گنجور

بخش ۶۳ - در ستایش اتابک نصرةالدین

بیا ساقی آن جام روشن چو ماه
به من ده به یاد زمین بوس شاه
که تا مهد بر پشت پروین کشم
به یاد شه آن جام زرین کشم
ولایت ستان شاه گینی پناه
فریدون کمر بلکه خاقان کلاه
ملک نصرةالدین که از داد او
خورد هر کسی باده بر یاد او
چو در دانش ودین سرافراز گشت
همه دانش و دین بدو بازگشت
سپهر‌ی‌ست که‌اختر بر او تافته‌ست
محیطی که تاج از گهر یافته‌ست
چو دریای ثالث نمط شوی خاک
ز ثالث ثلاثه جهان شسته پاک
چو سیارهٔ مشتری سر بلند
نظرهای او یک به یک سودمند
به تربیع و تثلیث گوهرفشان
مربع نشین و مثلث نشان
ز سرسبزی او جهان شاد خوار
جهان را ز چندین ملک یادگار
ستاره که بر چرخ ساید سرش
زده سکه عبده بر درش
جهان را به نیروی شاهنشهی
ز فرهنگ پر کرده و ز غم تهی
به بزم آفتابیست افروخته
به رزم اژدهائی جهان سوخته
ز روشن روانی که دارد چو آب
به دو چشم روشن شد است آفتاب
چو شمشیرش آهنگ خون آرد
ز سنگ آب و آتش برون آرد
چو تیر از کمان کمین افکند
سر آسمان بر زمین افکند
فرنگ فلسطین و رهبان روم
پذیرای فرمان مهرش چو موم
چو دیدم که بر تخت فیروزمند
به سرسبزی بخت شد سربلند
نثاری نبودم سزاوار او
که ریزم بر اورنگ شهوار او
هم از آب حیوان اسکندری
زلالی چنین ساختم گوهری
چو از ساختن باز پرداختم
به درگاه او پیشکش ساختم
سپردم نگین چنین گوهری
ز اسکندری هم به اسکندری
بقا باد شه را به نیروی بخت
بدو یاد سرسبزی تاج و تخت
چنین بلبلی در گلستان او
مبارک نفس باد بر جان او
زهی تاجداری که تاج سپهر
سریر تو را سر برآرد به مهر
توئی در جهان شاه بیدار بخت
تو را دید دولت سزاوار تخت
ندارد ز گیتی کس این دستگاه
که نزلی فرستد سزاوار شاه
ازین کوزه گل گر آبی چکید
در آن ژرف دریا کی آید پدید
نم چشمه کز سنگ خارا رسد
چو اندک بود کی به دریا رسد
نظامی که خود را غلام تو کرد
سخن را گزارش به نام تو کرد
همان پیش تخت تو مهمان کشید
که آن مور پیش سلیمان کشید
مبین رنگ طاوس و پرواز او
که چون گربه زشت امد آواز او
بدان بلبل خرد بین کز نوا
فرود آورد مرغ را از هوا
من آن بلبلم کز ارم تاختم
به باغ تو آرامگه ساختم
نوائی سرایم در ایام تو
که ماند درو سالها نام تو
به نام تو زان کردم این نامه را
که زرین کند نقش تو خامه را
زر پیلوار از تو مقصود نیست
که پیل تو چون پیل محمود نیست
ببخشی تو بی‌آنکه خواهد کسی
خزینه فراوان و خلعت بسی
گر این نامه را من به زر گفتمی
به عمری کجا گوهری سفتمی
همانا که عشقم براین کار داشت
چو من کم زنان عشق بسیار داشت
مرا داد توفیق گفتن خدای
ترا باد تأیید و فرهنگ و رای
از آن بیشتر کاوری در ضمیر
ولایت ستان باش و آفاق گیر
زمان تا زمان از سپهر بلند
به فتح دگر باش فیروزمند
جهان پیش خورد جوانیت باد
فزون از همه زندگانیت باد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا ساقی آن جام روشن چو ماه
به من ده به یاد زمین بوس شاه
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، آن لیوان روشن همچون ماه را به من بده تا به یاد زمین بوس آن پادشاه بنوشم.
که تا مهد بر پشت پروین کشم
به یاد شه آن جام زرین کشم
هوش مصنوعی: من تا زمانی که در دامان ستاره پروین هستم، به یاد شاه، آن جام طلایی را بر دوش خواهم کشید.
ولایت ستان شاه گینی پناه
فریدون کمر بلکه خاقان کلاه
هوش مصنوعی: پادشاهی را که به حق داور و پناهنده فریدون است، به کفایت و تدبیرش در کنار کلاه و قدرتش را بر سرت می‌گذارد.
ملک نصرةالدین که از داد او
خورد هر کسی باده بر یاد او
هوش مصنوعی: ملک نصرةالدین که به خاطر عدل و دادش هر کسی یادش را با نوشیدنی گرامی می‌دارد.
چو در دانش ودین سرافراز گشت
همه دانش و دین بدو بازگشت
هوش مصنوعی: وقتی که در علم و دین به مقام والایی رسید، تمام دانایی و دیانت به سوی او باز می‌گردد.
سپهر‌ی‌ست که‌اختر بر او تافته‌ست
محیطی که تاج از گهر یافته‌ست
هوش مصنوعی: آسمانی است که ستاره‌ها بر آن می‌درخشند و دوری دارد که تاجی از گوهرها به خود گرفته است.
چو دریای ثالث نمط شوی خاک
ز ثالث ثلاثه جهان شسته پاک
هوش مصنوعی: وقتی به دریا و عمق آن می‌نگری، مانند آن است که دنیا و تمام چهره‌های آن را از آلودگی‌ها پاک می‌کنی و به نوعی به یک پاکی و طراوت می‌رسی.
چو سیارهٔ مشتری سر بلند
نظرهای او یک به یک سودمند
هوش مصنوعی: مثل سیارهٔ مشتری، او با اندیشه‌های بلندش، هر یک از نظرهایش به نوعی مفید و نیکوست.
به تربیع و تثلیث گوهرفشان
مربع نشین و مثلث نشان
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و ثروتی اشاره شده است که در اشکال هندسی مختلفی مانند مربع و مثلث نمایان شده است. به عبارت دیگر، نشان می‌دهد که جمال و ارزش در نوعی شکل و نظم خاص جلوه‌گر است.
ز سرسبزی او جهان شاد خوار
جهان را ز چندین ملک یادگار
هوش مصنوعی: از طراوت و سرسبزی او جهان شاد و سرزنده است و یادگارهایی از سرزمین‌های متعدد در دل زمین باقی مانده‌اند.
ستاره که بر چرخ ساید سرش
زده سکه عبده بر درش
هوش مصنوعی: ستاره‌ای که در آسمان درخشان است، مانند سکه‌ای درخشان بر در این مکان قرار دارد.
جهان را به نیروی شاهنشهی
ز فرهنگ پر کرده و ز غم تهی
هوش مصنوعی: دنیا را با قدرت پادشاهی پر از فرهنگ کرده و از اندوه خالی کرده است.
به بزم آفتابیست افروخته
به رزم اژدهائی جهان سوخته
هوش مصنوعی: در مراسمی گرم و پرشور، مانند آفتاب درخشان، نبردی وجود دارد که به شدت می‌سوزاند و دنیا را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
ز روشن روانی که دارد چو آب
به دو چشم روشن شد است آفتاب
هوش مصنوعی: به خاطر روشنی و صفایی که در وجودش است، چشم‌هایش مانند آب زلالی روشن شده‌اند و در آنها تابش آفتاب موج می‌زند.
چو شمشیرش آهنگ خون آرد
ز سنگ آب و آتش برون آرد
هوش مصنوعی: وقتی شمشیر او به سمت خون می‌غلتد، می‌تواند از سنگ، آب و آتش خارج کند.
چو تیر از کمان کمین افکند
سر آسمان بر زمین افکند
هوش مصنوعی: شبیه تیر که از کمان رها می‌شود، به سرعت و ناگهانی به سمت هدف می‌رود و آسمان را به زمین می‌آورد.
فرنگ فلسطین و رهبان روم
پذیرای فرمان مهرش چو موم
هوش مصنوعی: در سرزمین فلسطین و در دل روم، محبت او مانند موم مورد استقبال و پذیرش قرار گرفته است.
چو دیدم که بر تخت فیروزمند
به سرسبزی بخت شد سربلند
هوش مصنوعی: وقتی دیدم که بر تخت پرشکوه نشسته‌ام و بخت نیکو باعث سرافرازی‌ام شده است.
نثاری نبودم سزاوار او
که ریزم بر اورنگ شهوار او
هوش مصنوعی: من شایسته و لایق او نبودم که بر تخت و جایگاه پرزرق و برق او فروریختم.
هم از آب حیوان اسکندری
زلالی چنین ساختم گوهری
هوش مصنوعی: من از آب زلالی که اسکندر آورد، چنین نگینی ساخته‌ام.
چو از ساختن باز پرداختم
به درگاه او پیشکش ساختم
هوش مصنوعی: وقتی از ساختن و ایجاد دست کشیدم، به درگاه او ر surrender کرده و چیزی را به عنوان هدیه تقدیم کردم.
سپردم نگین چنین گوهری
ز اسکندری هم به اسکندری
هوش مصنوعی: من این نگین ارزشمند را که مانند یک گوهر است، به اسکندر واگذار کردم، هم به خود او.
بقا باد شه را به نیروی بخت
بدو یاد سرسبزی تاج و تخت
هوش مصنوعی: امیدوارم که سلطنت او برای همیشه پایدار بماند و شانس و سرنوشت خوب به یادش آورند که چگونه تاج و تخت او پر از شکوه و سرسبزی است.
چنین بلبلی در گلستان او
مبارک نفس باد بر جان او
هوش مصنوعی: بلبل خوش صدایی در گلستان او وجود دارد که نفسش بر جان او برکت می‌آورد.
زهی تاجداری که تاج سپهر
سریر تو را سر برآرد به مهر
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که تاج آسمان به خاطر تو بر سر می‌نهد و به خاطر محبت تو، دارد بر می‌خیزد.
توئی در جهان شاه بیدار بخت
تو را دید دولت سزاوار تخت
هوش مصنوعی: تو در دنیا مانند شاهی هستی که بخت خوش‌شانسی تو را می‌بیند و لایق نشستن بر تخت قدرت هستی.
ندارد ز گیتی کس این دستگاه
که نزلی فرستد سزاوار شاه
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در این دنیا نیست که برای پادشاهی، مقام و منزلتی شایسته‌تر از او داشته باشد.
ازین کوزه گل گر آبی چکید
در آن ژرف دریا کی آید پدید
هوش مصنوعی: اگر از این کوزه گلی آب بریزد، در آن عمق دریا چگونه می‌تواند نمایان شود؟
نم چشمه کز سنگ خارا رسد
چو اندک بود کی به دریا رسد
هوش مصنوعی: اگر نم و رطوبت چشمه‌ای که از سنگ سخت به بیرون می‌آید، خیلی کم باشد، چگونه می‌تواند به دریا برسد؟
نظامی که خود را غلام تو کرد
سخن را گزارش به نام تو کرد
هوش مصنوعی: کسی که خود را خدمتگزار تو قرار داد، سخن و گفتارش را به نام تو نسبت داد.
همان پیش تخت تو مهمان کشید
که آن مور پیش سلیمان کشید
هوش مصنوعی: همان‌طور که آن مورچه برای سلیمان آمد و بر سر سفره او مهمان شد، حالا هم در پیشگاه تو مهمانی برگزار شده است.
مبین رنگ طاوس و پرواز او
که چون گربه زشت امد آواز او
هوش مصنوعی: به زیبایی و جلوه‌های ظاهری چیزی توجه نکن، زیرا ممکن است پشت آن حقیقتی زشت پنهان شده باشد.
بدان بلبل خرد بین کز نوا
فرود آورد مرغ را از هوا
هوش مصنوعی: ببل بلبل دانا با نغمه‌اش باعث می‌شود که پرنده‌ای از آسمان پایین بیاید.
من آن بلبلم کز ارم تاختم
به باغ تو آرامگه ساختم
هوش مصنوعی: من همان بلبل هستم که از ارم به باغ تو آمده‌ام و در اینجا آرامش و مکانی برای استراحت یافته‌ام.
نوائی سرایم در ایام تو
که ماند درو سالها نام تو
هوش مصنوعی: در ایام تو آهنگی می‌سرایم که سال‌ها نام تو در آن باقی خواهد ماند.
به نام تو زان کردم این نامه را
که زرین کند نقش تو خامه را
هوش مصنوعی: با یاد و نام تو این نامه را نوشتم تا زیبایی‌های تو را در آن نقش ببندم و به آن ارزشی طلایی ببخشم.
زر پیلوار از تو مقصود نیست
که پیل تو چون پیل محمود نیست
هوش مصنوعی: هدف من از طلا و زر تو نیست، چون فیل تو بزرگ و قدرتمند مانند فیل محمود نیست.
ببخشی تو بی‌آنکه خواهد کسی
خزینه فراوان و خلعت بسی
هوش مصنوعی: تو بی‌آنکه نیازی از کسی داشته باشی، همواره به دیگران بخشش می‌کنی و gifts و نعمت‌های فراوانی را بدون انتظار دریافت می‌کنی.
گر این نامه را من به زر گفتمی
به عمری کجا گوهری سفتمی
هوش مصنوعی: اگر من این نامه را با طلا بیان می‌کردم، در طول عمرم کجا می‌توانستم مانند یک جواهر بخرم؟
همانا که عشقم براین کار داشت
چو من کم زنان عشق بسیار داشت
هوش مصنوعی: عشق من نسبت به این موضوع قوی بود، در حالی که من تنها یکی از زنانی بودم که عشق‌های فراوانی داشتند.
مرا داد توفیق گفتن خدای
ترا باد تأیید و فرهنگ و رای
هوش مصنوعی: الهی، توفیق گفتن به من عطا شده است، پس خواهانم که خداوند تو را حمایت و راهنمایی کند.
از آن بیشتر کاوری در ضمیر
ولایت ستان باش و آفاق گیر
هوش مصنوعی: بیش از آنچه در سطح ظاهری دیده می‌شود، به عمق و باطن موضوعات توجه داشته باش و از گستره‌های بالاتر و عمیق‌تر آگاهی کسب کن.
زمان تا زمان از سپهر بلند
به فتح دگر باش فیروزمند
هوش مصنوعی: زمان در حال تغییر است و از آسمان بلند به پیروزی‌های جدید دست خواهی یافت.
جهان پیش خورد جوانیت باد
فزون از همه زندگانیت باد
هوش مصنوعی: در زندگی‌ات، جوانی تو باید همیشه بیشتر از تمام عمرت باشد و خوشی‌ها و موفقیت‌های زیادی را تجربه کنی.