بخش ۴۹ - جنگ اول اسکندر با روسیان
بیا ساقی آن زیبق تافته
به شنگرف کاری عمل یافته
بده تا در ایوان بارش برم
چو شنگرف سوده به کارش برم
ببار ای جهاندیده دهقان پیر
سخنهای پروردهٔ دلپذیر
که چون خسرو از چین درآمد به روس
کجا بردش این سبز خنگ شموس
دگر باره چرخش چه بازی نمود
جهانش چه نیرنگ سازی نمود
گزارندهٔ صراف گوهر فروش
سخن را به گوهر برآمود گوش
که رومی چو آشفتن روس دید
جهان را چو پر کنده طاوس دید
شب تیره پهلو به بستر نبرد
به طالع پژوهی ستاره شمرد
زمین فرش سیفور چون درنوشت
برآورد سر صبح با تیغ و طشت
بدان تیغ کز طشت بنمود تاب
سرافکندهٔ تیغ گشت آفتاب
برون آمد از پردهٔ تیره میغ
ز هر تیغ کوهی یکی کوه تیغ
دو لشگر نگویم دو دریای خون
به بسیاری از آب دریا فزون
به تدبیر خون ریختن تاختند
به هم تیغ و رایت برافراختند
به عرض دومیدان در آن تنگجای
فشردند چون کوه پولاد پای
در آن معرکه عارض رزمگاه
برآراست لشگر به فرمان شاه
ز پولاد پوشان الماس تیغ
به خورشید روشن درآورد میغ
جداگانه از موکب هر گروه
حصاری برآورد مانند کوه
دوالی و گردان ایران زمین
سوی میمنه گرم کردند کین
قدر خان و فغفوریان یکسره
علم برکشیدند بر میسره
جناح از خدنگ غلامان خاص
زده پره بر گشتن بی قصاص
به پیش اندرون پیل پولاد پوش
پس او دلیران تندر خروش
شه پیلتن با هزاران امید
کمر بسته بر پشت پیل سپید
ز دیگر طرف سرخ رویان روس
فروزنده چون قبله گاه مجوس
به خزرانیان راست آراسته
ز چپ بانگ پرطاس برخاسته
الانی ز پس ایسوی بر جناح
سر انداختن کرده بر خود مباح
به قلب اندرون روسی کینه جوی
ز مهر سکندر شده سینه شوی
سپاه از دو جانب صف آراسته
زمین آسمانوار برخاسته
دراهای روسی درآمد به جوش
چو هندوی بیمار برزد خروش
غریویدن کوس گردون شکاف
زمین را برافکند پیچش به ناف
همان نای ترکی برآورده شور
به بازوی ترکان درآورده زور
صهیل زمین سنبهٔ تازیان
به ماهی رسانده زمین را زیان
لگد کوبه گُرزهٔ هفت جوش
برآورده از گاو گردون خروش
بلارک به گاورسه نقره گون
ز نقره برآورده گاورس گون
خدنگ سه پر کرده ز آهن گذار
چو مرغ دو پر بر سر مرغزار
ز نیزه نیستان شده روی خاک
ز کوپالها کوه گشته مغاک
سنان بر سر موی بازی کنان
به خون روی دشمن نمازی کنان
ز غریدن شیر در چرم گرگ
شده فتنه خرد را سر بزرگ
سنان چشمهٔ خون گشاده ز سنگ
بر او رسته صد بیشه تیر خدنگ
خدنگی همه سرخ گل بار او
گلی خون تراویده از خار او
نهنگان شمشیر جوشن گداز
به گردنکشی کرده گردن دراز
گشاده بخار از تن کوه درز
زمین را فتاده بر اندام لرز
ز غوغا بر آوردن خیل روس
تکاور شده زیر شیران شموس
نیرزید با کمترین روسیی
فلاطونی آنجا فلاطوسیی
همان رومی رایت افراخته
ز هندی در آب آتش انداخته
گلوی هوا درکشید ای شگفت
به ضیق النفس کام گیتی گرفت
نه پوینده را بر زمین پای بود
نه پرنده را در هوا جای بود
ز روسی برون شد به آوردگاه
یکی شیر پرطاس روبه کلاه
چو کوهی روان گشته بر پشت باد
عجب بین که بر باد کوه ایستاد
مبارز طلب کرد و جولان نمود
به نام آوری خویشتن را ستود
که پرطاسیان را درین خام چرم
به پرطاسی من شود پشت گرم
چو تندی کنم تندری گوهرم
چو آیم به رزم اژدها پیکرم
پلنگان درم بر سر کوهسار
نهنگان خورم بر لب جویبار
چو شیران به پرخاش خو کردهام
نه چون روبهان دنبه پروردهام
درشتم به چنگال و سختم به زور
به خامی درم پهلوی نره گور
همهٔ خون خامست نوشیدنم
همهٔ چرم خامست پوشیدنم
سنانم ز پهلو درآید به ناف
دروغی نمیگویم اینک مصاف
بیائید یک لشگر از چین و روم
که آتش فروزنده گردد ز موم
مبخشاد یزدان بر آن رهنمون
که بخشایش آرد به من بر بخون
ز قلب ملک پیش آن تند مار
برون رفت جوشنوری نیزهوار
به پرخاش کردن گشادند چنگ
در آن پویه کردند لختی درنگ
ز شمشیر پرطاسی خشمناک
جوانمرد رومی درآمد به خاک
دگر رومیی رفت و هم خاک دید
که پرطاس را بخت چالاک دید
ملک زادهای بود هندی به نام
بسی سر بریده به هندی حسام
بران گرگ درنده چون شیر مست
بر آشفت پولاد هندی بدست
بسی حمله کردند دست آزمای
سر بخت کس درنیامد ز پای
ملک زاده هندی چو شد سخت کوش
برآورد شمشیر هندی به دوش
چنان راند برنده الماس را
که سر در سم افکند پرطاس را
ز روسی یکی شیر شوریده سر
به گردن در آورده روسی سپر
درآمد به ناورد چالش کنان
به خون مخالف سگالش کنان
ز هندی چنان هندیی خورد باز
که روسی سپر گشت ازو بینیاز
همان روسی دیگر آمد به خشم
هم افتاد تا برهم افتاد چشم
چنین چند را کشت تا نیمروز
چو آهوی پی کرده را تند یوز
فرو بست ازو روسیان را نفس
نیامد دگر سوی پیگار کس
به آرامگه تافت هندی عنان
به خون و خوی آلوده سر تا میان
ملک چون چنان دید بنواختش
سزاوار خود خلعتی ساختش
فرود آمدند از دو جانب سپاه
یزکها نشاندند بر پاسگاه
بخش ۴۸ - رسیدن اسکندر به کشور روس: بیا ساقی آن بکر پوشیده رویبخش ۵۰ - جنگ دوم اسکندر با روسیان: دگر روز کاین ساقی صبحخیز
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا ساقی آن زیبق تافته
به شنگرف کاری عمل یافته
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، آن نوشیدنی خوش رنگ و زیبا را که با زعفران آمیخته شده است، برای ما بیاور که به خوبی آماده شده است.
بده تا در ایوان بارش برم
چو شنگرف سوده به کارش برم
هوش مصنوعی: بده تا در ایوان بمانم و مانند رنگ شنگرف، که در کارش به خوبی استفاده میشود، به کار خود بپردازم.
ببار ای جهاندیده دهقان پیر
سخنهای پروردهٔ دلپذیر
هوش مصنوعی: ای کشاورز سال خورده و با تجربه، بگذار سخنان زیبایی که در دل داشتی به زبان بیانی برسانی.
که چون خسرو از چین درآمد به روس
کجا بردش این سبز خنگ شموس
هوش مصنوعی: وقتی خسرو از چین خارج شد و به روسیه رفت، این نور سبز و با طراوت کجا او را به همراهی برد؟
دگر باره چرخش چه بازی نمود
جهانش چه نیرنگ سازی نمود
هوش مصنوعی: جهان دوباره تغییراتی را نشان داد و به نوعی بازیگری و نیرنگی را به نمایش گذاشت.
گزارندهٔ صراف گوهر فروش
سخن را به گوهر برآمود گوش
هوش مصنوعی: بیشتر توجه به سخنان ارزشمند و زیبا، مانند توجه به جواهرات قیمتی است. افرادی که توانایی معامله و گفتگو دارند، میتوانند کلامی ارزشمند و ماندگار را به تماشا بگذارند.
که رومی چو آشفتن روس دید
جهان را چو پر کنده طاوس دید
هوش مصنوعی: زمانی که رومی، روس را در حال آشفتگی و سردرگمی مشاهده کرد، به نظرش دنیا مانند پرهای باز شده طاووس نمایان شد.
شب تیره پهلو به بستر نبرد
به طالع پژوهی ستاره شمرد
هوش مصنوعی: در شب تاریک، در کنار میدان جنگ، به آسمان نگاه میکند و ستارهها را میشمارد تا شانس و سرنوشت خود را بررسی کند.
زمین فرش سیفور چون درنوشت
برآورد سر صبح با تیغ و طشت
هوش مصنوعی: زمین مانند فرش سیاه و سفید است که با طلوع صبح، همچون تیغ و طشت، خود را نمایان میسازد.
بدان تیغ کز طشت بنمود تاب
سرافکندهٔ تیغ گشت آفتاب
هوش مصنوعی: بدان که آن تیری که در طشت سطوح میدرخشد، مانند آفتاب است که از سرافرازی و زیبایی خود میتابد.
برون آمد از پردهٔ تیره میغ
ز هر تیغ کوهی یکی کوه تیغ
هوش مصنوعی: از میان ابرهای تاریک، برمیآید چهرهای که مثل هر قله کوهی، تیزی و برندگی دارد.
دو لشگر نگویم دو دریای خون
به بسیاری از آب دریا فزون
هوش مصنوعی: دو گروه را نمیگویم بلکه دو دریای خون را بیان میکنم که از مقدار آب دریا نیز بسیار بیشتر است.
به تدبیر خون ریختن تاختند
به هم تیغ و رایت برافراختند
هوش مصنوعی: به خاطر نقشهای که داشتند، برای جنگ به هم حمله کردند و شمشیرها را بالا بردند.
به عرض دومیدان در آن تنگجای
فشردند چون کوه پولاد پای
هوش مصنوعی: در میدان تنگی که شلوغی و فشار زیادی وجود دارد، مردم مانند کوهی از فولاد محکم و استوار ایستادهاند.
در آن معرکه عارض رزمگاه
برآراست لشگر به فرمان شاه
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، رزمندگان به دستور پادشاه آماده شدند.
ز پولاد پوشان الماس تیغ
به خورشید روشن درآورد میغ
هوش مصنوعی: شخصی با زرهای سخت مانند پولاد، شمشیری از الماس به دست دارد که همچون نور خورشید درخشان است.
جداگانه از موکب هر گروه
حصاری برآورد مانند کوه
هوش مصنوعی: هر گروهی به تنهایی دیواری برپا کرد که شبیه به کوه است.
دوالی و گردان ایران زمین
سوی میمنه گرم کردند کین
هوش مصنوعی: دو لشکر به سوی سمت راست ایران حرکت کردند تا جنگی به پا کنند.
قدر خان و فغفوریان یکسره
علم برکشیدند بر میسره
هوش مصنوعی: مقدار قدر و منزلت خان و فغفوریان را بهطور کامل بالا بردند و بر روی میدان جنگ به نمایش گذاشتند.
جناح از خدنگ غلامان خاص
زده پره بر گشتن بی قصاص
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در این شعر به موضوع انتقام و عدم قصاص اشاره شده است. گویا صحبت از این است که با وجود پیشرفت و قدرتی که ممکن است به دست آید، همچنان نمیتوان به راحتی از عواقب گذشته رهایی یافت و باید با تبعات اعمال زندگی کرد. این مفهوم میتواند به نوعی به احساس ناتوانی در برابر تقدیر یا سرنوشت اشاره داشته باشد.
به پیش اندرون پیل پولاد پوش
پس او دلیران تندر خروش
هوش مصنوعی: پیش از آنکه شیران دلیر به میدان بیایند، گروهی از جنگجویان با زرههای آهنین در حرکتند و آماده نبرد هستند.
شه پیلتن با هزاران امید
کمر بسته بر پشت پیل سپید
هوش مصنوعی: شاه جنگجو با آرزوهای فراوان، تجهیزاتش را بر تن کرده و بر پشت فیل سپید نشسته است.
ز دیگر طرف سرخ رویان روس
فروزنده چون قبله گاه مجوس
هوش مصنوعی: در سمت دیگر، چهرههای زیبا و سرخ، مانند آتشگاه مجوس درخشان و نورانی هستند.
به خزرانیان راست آراسته
ز چپ بانگ پرطاس برخاسته
هوش مصنوعی: مردمی که در سمت راست دریا هستند، به خوبی آماده و آراستهاند، در حالی که از سمت چپ صدای طوفان و خطر به گوش میرسد.
الانی ز پس ایسوی بر جناح
سر انداختن کرده بر خود مباح
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی به طور ناگهانی یا بدون توجه به محدودیتها و قوانین، خود را با حالتی خاص نشان میدهد. او در حالتی است که میخواهد نظر دیگران را به خود جلب کند و به نوعی خود را آزاد و مجاز احساس میکند.
به قلب اندرون روسی کینه جوی
ز مهر سکندر شده سینه شوی
هوش مصنوعی: وقتی کسی در درون خود کینه و حسد داشته باشد، محبت او نسبت به دیگران به سینهاش فشار میآورد و او را رنج میدهد.
سپاه از دو جانب صف آراسته
زمین آسمانوار برخاسته
هوش مصنوعی: نظامیان از دو سو آماده نبرد شدهاند و مثل آسمان که وسیع و بلند است، به خوبی سازماندهی شدهاند.
دراهای روسی درآمد به جوش
چو هندوی بیمار برزد خروش
هوش مصنوعی: درهای روسیه به شدت و با شدت خاصی واکنش نشان دادند، درست مثل یک هندو بیمار که ناگهان فریاد میزند.
غریویدن کوس گردون شکاف
زمین را برافکند پیچش به ناف
هوش مصنوعی: صدای نعرهزنی آسمان زمین را میشکافد و چرخش آن را در قید و بند میآورد.
همان نای ترکی برآورده شور
به بازوی ترکان درآورده زور
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف موسیقی و تأثیر آن بر احساسات و روحیه میپردازد. نای ترکی به عنوان یک ساز موسیقی، شور و هیجان خاصی را به ارمغان میآورد و این شور به نحوی در بازوهای نیرومند ترکان نشان داده میشود. در واقع، این زیبا بودن موسیقی و قدرت بدن در هم آمیخته است و احساسات و نیروی روحی را با هم ترکیب میکند.
صهیل زمین سنبهٔ تازیان
به ماهی رسانده زمین را زیان
هوش مصنوعی: صدای اسب، نشانگر نژاد تازیان، زمین را به سمت آسیب و خسارت سوق داده است.
لگد کوبه گُرزهٔ هفت جوش
برآورده از گاو گردون خروش
هوش مصنوعی: صدای کوبنده و پر قدرت در جلد گوریزی که از راه هفت جوش میتازد، حکایت از شور و هیجان دارد. این تصویر به دستاندرکاران زندگی و پویایی دنیای ما اشاره دارد.
بلارک به گاورسه نقره گون
ز نقره برآورده گاورس گون
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویر زیبایی از ماه و تاثیر آن بر فضای شب اشاره دارد. "بلارک" نماد تاریکی شب است که با درخشش نقرهای ماه روشن میشود. به بیان دیگر، زیبایی و روشنی ماه شب را روشنتر کرده و تبدیل به یک منظره دلانگیز میشود.
خدنگ سه پر کرده ز آهن گذار
چو مرغ دو پر بر سر مرغزار
هوش مصنوعی: تیری با سه پر از آهن ساخته شده است، مانند پرندهای با دو بال که بر فراز دشت پرواز میکند.
ز نیزه نیستان شده روی خاک
ز کوپالها کوه گشته مغاک
هوش مصنوعی: از نیستان، سر نیزهها بر زمین افتاده و کوهی از خاک به وجود آمده که مانند گودالی عمیق به نظر میرسد.
سنان بر سر موی بازی کنان
به خون روی دشمن نمازی کنان
هوش مصنوعی: نیزه بر سرِ موی بازیکنان، به خونِ دشمننمازی میکند.
ز غریدن شیر در چرم گرگ
شده فتنه خرد را سر بزرگ
هوش مصنوعی: وقتی شیر در چرم گرگ خروشی سر میدهد، این نشاندهندهی بروز یک آشفتگی یا بحران جدی در جامعه است. در واقع، این صدا میتواند به عنوان هشداری برای خرد و عقلانیت در برابر مشکلات بزرگتر تلقی شود.
سنان چشمهٔ خون گشاده ز سنگ
بر او رسته صد بیشه تیر خدنگ
هوش مصنوعی: تیری که از سنگ بیرون آمده، مانند چشمهٔ خون جاری است و از آن هزاران درخت تیر و ترکش به سمت او رسته است.
خدنگی همه سرخ گل بار او
گلی خون تراویده از خار او
هوش مصنوعی: خدنگی که به گلهای سرخ میزند، نشاندهندهی گلهایی است که از خاری خونین رنج میبرند.
نهنگان شمشیر جوشن گداز
به گردنکشی کرده گردن دراز
هوش مصنوعی: نهنگها که با قدرت و جثه بزرگ خود به مانند شمشیری کشنده و قوی هستند، با گردن کشیدن و خود را نشان دادن از عظمت و قدرت خود میگویند.
گشاده بخار از تن کوه درز
زمین را فتاده بر اندام لرز
هوش مصنوعی: بخار از بدنه کوه به بیرون منتشر میشود و درزهای زمین را میپوشاند، در حالی که لرزش و نوسان در این فرآیند وجود دارد.
ز غوغا بر آوردن خیل روس
تکاور شده زیر شیران شموس
هوش مصنوعی: در میان هیاهو و شلوغی، گروهی از رزمندگان شجاع و دلاور به زیر سایه شیران بزرگ و قدرتمند رفتند.
نیرزید با کمترین روسیی
فلاطونی آنجا فلاطوسیی
هوش مصنوعی: در آن مکان حتی با کمترین ناپاکیها نیز، مانند فضیلتهای بزرگ فلسفی، روح انسان نمیتواند دچار افول و سقوط شود.
همان رومی رایت افراخته
ز هندی در آب آتش انداخته
هوش مصنوعی: رومی که پرچمش برافراشته است، از هندی عصبانی شده و در آتش خشمش فرو رفته است.
گلوی هوا درکشید ای شگفت
به ضیق النفس کام گیتی گرفت
هوش مصنوعی: هوا را به تنگی میگیرد، چه شگفتانگیز! و در این حال، زندگی دنیا را با دشواری میچشند.
نه پوینده را بر زمین پای بود
نه پرنده را در هوا جای بود
هوش مصنوعی: نه کسی که در زمین حرکت میکند، جایی برای ایستادن دارد و نه پرندهای که در آسمان پرواز میکند، جایی برای نشستن دارد.
ز روسی برون شد به آوردگاه
یکی شیر پرطاس روبه کلاه
هوش مصنوعی: از سرزمین روسیه، یکی شیر بیپشم و بدون مو به میدان نبرد آمد که کلاهی بر سر داشت.
چو کوهی روان گشته بر پشت باد
عجب بین که بر باد کوه ایستاد
هوش مصنوعی: مانند کوهی که بر روی باد حرکت میکند، شگفتانگیز است که کوه چگونه بر باد ایستاده است.
مبارز طلب کرد و جولان نمود
به نام آوری خویشتن را ستود
هوش مصنوعی: شخصی برای مبارزه دعوت کرد و در میدان نبرد ظاهر شد تا نام و اعتبار خود را به اثبات برساند.
که پرطاسیان را درین خام چرم
به پرطاسی من شود پشت گرم
هوش مصنوعی: این بیت به این بیان میپردازد که افرادی که دچار بیمویی یا پرطاسی هستند، در این دنیا با استفاده از پوست خام به نوعی احساس آرامش و امنیت میکنند. به نوعی میتوان گفت که این موضوع نشاندهندهی تلاش انسانها برای پیدا کردن راحتی و آسایش در شرایط مختلف زندگی است.
چو تندی کنم تندری گوهرم
چو آیم به رزم اژدها پیکرم
هوش مصنوعی: هرگاه با شجاعت و تندی به میدان میروم، همچون جواهر درخشان میدرخشم و وقتی به جنگ با دشمنان میروم، همچون جسمی خدایی و قوی هستم.
پلنگان درم بر سر کوهسار
نهنگان خورم بر لب جویبار
هوش مصنوعی: در دامنههای کوه، پلنگها در حال جولان هستند و در کنار جویبار، نهنگها در حال نوشیدن آب هستند.
چو شیران به پرخاش خو کردهام
نه چون روبهان دنبه پروردهام
هوش مصنوعی: من مانند شیران به شجاعت و جنگجویی عادت کردهام، نه مثل روباهها که تنها به زندگی آسان و تنآسانی عادت کرده باشند.
درشتم به چنگال و سختم به زور
به خامی درم پهلوی نره گور
هوش مصنوعی: با قاطعیت و سختی به دنبال هدفم هستم، حتی اگر در آغاز کار، تجربیات کافی نداشته باشم.
همهٔ خون خامست نوشیدنم
همهٔ چرم خامست پوشیدنم
هوش مصنوعی: تمام آنچه که مینوشم هنوز به طور کامل آماده نشده است و هر چیزی که میپوشم هنوز خام و ناپخته است.
سنانم ز پهلو درآید به ناف
دروغی نمیگویم اینک مصاف
هوش مصنوعی: تیرکشیدنم از پهلو نشان میدهد که به سمت دشمن آمادهام، و در این لحظه واقعاً آماده نبرد هستم و سخن نادرستی نمیگویم.
بیائید یک لشگر از چین و روم
که آتش فروزنده گردد ز موم
هوش مصنوعی: بیایید با هم یک نیروی بزرگ از چین و روم جمع کنیم تا آتش پرتوانی را به راه بیندازیم که همه چیز را تحت تأثیر قرار دهد.
مبخشاد یزدان بر آن رهنمون
که بخشایش آرد به من بر بخون
هوش مصنوعی: خداوند کسانی را که دیگران را راهنمایی میکنند، میبخشد؛ زیرا این افراد میتوانند نعمت بخشش را به من نیز عطا کنند، حتی اگر در شرایط سختی باشم.
ز قلب ملک پیش آن تند مار
برون رفت جوشنوری نیزهوار
هوش مصنوعی: از دل پادشاه، ترس و دلهرهای فرار کرد، مانند زرهای که مانند نیزهای تیز و برنده است.
به پرخاش کردن گشادند چنگ
در آن پویه کردند لختی درنگ
هوش مصنوعی: آنها به جدال و خشم پرداخته و در این حال، لحظهای توقف کردند.
ز شمشیر پرطاسی خشمناک
جوانمرد رومی درآمد به خاک
هوش مصنوعی: جوانمرد رومی با شمشیری که سر آن تیغی بلند و تیز داشت، به شدت و خشم به میدان آمد و بر زمین فرود آمد.
دگر رومیی رفت و هم خاک دید
که پرطاس را بخت چالاک دید
هوش مصنوعی: یک رومی دیگر رفت و شاهد بود که سرنوشت و شانس خوشی به سراغ مردی آمده است که در شرایط دشواری قرار دارد.
ملک زادهای بود هندی به نام
بسی سر بریده به هندی حسام
هوش مصنوعی: یک پسر از خانوادهای سلطنتی هندی به نام بسی وجود داشت که شمشیری به نام حسام داشت و به خاطر او سرهای زیادی بریده شده بود.
بران گرگ درنده چون شیر مست
بر آشفت پولاد هندی بدست
هوش مصنوعی: یک گرگ درنده مانند شیر شجاع و پرقدرت خشمگین شده است و با قدرتی مثالزدنی که بر اثر آتش خشمش است، در دستش پولاد هندی را میفشارد.
بسی حمله کردند دست آزمای
سر بخت کس درنیامد ز پای
هوش مصنوعی: بسیاری به جنگ و حمله پرداختند، اما هیچکس نتوانست سرنوشت خود را عوض کند و از مشکلات بردارد.
ملک زاده هندی چو شد سخت کوش
برآورد شمشیر هندی به دوش
هوش مصنوعی: یک شاهزاده هندی وقتی که مصمم و کوشنده شد، شمشیر هندی را بر دوش گذاشت.
چنان راند برنده الماس را
که سر در سم افکند پرطاس را
هوش مصنوعی: چنان لطمهای به الماس زد که سر رقیب را به خاک انداخت.
ز روسی یکی شیر شوریده سر
به گردن در آورده روسی سپر
هوش مصنوعی: یک شیر دیوانه از سرزمین روسیه، سپری به گردن انداخته است.
درآمد به ناورد چالش کنان
به خون مخالف سگالش کنان
هوش مصنوعی: نفس خود را به چالش بکش و با تمام قدرت در مقابل دشواریها و مخالفان بایست.
ز هندی چنان هندیی خورد باز
که روسی سپر گشت ازو بینیاز
هوش مصنوعی: هندی به قدری قوی شده است که غیرت و شجاعت روسیها را به چالش کشیده و آنها را به حالت دفاعی واداشته است.
همان روسی دیگر آمد به خشم
هم افتاد تا برهم افتاد چشم
هوش مصنوعی: دوستی دیگر از روسیه آمد و به شدت ناراحت و عصبانی بود تا اینکه در نهایت با دیدن او، من هم تحت تأثیر قرار گرفتم و نگاهم به او خیره شد.
چنین چند را کشت تا نیمروز
چو آهوی پی کرده را تند یوز
هوش مصنوعی: چندین موجود را در میانه روز به همین سرعت کشت، مانند آهویی که در حال فرار از یوزی تندرو باشد.
فرو بست ازو روسیان را نفس
نیامد دگر سوی پیگار کس
هوش مصنوعی: اکنون دیگر کسی نتوانست نفس بکشد؛ گویی روسها از او جدا شدند و هیچ کس نمیتواند به سوی او برگردد.
به آرامگه تافت هندی عنان
به خون و خوی آلوده سر تا میان
هوش مصنوعی: در آرامشگاه خود، چگونگی رفتار و وضعیت هندی را میبینم که با خون و وابستگیهای خویش درگیر شده است.
ملک چون چنان دید بنواختش
سزاوار خود خلعتی ساختش
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه این را دید، او را به خاطر شایستگیاش مورد محبت قرار داد و لباس مخصوصی به او اهدا کرد.
فرود آمدند از دو جانب سپاه
یزکها نشاندند بر پاسگاه
هوش مصنوعی: دو طرف سپاه یزکها فرود آمدند و بر جایگاه مستقر شدند.