گنجور

بخش ۵۲ - جنگ چهارم اسکندر با روسیان

چو خورشید برزد سر از سبز میل
فرو شست گردون قبا را ز نیل
دگر باره شیران نمودند شور
ز گوران همه دشت کردند گور
به غلغل درآمد جرس با درای
بجوشید خون از دم کرنای
ز فریاد شیپور و آواز کوس
پدید آمد از سرخ گل سندروس
همان جودره سوی میدان شتافت
که در خود یکی ذره سستی نیافت
دگر باره هندی چو شیر سیاه
درافکند ختلی به ناوردگاه
یکی چابکی کرد با جودره
نمی‌رفت بر کار زخمی سره
هم آخر در ابرو یکی چین فکند
سر جودره بر سر زین فکند
برآورد از افکندنش کام خویش
سپردش به نعل ره انجام خویش
دلیرانه می‌گشت و می‌خواست مرد
تهی کرد جای از بسی هم نبرد
یکی نامور بود طرطوس نام
به مردی درآورده در روس نام
چو سرخ اژدهائی به پیچندگی
همه بر هلاکش بسیچندگی
سوی هندی آمد چو سیلی به جوش
که از کوه در پستی آرد خروش
در آن داوریهای بیگانگی
نمودند بسیار مردانگی
سرانجام روسی یکی حمله کرد
کزان عود هندی برآورد گرد
بپرداخت از خونش اندام را
چو می‌ریخت بر سنگ زد جام را
ز سر ترگ برداشت گفتا منم
هژبری کزین گونه شیر افکنم
مرا مادر من که طرطوس خواند
به روسی زبان رستم روس خواند
کسی کو زند بر من ابرو گره
کفن به که پوشد به جای زره
ز میدان نخواهم شدن باز جای
مگر لشگری را درارم ز پای
شه از کشتن هندی و زخم روس
بپیچید بر خود چو زلف عروس
بران بود کارد عنان سوی جنگ
دگر باره در عزمش آمد درنگ
چپ و راست می‌دید تا از سپاه
که خواهد شد از کینه ور کینه خواه
روان کرد مرکب شتابنده‌ای
ز پولاد چین برق تابنده‌ای
همایون سواری چو غرنده شیر
توانا و چابک عنان و دلیر
چنان غرق در آهن اندام او
که بی‌دانه جز بر نفس کام او
به جولان زدن سرفرازی کنان
به شمشیر چون برق بازی کنان
از آن چابکیها که می‌کرد چست
برابر شده دست بدخواه سست
بران روسی افکند مرکب چو باد
به تیغ آزمائی بغل برگشاد
چنان زد که از تیغ گردن زنش
سر دشمن افتاد در دامنش
از آن شیر دل‌تر سواری دگر
درآمد به پرخاش چون شیر نر
به زخمی دگر هم سرافکنده شد
چنین تا سری چند برکنده شد
فزون از چهل روسی کوه پشت
به آسانی آن شیر جنگی بکشت
بهر سو که می‌راند شبرنگ را
ز خون لعل کرد آهنش سنگ را
به هر حمله کانگیخت از هر دری
فرو ریخت از روسیان لشگری
چو بر خون شتابنده شد نیش او
نیامد کس از بیم در پیش او
یکی حمله نیک را ساز داد
عنان را به چابک عنان باز داد
در آن حمله کان کوه آهسته کرد
صد افکند و صد کشت و صد خسته کرد
شه از شیر مردیش حیران شده
بران دست و تیغ آفرین خوان شده
بدین گونه می‌کرد پیگارها
همی ریخت آتش در آن خارها
فلک تا نشد بر سرش مشگسای
نیامد ز آوردگه باز جای
چو در برقع کوه رفت آفتاب
سر روز روشن درآمد به خواب
شب تیره چون اژدهای سیاه
ز ماهی برآورد سر سوی ماه
سیه کرد بر شیروان راه را
فرو برد چون اژدها ماه را
سوار شبیخون بر از تاختن
برآسود و آمد به شب ساختن
به تاریکی شب چنان شد نهان
که نشناختن هیچکس در جهان
شه از مردی آن سوار دلیر
گمان برد کان شیر دل بود شیر
در اندیشه می‌گفت کان شهریار
که امروز کرد آنچنان کارزار
دریغا اگر روی او دیدمی
صدش گنج سربسته بخشیدمی
قوی بازوئی کرد و خلقی بکشت
چو بازوی خویشم قوی کرد پشت
نبود آدمی بود شیر عرین
که بادا بران شیر مرد آفرین

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو خورشید برزد سر از سبز میل
فرو شست گردون قبا را ز نیل
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید از روی درختان سبز سر بر آورد، آسمان را با رنگ آبی خود به زیبایی آراست.
دگر باره شیران نمودند شور
ز گوران همه دشت کردند گور
هوش مصنوعی: بار دیگر شیران (گردن‌کشان و جنگجویان) شور و هیجان ایجاد کردند و از قبرها (نماد مرگ و شکست) برخواستند و تمام دشت را غرق در گور کردند.
به غلغل درآمد جرس با درای
بجوشید خون از دم کرنای
هوش مصنوعی: صدای جرس به گوش رسید و با آن خون از نواختن کرنا به جوش آمد.
ز فریاد شیپور و آواز کوس
پدید آمد از سرخ گل سندروس
هوش مصنوعی: از صدای شیپور و نواهای کوس، رنگ گل‌های سرخ درخت سندروس نمایان شد.
همان جودره سوی میدان شتافت
که در خود یکی ذره سستی نیافت
هوش مصنوعی: او به سمت میدان جنگ رفت، زیرا در وجود خودش حتی ذره‌ای از سستی و تردید نمی‌دید.
دگر باره هندی چو شیر سیاه
درافکند ختلی به ناوردگاه
هوش مصنوعی: باری دیگر، هندی همچون شیر سیاه، لباسی به تن کرده و در میدان نبرد نمایان می‌شود.
یکی چابکی کرد با جودره
نمی‌رفت بر کار زخمی سره
هوش مصنوعی: یکی با چابکی و سرعتی خاص به کار خود مشغول بود، اما زخم‌هایی که در بدنش داشت مانع از پیشرفت و ادامه کارش می‌شد.
هم آخر در ابرو یکی چین فکند
سر جودره بر سر زین فکند
هوش مصنوعی: در نهایت، یک چین زیبا در ابرو می‌افتد و مانند جواهری بر سر زین قرار می‌گیرد.
برآورد از افکندنش کام خویش
سپردش به نعل ره انجام خویش
هوش مصنوعی: او از به زمین انداختن چیزی، به هدف خود دست یافت و آن را به نشانی از پایان کارش سپرد.
دلیرانه می‌گشت و می‌خواست مرد
تهی کرد جای از بسی هم نبرد
هوش مصنوعی: این فرد با جرأت و شجاعت در حال حرکت بود و قصد داشت که به کسی که ناتوان و بی‌دفاع است، آسیب بزند، حتی اگر او مجبور به نبرد با افراد زیادی باشد.
یکی نامور بود طرطوس نام
به مردی درآورده در روس نام
هوش مصنوعی: در شهری به نام طرطوس، مردی معروف وجود داشت که در سرزمین روس شهرت یافت.
چو سرخ اژدهائی به پیچندگی
همه بر هلاکش بسیچندگی
هوش مصنوعی: مانند یک اژدهای سرخ که در پیچ و خم‌ها حرکت می‌کند، بسیاری برای نابودیش جمع شده‌اند.
سوی هندی آمد چو سیلی به جوش
که از کوه در پستی آرد خروش
هوش مصنوعی: هند را مانند سیلابی در حال خروش می‌بیند که از کوه پایین می‌آید و به آبادی‌های پایین دست می‌رسد.
در آن داوریهای بیگانگی
نمودند بسیار مردانگی
هوش مصنوعی: در دوران‌هایی که به قضاوت و تصمیم‌گیری‌های نادرست پرداخته می‌شود، افراد بسیاری به شجاعت و انسانیت نشان می‌دهند.
سرانجام روسی یکی حمله کرد
کزان عود هندی برآورد گرد
هوش مصنوعی: در نهایت، یکی از روس‌ها حمله‌ای کرد که از دودی که از چوب هندی بلند شده بود، ناشی می‌شد.
بپرداخت از خونش اندام را
چو می‌ریخت بر سنگ زد جام را
هوش مصنوعی: او با جانش، جسم را ساخت و وقتی که خونش روی سنگ میریزد، جام را می‌شکند.
ز سر ترگ برداشت گفتا منم
هژبری کزین گونه شیر افکنم
هوش مصنوعی: از بالای سر ترگ (مو) برداشت و گفت: من هژده‌بر (شخصی نیرومند و شجاع) هستم که از چنین وضعیتی (بغیر از زد و خورد) بیرون می‌آیم و شجاعت را به نمایش می‌گذارم.
مرا مادر من که طرطوس خواند
به روسی زبان رستم روس خواند
هوش مصنوعی: مادرم که مرا در طرطوس بزرگ کرده، مرا رستم روسی خواند.
کسی کو زند بر من ابرو گره
کفن به که پوشد به جای زره
هوش مصنوعی: کسی که به من نگاه ملامت‌آمیز می‌کند، بهتر است بمیرد تا اینکه بخواهد به جای زره، کفنی بپوشد.
ز میدان نخواهم شدن باز جای
مگر لشگری را درارم ز پای
هوش مصنوعی: من از میدان جنگ باز نمی‌گردم مگر اینکه دشمنی را بر زمین بیفکنم.
شه از کشتن هندی و زخم روس
بپیچید بر خود چو زلف عروس
هوش مصنوعی: شاه از کشتن هندی‌ها و زخمی که به روس‌ها زده شده، ناراحت و مضطرب شد، و این حالت او مانند پیچیدن موهای عروس است.
بران بود کارد عنان سوی جنگ
دگر باره در عزمش آمد درنگ
هوش مصنوعی: کارد به سمت جنگ دیگر بران شده بود، اما او در تصمیمش دچار تردید شد.
چپ و راست می‌دید تا از سپاه
که خواهد شد از کینه ور کینه خواه
هوش مصنوعی: او به دور و برش نگاه می‌کرد تا ببیند که از میان دشمنان، چه کسی می‌تواند تبدیل به یک دشمن سرسخت و کینه‌توز شود.
روان کرد مرکب شتابنده‌ای
ز پولاد چین برق تابنده‌ای
هوش مصنوعی: سوار بر اسبی تندرو و قدرتمند از آهن، در میان نور درخشان و خیره‌کننده حرکت می‌کند.
همایون سواری چو غرنده شیر
توانا و چابک عنان و دلیر
هوش مصنوعی: شخصی که سوار بر اسب است، همانند شیر قدرتمند و چابکی به نظر می‌رسد و با دلیر بودنش، به خوبی می‌تواند بر زین اسب خود تسلط داشته باشد.
چنان غرق در آهن اندام او
که بی‌دانه جز بر نفس کام او
هوش مصنوعی: او آن‌قدر در آهنگ و آهنی که به تن دارد غرق شده که بدون هیچ‌گونه دانه‌ای، تنها به نفس و روح خود می‌پردازد.
به جولان زدن سرفرازی کنان
به شمشیر چون برق بازی کنان
هوش مصنوعی: با سرنوشتی شاد و با افتخار به پیروزی‌ها، مانند برقی که با شمشیر می‌درخشد، در میدان به سرعت تردد کن.
از آن چابکیها که می‌کرد چست
برابر شده دست بدخواه سست
هوش مصنوعی: به خاطر هوش و چابکی‌هایی که داشت، دیگر نمی‌تواند در برابر دست بدخواه و مضر، مقاومتی قوی ارائه کند.
بران روسی افکند مرکب چو باد
به تیغ آزمائی بغل برگشاد
هوش مصنوعی: اسب را به سرعت در کنار میدان جنگ رها کرد، همانند بادی که می‌وزد، و همچنین سلاح را در آغوش گرفت.
چنان زد که از تیغ گردن زنش
سر دشمن افتاد در دامنش
هوش مصنوعی: به قدری با شدت ضربه زد که سر دشمن به دامن همسرش افتاد.
از آن شیر دل‌تر سواری دگر
درآمد به پرخاش چون شیر نر
هوش مصنوعی: سواری دلیری چون شیر نر به میدان آمد و با سرسختی و قدرت به جنگ پرداخت.
به زخمی دگر هم سرافکنده شد
چنین تا سری چند برکنده شد
هوش مصنوعی: به یک درد و زخم دیگر هم، انسان به حالت تسلیم و ناامیدی افتاده است، تا زمانی که سرش را چند بار پایین آورده است.
فزون از چهل روسی کوه پشت
به آسانی آن شیر جنگی بکشت
هوش مصنوعی: بیش از چهل نفر از روس‌ها، به راحتی آن شیر جنگی را کشتند.
بهر سو که می‌راند شبرنگ را
ز خون لعل کرد آهنش سنگ را
هوش مصنوعی: هر جا که شبرنگ (اسب تندرو) را می‌رانند، خون لعل (جواهر) را به آهنش تبدیل می‌سازد و آن را به سنگ تبدیل می‌کند. این بیان نشان‌دهنده‌ی تبدیل و دگرگونی در اثر شتاب و قدرت حرکت است.
به هر حمله کانگیخت از هر دری
فرو ریخت از روسیان لشگری
هوش مصنوعی: هر زمان که دشمن حمله کرد، از هر طرف نیروهای روسی به زمین ریختند.
چو بر خون شتابنده شد نیش او
نیامد کس از بیم در پیش او
هوش مصنوعی: وقتی که نیش او به شدت بر خون افتاد، هیچ‌کس به دلیل ترس از او جرأت نکرد به جلو بیاید.
یکی حمله نیک را ساز داد
عنان را به چابک عنان باز داد
هوش مصنوعی: کسی که با سرعت و چابکی حمله‌ای نیک انجام می‌دهد، به خوبی آزادی عمل را به خرش داده است.
در آن حمله کان کوه آهسته کرد
صد افکند و صد کشت و صد خسته کرد
هوش مصنوعی: در آن حمله، کوهی که به آرامی حرکت کرد، باعث شد صد نفر از افراد سقوط کنند، صد نفر را بکشد و صد نفر را خسته کند.
شه از شیر مردیش حیران شده
بران دست و تیغ آفرین خوان شده
هوش مصنوعی: شاه از شجاعت و دلیری شیرمردان در شگفت مانده و به دست و شمشیرشان آفرین می‌گوید.
بدین گونه می‌کرد پیگارها
همی ریخت آتش در آن خارها
هوش مصنوعی: بدین صورت، پیغام‌ها و پیام‌هایش را به آرامی می‌فرستاد و آتش را در این خارها پراکنده می‌کرد.
فلک تا نشد بر سرش مشگسای
نیامد ز آوردگه باز جای
هوش مصنوعی: آسمان تا زمانی که بر سر او مشکسی نبود، به سراغ او نیامد و از محل خود بازنگشت.
چو در برقع کوه رفت آفتاب
سر روز روشن درآمد به خواب
هوش مصنوعی: وقتی آفتاب در بالای کوه پنهان شد، در طول روز، روشنایی خواب آلودی در فضا حاکم شد.
شب تیره چون اژدهای سیاه
ز ماهی برآورد سر سوی ماه
هوش مصنوعی: در شب تاریک و پر رمز و راز، مانند یک اژدهای سیاه، سر از درون آب بیرون می‌آورد و به سمت ماه اشاره می‌کند.
سیه کرد بر شیروان راه را
فرو برد چون اژدها ماه را
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره شده است که ظلمت و تاریکی مانند اژدهایی بزرگ، راه را در شیروان تیره و تار کرده و ماه را در میان این تاریکی محو کرده است. به عبارتی، نور و روشنی تحت تأثیر سایه و ظلمت قرار گرفته و دیگر قابل مشاهده نیست.
سوار شبیخون بر از تاختن
برآسود و آمد به شب ساختن
هوش مصنوعی: سوار با شتاب به سمت دشمن حرکت کرد و وقتی به شب رسید، تصمیم گرفت در آنجا توقف کند و شب را بگذراند.
به تاریکی شب چنان شد نهان
که نشناختن هیچکس در جهان
هوش مصنوعی: در شب به قدری پنهان شد که هیچ‌کس در دنیا نتوانست او را شناسایی کند.
شه از مردی آن سوار دلیر
گمان برد کان شیر دل بود شیر
هوش مصنوعی: شاه به شجاعت و دلیر بودن سوار، گمان می‌برد که او مانند شیر دل است و به همین خاطر او را ستایش می‌کند.
در اندیشه می‌گفت کان شهریار
که امروز کرد آنچنان کارزار
هوش مصنوعی: در فکر خود می‌گفت که آن پادشاه، امروز چگونه نبردی انجام داد.
دریغا اگر روی او دیدمی
صدش گنج سربسته بخشیدمی
هوش مصنوعی: ای کاش اگر او را می‌دیدم، تمام گنج‌های پنهان دل را به او می‌بخشیدم.
قوی بازوئی کرد و خلقی بکشت
چو بازوی خویشم قوی کرد پشت
هوش مصنوعی: همت و اراده‌ای قوی داشته و به واسطه آن به کارهای بزرگ دست یازیدم. با قوت و پشتیبانی از خود، توانستم بر مشکلات فائق آیم و به موفقیت‌هایی دست پیدا کنم.
نبود آدمی بود شیر عرین
که بادا بران شیر مرد آفرین
هوش مصنوعی: انسانی وجود ندارد که همانند شیر در میدان نبرد باشد، که بر او بادا آفرین و ستایش نماید.