو ماندی و غم، غمگساران شدند
سکندر شه هفت کشور نماند
نمانَد کسی چون سکندر نماند
مخور می به تنها بر این طرف جوی
حریفان پیشینه را باز جوی
گر آیند حاضر می‌ات نوش باد
وگر نی، حسابت فراموش باد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا ساقی آن راحت‌انگیز روح
بده تا صبوحی کنم در صبوح
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، برایم از آن نوشیدنی لذیذی بریز تا بتوانم در این صبح دلپذیر شاد باشم و سرمست شوم.
صبوحی که بر آب کوثر کنم
حلال‌ست اگر تا به محشر کنم
هوش مصنوعی: اگر در روز قیامت، شربت گوارایی که به آب کوثر تشبیه می‌شود را در دست داشته باشم، نوشیدن آن برایم مجاز است.
جهان در بد و نیک پروردن است
بسی نیک و بد‌هاش در گردن است
هوش مصنوعی: دنیا پر از خوبی‌ها و بدی‌هاست و هر کدام از آن‌ها سرنوشتی برای ما رقم می‌زنند.
شب و روز از این پرده نیلگون
بسی بازی چابک آرد برون
هوش مصنوعی: شب و روز، از این آسمان آبی، بازی‌های زیادی بیرون می‌آید.
گر آید ز من بازی‌يی دلپذیر
هم از بازی چرخ گردنده گیر
هوش مصنوعی: اگر من بازی‌ای دلپذیر ارائه دهم، از چرخ زندگی و تقدیر هم چیزی بر بگیر.
ز نیرنگ این پرده دیر سال
خیالی شدم چون نبازم خیال‌‌؟!
هوش مصنوعی: من مدت‌هاست به خاطر فریبکاری این پرده، گرفتار خیال و توهم شده‌ام. حالا چگونه می‌توانم از خیال فرار کنم؟
بر آنم که این پرده خالی کنم
درین پرده جادو خیالی کنم
هوش مصنوعی: من قصد دارم این پرده را کنار بزنم و در این پرده، جادو و خیال بسازم.
خیالی برانگیزم از پیکر‌ی
که نارد چنان هیچ بازیگر‌ی
هوش مصنوعی: با خلق تصویری از جسمی که مانند هیچ بازیگری نیست، ذهنم را تحت تأثیر قرار می‌دهم.
نخست آنچنان کردم آغاز او
که سوز آورد نغمه ساز او
هوش مصنوعی: من ابتدا به گونه‌ای آغاز کردم که صدای ساز او به دل شوری و سوز افکند.
چنان گفتم از هر چه دیدم شگفت
که دل راه باور شدش برگرفت
هوش مصنوعی: چنان که از هر آنچه دیدم، شگفت‌زده شدم و این‌که دل، دیگر نتوانست به آنچه دیدم ایمان بیاورد.
حسابی که بود از خرد دور‌دست
سخن را نکردم بر او پای بست
هوش مصنوعی: من از آن منطقی که فراتر از خرد و درک من است، سخن نمی‌گویم و خود را به آن محدود نمی‌کنم.
پراکنده از هر دری دانه‌ای
برآراستم چون صنم خانه‌ای
هوش مصنوعی: من از هر جا دانه‌ای را پخش کرده‌ام و مانند یک بت، خانه‌ای برای آن ساخته‌ام.
بنا به اساسی نهادم نخست
که دیوار آن خانه باشد درست
هوش مصنوعی: من ابتدا بنایی را پایه‌گذاری کردم که دیوارهای آن به درستی ساخته شوند.
به تقدیم و تأخیر بر من مگیر
که نبود گزارنده را ز‌آن گزیر
هوش مصنوعی: از من نخواه که زمان را به تأخیر بیندازم یا به جلو بیندازم، چون کسی که تقدیر را نوشته، نمی‌تواند از آن فرار کند.
در ارتنگ این نقش چینی پرند
قلم نیست بر مانی نقش‌بند
هوش مصنوعی: در این تصویر زیبا، نما و طرحی وجود دارد که با دقت و هنرمندی خاصی ایجاد شده است. اما این نقوش و تصاویر نمی‌توانند به تنهایی تو را درک کنند، زیرا هنرمند اصلی و مبدع این آثار خود تویی که به آنها معنا و شکل می‌دهی.
چو می‌کردم این داستان را بسیچ
سخن راست‌رو بود و ره پیچ‌پیچ
هوش مصنوعی: وقتی که داستان را مطرح می‌کردم، هر چه بیشتر می‌گذشت، سخنان درست و واقعی‌تری نمایان می‌شد و راهی که پیش می‌رفتم، پیچیدگی‌های بیشتری پیدا می‌کرد.
اثر‌های آن شاه آفاق‌گرد
ندیدم نگاریده در یک نورد
هوش مصنوعی: من هیچ‌گونه اثری از آن شاه آفاق‌گرد ندیدم که بر روی یک نور حکاکی شده باشد.
سخن‌ها که چون گنج آگنده بود
به هر نسختی در پراکنده بود
هوش مصنوعی: سخنان ارزشمندی که مانند گنج در دل خود ذخیره کرده بود، در هر نسخه‌ای از کتاب‌ها پخش شده بودند.
ز هر نسخه برداشتم مایه‌ها
برو بستم از نظم پیرایه‌ها
هوش مصنوعی: از هر نسخه‌ای که گرفتم، مواد و محتوا را برداشت کرده و زیبایی‌های نظم را کنار گذاشتم.
زیادت ز تاریخ‌های نوی
یهودی و نصرانی و پهلوی
هوش مصنوعی: کتاب‌های تاریخی که توسط یهودیان، مسیحیان و پهلوی‌ها نوشته شده، به طرز قابل توجهی در دسترس است.
گزیدم ز هر نامه‌ای نغز او
ز هر پوست پرداختم مغز او
و از هر کتابی، بهترینِ آن را انتخاب کردم و از هر پوست، مغز و چکیده آن‌را بر‌گرفتم.
زبان در زبان گنج پرداختم
از آن جمله‌سر جمله‌‌‌ای ساختم
هوش مصنوعی: من با استفاده از زبان و کلمات، به گنجینه‌ای از معانی دست یافته‌ام و از این میان، جمله‌ای از جملات دیگر ساخته‌ام.
ز هر یک زبان هرکه آگه بوَد
زبانش ز بیغاره کوته بود
هر آن کس که به این زبان‌ها آگاه است نمی‌تواند ایرادی (بر گفته‌های من) بگیرد.
در آن پرده کز راستی یافتم
سخن را سر زلف برتافتم
هوش مصنوعی: در آن حالت که حقیقت را دریافتم، سخن را کشف کردم و رشته موهای تو را کنار زدم.
وگر راست خواهی سخن‌های راست
نشاید در آرایش نظم خواست
هوش مصنوعی: اگر به دنبال حقیقت هستی، نباید انتظار داشته باشی که سخنان راست و درست در قالب نظم و ترتیب خاصی بیان شوند.
گر آرایش نظم از او کم کنم
به کم‌مایه بیتش فراهم کنم
هوش مصنوعی: اگر زیبایی و نظم شعرش را کاهش دهم، می‌توانم با کم‌ارزشی، بیتش را تنظیم کنم.
همه کردهٔ شاه گیتی خَرام
درین یک ورق کاغذ آرم تَمام
هوش مصنوعی: همه کارهایی که پادشاه جهان انجام داده را در این یک ورق کاغذ جمع کنم.
سکندر که شاه جهان‌گرد بود
به کار سفر توشه‌پرورد بود
هوش مصنوعی: سکندر، که پادشاهی است که به دور دنیا سفر کرده، برای سفر خود همیشه آماده و مهیا بوده است.
جهان را همه چار‌حد گشت و دید
که بی چار حد ملک نتوان خرید
هوش مصنوعی: جهان به چهار طرف محدود شده و مشاهده کرده است که بدون داشتن این چهار حد، نمی‌توان سلطنتی را به دست آورد.
به هر تخت‌گاهی که بنهاد پی
نگهداشت آیین شاهانِ کی
هوش مصنوعی: به هر جایی که پادشاهان نشسته‌اند و قانون و رسم خود را برقرار کرده‌اند، احترام و اهمیت ویژه‌ای قائل می‌شوند.
به جز رسم زردشت آتش‌پرست
نداد آن دگر رسم‌ها را ز دست
هوش مصنوعی: جز آئین زردشت که آتش را پرستید، هیچ یک از رسوم دیگر به دست نرسیدند.
نخستین کس او شد که زیور نهاد
به روم اندرون سکه بر زر نهاد
هوش مصنوعی: او اولین کسی بود که در روم زینتی را بر سر گذاشت و سکه‌ای از طلا را در میان آن قرار داد.
به فرمان او زرگر چیره‌دست
طلی‌های زر بر سر نقره بست
هوش مصنوعی: به دستور او، طلاکار ماهر، قطعات طلایی را بر روی نقره قرار داد.
خرد‌نامه‌ها را ز لفظ دری
به یونان زبان کرد کسوت‌گری
هوش مصنوعی: کتاب‌های حکمت و دانش را از زبان فارسی به زبان یونانی ترجمه کردند و به نوعی لباسِ نو به آنها دادند.
همان نوبت پاس در صبح و شام
ز نوبت‌گه او برآورد نام
هوش مصنوعی: در صبح و شام، نام او در نوبت خاصی بلند می‌شود و همه به آن اشاره می‌کنند.
به آیینه شد خلق را رهنمون
ز تاریکی آورد جوهر برون
هوش مصنوعی: آیینه به مردم راهنمایی می‌کند و از تاریکی، جوهر و حقیقت را نمایان می‌سازد.
زدود از جهان شورشِ زنگ را
ز دارا ستد تاج و اورنگ را
اورنگ در اینجا یعنی تخت و سریر‌.
ز سودای هندو ز صفرای روس
فروشست عالم چو بیت‌ُالعروس
هوش مصنوعی: دنیا، مانند خانه عروس، تحت تأثیر زیبایی و جذابیت عشق هندو و کالاهای روسی است.
شد آیینهٔ چینیان رایِ او
سرِ تختِ کیخسروی جایِ او
هوش مصنوعی: آینه‌ی چینیان، نظر و رأی او را نشان می‌دهد و جایگاهش بر روی تخت کیخسرو قرار دارد.
چو عمرش ورق راند بر بیست سال
به شاهنشهی بر دهل زد دوال
هوش مصنوعی: وقتی عمرش به بیست سال رسید، بر تخت سلطنت نشسته و لحظه‌ای جشن و سروری به راه انداخت.
دویم ره که بر بیست افزود هفت
به پیغمبری رخت بربست و رفت
هوش مصنوعی: دومین راهی که در آن بیست به هفت افزوده شد، به پیغمبری تو رفت و رخت سفر بست.
از آن روز کوشد به پیغمبری
نبشتند تاریخ اسکندری
هوش مصنوعی: از آن زمان که تلاش کردند تاریخ اسکندر را بنویسند، به نوعی در پیغامی از پیامبری شروع کردند.
چو بر دین حق دانش‌آموز گشت
چو دولت بر آفاق پیروز گشت
هوش مصنوعی: وقتی که به تعلم و آموختن دین حق پرداختی، مانند این است که دولت و قدرت بر جهان حاکم شده است.
بسی حجت انگیخت بر دین پاک
عمارت بسی کرد بر روی خاک
هوش مصنوعی: بسیاری دلیل و نشانه‌ها برای اثبات دین پاک فراهم کرده و کارهای زیادی برای بنیان‌گذاری آن انجام داده‌اند.
به هر گردشی گرد پرگار دهر
بنا کرد چندین گرانمایه شهر
هوش مصنوعی: با هر دوری که زمان می‌چرخد، چندین شهر با ارزش و گرانبها به وجود می‌آید.
ز هندوستان تا به اقصای روم
برانگیخت شهری به هر مرز و بوم
هوش مصنوعی: از هند تا دورترین نقطه‌های روم، شهری را به هر گوشه و کنار زمین برپا کرده است.
هم او داد زیور سمرقند را
سمرقند نی کان چنان چند را
هوش مصنوعی: همان کسی که زیور شهر سمرقند را بخشید، این سمرقند نیست که به خاطر زیبایی‌هایش معروف است.
بنا کرد شهری چو شهر هری
کز آنان کند شهر کردن کری
هوش مصنوعی: شخصی شهری به زیبایی و شکوه شهر هری بنا کرد، شهری که از آن مردم می‌خواهند زندگی کنند و آنجا را آباد کنند.
در و بند اول که دربند یافت
به شرط خرد زان خردمند یافت
هوش مصنوعی: اولین گام در به دست آوردن چیزی، پذیرش و درک شرایط آن است. کسی که با هوش و درایت عمل کند، می‌تواند به هدفش برسد.
ز بلغار بگذر که از کار اوست
به ناگاه اصلش بن غار اوست
هوش مصنوعی: از سرزمین بلغار بگذر، زیرا کار او ناگهانی است و اصل آن به غار او برمی‌گردد.
همان سد یاجوج ازو شد بلند
که بست آنچنان کوه تا کوه بند
هوش مصنوعی: همان‌طور که دیوار یاجوج و ماجوج به ارتفاع بلندی رسیده است، که به‌طرزی محکم و محکم‌تری کوه‌ها را به هم متصل کرده است.
جز این نیز بسیار بنیاد کرد
کزین بیش نتوان از او یاد کرد
هوش مصنوعی: علاوه بر این‌ها، کارهای زیادی انجام داد که دیگر نمی‌توان از او چیزی یاد کرد.
چو عزم آمد آن پیکر پاک را
که بخشش کند پیکر خاک را
هوش مصنوعی: وقتی که اراده کرد آن وجود مطهر که به دیگران کمک کند و نعمت بدهد، حتی به آن جسم خاکی و مادی هم نمی‌پردازد.
صلیبی خطی در جهان برکشید
از آن پیش که‌آید صلیبی پدید
هوش مصنوعی: در جهان نشانه‌ای از عشق و ایمان به وجود آمد پیش از آنکه نشانه دیگری ظاهر شود.
بدان چار‌گوشه خط اطلسی
برانگیخت اندازهٔ هندسی
هوش مصنوعی: به گوشه‌های چهارگانه، نقشه‌ای با دقت هندسی کشیده شده است.
یکی نوبتی چار‌حد بر فراخت
که بر نُه فلک پنج نوبت نواخت
هوش مصنوعی: یک بار بر چهار حد (مرزها یا محدوده‌ها) تمرکز کرد، در حالی که بر نُه آسمان پنج بار نواخت.
به قطب شمالی یکی میخ اوی
به عرض جنوبی دگر بیخ اوی
هوش مصنوعی: در این بیت، به تضاد و تفاوت دو نقطه جغرافیایی اشاره شده است. یکی از نقاط در قطب شمال قرار دارد و دیگری در عرض جنوبی. به نوعی، این دو نقطه نمایان‌گر فاصله و اختلاف ماهیتی هستند که در دنیای واقعی وجود دارد. این تصویر می‌تواند نمادی از تفاوت‌های بنیادی یا کیفی در زندگی یا شخصیت‌ها نیز باشد.
طنابی ازین سوی مشرق کشید
طنابی دگر زو به مغرب رسید
هوش مصنوعی: یک طناب از سمت مشرق کشیده شده و یک طناب دیگر از آن طرف به سمت مغرب آمده است.
بدین طول و عرض اندرین کارگاه
که را بود دیگر چنان بارگاه‌‌؟
هوش مصنوعی: در این کارگاه با این اندازه و وسعت، آیا کسی دیگر می‌تواند چنین مکانی داشته باشد؟
چو عزم جهان گشتن آغاز کرد
به رشته زدن رشته‌ها ساز کرد
هوش مصنوعی: وقتی تصمیم به سفر و گشت و گذار در دنیا گرفتی، باید خود را به هدف‌ها و مقاصد مختلف پیوند بزنی و خود را آماده‌ی مواجهه با آنها کنی.
ز فرسنگ و از میل و از مرحله
به دستی زمین را نکردی یله
هر فرسنگ یا فرسخ برابر با سه ‌«میل‌» است. و هر ‌«مرحله‌» برابر با چهار فرسنگ.
مساحت‌گران داشت اندازه‌گیر
بر‌آن شغل بگماشته صد دبیر
هوش مصنوعی: بسیاری از کارشناسان برای اندازه‌گیری و محاسبه مساحت در این شغل استخدام شده‌اند.
رسن بسته اندازه پیدا شده
مقادیر منزل هویدا شده
هوش مصنوعی: تار و پود زندگی به اندازه‌ای مشخص شده و مقدار و موقعیت منزل به وضوح آشکار شده است.
ز خشکی به هر جا که زد بارگاه
ز منزل به منزل بپیمود راه
هوش مصنوعی: از خشکی هر جا که قدم گذاشت، درختان و باغ‌ها به دنبالش می‌آمدند و از خانه‌ای به خانه دیگر مسیر را طی می‌کرد.
وگر راه بر روی دریاش بود
طریق مساحت مهیّاش بود
هوش مصنوعی: اگر بر روی دریا راهی وجود داشته باشد، مسیر آن به اندازه‌گیری زیبایی و ماهیت او مربوط می‌شود.
دو کشتی به هم باز پیوسته داشت
میان دو کشتی رسن بسته داشت
هوش مصنوعی: دو کشتی به هم متصل شده بودند و در میان آن‌ها یک رشته یا ریسمان بسته شده بود.
یکی را به لنگرگه خویش ماند
یکی را به قدر رسن پیش راند
هوش مصنوعی: یک نفر در جایگاهی که قرار دارد، باقی می‌ماند و دیگری به اندازه‌ی طول ریسمان به جلو می‌رود.
دگر باره این بسته را پای داد
شتابنده را در سکون جای داد
در مرحله بعد آن کشتی که ایستاده بود را حرکت می‌داد و دیگری را که حرکت می‌کرد می‌ایستاد و لنگر می‌زد. (پای دادن یعنی حرکت دادن)
گه آن را گه این را رسن تاختی
خطر بین، کزین سان رسن باختی
هوش مصنوعی: گاهی به این سو و گاهی به آن سو می‌روی و بی‌احتیاطی می‌کنی، بدان که با این روش ممکن است به خطر بیفتی و اعتبار خود را از دست بدهی.
بدین گونه مساح منزل‌شناس
ز ساحل به ساحل گرفتی قیاس
هوش مصنوعی: به این صورت که شناسان مساحت منزل را از یک ساحل به ساحل دیگر مقایسه کردند.
جهان را که از غم به راحت کشید
بدین هندسه در مساحت کشید
هوش مصنوعی: جهان را به آرامش و راحتی از غم و اندوه نجات داد و به وسیله‌ی این نظم و ترتیب به فضا و وسعت بخشید.
زمین را که چند‌ست و ره تا کجاست
ترازوی تدبیر او کرد راست
هوش مصنوعی: زمین را با تأمل و دقت سنجید و راه‌ها و مسیرها را به درستی مشخص کرد.
همان ربع مسکون ازو شد پدید
بدان مسکن از ما که داند رسید‌‌؟!
هوش مصنوعی: نیمه‌ای از زمین که امروز محل سکونت ماست از او به وجود آمد، اما اینکه کدام یک از ما به آن مکان می‌رسد به چه علت و چگونه مشخص نیست!
به هر مرز و هر بوم کاو راند رخش
از آبادی آن بوم را داد بخش
هوش مصنوعی: هر جا که اسبش را براند و در آن مکان سرزمین را آباد کند، آنجا را با نیکی و خوشبختی پر می‌کند.
همه چاره‌ای کرد در کوه و دشت
چو مرگ آمد از مرگ بیچاره گشت
هوش مصنوعی: همه در جستجوی راه حلی بودند، چه در کوه و چه در دشت، اما وقتی مرگ فرارسید، بیچاره شدند و ناامید گشتند.
ز تاریخ آن خسرو تاجدار
به کار‌آمد اینست که آمد به کار
هوش مصنوعی: از تاریخ آن پادشاه بزرگ، درمی‌یابیم که او به چه علتی به قدرت رسید و چه کارهایی انجام داد.
جز این هر چه در خارش آرد قلم
سبک سنگیی باشد از بیش و کم
هوش مصنوعی: جز این که هر چه قلم بنویسد در اثر درد و رنج، چیزی جز سنگینی و دشواری نیست.
چو نظمِ گُزارِش بوَد راه‌گیر
غلط‌کردِ ره بوَد ناگزیر
به این دلیل که نظم و شعر، برای روایت یک واقعه و گزارش، محدودیت‌زاست، این خطاها ناگزیر است. (راه‌گیر یعنی محدودیت‌زا و محدودیت‌‌آور)
مرا کار با نغز‌گفتار‌ی است
همه کارِ من خود غلط‌کاری است
هوش مصنوعی: من مشغول سخن‌سرایی زیبایی هستم، اما در واقع تمام کارهای من اشتباهات خودم است.
بلی هر چه ناباورش یافتم
ز تمکین او روی بر تافتم
هوش مصنوعی: آری، هر چیزی را که به عنوان غیرمحتمل دیدم، به خاطر تسلیم شدن او، از خود دور کردم.
گزارش چنان کردمش در ضمیر
که خوانندگان را بود دلپذیر
هوش مصنوعی: من آن چنان داستان را در ذهن خود پردازش کردم که برای خوانندگان جذاب و دلنشین باشد.
بسی در شگفتی نمودن طواف
عنان سخن را کشد در گزاف
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد در حیرت‌اند که چگونه می‌توان در گفت‌وگوها به دور و اطراف موضوعات مختلف پرداخته و بدون هدف مشخصی سخن گفت.
وگر بی‌شگفتی گزاری سخن
ندارد نوی نامه‌های کهن
هوش مصنوعی: اگر بر بی‌حالی و دلسردی بگذرانیم، دیگر حرفی برای گفتن در نامه‌های قدیمی نداریم.
سخن را به اندازه‌ای دار پاس
که باور توان کردنش در قیاس
هوش مصنوعی: سخن را به گونه‌ای بگو که کسی بتواند آن را درک کند و قابل قبول باشد.
سخن‌گر چو گوهر برآرد فروغ
چو ناباور افتد نماید دروغ
هوش مصنوعی: وقتی سخن‌گوی با کلامش مانند جواهر درخشان می‌درخشد، اگر کسی به او اعتماد نداشته باشد، سخنانش را نادرست و دروغ می‌پندارد.
دروغی که ماننده باشد به راست
به از راستی کز درستی جداست
هوش مصنوعی: دروغی که شبیه به حقیقت باشد، بهتر از حقیقتی است که از آن دور باشد.
نظامی سبک باش، یاران شدند
تو ماندی و غم، غمگساران شدند
هوش مصنوعی: ای نظامی، سادگی و سبکی را فراموش نکن، دوستانت رفتند و تنها تو با غم خود باقی ماندی، کسانی که غم را تسکین می‌دهند نیز از تو دور شدند.
سکندر شه هفت کشور نماند
نمانَد کسی چون سکندر نماند
هوش مصنوعی: سکندر، پادشاه هفت کشور، دیگر کسی مانند او وجود ندارد و نخواهد داشت.
مخور می به تنها بر این طرف جوی
حریفان پیشینه را باز جوی
هوش مصنوعی: در کناره‌ی این جوی، به تنهایی شراب نخور، بلکه به پیشینه‌ی حریفان فکر کن و آن‌ها را در نظر بیاور.
گر آیند حاضر می‌ات نوش باد
وگر نی، حسابت فراموش باد
هوش مصنوعی: اگر دوستانت به ملاقاتت بیایند، خوشحالی و خوشدلی را برایت آرزو می‌کنم و اگر نیایند، فراموش می‌کنم که چه کار کرده‌ای.

حاشیه ها

1392/03/24 18:05
مینا

بیغاره زدن به معنی ملامت کردن ویا طعنه زدن است

1395/02/08 14:05
آزاده

رشته زدن به معنی مساحت کردن خاک یا پیمودن زمین است.