بخش ۶۲ - باز آمدن اسکندر به روم
بیا ساقی آن باده بردار زود
که بی باده شادی نشاید نمود
به یک جرعه زان باده یاریم ده
ز چنگ اجل رستگاریم ده
مژه تا بههم بر زنی روزگار
به صد نیک و بد باشد آموزگار
سری را کند بر زمین پای بند
سری را برآرد به چرخ بلند
درآرد ز منظر یکی را به چاه
برآرد ز ماهی یکی را به ماه
کند هر زمان چند بازی بسیچ
سرانجام بازیش هیچست هیچ
از این توسنی به که باشیم رام
که سیلی خورد مرکب بد لگام
چو تازی فرس بدلگامی کند
خر مصریان را گرامی کند
جهان در جهان خلق بسیار دید
رمید از همه با کسی نارمید
جهان آن کسی راست کاندر جهان
شود آگه از کار کارآگهان
گزارش چنین شد درین کارآگاه
که چون زد در آن غار شه بارگاه
بسی گنج در کار آن غار کرد
وزان غار شهری چو بلغار کرد
ز بلغار فرخ درآمد به روس
براراست آن مرز را چون عروس
وز آنجا درآمد به دریای روم
برون برد کشتی به آباد بوم
بزرگان روم آگهی یافتند
سوی رایت شاه بشتافتند
به شکرانه جان را کشیدند پیش
چو دیدند روی خداوند خویش
همه خاک روم از ره آورد شاه
برافروخت چون شب به رخشنده ماه
چو یاقوت شد روی هر جوهری
ز یاقوت ظلمات اسکندری
در آرایش آمد همه روی شهر
زمین یافت از گنج پوشیده بهر
بهشتی ز هر قصری انگیختند
زر و سیم را بر زمین ریختند
شکستند قفل در گنج را
جهان قفل بر زد در رنج را
به برج خود آمد فروزنده ماه
بسر بر چو خورشید چینی کلاه
شه از روم شد با زمین خویش بود
به روم آمد از آسمان بیش بود
چو آبی که ابرش به بالا برد
به باز آمدن در به دریا برد
نشست از بر تخت یونان به ناز
برآسود ازان رنج و راه دراز
ز دل دامن هفت کشور گذاشت
به هر کشوری نایبی برگماشت
ملوک طوایف به فرمان او
کمر بسته بر عهد و پیمان او
به تشریف او سرفراز آمدند
سوی کشور خویش باز آمدند
جداگانه هرکس به کبر و کشی
برآورده گردن به گردن کشی
کسی گردن خود کسی را نداد
به خود هر کسی گردنی برگشاد
به یاد سکندر گرفتند جام
جز او هیچکس را نبردند نام
چو شه باز بر تخت یونان رسید
بدو داد گنج سعادت کلید
ز دانش بسی مایه ها ساز کرد
در حکمت ایزدی باز کرد
چو فرمان رسیدش به پیغمبری
نپیچید گردن ز فرمانبری
دگر باره زاد سفر برگرفت
حساب جهان گشتن از سر گرفت
دو نوبت جهان را جهاندار گشت
یکی شهر و کشور یکی کوه و دشت
بدین نوبت آن بود کاباد بوم
همه یک به یک دید و آمد به روم
دگر نوبت آن شد که بیراه و راه
روان کرد رایت چو خورشید و ماه
چو زین بزمگه باز پرداختم
شکر ریز بزمی دگر ساختم
سخنهای بزمی درین نیم درج
بسی کردم از بکر اندیشه خرج
گر آن در که یک یک در او بستهام
به هر مطلعی باز پیوستهام
به یک جای در رشته آرند باز
پر از در شود رشتهٔ عقد ساز
جداگانه فهرست هر پیکری
ز قانون حکمت بود دفتری
همان ساقیان و گزارشگران
که بر هم نشاندم کران تا کران
نشیننده هر یک ز روی قیاس
چو بر گنج گوهر نگهبان پاس
که داند چنین نقشی انگیختن
بدین دلبری رنگی آمیختن
چنان بستم ابریشم ساز او
که از زهره خوشتر شد آواز او
به جائی که ناراستی یافتم
بر او زیور راستی بافتم
سخن کان نه بر راستی ره برد
بود خوار اگر پایه بر مه برد
کجا پیش پیرای پیر کهن
غلط رانده بود از درستی سخن
غلط گفته را تازه کردم طراز
بدین عذر وا گفتم آن گفته باز
چو شد نیمهای ز این بنا مهره بست
مرا نیمهٔ عالم آمد به دست
دگر نیمه را گر بود روزگار
چنان گویم از طبع آموزگار
که خواننده را سر برآرد ز خواب
به رقص آورد ماهیان را در آب
زمانه گرم داد خواهد امان
چنین آمد اندیشه را در گمان
که در باغ این نقش رومی نورد
گل سرخ رویانم از خاک زرد
کنم گنجی از سفته طبع پر
چو فیروزه فیروز و دری چو در
ز هر باغی آرم گلی نغز بوی
ز هر گل گلابی درآرم به جوی
گر اقبال شه باشدم دستگیر
سخن زود گردد گزارش پذیر
بخش ۶۱ - بیرون آمدن اسکندر از ظلمات: بیا ساقی آن میکه او دلکشستبخش ۶۳ - در ستایش اتابک نصرةالدین: بیا ساقی آن جام روشن چو ماه
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا ساقی آن باده بردار زود
که بی باده شادی نشاید نمود
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، سریعاً آن شراب را بیاور، زیرا بدون شراب نمیتوان شادی کرد.
به یک جرعه زان باده یاریم ده
ز چنگ اجل رستگاریم ده
هوش مصنوعی: لطفاً به من یک پیمانه از آن شراب بده، تا با کمک آن، از چنگال مرگ نجات یابیم.
مژه تا بههم بر زنی روزگار
به صد نیک و بد باشد آموزگار
هوش مصنوعی: وقتی چشم بر هم میزنی، دنیا با تمام خوبیها و بدیها میتواند به تو درس بدهد.
سری را کند بر زمین پای بند
سری را برآرد به چرخ بلند
هوش مصنوعی: سری که به زمین مینشیند، در حالتی تسلیم و خوار است، اما سری که به سوی آسمان بلند میشود، نشانهی عزت و مقام والاست.
درآرد ز منظر یکی را به چاه
برآرد ز ماهی یکی را به ماه
هوش مصنوعی: یکی از دقت نظر و زیبایی در دیدن پدیدهها صحبت میکند. این شخص قادر است هر چیز را به بهترین شکل ببیند و از آن بهرهبرداری کند. مانند کسی که از دل چاه چیزی ارزشمند بیرون میآورد یا مانند کسی که از دل دریا مرواریدی پیدا میکند. این توانایی به او این امکان را میدهد که از زیباییها و مناظر پیرامونش بهرهمند شود.
کند هر زمان چند بازی بسیچ
سرانجام بازیش هیچست هیچ
هوش مصنوعی: هر لحظه ممکن است که با بازیهایی که انجام میدهیم مشغول شویم، اما در نهایت نتیجهای که به دست میآید هیچچیز است.
از این توسنی به که باشیم رام
که سیلی خورد مرکب بد لگام
هوش مصنوعی: بهتر است که ما زیر دست کسی باشیم که رام و آرام باشد تا اینکه با کسی همکاری کنیم که زخمخورده و ناشی است و مشکلاتی به دنبال دارد.
چو تازی فرس بدلگامی کند
خر مصریان را گرامی کند
هوش مصنوعی: وقتی که اسب عربی با شجاعت و مهارت حرکت میکند، خرهای مصری را نیز به احترام وادار میکند.
جهان در جهان خلق بسیار دید
رمید از همه با کسی نارمید
هوش مصنوعی: در این جهان، انسانها و مخلوقات زیادی وجود دارند، اما با همه آنها همدلی و دوستی ندارم.
جهان آن کسی راست کاندر جهان
شود آگه از کار کارآگهان
هوش مصنوعی: دنیا متعلق به کسی است که در آن باخبر از کار افراد ماهر و با تجربه باشد.
گزارش چنین شد درین کارآگاه
که چون زد در آن غار شه بارگاه
هوش مصنوعی: خبر اینگونه مطرح شد در این ماجرا، که وقتی او به آن غار پادشاهی ضربه زد،...
بسی گنج در کار آن غار کرد
وزان غار شهری چو بلغار کرد
هوش مصنوعی: بسیاری از ثروت و گنجینهها در کار آن غار وجود داشت که از میان آن غار، شهری مانند بلغار شکل گرفت.
ز بلغار فرخ درآمد به روس
براراست آن مرز را چون عروس
هوش مصنوعی: از بلغار، خاک خوش و زیبا به روسیه رسیده است، مانند عروسی که با زیبایی و شادابی، مرزها را زینت میبخشد.
وز آنجا درآمد به دریای روم
برون برد کشتی به آباد بوم
هوش مصنوعی: از آنجا وارد دریای روم شد و کشتی را به سرزمین آباد برد.
بزرگان روم آگهی یافتند
سوی رایت شاه بشتافتند
هوش مصنوعی: بزرگان روم متوجه شدند و به سمت شاه راستین رفتند.
به شکرانه جان را کشیدند پیش
چو دیدند روی خداوند خویش
هوش مصنوعی: به خاطر شکرگزاری، جان را تقدیم کردند وقتی که چهره خداوند خود را دیدند.
همه خاک روم از ره آورد شاه
برافروخت چون شب به رخشنده ماه
هوش مصنوعی: تمام خاک روم از دستاوردهای شاه درخشان شده است، مانند شب که به خاطر نور ماه روشن میشود.
چو یاقوت شد روی هر جوهری
ز یاقوت ظلمات اسکندری
هوش مصنوعی: چهره هر جواهری مانند یاقوت میشود، همچون یاقوتی که تاریکیهای اسکندری را روشن میکند.
در آرایش آمد همه روی شهر
زمین یافت از گنج پوشیده بهر
هوش مصنوعی: در زیبایی و جلوهگری، تمام چهرههای این زمین مانند گنجی پنهان میدرخشند.
بهشتی ز هر قصری انگیختند
زر و سیم را بر زمین ریختند
هوش مصنوعی: بهشتی از هر قصر ساختهاند و زر و سیم را بر زمین پاشیدهاند.
شکستند قفل در گنج را
جهان قفل بر زد در رنج را
هوش مصنوعی: در گنجینهای که در آن، ثروت و رازها نهفته است، قفل را شکستهاند و از طرفی، دنیا بر درِ رنج و سختی قفل زده است. یعنی در حالی که به گنج و ثروت دست یافتهاند، مشکلات و رنجهای زندگی همچنان باقیست و بر آنان حاکم است.
به برج خود آمد فروزنده ماه
بسر بر چو خورشید چینی کلاه
هوش مصنوعی: ماه روشن و زیبایی بر فراز برج آمد و همچون خورشید بر سر خود کلاهی چینی گذاشته است.
شه از روم شد با زمین خویش بود
به روم آمد از آسمان بیش بود
هوش مصنوعی: پادشاهی به روم رفت، اما در واقع زمین و ایستگاهش در سرزمین خود بود. او از آسمان به روم آمد و موقعیتی بالاتر داشت.
چو آبی که ابرش به بالا برد
به باز آمدن در به دریا برد
هوش مصنوعی: همچون آبی که ابر آن را به سمت بالا میبرد، در بازگشت به زمین به دریا میریزد.
نشست از بر تخت یونان به ناز
برآسود ازان رنج و راه دراز
هوش مصنوعی: از روی تخت یونان نشسته و با آرامش به استراحت پرداخته، از تمام رنجها و سفرهای طولانی که کشیده، راحتی میجوید.
ز دل دامن هفت کشور گذاشت
به هر کشوری نایبی برگماشت
هوش مصنوعی: دل از ده کشور جدا کرد و برای هر کشور یکی را به عنوان نماینده انتخاب کرد.
ملوک طوایف به فرمان او
کمر بسته بر عهد و پیمان او
هوش مصنوعی: رؤسای قبایل با اراده او گرد هم آمده و بر سر پیمان و تعهدی که بستهاند، پایبند هستند.
به تشریف او سرفراز آمدند
سوی کشور خویش باز آمدند
هوش مصنوعی: آنها به خاطر مقام و جایگاه او با افتخار به سرزمین خود بازگشتند.
جداگانه هرکس به کبر و کشی
برآورده گردن به گردن کشی
هوش مصنوعی: هر فردی به خاطر خودبزرگبینی و تکبرش سرش را بالا گرفته و به دیگران نگاه میکند.
کسی گردن خود کسی را نداد
به خود هر کسی گردنی برگشاد
هوش مصنوعی: هیچکس خود را تسلیم دیگری نمیکند، هر کسی باید خود به پا خیزد و راه خود را پیدا کند.
به یاد سکندر گرفتند جام
جز او هیچکس را نبردند نام
هوش مصنوعی: به یاد سکندر، تنها او را ستایش کردهاند و هیچ کس دیگری را به یاد نمیآورند.
چو شه باز بر تخت یونان رسید
بدو داد گنج سعادت کلید
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه بر تخت یونان نشسته است، به او رمز و کلید خوشبختی و موفقیت داده میشود.
ز دانش بسی مایه ها ساز کرد
در حکمت ایزدی باز کرد
هوش مصنوعی: از دانش فراوان، پایههای زیادی بنا نهاد و در حکمت الهی را گشود.
چو فرمان رسیدش به پیغمبری
نپیچید گردن ز فرمانبری
هوش مصنوعی: زمانی که پیامبری به او فرمان داد، از اطاعت کردن سرپیچی نکرد و گردن نکشید.
دگر باره زاد سفر برگرفت
حساب جهان گشتن از سر گرفت
هوش مصنوعی: دوباره سفر آغاز شد و حساب و کتاب زندگی دوباره شروع شد.
دو نوبت جهان را جهاندار گشت
یکی شهر و کشور یکی کوه و دشت
هوش مصنوعی: دو بار جهان به دست قدرتمداری تغییر شکل پیدا کرد: یک بار به صورت شهری و کشور و بار دیگر به شکل کوهها و دشتها.
بدین نوبت آن بود کاباد بوم
همه یک به یک دید و آمد به روم
هوش مصنوعی: در این زمان، کاباد همه پهلوانان را به ترتیب و یکی یکی مشاهده کرد و سپس به روم رسید.
دگر نوبت آن شد که بیراه و راه
روان کرد رایت چو خورشید و ماه
هوش مصنوعی: وقت آن فرا رسید که بیراه و راه، به مانند خورشید و ماه، درخشش و جلوهای خاص پیدا کرد.
چو زین بزمگه باز پرداختم
شکر ریز بزمی دگر ساختم
هوش مصنوعی: وقتی که از این مجالس بینظیر فاصله گرفتم، در دل شکرگزاری کردم و به جشن دیگری روی آوردم.
سخنهای بزمی درین نیم درج
بسی کردم از بکر اندیشه خرج
هوش مصنوعی: در اینجا میگوید که در نیمصفحه از افکار تازه و ناب خود، سخنانی شیرین و خوش را گردآوری کردهام.
گر آن در که یک یک در او بستهام
به هر مطلعی باز پیوستهام
هوش مصنوعی: اگر درهایی که برای هر موضوع و مسئلهای بستهام، باز شوند، همیشه به آن موضوع دسترسی خواهم داشت.
به یک جای در رشته آرند باز
پر از در شود رشتهٔ عقد ساز
هوش مصنوعی: اگر در یک نقطه از رابطه، میان دو نفر مشکل یا تنشی ایجاد شود، ممکن است این مشکل به تدریج به رابطهای عمیقتر و پایدارتر تبدیل گردد.
جداگانه فهرست هر پیکری
ز قانون حکمت بود دفتری
هوش مصنوعی: هر موجودی به طور مستقل و جداگانه بر اساس قوانین حکمت و عقل، یک دفتر یا فهرستی خاص دارد.
همان ساقیان و گزارشگران
که بر هم نشاندم کران تا کران
هوش مصنوعی: ساقیان و داستانگویانی که تمام دور و برم را پر کردهاند و همه جا را پر از داستانها و گفتگوها کردهاند.
نشیننده هر یک ز روی قیاس
چو بر گنج گوهر نگهبان پاس
هوش مصنوعی: هر کسی که بر اساس عقل و منطق عمل کند، مانند نگهبانی است که بر گنجینهای از جواهرات نظارت میکند.
که داند چنین نقشی انگیختن
بدین دلبری رنگی آمیختن
هوش مصنوعی: کسی چه میداند چطور میتوان این طور با دلبری و زیبایی، نقشی چنین جذاب و دلربا ایجاد کرد.
چنان بستم ابریشم ساز او
که از زهره خوشتر شد آواز او
هوش مصنوعی: به قدری زیبا و دلنشین ساز او را آراستهام که صدای او از صدای زهره نیز دلپذیرتر شده است.
به جائی که ناراستی یافتم
بر او زیور راستی بافتم
هوش مصنوعی: به جایی که با ناراستی مواجه شدم، با راستگویی و صداقت پاسخ دادم و تلاش کردم تا زیباییهای حقیقت را به آنجا بیاورم.
سخن کان نه بر راستی ره برد
بود خوار اگر پایه بر مه برد
هوش مصنوعی: اگر گفتار کسی بر اساس حقیقت و درستی نباشد، هرچقدر هم که در مقام و موقعیت بالا باشد، در نهایت ارزش و اعتبارش کاهش مییابد.
کجا پیش پیرای پیر کهن
غلط رانده بود از درستی سخن
هوش مصنوعی: کجا میتوانم در نزد شخصی با تجربه و قدیمی، که از حقیقت دور شده، سخن بگویم؟
غلط گفته را تازه کردم طراز
بدین عذر وا گفتم آن گفته باز
هوش مصنوعی: من اشتباهات خود را اصلاح کردم و به خاطر این عذر، دوباره آنچه که گفته بودم را بیان کردم.
چو شد نیمهای ز این بنا مهره بست
مرا نیمهٔ عالم آمد به دست
هوش مصنوعی: وقتی که نیمهای از این ساختمان ساخته شد و مرا به عنوان بخشی از آن منصوب کردند، نیمهای از جهان به من سپرده شد.
دگر نیمه را گر بود روزگار
چنان گویم از طبع آموزگار
هوش مصنوعی: اگر در نیمه دیگر روزگار چنین باشد، به همین روال از طبع آموزگار سخن میگویم.
که خواننده را سر برآرد ز خواب
به رقص آورد ماهیان را در آب
هوش مصنوعی: خوانندهای که صدایش بیدار کننده است، باعث میشود ماهیها در آب به رقص درآیند.
زمانه گرم داد خواهد امان
چنین آمد اندیشه را در گمان
هوش مصنوعی: زمانه به شدت در طلب عدالت و حقایق است، اما این اندیشه و تفکر به نظر میآید که در تردید و شک باقی مانده است.
که در باغ این نقش رومی نورد
گل سرخ رویانم از خاک زرد
هوش مصنوعی: در باغی که گلهای قرمزرنگی به نام "رومی" میروید، من هم از خاکی که رنگش زرد است، به شکوفایی میرسم.
کنم گنجی از سفته طبع پر
چو فیروزه فیروز و دری چو در
هوش مصنوعی: من گنجی برای خود خلق میکنم که از خلقت خویش چون فیروزهای درخشان و دری زیبا باشد.
ز هر باغی آرم گلی نغز بوی
ز هر گل گلابی درآرم به جوی
هوش مصنوعی: از هر باغی یک گل زیبا میچینم و بوی خوشی از آن میگیرم و سپس از هر گل، عرق گلابی به جوی میریزم.
گر اقبال شه باشدم دستگیر
سخن زود گردد گزارش پذیر
هوش مصنوعی: اگر شانس و اقبال به من روی بیاورد و مرا یاری کند، سخن و حرفهایم به سرعت به گوش دیگران خواهد رسید و مورد توجه قرار میگیرد.