بخش ۵۱ - جنگ سوم اسکندر با روسیان
دگر روز کاین ترک سلطان شکوه
ز دریای چین کوهه برزد به کوه
گراینده شد هر دو لشگر به خون
علم بر کشیدند چون بیستون
درآمد ز دریا به غریدن ابر
ز هر بیشهای سر برون زد هژبر
نفیر نهنگان درآمد به اوج
ز هر گوشه میرفت خون موج موج
ز رومی یکی پیل کوپالگیر
برآهخته شمشیر و بر بسته تیر
به جنگآزمایی برون خواست مرد
برون شد دلیری به خفتان زرد
فرو هشت کوپال رومی ز دست
سر و پای روسی به هم در شکست
دگر خواست با او همان رفت نیز
بجز مغز کوبی ندانست چیز
الانی سواری فرنجه به نام
هنرها نموده به شمشیر و جام
درآمد برآورده لَختی به دوش
که از دیدنش مغز را رفت هوش
هم این لخت خود را به کین برگشاد
هم آن نیز بر دوش لختی نهاد
دولختی دری شد بههم لختشان
در آن دَر شد آویزش سختشان
چو دانست الانی که در راه او
فرو ماند بیبخت بدخواه او
برآورد لختی و زد بر سرش
سرش را فرو ریخت بر پیکرش
چو فرق سر خصم در خون کشید
ازان سرکشی سر به گردون کشید
ز گردان ارمن یکی تند سیر
به کشتن قویدل به مردی دلیر
ز شیران سبق برده شروه به نام
به هنگام جنگآزمایی تمام
نهنگی دو تیغی برافراخته
به تیغ از نهنگان سر انداخته
به رزم الانی روان کرد رخش
برافروخت از تیغ رخشان درخش
فرنجه چو دید آنچنان دست زور
سپر بر کتف دوخت چون پر مور
چنان زد بر او شروه شمشیر تیز
که کرد از قفس مرغ جانش گریز
از این سو کمر بسته گردنکشی
برون زد جنیبت چو تند آتشی
بکوشید و مردانگیها نمود
به شیری کجا کرد با شروه سود
چو خصمی قوی دید گردن گشاد
به یک ضربت او نیز گردن نهاد
جرم نامی از کوهِ یکران چو کوه
درآمد کزو عالم آمد ستوه
یکی ترگ روی آهنین بر سرش
که پیکار میریخت از پیکرش
قبایی زره بر تنش تابدار
چو سیماب روشن، چو سیم آبدار
به شروه درآمد چو شیر دمان
ز دنیا ندادش زمانی امان
چنان راند شمشیر بر شیر مرد
کزان شیر شرزه برآورد گرد
چو افتاد دشمن در آن پای لغز
به سم سمندش بسنبید مغز
بسی گردنان را ز گردنکشان
زد از سرد مهری به یخ بر نشان
دوالی چو دید آنچنان گردنی
نه گردن همانا که گردن زنی
بسیچید و پیرایهٔ جنگ خواست
بسیچ شدن کرد بر جنگ راست
به تارک درآورد روی آهنین
یکی تَرک سفته ز پولاد چین
حمایل یکی تیغ زهر آبدار
کمندی چو زلف بتان تابدار
فرس را برافکند برگستوان
به زین اندر آمد چو کوهی روان
سوی دشمن آمد چنان تازهروی
که طفل از دبستان درآید به کوی
جرم چون در آن فر زیبنده دید
دل از جنگ شیران شکیبنده دید
ولیکن نبودش در بازگشت
بناچار با مرگ دمساز گشت
به گرد دوالی درآمد دلیر
دوالک همیباخت با جنگ شیر
دوالی ز پیچیدن بدسگال
بپیچید بر خویشتن چون دوال
بسی حرف در بازی اندوختند
ز رحمت یکی حرف ناموختند
دوالی کمر بسته چون شیر نر
زدش ضربتی بر دوال کمر
گذارنده شد تیغ بی هیچ رنج
دو نیمه شد آن کوه پولاد سنج
برادر یکی داشت چون پیل مست
به کین برادر میان را ببست
ز زخم دوالی دوالی چشید
بُنه سوی رخت برادر کشید
بدین گونه آن کوه پولاد پشت
بسی مرد لشگر شکن را بکشت
یکی روس بُد نام ِ او جودره
که شیر نرش بود آهوبره
درشت و تنومند و زور آزمای
به تنها عدو بند و لشگر گشای
ز گردن بسی خون درآویخته
بسی خون گردنکشان ریخته
گره بر دوال کمر سخت کرد
به جنگ دوالی روان رخت کرد
گشادند بر یکدیگر تیغ تیز
که ره بسته شد پای را در گریز
بسی ضربشان رفت بر یکدیگر
ز کار آگهیشان نشد کارگر
برآورد روسی گذارنده تیغ
بر آن کوه پولاد زد بی دریغ
ز پولاد ترگ اندر آمد به فرق
به دریای خون شد تن خسته غرق
از آن سستی اندام زخم آزمای
عناندزدییی کرد و شد باز جای
به زیر آمد از اسب و سر بازبست
دل شاه ازان سر شکستن شکست
به فرزانه فرمود تا هم ز راه
کند نوشدارو برآن زخمگاه
نوازش کند تا به آهستگی
دوالی برآساید از خستگی
چو شب در سر آورد کحلی پرند
سر مه در آمد به مشگین کمند
دو رویه سپه پاس برداشتند
مگس گرد خرگاه نگذاشتند
بخش ۵۰ - جنگ دوم اسکندر با روسیان: دگر روز کاین ساقی صبحخیزبخش ۵۲ - جنگ چهارم اسکندر با روسیان: چو خورشید برزد سر از سبز میل
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دگر روز کاین ترک سلطان شکوه
ز دریای چین کوهه برزد به کوه
هوش مصنوعی: روزی دیگر، این ترک که سلطان است و زیباییاش مانند دریای چین است، از بلندی کوه بالا رفت.
گراینده شد هر دو لشگر به خون
علم بر کشیدند چون بیستون
هوش مصنوعی: هر دو سپاه به جنگ روی آوردند و پرچم را برافراشتند، مانند کوه بیستون که استوار و بزرگ است.
درآمد ز دریا به غریدن ابر
ز هر بیشهای سر برون زد هژبر
هوش مصنوعی: از دریا صدای غرش ابرها بلند شد و از هر گوشهای شیرهای جنگل سر بر آوردند.
نفیر نهنگان درآمد به اوج
ز هر گوشه میرفت خون موج موج
هوش مصنوعی: صدای نهنگها به اوج میرسید و از هر گوشهای خون به صورت موجموج حرکت میکرد.
ز رومی یکی پیل کوپالگیر
برآهخته شمشیر و بر بسته تیر
هوش مصنوعی: از رومی یک فیلسوار که شمشیرش را بالا برده و تیرش را آماده کرده است.
به جنگآزمایی برون خواست مرد
برون شد دلیری به خفتان زرد
هوش مصنوعی: مردی برای نبرد بیرون رفت و با شجاعت، در حالی که زره زردی به تن داشت، به میدان جنگ آمد.
فرو هشت کوپال رومی ز دست
سر و پای روسی به هم در شکست
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویر کشیدن وضعیتی اشاره دارد که در آن نیروهای رومی و روسی درگیر جنگی هستند. شکست و فروپاشی نیروهای رومی به تصویر کشیده شده و این نشاندهندهٔ تنش و درگیری میان این دو قوم است. به طور خلاصه، تاکید بر شکست رومیها و تأثیر آن بر میدان جنگ دارد.
دگر خواست با او همان رفت نیز
بجز مغز کوبی ندانست چیز
هوش مصنوعی: او میخواست دوباره همان کار را با او انجام دهد، اما جز از بین بردن ذهن و فکرش چیزی نمیدانست.
الانی سواری فرنجه به نام
هنرها نموده به شمشیر و جام
اَلانی: منسوب به قوم و ناحیه «الان» است در شمال قفقاز. بیت یعنی سوار و جنگاوری بود اهل الان به نام فرنجه که هنرها و شایستگیها در رزم و بزم نموده بود.
درآمد برآورده لَختی به دوش
که از دیدنش مغز را رفت هوش
لَخت: نوعی گرز گران.
هم این لخت خود را به کین برگشاد
هم آن نیز بر دوش لختی نهاد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی، با وجود عریانی و ضعف خود، به دلایل انتقامی یا کینهتوزانه، خود را به نمایش میگذارد و در عین حال، باری از انتقام یا کینه را بر دوش فرد دیگری میگذارد. در واقع، به تمایل افراد در نمایش ضعفها و در عین حال تحمیل بار سنگینی به دیگران اشاره دارد.
دولختی دری شد بههم لختشان
در آن دَر شد آویزش سختشان
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که دو نفر یا دو طرف در یک موقعیت یا مکانی قرار دارند و این وضعیت به نوعی باعث ایجاد تنش و درگیری بین آنها شده است. آنها به دلیل وضعیتشان، در برابر یکدیگر قرار گرفته و تنششان به شدت احساس میشود.
چو دانست الانی که در راه او
فرو ماند بیبخت بدخواه او
هوش مصنوعی: زمانی که الانی متوجه شد که در مسیر او کسانی هستند که به خاطر بدبختی و خصومت، در سر راه او مانع ایجاد میکنند.
برآورد لختی و زد بر سرش
سرش را فرو ریخت بر پیکرش
هوش مصنوعی: سری را که بر افراشته بود، مدتی کوتاه پایین آورد و سپس سرش بر پیکرش فرو افتاد.
چو فرق سر خصم در خون کشید
ازان سرکشی سر به گردون کشید
هوش مصنوعی: وقتی که دشمن بر اثر سرکشیاش به سختی آسیب دید و جان باخت، از آن واقعه، سر و صدایی به آسمان رسید.
ز گردان ارمن یکی تند سیر
به کشتن قویدل به مردی دلیر
هوش مصنوعی: از میان سواران ارمنی، یکی شجاع و سریع به جان همتی بالا میآید تا قوی دلان را شکست دهد.
ز شیران سبق برده شروه به نام
به هنگام جنگآزمایی تمام
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، دلیرانی که تجربههای زیادی دارند و در کارزارها آزموده شدهاند، با نام و یاد خدا به جدال میپردازند.
نهنگی دو تیغی برافراخته
به تیغ از نهنگان سر انداخته
هوش مصنوعی: نهنگی بزرگ و خطرناک به قدرت و عظمت خود اشاره دارد که دیگر نهنگها از او میترسند و به خاطر او سر تعظیم فرود میآورند.
به رزم الانی روان کرد رخش
برافروخت از تیغ رخشان درخش
هوش مصنوعی: اسب جنگی را به میدان نبرد فرستاد و آن چنان داغ و پرشور شد که با تیغ تیزش مانند نوری درخشان میدرخشید.
فرنجه چو دید آنچنان دست زور
سپر بر کتف دوخت چون پر مور
هوش مصنوعی: فرنجه وقتی این صحنه را دید، با قدرت و نیرو دستش را مانند سپر بر روی شانهاش قرار داد، درست مانند پر یک مورچه که در جای خود ثابت است.
چنان زد بر او شروه شمشیر تیز
که کرد از قفس مرغ جانش گریز
هوش مصنوعی: او به قدری به او ضربه زد که با همان شمشیر تیز، روحش از بدنش مانند پرندهای که از قفس میگریزد، خارج شد.
از این سو کمر بسته گردنکشی
برون زد جنیبت چو تند آتشی
هوش مصنوعی: از این سمت، با ارادهای قوی و عزمی محکم، شخصی با قدرت و شجاعت ظاهر شد که همچون آتشی سوزان و تند، توان و شدت عملش قابل توجه است.
بکوشید و مردانگیها نمود
به شیری کجا کرد با شروه سود
هوش مصنوعی: تلاش کنید و نشانههای مردانگی را نشان دهید، مانند شیری که با صدای خود بر دشمنان غلبه میکند.
چو خصمی قوی دید گردن گشاد
به یک ضربت او نیز گردن نهاد
هوش مصنوعی: وقتی دشمن پرقدرتی را مشاهده کرد که گردنکشی میکند، به سرعت خود را تسلیم کرد و به یک ضربه، گردن خود را پایین آورد.
جرم نامی از کوهِ یکران چو کوه
درآمد کزو عالم آمد ستوه
کوه یکران یا ؟ نام کوهی است و «جرم» نام آن جنگاور است که اهل آن ناحیه بوده است.
یکی ترگ روی آهنین بر سرش
که پیکار میریخت از پیکرش
هوش مصنوعی: یک ترگ (شمشیر) بر سر این مرد آهنین فرود میآید که در میدان جنگ از وجود او مبارزهای برپا میشود.
قبایی زره بر تنش تابدار
چو سیماب روشن، چو سیم آبدار
هوش مصنوعی: لباسی به تن دارد که درخشش و تابش خاصی دارد، شبیه به نقرهای که به روشنی خیرهکنندهای میدرخشد و مانند آبی زلال و درخشان است.
به شروه درآمد چو شیر دمان
ز دنیا ندادش زمانی امان
هوش مصنوعی: او مانند شیر به میدان آمد و در برابر دنیا، هیچ ترفندی به او مهلت نداد.
چنان راند شمشیر بر شیر مرد
کزان شیر شرزه برآورد گرد
هوش مصنوعی: چنان شمشیر بر مرد شجاع فرود آمد که از آن شجاعت و نیرو برمیآید و صدای شادی به وقوع میپیوندد.
چو افتاد دشمن در آن پای لغز
به سم سمندش بسنبید مغز
هوش مصنوعی: زمانی که دشمن در دامی گرفتار شود، سمند او به شدت به چنگال بیفتد و مغز او را فرسوده و خسته کند.
بسی گردنان را ز گردنکشان
زد از سرد مهری به یخ بر نشان
هوش مصنوعی: بسیاری از آنها که تاج و تخت را میفروختند، به خاطر سرمای محبت و بیاحساسی دچار مشکل شدند و سرنگون گشتند.
دوالی چو دید آنچنان گردنی
نه گردن همانا که گردن زنی
هوش مصنوعی: وقتی او آن گردن بلند را دید، فهمید که آن فقط یک گردن نیست که بتوان به سادگی به آن اشاره کرد.
بسیچید و پیرایهٔ جنگ خواست
بسیچ شدن کرد بر جنگ راست
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم برای جنگ آماده شدند و با دقت و هوشیاری آمادهٔ نبرد شدند.
به تارک درآورد روی آهنین
یکی تَرک سفته ز پولاد چین
هوش مصنوعی: یکی با ضربهای قوی و سخت، بر روی چیزی آهنی و محکم، لکهای ایجاد کرد که نشان از تلاش و قدرت او دارد.
حمایل یکی تیغ زهر آبدار
کمندی چو زلف بتان تابدار
هوش مصنوعی: تیغی که به شدت زهرآگین است، مانند کمند نازک و زیبایی است که زلفهای پر پیچ و تاب معشوق را در بر گرفته است.
فرس را برافکند برگستوان
به زین اندر آمد چو کوهی روان
هوش مصنوعی: اسب را از زین جدا کردند و بر پشتش قرار گرفت، مانند کوهی که به آرامی روی زمین حرکت میکند.
سوی دشمن آمد چنان تازهروی
که طفل از دبستان درآید به کوی
هوش مصنوعی: به سوی دشمن آمد کسی با چهرهای شاداب و تازه، مانند طفل کوچک که از مدرسه بیرون میآید و به خیابان میرود.
جرم چون در آن فر زیبنده دید
دل از جنگ شیران شکیبنده دید
هوش مصنوعی: گناه وقتی در آن زیبایی چهرهاش دیده شد، دل از نبرد با شیران، صبر و بردباری را تجربه کرد.
ولیکن نبودش در بازگشت
بناچار با مرگ دمساز گشت
هوش مصنوعی: اما او در بازگشت نتوانست و ناچار با مرگ همراه شد.
به گرد دوالی درآمد دلیر
دوالک همیباخت با جنگ شیر
هوش مصنوعی: دلیر دوالک، به دور دوالی نزدیک شد و با شجاعت در میدان جنگ به مبارزه با شیر پرداخت.
دوالی ز پیچیدن بدسگال
بپیچید بر خویشتن چون دوال
هوش مصنوعی: اگر انسان در زندگی با مشکلات و چالشهای سخت روبهرو شود، باید از آنها به خوبی عبور کند و مانند گرهی که به خود میپیچد، با اراده و استقامت به خود تکیه کند و بر آن مشکلات غلبه کند.
بسی حرف در بازی اندوختند
ز رحمت یکی حرف ناموختند
هوش مصنوعی: بسیاری از سخنان و تجربهها را در بازی زندگی جمع کردهاند، اما تنها یکی از آن سخنان را از رحمت و رحمت الهی آموختهاند.
دوالی کمر بسته چون شیر نر
زدش ضربتی بر دوال کمر
هوش مصنوعی: دو مرد قوی و شجاع که کمرشان را محکم بستهاند، مانند شیر نر به هم حملهور میشوند و ضربهای به یکدیگر میزنند.
گذارنده شد تیغ بی هیچ رنج
دو نیمه شد آن کوه پولاد سنج
هوش مصنوعی: تیغی که بدون هیچ زحمت یا مشقتی به کمر کوه پولادین رسیده است، آن را به دو نیم تقسیم کرده است.
برادر یکی داشت چون پیل مست
به کین برادر میان را ببست
هوش مصنوعی: برادر یکی داشت که مانند فیل مست، به خاطر کینهای که از برادرش داشت، میان آنها را بست.
ز زخم دوالی دوالی چشید
بُنه سوی رخت برادر کشید
هوش مصنوعی: از زخمهای عمیق و جراحی، چهرهای رو به سوی تو، برادر، کشیده شده است.
بدین گونه آن کوه پولاد پشت
بسی مرد لشگر شکن را بکشت
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که آن کوه استوار و محکم، باعث نابودی بسیاری از مردان جنگجو شد که توانستند دشمنان را شکست دهند.
یکی روس بُد نام ِ او جودره
که شیر نرش بود آهوبره
هوش مصنوعی: روزی شخصی به نام جودره بود که به خاطر شجاعت و قدرتش همانند شیر نر، از نظر دلیرانهگی شناخته میشد و در عین حال به لطافت و زیبایی آهو مثل بود.
درشت و تنومند و زور آزمای
به تنها عدو بند و لشگر گشای
هوش مصنوعی: شخصی قوی و نیرومند است که به تنهایی میتواند با دشمنان خود مبارزه کند و بر سپاهیان غالب شود.
ز گردن بسی خون درآویخته
بسی خون گردنکشان ریخته
هوش مصنوعی: بسیاری از خونها بر گردنها ریخته شده و به همین اندازه خون از گردنها به بیرون آمده است.
گره بر دوال کمر سخت کرد
به جنگ دوالی روان رخت کرد
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن جنگ و زورآزمایی است. شاعر به ما میگوید که در برابر دشواریها و چالشها، فردی قوی و مقاوم باید به مقابله بپردازد و از اثرات سختیها بر خود نترسد. او نشان میدهد که از پشتوانهای محکم بهره میبرد و به جلو حرکت میکند.
گشادند بر یکدیگر تیغ تیز
که ره بسته شد پای را در گریز
هوش مصنوعی: در میان آن دو، جنگ و نزاعی درگرفت و هر یک با قدرت بر دیگری حملهور شدند، بهطوریکه راه فرار برای هیچیک باقی نماند و گرفتار شدند.
بسی ضربشان رفت بر یکدیگر
ز کار آگهیشان نشد کارگر
هوش مصنوعی: بسیاری از آنها درهم به یکدیگر ضربه زدند، اما از کار یکدیگر آگاه نشدند و نتوانستند به نتیجهای برسند.
برآورد روسی گذارنده تیغ
بر آن کوه پولاد زد بی دریغ
هوش مصنوعی: یک فرد قوی و شجاع مانند یک شمشیر بر روی کوهی از فولاد قاطعانه عمل میکند و هیچ ترسی ندارد.
ز پولاد ترگ اندر آمد به فرق
به دریای خون شد تن خسته غرق
هوش مصنوعی: پیکر خسته او به دریای خون افتاد و مانند تیر آهنی بر سرش فرود آمد.
از آن سستی اندام زخم آزمای
عناندزدییی کرد و شد باز جای
هوش مصنوعی: به دلیل ضعف و آسیبپذیری بدن، فردی که ناپسند است، فرصتی برای دستبرد پیدا کرد و در نتیجه به جای خود بازگشت.
به زیر آمد از اسب و سر بازبست
دل شاه ازان سر شکستن شکست
هوش مصنوعی: به زمین افتاد و از اسب پیاده شد و دل شاه به خاطر آن سرنگونی شکست خورد.
به فرزانه فرمود تا هم ز راه
کند نوشدارو برآن زخمگاه
هوش مصنوعی: به دانا گفته شد که نوشدارو را روی آن زخم بگذارد و آن را از راه درست به محل زخم برساند.
نوازش کند تا به آهستگی
دوالی برآساید از خستگی
هوش مصنوعی: با نرمی و لطافت به دل آرامش میبخشد تا از خستگی به آرامی رهایی یابد.
چو شب در سر آورد کحلی پرند
سر مه در آمد به مشگین کمند
هوش مصنوعی: وقتی شب با رنگ سیاه خود پوشیده میشود، مانند پرندگانی که به سمت ماه پرواز میکنند، دام میل و خواستهها بر افراز میشود.
دو رویه سپه پاس برداشتند
مگس گرد خرگاه نگذاشتند
هوش مصنوعی: سربازان با دو رویه و تظاهر خود، مشکلساز شدند و مانند مگس نگذشتند تا آرامش برقرار شود.