بخش ۵۰ - جنگ دوم اسکندر با روسیان
دگر روز کاین ساقی صبحخیز
ز می کرد بر خاک یاقوتریز
دو لشگر چو دریای آتش دمان
گشادند باز از کمینها کمان
دگر باره در کارزار آمدند
به شیر افکنی در شکار آمدند
دَرای جگرتاب و فریاد زنگ
ز سر مغز میبرد و از روی رنگ
همان کوس رویین و گرگینه چرم
نه دل بلکه پولاد را کرد نرم
زمین را ز شورش بر افتاد بیخ
فکند آسمان نعل و خورشید میخ
برون رفت از ایلاقیان سرکشی
سواری شتابنده چون آتشی
ز سر تا قدم زیر آهن نهان
به سختی و آهندلی چون جهان
مبارز طلب کرد چون پیل مست
کسی کامد از پای پیلان نرست
دلیران از او بددلی یافتند
سر از پنجه شیر برتافتند
پس از ساعتی تندشیری سیاه
برون آمد از پرهٔ قلبگاه
بر اسبی بخاری به بالای پیل
خروشان و جوشانتر از رود نیل
به ایلاقی اهرمن روی گفت
که آمد برون آفتاب از نهفت
منم جام بر دست چون ساقیان
نه از باده، از خون ایلاقیان
نگفت این و بر مرکب افشرد ران
برافراخت بازو به گرز گران
ز کوپال آن پیل جنگآزمای
درآمد سر پیلپیکر ز پای
شد ایلاقی از گرز پولاد پست
ز طوفان خونش زمین گشت مست
سواری سرافرازتر زان گروه
بران کوهکن راند مانند کوه
به زخمی دگر با زمین پست شد
چنین چند گردنکش از دست شد
سرانجام کار آن سر انداختن
غروریش داد از سر افراختن
ز پولاد درعان الماس تیغ
بسی کشت و هم کشته شد ای دریغ
ز پیشین گهان تا نمازی دگر
به میدان نشد رزمسازی دگر
دگر باره خون در جگر جوش زد
قضا را قدر بر بناگوش زد
ز روسی سواری درآمد چو پیل
رُخی چون بِقَم چشمهایی چو نیل
برون خواست از رومیان هم نبرد
همیکرد مردی همیکشت مرد
بدین گونه خیلی به خون در کشید
تنی چند را جان ز تن برکشید
ز بس کشتن مرد جنگ آزمای
نیامد کسی را سوی جنگ رای
چو روسی به رومی چنان دست یافت
ز کوپال خود پیل را پست یافت
همی گشت پولاد هندی به مشت
تنی چند رومی و چینی بکشت
چو بالای نیزه درازی گرفت
دران معرکه نیزه بازی گرفت
ز پهلوی لشگرگه شهریار
برون راند مرکب یکی شهسوار
نه اسبی، عقابی برانگیخته
نه تیغی، نهنگی درآویخته
حریر تنش در قژاکند زرد
کلاهی ز پولاد چون لاجورد
به میدان درآمد چو عفریت مست
یکی حربهٔ چار پهلو به دست
طریدی برآورد و با روس گفت
که خواهی همین لحظه در خاک خفت
زریوند مازندرانی منم
که بازی بود جنگ اهریمنم
چو روسی درو دید و در پیکرش
ز صفرا به گشتن درآمد سرش
شد آگه که در گشت ناورد او
نباشد چو او مرد و هم مرد او
عنان سوی لشگرگه خویش داد
هزیمت همی رفت چون تندباد
رها کرد حربهٔ سوار دلیر
پس پشت آن پشت بر کرده شیر
گریزنده را حربه خارید پشت
برون شد ز سینه سنان چار مشت
ز تیزی که شد مرکب بادپای
رساند آن تن سفته را باز جای
چو دیدند کان اژدهای نبرد
صلیبی کند صلب مردان مرد
بر او خویش و بیگانه بشتافتند
صلیبی شده کشتهای یافتند
عنانها فرو بسته شد پیش و پس
ز پرطاس روسی نجنبید کس
چو لشگر شد از صبر کردن ستوه
برون رفت روسی چو یکباره کوه
ز خویشان قنطال کوپال نام
گو پیلتن کرد بر وی خرام
دو شمشیر زن درهم آویختند
ز هر سوی شمشیری انگیختند
سرانجام کوشش زریوند گُرد
به یک زخم، جانِ ستیزنده برد
چنین تا ز روسان گردنگرای
درآورد هفتاد تن را ز پای
برآشفت قنطال از آن شیر تند
که پای سپه دید ازان کار کند
بپوشید جوشن برافراخت ترگ
چو سروی که تیغش بود بار و برگ
درآمد به زین چون یکی اژدها
سر بارگی کرد بر وی رها
زریوند چون دید کامد هژبر
بغرید مانند غرنده ابر
کشیدند بر یکدگر تیغ تیز
ز گرمی شده چون فلک گرمخیز
دو پره چو پرگار مرکز نورد
یکی دیر جنبش یکی زود گرد
بسی گرد بر گرد تاختند
بسی زخم چون آتش انداختند
نمیشد یکی بر یکی کامگار
ز پیشین درآمد به شب کارزار
هم آخر یکی تیغ زد شاه روس
بر آن مرد آراستهٔ چون عروس
درآوردش از زین زر سوی خاک
برآورد از آن شیر شرزه هلاک
کشنده چو بر خصم خود کام یافت
به شادی سوی لشگر خود شتافت
جهاندار ازان کار شد تنگدل
که سالار گیلی درآمد به گل
بفرمود بر ساختن کار او
به شرطی که باشد سزاوار او
بخش ۴۹ - جنگ اول اسکندر با روسیان: بیا ساقی آن زیبق تافتهبخش ۵۱ - جنگ سوم اسکندر با روسیان: دگر روز کاین ترک سلطان شکوه
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دگر روز کاین ساقی صبحخیز
ز می کرد بر خاک یاقوتریز
هوش مصنوعی: ساقی روز دیگری که صبح زود میآید، مشغول ریختن شراب بر روی زمینهایی است که با سنگهای یاقوتی تزیین شدهاند.
دو لشگر چو دریای آتش دمان
گشادند باز از کمینها کمان
هوش مصنوعی: دو ارتش مانند دریایی از آتش بههم پیوستهاند و ناگهان از کمینها تیراندازی را آغاز کردند.
دگر باره در کارزار آمدند
به شیر افکنی در شکار آمدند
هوش مصنوعی: بار دیگر به میدان نبرد رفتند و با شجاعت به شکار پرداختند.
دَرای جگرتاب و فریاد زنگ
ز سر مغز میبرد و از روی رنگ
درای: زنگ و جرس بزرگ.
همان کوس رویین و گرگینه چرم
نه دل بلکه پولاد را کرد نرم
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این موضوع میپردازد که بعضی ویژگیها و توانمندیها، حتی اگر سخت و نیرومند باشند، میتوانند در برابر زمان و تجربیات نرم و قابل تغییر شوند. به عبارت دیگر، ممکن است چیزهایی که در ابتدا به نظر مستحکم و مقاوم میرسند، بر اثر شرایط و تاثیرات مختلف، تجلی تازهای پیدا کنند.
زمین را ز شورش بر افتاد بیخ
فکند آسمان نعل و خورشید میخ
هوش مصنوعی: زمین از شدت هیجان و آشفتگی به حالت سقوط در آمده و آسمان، همچون نعل در آتش، در حال چرخش است و خورشید بهمانند میخی در زمین ثابت مانده است.
برون رفت از ایلاقیان سرکشی
سواری شتابنده چون آتشی
هوش مصنوعی: سوارکاری که مانند آتش میدود، از منطقهای که سرکش و بیمقدار است، بیرون میآید.
ز سر تا قدم زیر آهن نهان
به سختی و آهندلی چون جهان
هوش مصنوعی: تمام وجود او به سختی و قهری آهنین آغشته است، به طوری که مانند دنیای پر از مشکلات و چالشها به نظر میرسد.
مبارز طلب کرد چون پیل مست
کسی کامد از پای پیلان نرست
هوش مصنوعی: وقتی کسی به مبارزه میطلبد، مانند پنداری است که با قدرت و هیجان مانند فیل مستی وارد میدان میشود و در این حال، دیگر کسی نمیتواند از برتریهای پای فیلها فرار کند. این یعنی در موقعیتهای پرقدرت، افراد معمولاً توانایی مقابله با آنها را ندارند.
دلیران از او بددلی یافتند
سر از پنجه شیر برتافتند
هوش مصنوعی: دلیران از او نگران و بیاعتماد شدند و از دست شیر به سلامت گریختند.
پس از ساعتی تندشیری سیاه
برون آمد از پرهٔ قلبگاه
هوش مصنوعی: پس از مدتی، یک شیر سیاه و تند از عمق قلب بیرون آمد.
بر اسبی بخاری به بالای پیل
خروشان و جوشانتر از رود نیل
بخاری: بخارایی، منسوب به بخارا.
به ایلاقی اهرمن روی گفت
که آمد برون آفتاب از نهفت
هوش مصنوعی: به جایی دور از مردم، شیطانی گفت که خورشید از پشت تاریکی بیرون آمده است.
منم جام بر دست چون ساقیان
نه از باده، از خون ایلاقیان
هوش مصنوعی: من در دست خود جامی دارم و مانند ساقیها رفتار میکنم، اما این جام پر از باده نیست؛ بلکه سرشار از خون کسانی است که در ایلاق زندگی میکنند.
نگفت این و بر مرکب افشرد ران
برافراخت بازو به گرز گران
هوش مصنوعی: او چیزی نگفت و فقط بر روی اسبش نشسته و دستش را به سمت بالا برده است در حالی که چالاکی و قدرتش را با چماق سنگین نشان میدهد.
ز کوپال آن پیل جنگآزمای
درآمد سر پیلپیکر ز پای
هوش مصنوعی: از سمت کوپال، آن فیل شجاع و جنگجو ظاهر شد و سرش که همچون سر فیل بود، از پایین بدنش نمایان شد.
شد ایلاقی از گرز پولاد پست
ز طوفان خونش زمین گشت مست
هوش مصنوعی: از ضربههای گرز پولادین، منطقهای به هم ریخته و آشفته شد، به طوری که طوفان خون باعث شد زمین به حالت غرق در مستی در آید.
سواری سرافرازتر زان گروه
بران کوهکن راند مانند کوه
هوش مصنوعی: سوار با افتخارتر از آن گروه، همچون کسی که بر فراز کوه میتازد، به جلو میرود.
به زخمی دگر با زمین پست شد
چنین چند گردنکش از دست شد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که با وجود زخمهای جدید و شرایط دشوار، فردی که قبلاً سرکش و مغرور بود، به سرعت در برابر زمین و وضعیت جدید زانو زده و از قدرتش کاسته شده است.
سرانجام کار آن سر انداختن
غروریش داد از سر افراختن
هوش مصنوعی: در نهایت، نتیجهی کار به این شکل بود که او با افتادن از بلندی غرور خود، درس عبرتی برایش شد.
ز پولاد درعان الماس تیغ
بسی کشت و هم کشته شد ای دریغ
هوش مصنوعی: از تیغی که از الماس ساخته شده و به شدت بر تاریکی حمله میکند، بسیاری به قتل رسیدهاند و خود آن تیغ نیز شاهد این کشتار شده است. واقعاً جای تأسف دارد.
ز پیشین گهان تا نمازی دگر
به میدان نشد رزمسازی دگر
هوش مصنوعی: از زمان گذشته تا زمانی دیگر، در میدان نبرد، جنگآوری دیگر ظهور نکرد.
دگر باره خون در جگر جوش زد
قضا را قدر بر بناگوش زد
هوش مصنوعی: بار دیگر خون در دل به جوش آمد و نابسامانیها بر چهرهاش نمودار شد.
ز روسی سواری درآمد چو پیل
رُخی چون بِقَم چشمهایی چو نیل
بقَم: چوب درختی است که برای رنگرزی، از آن رنگ سرخ میگیرند.
برون خواست از رومیان هم نبرد
همیکرد مردی همیکشت مرد
هوش مصنوعی: مردی از رومیان بیرون آمد که هم در میدان نبرد شرکت میکرد و هم دشمنان را میکشت.
بدین گونه خیلی به خون در کشید
تنی چند را جان ز تن برکشید
هوش مصنوعی: به این ترتیب، تعدادی از افراد به شدت زخمی شدند و جانشان از بدنشان جدا شد.
ز بس کشتن مرد جنگ آزمای
نیامد کسی را سوی جنگ رای
هوش مصنوعی: به خاطر کشتن زیاد جنگجویان، هیچکس جرأت نکرد به میدان جنگ بیاید.
چو روسی به رومی چنان دست یافت
ز کوپال خود پیل را پست یافت
هوش مصنوعی: زمانی که یک روسی به رومی دست پیدا کرد، از توانایی خود به گونهای استفاده کرد که قدرت و عظمت یک فیل را به زیر کشید.
همی گشت پولاد هندی به مشت
تنی چند رومی و چینی بکشت
هوش مصنوعی: گروهی از روم و چین در حال جنگ بودند که در این درگیری، شمشیری از پولاد هندی به دست آنها افتاد و بر اثر آن، تعداد زیادی از این مبارزان کشته شدند.
چو بالای نیزه درازی گرفت
دران معرکه نیزه بازی گرفت
هوش مصنوعی: به محض اینکه بالای نیزه را بلند کرد، در آن میدان نبرد شروع به جنگیدن با نیزه کرد.
ز پهلوی لشگرگه شهریار
برون راند مرکب یکی شهسوار
هوش مصنوعی: از کنار لشکر پادشاه، یکی از سوارکاران با مرکب خود بیرون آمد.
نه اسبی، عقابی برانگیخته
نه تیغی، نهنگی درآویخته
هوش مصنوعی: نه سوارکاری هستم که سوار بر اسب شوم، نه پرندهای که در ارتفاعات پرواز کند. به معنای دیگر، نه چیزی دارم که مرا به حرکت یا برتری خاصی سوق دهد، نه سلاحی که با آن به مقابله بپردازم.
حریر تنش در قژاکند زرد
کلاهی ز پولاد چون لاجورد
هوش مصنوعی: در تن او پارچهای نرم و لطیف مانند حریر است و کلاهی زرد به شکل ساخته شده از پولاد بر سر دارد که مانند سنگ لاجورد زیبا و درخشان است.
به میدان درآمد چو عفریت مست
یکی حربهٔ چار پهلو به دست
هوش مصنوعی: او همچون دیوانهای سرمست به میدان آمد و در دستش سلاحی چهارگوش و خطرناک بود.
طریدی برآورد و با روس گفت
که خواهی همین لحظه در خاک خفت
هوش مصنوعی: در میان گفتگوها، شخصی به دیگری میگوید که اگر بخواهی، میتوانی همین حالا به خواب ابدی بروی و در خاک آسوده خفته باشی.
زریوند مازندرانی منم
که بازی بود جنگ اهریمنم
هوش مصنوعی: من زریوند مازندرانی هستم که مانند بازی در جنگ با اهریمن فعالیت میکنم.
چو روسی درو دید و در پیکرش
ز صفرا به گشتن درآمد سرش
هوش مصنوعی: وقتی روسی این صحنه را دید و از رنگ زردی که به چهرهاش آمده بود، متوجه شد که معطل نشود.
شد آگه که در گشت ناورد او
نباشد چو او مرد و هم مرد او
هوش مصنوعی: او متوجه شد که اگر در میدان جنگ کسی وجود نداشته باشد که مانند او باشد، در حقیقت او نیز در آن میدان جایی ندارد؛ زیرا انسانها را با یکدیگر مقایسه میکنند و ارزش هر فرد در سایهی وجود دیگران مشخص میشود.
عنان سوی لشگرگه خویش داد
هزیمت همی رفت چون تندباد
هوش مصنوعی: سربازانش را به سمت میدان جنگ هدایت کرد، در حالی که شکست مثل باد تند در حال نزدیک شدن بود.
رها کرد حربهٔ سوار دلیر
پس پشت آن پشت بر کرده شیر
هوش مصنوعی: سوار دلاور اسلحهاش را رها کرد و پشتش را به شیر که در حال نزدیک شدن بود، نشان داد.
گریزنده را حربه خارید پشت
برون شد ز سینه سنان چار مشت
هوش مصنوعی: کسی که از مبارزه فرار میکند، مانند سلاحی است که از دور به کار گرفته میشود، و در این حالت، تیر و نیزهای به قلب او اصابت میکند.
ز تیزی که شد مرکب بادپای
رساند آن تن سفته را باز جای
هوش مصنوعی: به خاطر تندی و سرعتی که باد دارد، آن بدن که به زمین افتاده بود، به سرعت به جای خود برگشت.
چو دیدند کان اژدهای نبرد
صلیبی کند صلب مردان مرد
هوش مصنوعی: وقتی که دیدند آن اژدهای بزرگ، در جنگ صلیبی به جان مردان شجاع میافتد و آنها را از پا درمیآورد.
بر او خویش و بیگانه بشتافتند
صلیبی شده کشتهای یافتند
هوش مصنوعی: بر او افراد نزدیک و دور به سرعت آمدند و جنازهای را پیدا کردند که بر صلیب نواخته شده بود.
عنانها فرو بسته شد پیش و پس
ز پرطاس روسی نجنبید کس
هوش مصنوعی: زیر فرمان و کنترل شد همه چیز، نه کسی از جلو و نه کسی از عقب حرکتی کرد، به خاطر جدیت و سختگیری روسها.
چو لشگر شد از صبر کردن ستوه
برون رفت روسی چو یکباره کوه
هوش مصنوعی: زمانی که صبر به پایان رسید و تحمل از بین رفت، فردی مانند کوهی قوی و استوار به یکباره به میدان آمد.
ز خویشان قنطال کوپال نام
گو پیلتن کرد بر وی خرام
هوش مصنوعی: از میان خویشاوندان، کسی به نام قنطال که چهرهاش زیبا مانند یک قهرمان است، با آرامش و وقار بر او میگذرد.
دو شمشیر زن درهم آویختند
ز هر سوی شمشیری انگیختند
هوش مصنوعی: دو شمشیرزن به هم نزدیک شدند و از هر طرف شمشیری را به سوی هم بلند کردند.
سرانجام کوشش زریوند گُرد
به یک زخم، جانِ ستیزنده برد
هوش مصنوعی: در نهایت تلاش و مبارزهی زریوند، به یک ضربه او را از پا درآورد و جانش را گرفت.
چنین تا ز روسان گردنگرای
درآورد هفتاد تن را ز پای
هوش مصنوعی: به همین شکل، از بین مردان روس، هفتاد نفر را به زمین زد و به زیر آورد.
برآشفت قنطال از آن شیر تند
که پای سپه دید ازان کار کند
هوش مصنوعی: قنطال از دیدن شیر تند و شجاع که پای سپاه را مشاهده کرد، به شدت ناراحت و مضطرب شد و دچار آشفتگی شد.
بپوشید جوشن برافراخت ترگ
چو سروی که تیغش بود بار و برگ
هوش مصنوعی: زرهای به تن کنید و استوار و مقاوم بایستید، مانند سرو که تیغ و شاخههایش به هم پیوستهاند.
درآمد به زین چون یکی اژدها
سر بارگی کرد بر وی رها
هوش مصنوعی: وقتی که بر زین سوار شد، مانند یک اژدها سرکشی کرد و بر او تاخت.
زریوند چون دید کامد هژبر
بغرید مانند غرنده ابر
هوش مصنوعی: زریوند وقتی دید که هژبر (شیر) نزدیک شده، مانند ابر خروشان و رعدآسا بغرید.
کشیدند بر یکدگر تیغ تیز
ز گرمی شده چون فلک گرمخیز
هوش مصنوعی: آنها تیغهای تیز را بر روی یکدیگر کشیدند، همانطور که آسمان به خاطر گرما داغ میشود و جابهجا میکند.
دو پره چو پرگار مرکز نورد
یکی دیر جنبش یکی زود گرد
هوش مصنوعی: دو پره مانند پرگار، یکی در حال چرخش آرام و دیگری سریع در حال گردیدن است.
بسی گرد بر گرد تاختند
بسی زخم چون آتش انداختند
هوش مصنوعی: بسیاری به دور هم جمع شدند و با سرعت حرکت کردند و زخمهایی بر جا گذاشتند که همچون آتش سوزاننده بودند.
نمیشد یکی بر یکی کامگار
ز پیشین درآمد به شب کارزار
هوش مصنوعی: در شب جنگ، هیچکس نمیتوانست از پیشرفت دیگری خبر دهد یا به او کمک کند.
هم آخر یکی تیغ زد شاه روس
بر آن مرد آراستهٔ چون عروس
هوش مصنوعی: در نهایت، شاه روس به آن مرد زیبا و آراسته مانند عروس ضربهای زد.
درآوردش از زین زر سوی خاک
برآورد از آن شیر شرزه هلاک
هوش مصنوعی: او را از زین زرینش پایین آورد و به خاک انداخت، همان شیری که قدرتمند و خطرناک بود به هلاکت رسید.
کشنده چو بر خصم خود کام یافت
به شادی سوی لشگر خود شتافت
هوش مصنوعی: وقتی قاتل بر دشمن خود پیروز شد، با شادی به سوی سپاه خود رفت.
جهاندار ازان کار شد تنگدل
که سالار گیلی درآمد به گل
هوش مصنوعی: پادشاه به خاطر این موضوع ناراحت و دلشکسته شد که فرمانده گیلانی در میان گلها و زیباییها حاضر شده است.
بفرمود بر ساختن کار او
به شرطی که باشد سزاوار او
هوش مصنوعی: او دستور داد که کار او ساخته شود به این شرط که شایستهی او باشد.