بخش ۶۰ - رفتن اسکندر به ظلمات
بیا ساقی آن خاک ظلمات رنگ
بجوی و بیار آب حیوان به چنگ
بدان آب روشن نظر کن مرا
وزین زندگی زندهتر کن مرا
درین فصل فرخ ز نو تا کهن
ز تاریخ دهقان سرایم سخن
گزارنده دهقان چنین درنوشت
که اول شب ازماه اردی بهشت
سکندر به تاریکی آورد رای
که خاطر ز تاریکی آید بجای
نبینی کزین قفل زرین کلید
به تاریکی آرند جوهر پدید
کسی کاب حیوان کند جای خویش
سزد گر حجابی برآرد ز پیش
نشینندهٔ حوضهٔ آبگیر
ز نیلی حجابی ندارد گزیر
سکندر چو آهنگ ظلمات کرد
عنایت به ترک مهمات کرد
عنان کرد سوی سیاهی رها
نهان شد چو مه در دم اژدها
چنان داد فرمان در آن راه نو
که خضر پیمبر بود پیشرو
شتابنده خنگی که در زیر داشت
بدو داد کو زهره شیر داشت
بدان تا بدان ترکتازی کند
سوی آبخور چاره سازی کند
یکی گوهرش داد کاندر مغاک
به آب آزمودن شدی تابناک
بدو گفت کاین راه را پیش و پس
تویی پیشرو نیست پیش از تو کس
جریده به هرسو عنان تاز کن
به هشیار مغزی نظر باز کن
کجا آب حیوان برآرد فروغ
که رخشنده گوهر نگوید دروغ
بخور چون تو خوردی به نیک اختری
نشان ده مرا تا ز من برخوری
به فرمان او خضر خضرا خرام
به آهنگ پیشینه برداشت گام
ز هنجار لشگر به یک سو فتاد
نظرها به همت ز هر سو گشاد
چو بسیار جست آب را در نهفت
نمی شد لب تشنه با آب جفت
فروزنده گوهر ز دستش بتافت
فرو دید خضر آنچه می جست یافت
پدید آمد آن چشمهٔ سیم رنگ
چو سیمی که پالاید از ناف سنگ
نه چشمه که آن زین سخن دور بود
وگر بود هم چشمهٔ نور بود
ستاره چگونه بود صبحگاه
چنان بود اگر صبح باشد پگاه
به شب ماه ناکاسته چون بود
چنان بود اگر مه به افزون بود
ز جنبش نبد یک دم آرام گیر
چو سیماب بردست مفلوج پیر
ندانم که از پاکی پیکرش
چو مانندگی سازم از جوهرش
نیاید ز هر جوهر آن نور و تاب
هم آتش توان خواند یعنی هم آب
چو با چشمهٔ خضر آشنائی گرفت
بدو چشم او روشنایی گرفت
فرود آمد و جامه برکند چست
سر و تن بدان چشمهٔ پاک شست
وزو خورد چندانکه بر کار شد
حیات ابد را سزاوار شد
همان خنگ را شست و سیراب کرد
می ناب در نقرهٔ ناب کرد
نشست از بر خنگ صحرا نورد
همی داشت دیده بدان آب خورد
که تا چون شه آید به فرخنگی
بگوید که هان چشمهٔ زندگی
چو در چشمه یک چشم زد بنگرید
شد آن چشمه از چشم او ناپدید
بدانست خضر از سر آگهی
که اسکندر از چشمه ماند تهی
ز محرومی او نه از خشم او
نهان گشت چون چشمه از چشم او
در این داستان رومیان کهن
به نوعی دگر گفتهاند این سخن
که الیاس با خضر همراه بود
در آن چشمه کو بر گذرگاه بود
چوبا یکدگر هم درود آمدند
بدان آب چشمه فرود آمدند
گشادند سفره بران چشمه سار
که چشمه کند خورد را خوشگوار
بران نان کو بویاتر از مشک بود
نمک یافته ماهیی خشک بود
ز دست یکی زان دو فرخ همال
درافتاد ماهی در آب زلال
بسیچنده در آب پیروزه رنگ
بسیچید تا ماهی آرد به چنگ
چو ماهی به چنگ آمدش زنده بود
پژوهنده را فال فرخنده بود
بدانست کان چشمهٔ جان فرای
به آب حیات آمدش رهنمای
بخورد آب حیوان به فرخندگی
بقای ابد یافت در زندگی
همان یار خود را خبردار کرد
که او نیز خورد آب ازان آب خورد
شگفتی نشد کاب حیوان گهر
کند ماهی مرده را جانور
شگفتی در آن ماهی مرده بود
که بر چشمهٔ زندگی ره نمود
ز ماهی و آن آب گوهر فشان
دگر داد تاریخ تازی نشان
که بود آب حیوان دگر جایگاه
مجوسی و رومی غلط کرد راه
گر آبیست روشن در این تیره خاک
غلط کردن آبخوردش چه باک
چو الیاس و خضر آبخور یافتند
از آن تشنگان روی برتافتند
ز شادابی کام آن سرگذشت
یکی شد به دریا یکی شد به دشت
ز یک چشمه رویا شده دانه شان
دو چشمه شده آسیا خانه شان
سکندر به امید آب حیات
همی کرد در رنج و سختی ثبات
سر خویش را سبزی از چشمه جست
که سیرابتر سبزی از چشمه رست
چهل روز در جستن چشمه راند
بر او سایه نفکند و در سایه ماند
مگر کرمیی در دل تنگ داشت
که بر چشمه و سایه آهنگ داشت
ز چشمه نه سایه رسد بلکه نور
ولی کم بود چشمه از سایه دور
اگر چشمه با سایه بودی صواب
کجا سایه با چشمهٔ آفتاب
چو چشمه ز خورشید شد خوشگوار
چرا زیرسایه شدآن چشمه سار
بلی چشمه را سایه بهتر ز گرد
کزان هست شوریده زین هست سرد
فرو ماند خسرو در آن سایگاه
چو سایه شده روز بر وی سیاه
به امید آن کاب حیوان خورد
که هر کس که بینی غم جان خورد
از آن ره که او عمر پرداز گشت
چو نومید شد عاقبت بازگشت
در آن غم که تدبیر چون آورد
کز آن سایه خود را برون آورد
سروشی در آن راهش آمد به پیش
بمالید بر دست او دست خویش
جهان گفت یکسر گرفتی تمام
نئی سیر مغز از هوسهای خام
بدو داد سنگی کم از یک پشیز
که این سنگرا دار با خود عزیز
در آن کوش از این خانهٔ سنگ بست
که همسنگ این سنگی آری بدست
همانا کز آشوب چندین هوس
به هم سنگ او سیر گردی و بس
ستد سنگ ازو شهریار جهان
سپارندهٔ سنگ از او شد نهان
شتابنده می شد در آن تیرگی
خطر در دل و در نظر خیرگی
یکی هاتف از گوشه آواز داد
که روزی به هر کس خطی باز داد
سکندر که جست آب حیوان ندید
نجسته به خضر آب حیوان رسید
سکندر به تاریکی آرد شتاب
ره روشنی خضر یابد بر اب
به حلوا پزی صد کس آتش کند
به حلوا دهان را یکی خوش کند
دگر هاتفی گفت کای اهل روم
فروزنده ریگیست این ریگ بوم
پشیمان شود هر که بردارش
پشیمانتر آنکس که بگذاردش
ازان هر کس افکند در رخت خویش
به اندازهٔ طالع و بخت خویش
شگفتی بسی دید شه در نهفت
که نتوان ازان ده یکی باز گفت
حدیث سرافیل و آوای صور
نگفتم که ده میشد از راه دور
چو گوینده دیگر آن کان گشاد
اساسی دگر باره نتوان نهاد
چو با چشمه شه آشنائی نیافت
سوی چشمهٔ روشنایی شتافت
سپه نیز بر حکم فرمان شاه
به باز آمدن برگرفتند راه
همان پویه در راه نوشد که بود
همان مادیان پیشرو شد که بود
چهل روز دیگر چو رفت از شمار
پدید آمد آن تیرگی را کنار
برون آمد از زیر ابر آفتاب
ز بی آبی اندام خسرو در آب
دوید از پس آنچه روزی نبود
چو روزی نباشد دویدن چه سود
به دنبال روزی چه باید دوید
تو بنشین که خود روزی آید پدید
یکی تخم کارد یکی بدرود
همایون کسی کاین سخن بشنود
نشاید همه کشتن از بهر خویش
که روزی خورانند از اندازه بیش
ز باغی که پیشینگان کاشتند
پس آیندگان میوه برداشتند
چو کشته شد از بهر ما چند چیز
ز بهر کسان ما بکاریم نیز
چو در کشت و کار جهان بنگریم
همه ده کشاورز یکدیگریم
بخش ۵۹ - افسانه آب حیوان: بیا ساقی آن جام رخشنده میبخش ۶۱ - بیرون آمدن اسکندر از ظلمات: بیا ساقی آن میکه او دلکشست
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا ساقی آن خاک ظلمات رنگ
بجوی و بیار آب حیوان به چنگ
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، از خاک تیره و سیاه رنگ بگیر و بیاور آب حیات را به دست من.
بدان آب روشن نظر کن مرا
وزین زندگی زندهتر کن مرا
هوش مصنوعی: به این معناست که به آب زلال نگاه کن و من را از زندگی بهتری برخوردار کن.
درین فصل فرخ ز نو تا کهن
ز تاریخ دهقان سرایم سخن
هوش مصنوعی: در این فصل خوش، از تازه تا قدیمی، درباره تاریخ کشاورزان سخن میگویم.
گزارنده دهقان چنین درنوشت
که اول شب ازماه اردی بهشت
هوش مصنوعی: دهقان در اینجا نوشته است که در نخستین شب از ماه اردیبهشت.
سکندر به تاریکی آورد رای
که خاطر ز تاریکی آید بجای
هوش مصنوعی: سکندر تصمیم گرفت به خاطر تاریکی، فکر و ایدههایش را در سایه پیدا کند.
نبینی کزین قفل زرین کلید
به تاریکی آرند جوهر پدید
هوش مصنوعی: اگر ببینی که چگونه در تاریکی با کلید طلایی قفل را باز میکنند و جوهر را نمایان میسازند، متوجه میشوی که در زندگی هم، گاهی با دیدن چیزهای ظاهری به عمق و حقیقت وجودی آنها پی میبریم.
کسی کاب حیوان کند جای خویش
سزد گر حجابی برآرد ز پیش
هوش مصنوعی: اگر انسان بخواهد به جایگاه واقعی خود برسد، شایسته است که از دنیای ناسازگار و زشتیهای آن فاصله بگیرد و حجابهایی را که او را از حقیقت دور میکنند، کنار بزند.
نشینندهٔ حوضهٔ آبگیر
ز نیلی حجابی ندارد گزیر
هوش مصنوعی: کسی که در کنار حوض آبگیر نشسته است و نیلی رنگ است، برای او هیچ مانعی برای رفتن وجود ندارد.
سکندر چو آهنگ ظلمات کرد
عنایت به ترک مهمات کرد
هوش مصنوعی: سکندر وقتی تصمیم به سمت تاریکی و ناامیدی گرفت، توجهش به کنار گذاشتن مسائل بیاهمیت جلب شد.
عنان کرد سوی سیاهی رها
نهان شد چو مه در دم اژدها
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویرسازی از حالتی پرداخته که عنان (مهار) خود را به سوی تاریکی رها کرده و در این حالت، مانند ماهی که در دم اژدها پنهان شده، خود را از دید پنهان میکند. به طور کلی، حساتی از ترس و عدم ایمنی در این تصویر به چشم میخورد.
چنان داد فرمان در آن راه نو
که خضر پیمبر بود پیشرو
هوش مصنوعی: به گونهای فرمان صادر کرد که راهی نوین ایجاد شد و در این مسیر، خضر نبی پیشرو بود.
شتابنده خنگی که در زیر داشت
بدو داد کو زهره شیر داشت
هوش مصنوعی: سریع و نادانی که در زیر او بود، به او گفت که کسی که شیر آسمانی دارد را تو میزنی.
بدان تا بدان ترکتازی کند
سوی آبخور چاره سازی کند
هوش مصنوعی: بدان که زمانی که ترکتازی میکنی و به سویی حرکت میکنی، باید برای به آب رسیدن و رفع نیازهایت چاره اندیشی کنی.
یکی گوهرش داد کاندر مغاک
به آب آزمودن شدی تابناک
هوش مصنوعی: یکی از گوهرهای خود را به درون چالهای انداخت تا ببینید آیا در آب درخشان میشود یا نه.
بدو گفت کاین راه را پیش و پس
تویی پیشرو نیست پیش از تو کس
هوش مصنوعی: به او گفت که این مسیر را تو میپیمایی و هیچکس پیش از تو وجود ندارد که در این راه باشد.
جریده به هرسو عنان تاز کن
به هشیار مغزی نظر باز کن
هوش مصنوعی: به سمت هر سو برو و در حرکت خود شتاب بگیر، و با ذهنی روشن و آگاه به اطرافت خوب نگاه کن.
کجا آب حیوان برآرد فروغ
که رخشنده گوهر نگوید دروغ
هوش مصنوعی: کجا میتوان پیدا کرد که آب حیات، نورانی باشد و جواهری درخشان دروغ نگوید؟
بخور چون تو خوردی به نیک اختری
نشان ده مرا تا ز من برخوری
هوش مصنوعی: بخور تا مثل تو، نیکو و خوشحال بشوم و به من نشان بده که چطور باید مانند تو زندگی کنم تا از خوبیها بهرهمند شوم.
به فرمان او خضر خضرا خرام
به آهنگ پیشینه برداشت گام
هوش مصنوعی: به دستور او، خضر (شخصیتی از ادبیات) با شجاعت و طراوت خاصی راه خود را پیش میگذارد و گامهایش را با نگاهی به گذشته برمیدارد.
ز هنجار لشگر به یک سو فتاد
نظرها به همت ز هر سو گشاد
هوش مصنوعی: نگاهها به همت و تلاش جمعی معطوف شد، در حالی که نظم و ترتیب لشکر به یک سمت فرو ریخت.
چو بسیار جست آب را در نهفت
نمی شد لب تشنه با آب جفت
هوش مصنوعی: اگر چه تلاش زیادی کنی تا آب را پیدا کنی، اما نخواهی توانست با جستجو، تشنگی خود را برطرف کنی.
فروزنده گوهر ز دستش بتافت
فرو دید خضر آنچه می جست یافت
هوش مصنوعی: گوهر درخشان از دست او افتاد و خضر آنچه را که به دنبالش بود، دید و پیدا کرد.
پدید آمد آن چشمهٔ سیم رنگ
چو سیمی که پالاید از ناف سنگ
هوش مصنوعی: چشمهای با رنگ نقرهای نمایان شد، درست مانند نقرهای که از درون سنگ صیقل خورده و جلا یافته است.
نه چشمه که آن زین سخن دور بود
وگر بود هم چشمهٔ نور بود
هوش مصنوعی: چشمهای که به خاطر این سخن دور است، اگر هم وجود داشت، چشمهای از نور بود.
ستاره چگونه بود صبحگاه
چنان بود اگر صبح باشد پگاه
هوش مصنوعی: ستاره چگونه به نظر میرسد وقتی که صبح زود است، همانطور که اگر صبح باشد، پگاه هم همینطور خواهد بود.
به شب ماه ناکاسته چون بود
چنان بود اگر مه به افزون بود
هوش مصنوعی: ماه در شب غیر کامل، چگونه است؟ همانگونه است که اگر ماه کامل بود.
ز جنبش نبد یک دم آرام گیر
چو سیماب بردست مفلوج پیر
هوش مصنوعی: از حرکت مداوم و ناآرامی دست نکشید، چون که مانند جیوهای هستید که در دست یک فرد ناتوان و پیر قرار دارد و آرامش نمییابد.
ندانم که از پاکی پیکرش
چو مانندگی سازم از جوهرش
هوش مصنوعی: نمیدانم چگونه از پاکی و زیبایی او چیزی بسازم که با ماهیتش همخوانی داشته باشد.
نیاید ز هر جوهر آن نور و تاب
هم آتش توان خواند یعنی هم آب
هوش مصنوعی: هر چیزی نمیتواند نور و درخشش ایجاد کند، زیرا ممکن است در عین حال که شعلهای دارد، مانند آتش باشد یا به مانند آب عمل کند.
چو با چشمهٔ خضر آشنائی گرفت
بدو چشم او روشنایی گرفت
هوش مصنوعی: وقتی با چشمهٔ حیات آشنا شد، چشمانش روشن و درخشان شد.
فرود آمد و جامه برکند چست
سر و تن بدان چشمهٔ پاک شست
هوش مصنوعی: او فرود آمد و لباسش را درآورد، سپس با شتاب سر و بدنش را در آن چشمهٔ پاک شست.
وزو خورد چندانکه بر کار شد
حیات ابد را سزاوار شد
هوش مصنوعی: با تمام وجود و تلاش برای به دست آوردن زندگی ابدی، به نتیجه مطلوب خواهیم رسید.
همان خنگ را شست و سیراب کرد
می ناب در نقرهٔ ناب کرد
هوش مصنوعی: او آدم نادان را شست و سپس با نوشیدنی پاک و ناب سیراب کرد و به او ارزش و زیبایی بخشید.
نشست از بر خنگ صحرا نورد
همی داشت دیده بدان آب خورد
هوش مصنوعی: نشسته بود بر روی دمنوش گرم و در حال تماشا بود، در همان حین که به سمت آب میرفت.
که تا چون شه آید به فرخنگی
بگوید که هان چشمهٔ زندگی
هوش مصنوعی: هنگامی که شاه به خوشی و سعادت بیاید، خواهد گفت که ای چشمهٔ حیات.
چو در چشمه یک چشم زد بنگرید
شد آن چشمه از چشم او ناپدید
هوش مصنوعی: زمانی که شخصی به چشمهای نگاه کرد، چشمه به خاطر نگاه او ناپدید شد.
بدانست خضر از سر آگهی
که اسکندر از چشمه ماند تهی
هوش مصنوعی: خضر به خوبی میدانست که اسکندر از چشمهای که به دنبال آن بود، بیبهره خواهد ماند.
ز محرومی او نه از خشم او
نهان گشت چون چشمه از چشم او
هوش مصنوعی: از حسادت او چیزی پنهان نشد، همانطور که چشمه از چشمان او پنهان نیست.
در این داستان رومیان کهن
به نوعی دگر گفتهاند این سخن
هوش مصنوعی: در این روایت، رومیان قدیم داستان را به گونهای متفاوت بیان کردهاند.
که الیاس با خضر همراه بود
در آن چشمه کو بر گذرگاه بود
هوش مصنوعی: الیاس با خضر در جایی که چشمهای وجود داشت و در مسیر گذرگاه بود، همراه بود.
چوبا یکدگر هم درود آمدند
بدان آب چشمه فرود آمدند
هوش مصنوعی: چون همدیگر را سلام دادند، به سمت آب چشمه فرود آمدند.
گشادند سفره بران چشمه سار
که چشمه کند خورد را خوشگوار
هوش مصنوعی: مردم سفرهای را بر کنار چشمهها گستراندهاند تا از آب شیرین و دلپذیر آن بهرهمند شوند.
بران نان کو بویاتر از مشک بود
نمک یافته ماهیی خشک بود
هوش مصنوعی: نان خوشبوتر از مشک در بران، با ماهی خوابیدهای که نمک زده شده، گویای طعمی دلپذیر و لذیذ است.
ز دست یکی زان دو فرخ همال
درافتاد ماهی در آب زلال
هوش مصنوعی: از دست یکی از آن دو همراه خوشبخت، ماهی در آب زلال افتاد.
بسیچنده در آب پیروزه رنگ
بسیچید تا ماهی آرد به چنگ
هوش مصنوعی: بسیار در آب رنگی سرخ وجود دارد که وقتی به آن نزدیک میشویم، ماهی به دام میافتد.
چو ماهی به چنگ آمدش زنده بود
پژوهنده را فال فرخنده بود
هوش مصنوعی: وقتی ماهی به دست پژوهنده میافتد، او زنده است و این رویداد برایش نشانهای خوشایند به شمار میرود.
بدانست کان چشمهٔ جان فرای
به آب حیات آمدش رهنمای
هوش مصنوعی: او فهمید که چشمهٔ زندگی، با آب حیات، راهنمای او شده است.
بخورد آب حیوان به فرخندگی
بقای ابد یافت در زندگی
هوش مصنوعی: آب فرخندهای که حیوان نوشید، باعث شد که او در زندگی، جاودانگی و بقا را تجربه کند.
همان یار خود را خبردار کرد
که او نیز خورد آب ازان آب خورد
هوش مصنوعی: یار خود را آگاه کرد که او هم از آن آب نوشید.
شگفتی نشد کاب حیوان گهر
کند ماهی مرده را جانور
هوش مصنوعی: هیچ شگفتی وجود ندارد که حیوان، مروارید را از ماهی مرده بیرون بیاورد.
شگفتی در آن ماهی مرده بود
که بر چشمهٔ زندگی ره نمود
هوش مصنوعی: شگفتی در این بود که یک ماهی مرده به چشمهای که نماد زندگی است، اشاره کرده بود.
ز ماهی و آن آب گوهر فشان
دگر داد تاریخ تازی نشان
هوش مصنوعی: از آن ماهی و آن آب که گوهر را پخش کرد، تاریخ نشان جدیدی به ما میدهد.
که بود آب حیوان دگر جایگاه
مجوسی و رومی غلط کرد راه
هوش مصنوعی: آب حیات در دنیای دیگر، جایی که مجوسها و رومیها زندگی میکنند، مسیر خود را اشتباه رفت.
گر آبیست روشن در این تیره خاک
غلط کردن آبخوردش چه باک
هوش مصنوعی: اگر در این خاک تیره، آبی روشن وجود دارد، خطا کردن در آب خوردن آن چه اشکالی دارد؟
چو الیاس و خضر آبخور یافتند
از آن تشنگان روی برتافتند
هوش مصنوعی: زمانی که الیاس و خضر به آب رسیدند، از آن تشنگان فاصله گرفتند و روی خود را برگرداندند.
ز شادابی کام آن سرگذشت
یکی شد به دریا یکی شد به دشت
هوش مصنوعی: از شادابی و نشاط زندگی، داستانی شکل گرفت که یکی به دریا رفت و دیگری به دشت.
ز یک چشمه رویا شده دانه شان
دو چشمه شده آسیا خانه شان
هوش مصنوعی: از یک چشمه، دانهها بیرون آمده و حالا دو چشمه شدهاند که آسیا (غذایشان) خانهی آنهاست.
سکندر به امید آب حیات
همی کرد در رنج و سختی ثبات
هوش مصنوعی: سکندر با امید به یافتن آب حیات، در تحمل سختیها و رنجها ثابتقدم بود.
سر خویش را سبزی از چشمه جست
که سیرابتر سبزی از چشمه رست
هوش مصنوعی: به دنبال چیز تازهای از منبعی هستم که بتواند روح مرا سیراب کند، زیرا تنها از طریق یک منبع واقعی میتوان به حقیقت و زندگی شاداب دست یافت.
چهل روز در جستن چشمه راند
بر او سایه نفکند و در سایه ماند
هوش مصنوعی: چهل روز به دنبال چشمهای بود و هیچ سایهای بر او نیفتاد و همچنان در سایه باقی ماند.
مگر کرمیی در دل تنگ داشت
که بر چشمه و سایه آهنگ داشت
هوش مصنوعی: شاید موجودی کوچک و دلسوزی در دلش احساس فشاری کرده باشد که نسبت به چشمه و سایه علاقهمند شده است.
ز چشمه نه سایه رسد بلکه نور
ولی کم بود چشمه از سایه دور
هوش مصنوعی: از چشمه فقط نور میرسد و سایههای کمتری وجود دارند، اما آن چشمه از سایه فاصله دارد.
اگر چشمه با سایه بودی صواب
کجا سایه با چشمهٔ آفتاب
هوش مصنوعی: اگر چشمه در کنار سایهای باشد، دیگر چه جایی برای سایهای زیر نور آفتاب وجود دارد؟
چو چشمه ز خورشید شد خوشگوار
چرا زیرسایه شدآن چشمه سار
هوش مصنوعی: چرا چشمهای که از نور خورشید خوشبو و دلپذیر شده، زیر سایه رفته و پنهان شده است؟
بلی چشمه را سایه بهتر ز گرد
کزان هست شوریده زین هست سرد
هوش مصنوعی: بله، سایه برای چشمه بهتر از گرد و غبار است، زیرا چشمه در این حالت آرام و خنک میشود.
فرو ماند خسرو در آن سایگاه
چو سایه شده روز بر وی سیاه
هوش مصنوعی: خسرو در آن مکان، مانند سایهای گرفتار مانده است و روز بر او همچون تاریکی سنگینی میکند.
به امید آن کاب حیوان خورد
که هر کس که بینی غم جان خورد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هر چه قدر هم که انسان به خوشبختی و لذتهای مادی امیدوار باشد، در نهایت ممکن است با مشکلات و دردهای عاطفی روبرو شود. زندگی پر از چالشها و غمهاست و هیچکس از این موضوع در امان نیست.
از آن ره که او عمر پرداز گشت
چو نومید شد عاقبت بازگشت
هوش مصنوعی: از راهی که او به زندگی مشغول بود و تلاش میکرد، زمانی که ناامید شد، در نهایت به سمت دیگری بازگشت.
در آن غم که تدبیر چون آورد
کز آن سایه خود را برون آورد
هوش مصنوعی: در آن اندوهی که انسان میتواند با تدبیر خود برای عبور از آن تلاش کند، راهی پیدا میشود که سایه غم را از زندگیاش دور کند.
سروشی در آن راهش آمد به پیش
بمالید بر دست او دست خویش
هوش مصنوعی: در آن مسیر، فریادگری به جلو آمد و دست خود را بر دست او گذاشت.
جهان گفت یکسر گرفتی تمام
نئی سیر مغز از هوسهای خام
هوش مصنوعی: دنیا به تو گفت که همه چیز را به دست آوردهای، اما تو هنوز درگیر آرزوها و خواستههای ناپختهات هستی و نتوانستهای از آنها فراتر بروی.
بدو داد سنگی کم از یک پشیز
که این سنگرا دار با خود عزیز
هوش مصنوعی: به او سنگی دادند که حتی ارزش چندان زیادی نداشت، اما او را ترغیب کردند که این سنگ را با خود نگه دارد و برایش ارزشمند باشد.
در آن کوش از این خانهٔ سنگ بست
که همسنگ این سنگی آری بدست
هوش مصنوعی: به تلاش بپرداز تا از این خانهای که از سنگ ساخته شده، خارج شوی، زیرا در این سنگی که در دستانت است، همسنگ و هموزن سنگ این خانه یافت میشود.
همانا کز آشوب چندین هوس
به هم سنگ او سیر گردی و بس
هوش مصنوعی: به راستی که با وجود بسیاری از آرزوها و خواستهها، تنها باید به آنچه که ضروری است اهمیت بدهی و بیشتر به سمت وسوسهها نروی.
ستد سنگ ازو شهریار جهان
سپارندهٔ سنگ از او شد نهان
هوش مصنوعی: پادشاه جهانی، سنگی را از او گرفت و به او واگذار کرد، حالا سنگ او را پنهان کرده است.
شتابنده می شد در آن تیرگی
خطر در دل و در نظر خیرگی
هوش مصنوعی: در آن تاریکی، ترس و خطر در دل و ذهن انسان افزایش مییافت.
یکی هاتف از گوشه آواز داد
که روزی به هر کس خطی باز داد
هوش مصنوعی: صدای یک فرشته از گوشهای شنیده شد که روزی به هر کسی نامهای خواهد رسید.
سکندر که جست آب حیوان ندید
نجسته به خضر آب حیوان رسید
هوش مصنوعی: سکندر که به دنبال آب زندگی بود، آن را نیافت، اما خضر که به جستجوی آن نرفته بود، به این آب رسید.
سکندر به تاریکی آرد شتاب
ره روشنی خضر یابد بر اب
هوش مصنوعی: سکندر با سرعت در تاریکی حرکت میکند تا اینکه راه روشن را پیدا کند و به خضر برسد.
به حلوا پزی صد کس آتش کند
به حلوا دهان را یکی خوش کند
هوش مصنوعی: برای تهیه حلوا، عدهای زحمت میکشند و آتش را روشن میکنند، اما تنها یک نفر میتواند از آن لذت ببرد و دهانش را خوشطعم کند.
دگر هاتفی گفت کای اهل روم
فروزنده ریگیست این ریگ بوم
هوش مصنوعی: دیگری به اهل روم گفت که این خاک بوم، سرشار از نور و زندگی است.
پشیمان شود هر که بردارش
پشیمانتر آنکس که بگذاردش
هوش مصنوعی: هر کسی که تصمیم به ترک چیزی بگیرد، معمولاً پشیمان میشود، اما کسی که آن چیز را رها کند و به راه خود ادامه دهد، پشیمانی بیشتری را تجربه خواهد کرد.
ازان هر کس افکند در رخت خویش
به اندازهٔ طالع و بخت خویش
هوش مصنوعی: هر کسی به اندازهٔ شانس و سرنوشتی که دارد، در زندگیاش به دست میآورد.
شگفتی بسی دید شه در نهفت
که نتوان ازان ده یکی باز گفت
هوش مصنوعی: شاه در نهانی خیلی چیزهای عجیب و غریب را دیده است که نمیتوان از میان آنها حتی یک مورد را بازگو کرد.
حدیث سرافیل و آوای صور
نگفتم که ده میشد از راه دور
هوش مصنوعی: در مورد داستان سرافیل و صدای صور صحبت نکردم، زیرا ممکن بود افراد از دور متوجه آن شوند.
چو گوینده دیگر آن کان گشاد
اساسی دگر باره نتوان نهاد
هوش مصنوعی: اگر کسی گوینده دیگری به وجود آید، نمیتوان دوباره اساس و پایههای آن را تغییر داد یا به حالت اولیه برگرداند.
چو با چشمه شه آشنائی نیافت
سوی چشمهٔ روشنایی شتافت
هوش مصنوعی: وقتی که با چشمهی شه و حقیقت آشنایی پیدا نکرد، به سمت چشمهی نور و روشنی رفت.
سپه نیز بر حکم فرمان شاه
به باز آمدن برگرفتند راه
هوش مصنوعی: سپاه نیز به دستور شاه تصمیم به برگشتن گرفتند و راه را در پیش گرفتند.
همان پویه در راه نوشد که بود
همان مادیان پیشرو شد که بود
هوش مصنوعی: هر کسی در مسیر زندگیاش همانطور پیش میرود که قبلاً بوده و تجربیاتش آن را شکل میدهد. در واقع، سرنوشت و عملکرد فرد به ویژگیها و تجربههای گذشتهاش بستگی دارد.
چهل روز دیگر چو رفت از شمار
پدید آمد آن تیرگی را کنار
هوش مصنوعی: پس از چهل روز از زمانی که حساب روزها به پایان میرسد، تیرگی و مشکلاتی که وجود داشت، برطرف میشود و روشنایی و وضوح دوباره ظاهر میشود.
برون آمد از زیر ابر آفتاب
ز بی آبی اندام خسرو در آب
هوش مصنوعی: خورشید از زیر ابر بیرون آمد و به خاطر کمآبی، قامت خسرو در آب دیده میشود.
دوید از پس آنچه روزی نبود
چو روزی نباشد دویدن چه سود
هوش مصنوعی: اگر چیزی که مقدر شده نیست، بر اثر تلاش و تلاش کردن به دست نخواهد آمد، پس چه فایدهای دارد که بیوقفه تلاش کنیم؟
به دنبال روزی چه باید دوید
تو بنشین که خود روزی آید پدید
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن روزی، نیازی به دویدن و تلاش زیاد نیست. کافی است آرام باشی و به وقت خود، روزی به سراغت خواهد آمد.
یکی تخم کارد یکی بدرود
همایون کسی کاین سخن بشنود
هوش مصنوعی: یک تخم کارد (ابزار برش) میکارد و یکی دیگر از افراد به شکلی محترمانه وداع میکند. هر کسی که این سخن را بشنود، باید متوجه پیام آن شود.
نشاید همه کشتن از بهر خویش
که روزی خورانند از اندازه بیش
هوش مصنوعی: نباید به خاطر خودخواهی همه را نابود کرد، زیرا افرادی هم هستند که از یاری و محبت بهرهمند میشوند.
ز باغی که پیشینگان کاشتند
پس آیندگان میوه برداشتند
هوش مصنوعی: از باغی که نسلهای گذشته زراعت کردند، نسلهای آینده بهرهبرداری خواهند کرد.
چو کشته شد از بهر ما چند چیز
ز بهر کسان ما بکاریم نیز
هوش مصنوعی: وقتی که برای ما چیزهایی قربانی میشود، به یاد دیگران نیز باید تلاش کنیم و چیزهایی به دست آوریم.
چو در کشت و کار جهان بنگریم
همه ده کشاورز یکدیگریم
هوش مصنوعی: وقتی به فعالیتها و تلاشهای مردم در دنیا نگاه میکنیم، متوجه میشویم که همه ما در واقع مثل یکدیگر، کشاورزانی هستیم که در زمین زندگیامان کار میکنیم و برای برداشت محصول زحمت میکشیم.