گنجور

بخش ۴۸ - رسیدن اسکندر به کشور روس

بیا ساقی آن بکر پوشیده روی
به من ده گرش هست پروای شوی
کنم دست شوئی به پاک از پلید
به بکر این چنین دست باید کشید
دگر باره بلبل به باغ آمدست
پری پیش روشن چراغ آمدست
خیال پری پیکری می‌کند
مرا چون خیال پری می‌کند
ازین کان تاریک اهریمنی
گهر بین که آرم بدین روشنی
هزار آفرین باد بر زیرکان
که روشن زر آرند ازین تیره کان
گزارندهٔ شرح آن مرزبان
گزارش چنین آورد بر زبان
که چون شاه عالم به دانای روم
بفرمود تا سازد از سنگ موم
به پیروزی آن نقش در خواسته
چو پیروزه نقشی شد آراسته
ز خوبی چنان ساختش نقش بند
که بربست بر نقش ترکان پرند
چو پیکر برانگیخت پیکر نمای
شه از پیش پیکر تهی کرد جای
به هر جا که می‌رفت می‌ریخت گنج
به امید راحت همی برد رنج
به هر هفته‌ای منزلی چند راند
به هر منزلی هفته‌ای چند ماند
چو منزل در آمد به بدخواه تنگ
هژیران به کین تیز آرند چنگ
فراخی گهی بود نزدیک آب
فرود آمد آنجابه هنگام خواب
در آن مرغزار از ملک تا سپاه
برآسوده گشتند از آسیب راه
چو انجم برآراست لشگر گهی
کشیده به گردون درو درگهی
جهان را ز رایت چو طاوس کرد
سراپرده را در سوی روس کرد
به روسی خبر شد که دارای روم
درآورد لشگر بدان مرز و بوم
سپاهی که اندیشه را پی کند
چو کوهه زند کوه ازو خوی کند
دلیران شمشیر زن بی شمار
به مردم گزائی چو پیچنده مار
کمند افکنانی که چون تند شیر
درارند سرهای پیلان به زیر
غلامان چینی که در دار و گیر
ز موئی جهانند صد چوبهٔ تیر
سکندر نه تند اژدهائیست این
جهانرا ستمگر بلائیست این
نه لشگر یکی کوه با او روان
که در زیر او شد زمین ناتوان
ز پیلان دو صد پیل پولاد پوش
که آرند خون زمین را به جوش
یکی دشت بر پیل و بر پیلتن
همه کشور آشوب و لشگر شکن
چو قنطال روسی که سالار بود
شد آگه که گردون بدین کار بود
یکی لشگر انگیخت از هفت روس
به کردار هر هفت کرده عروس
ز برطاس و آلان و خزران گروه
برانگیخت سیلی چو دریا و کوه
ز ایسو زمین تا به خفچاق دشت
زمین را به تیغ و زره در نوشت
سپاهی نه چندان که لشگر شناس
به اندازهٔ آن رساند قیاس
چو عارض شمرد آنچه در پیش بود
ز نهصد هزارش عدد بیش بود
فرود آمدند از سر راه دور
دو فرسنگی از لشگر شاه دور
به لشگر چنین گفت قنطال روس
که مردافکنان را چه باک از عروس
چنین لشگر خوب نادیده رنج
همه سر بسر کاروانهای گنج
کجا پای دارند با روسیان
چنین نازنینان و ناموسیان
همه گوهرین ساز و زرین ستام
بلورین طبق بلکه بی جاده جام
همه کارشان شرب و مالشگری
نگشته شبی گرد چالشگری
شبانگه به بوی خوش انگیختن
سحرگه به شربت برآمیختن
جگر خوردن آیین روسان بود
می‌و نقل کار عروسان بود
ز رومی و چینی نیاید نبرد
همه خز و دیبا بود سرخ و زرد
خدا داد ما را چنین دستگاه
خدا داده را چون توان بست راه
اگر دیدمی این غنیمت به خواب
دهانم شدی زین حلاوت پر آب
یکی نیست در جملهٔ بی تاج زر
به دریا نیابیم چندین گهر
گر این دستگه را به دست آوریم
براقلیم عالم شکست آوریم
جهان را بگیریم و شاهی کنیم
همه ساله صاحب کلاهی کنیم
پس آنکه فرس راند بالای کوه
تنی چند با او شده هم‌گروه
به انگشت بنمود کانک ز دور
جهان در جهان نازنینند و حور
درو درگه از گوهر و گنج پر
به جای سنان و زره لعل و در
همه زین زرین یاقوت کار
کفن پوشهای جواهر نگار
کلاه مرصع برافراشته
قبا تا کف پای بگذاشته
همه فرش دیبا و شعر و حریر
نه در دست نیزه نه در جعبهٔ تیر
همه عنبرین دار و خلخال پوش
سر زلف پیچیده بالای گوش
سراپای در زیور خسروی
نه پای رونده نه دست قوی
بدان سست پایان پیچیده دست
سکندر چه لشگر تواند شکست
گر افتد بر ایشان سر سوزنی
دهن را گشایند چون روزنی
به تاریخ و تقویم جنگ آورند
مهی در حسابی درنگ آورند
نه آن لشگرند این که روز نبرد
ز خسته کلوخی برآرند گرد
چو ما حمله سازیم یکره ز جای
به یک حملهٔ ما ندارند پای
چو روسان سختی کش سخت مغز
فریبی شنیدند از اینگونه نغز
کشیدند سرها که تا زنده‌ایم
بدین عهد و پیمان سرافکنده‌ایم
بکوشیم کوشیدنی چون نهنگ
نمانیم ازین گلستان بوی و رنگ
بر اعدای دولت شبیخون کنیم
به نوک سنان خاره را خون کنیم
چو دست از سنان سوی خنجر کشیم
بداندیش را دام در سر کشیم
چو روسی سپه را دلی گرم دید
ز نیروی خود کوه را نرم دید
به لشگرگه آمد به تدبیر جنگ
ز دل برد زنگار و از تیغ زنگ
ز دیگر طرف شاه لشگر شکن
به تدبیر بنشست با انجمن
بزرگان لشگر همه گرد شاه
نشستند چون اختران گرد ماه
قدرخان ز چین گورخان از ختن
دپیس از مداین ولید از یمن
دوالی ز ابخاز و هندی ز ری
قباد صطخری ز خویشان کی
زریوند گیلی ز مازندران
نیال یل از کشور خاوران
بشک از خراسان و فوم از عراق
بریشاد از ارمن بدین اتفاق
ز یونان و افرنجه و مصرو شام
نه چندانکه بر گفت شاید به نام
جهاندار کرد از غم آزادشان
به دلگرمی امیدها دادشان
چنین گفت کین لشگر جنگجوی
به پیکار شیران نکردند خوی
به دزدی و سالوسی و رهزنی
نمایند مردی و مردافکنی
دو دستی ندیدند شمشیر کس
همان ناچخ و نیزه از پیش و پس
سلاحی و سازی ندارند چست
ز بی آلتان جنگ ناید درست
برهنه تنی چند را در مصاف
چه باشد بریدن ز سر تا به ناف
چو من تیغ گیرم بجنبم ز جای
فرو بندد البرز را دست و پای
من آن دور گیرم که دارای گرد
ز من جان همی برد و جان هم نبرد
به کیدی که با کید در ساختم
به پای خودش چون در انداختم
چو با لشگر فور کردم نبرد
ز مردانگی فور کافور خورد
کمانم چو بر زد به ابرو گره
شه چین کمانرا فرو کرد زه
هم از جنگ روسم نباشد شکوه
که بسیار سیلاب ریزد ز کوه
ز کوه خزر تا به دریای چین
همه ترک بر ترک بینم زمین
اگر چه نشد ترک با روم خویش
هم از رومشان کینه با روس بیش
به پیکان ترکان این مرحله
توان ریخت بر پای روس آبله
بسا زهر کو در تن آرد شکست
به زهری دگر بایدش باز بست
شنیدم که از گرگ روباه گیر
به بانگ سگان رست روباه پیر
دو گرگ جوان تخم کین کاشتند
پی روبه پیر برداشتند
دهی بود در وی سگانی بزرگ
همه تشنهٔ خون روباه و گرگ
یکی بانگ زد روبه چاره ساز
که بند از دهان سگان کرد باز
سگان ده آواز برداشتند
که روباه را گرگ پنداشتند
زبانگ سگان کامد از دوردست
رمیدند گرگان و روباه رست
سگالندهٔ کاردان وقت کار
ز دشمن به دشمن شود رستگار
اگر چه مرا با چنین برگ و ساز
به هم پشتی کس نیاید نیاز
در چاره بر چاره گر بسته نیست
همه کار با تیغ پیوسته نیست
سران سپه سر کشیدند پیش
که ریزیم در پای تو خون خویش
نبودیم ازین پیشتر سست کوش
کنون گرمتر زان براریم جوش
هم از بهر مردی هم از بهر مال
بکوشیم تا چون بود در جوال
سپه را چو دل داد خسرو بسی
که بیدل نیاید که باشد کسی
در اندیشه می‌بود تا وقت شام
که فردا چه برسازد از تیغ و جام
چو از تیرهٔ شب روز روشن نهفت
طلایه برون رفت و جاسوس خفت
نگهبان لشگر برون از قیاس
نشستند بر رهگذرهای پاس
شب تیره بی پاس نگذاشتند
ز شب تا سحر پاس می‌داشتند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا ساقی آن بکر پوشیده روی
به من ده گرش هست پروای شوی
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیا و آن دختر باحجاب را به من نشان بده، اگرچه ممکن است نگران این باشی که او به چه چیزی می‌پیوندد.
کنم دست شوئی به پاک از پلید
به بکر این چنین دست باید کشید
هوش مصنوعی: برای پاک شدن و رهایی از ناخالصی‌ها، باید از چیزهای ناپاک دوری کرد و به حالت پاکی و طهارت رسید.
دگر باره بلبل به باغ آمدست
پری پیش روشن چراغ آمدست
هوش مصنوعی: بلبل دوباره به باغ آمده و به همراه او پری در کنار چراغ روشن حاضر شده است.
خیال پری پیکری می‌کند
مرا چون خیال پری می‌کند
هوش مصنوعی: تصویر یک دختر زیبا و سبک‌بال در ذهنم پرورش می‌یابد، به گونه‌ای که این خیال باعث می‌شود احساس خاصی در من ایجاد شود، درست مانند تاثیرگذاری خود آن دختر.
ازین کان تاریک اهریمنی
گهر بین که آرم بدین روشنی
هوش مصنوعی: از این منبع تاریک و شیطانی، گوهر و جواهر را ببین که چگونه در این نور می‌درخشد.
هزار آفرین باد بر زیرکان
که روشن زر آرند ازین تیره کان
هوش مصنوعی: هزاران درود و ستایش بر افراد دانا و باهوش که از این شرایط دشوار و تاریک، نور و برکت به دست می‌آورند.
گزارندهٔ شرح آن مرزبان
گزارش چنین آورد بر زبان
هوش مصنوعی: راوی داستان گفت که آن حکمران ماجرا را به گونه‌ای تعریف کرد.
که چون شاه عالم به دانای روم
بفرمود تا سازد از سنگ موم
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه جهان به حکیم رومی فرمان داد تا از سنگ، موم بسازد.
به پیروزی آن نقش در خواسته
چو پیروزه نقشی شد آراسته
هوش مصنوعی: وقتی که نقشی به پیروزی می‌رسد، آن پیروزی به زیبایی و آراستگی ظاهر می‌شود.
ز خوبی چنان ساختش نقش بند
که بربست بر نقش ترکان پرند
هوش مصنوعی: از زیبایی او آنچنان برایش طراحی کرده‌اند که مانند پرنده‌ای بر روی نقش و نگار ترک‌ها نشسته است.
چو پیکر برانگیخت پیکر نمای
شه از پیش پیکر تهی کرد جای
هوش مصنوعی: وقتی که بدن به حرکت درآمده، سلطان که نمایان است، به پیش از آنکه وجودی داشته باشد، جا را خالی کرده است.
به هر جا که می‌رفت می‌ریخت گنج
به امید راحت همی برد رنج
هوش مصنوعی: او در هر مکان که می‌رفت، گنجینه‌ای از نعمت‌ها و ثروت‌ها را به دست می‌آورد و به امید رسیدن به آرامش، زحمات و سختی‌ها را تحمل می‌کرد.
به هر هفته‌ای منزلی چند راند
به هر منزلی هفته‌ای چند ماند
هوش مصنوعی: در هر هفته، به چند خانه سفر می‌کند و در هر خانه نیز چند هفته می‌ماند.
چو منزل در آمد به بدخواه تنگ
هژیران به کین تیز آرند چنگ
هوش مصنوعی: وقتی که به خانهٔ دشمنی وارد شویم، دشمنان با کینه و خشم، آمادهٔ حمله و تلافی می‌شوند.
فراخی گهی بود نزدیک آب
فرود آمد آنجابه هنگام خواب
هوش مصنوعی: گاهی اوقات فضایی وسیع و مناسب برای استراحت در نزدیکی آب وجود دارد و در آن زمان، انسان می‌تواند در آنجا بخوابد.
در آن مرغزار از ملک تا سپاه
برآسوده گشتند از آسیب راه
هوش مصنوعی: در آن دشت، از زمین تا آسمان، همه از خطر و آسیب راه آزاد شدند و در آرامش به سر می‌برند.
چو انجم برآراست لشگر گهی
کشیده به گردون درو درگهی
هوش مصنوعی: زمانی که ستاره‌ها در آسمان صف‌آرایی کنند، آن‌گاه لشکری در قله آسمان ظاهر می‌شود و در آنجا، جایی برای گرد هم آمدن ایجاد می‌شود.
جهان را ز رایت چو طاوس کرد
سراپرده را در سوی روس کرد
هوش مصنوعی: جهان را مانند پرچم طاووس زینت بخشید و خیمه ای را به سمت روسیه برپا کرد.
به روسی خبر شد که دارای روم
درآورد لشگر بدان مرز و بوم
هوش مصنوعی: خبر رسید که سردار روم، لشکری به آن مرز و بوم فرستاد.
سپاهی که اندیشه را پی کند
چو کوهه زند کوه ازو خوی کند
هوش مصنوعی: سربازی که به دنبال تفکر و اندیشه باشد، مانند کوهی می‌ماند که از درون خود کوه دیگری را به وجود می‌آورد.
دلیران شمشیر زن بی شمار
به مردم گزائی چو پیچنده مار
هوش مصنوعی: دلیران و شجاعان بسیاری هستند که با قدرت و skill خود، مانند ماری در حال پیچیدن به سمت مردم جلو می‌آیند.
کمند افکنانی که چون تند شیر
درارند سرهای پیلان به زیر
هوش مصنوعی: افرادی که دام می‌افکنند و به سرعت عمل می‌کنند؛ مانند شیرهایی که به سرعت به شکار می‌پردازند و باعث می‌شوند که فیل‌ها سرشان را پایین بیاورند.
غلامان چینی که در دار و گیر
ز موئی جهانند صد چوبهٔ تیر
هوش مصنوعی: چین‌دشمنان که در تنگنا و سختی هستند، از یک مو باریکتر به سادگی جان می‌دهند و صد تیر بر آن‌ها فرود می‌آید.
سکندر نه تند اژدهائیست این
جهانرا ستمگر بلائیست این
هوش مصنوعی: سکندر در اینجا نماد قدرت و سلطه است، اما در واقع این جهان به جای آنکه به زور و خشونت قائل باشد، دچار مشکلات و مصیبت‌هایی است که به نوعی می‌توان آنها را ستم و بلایای طبیعی یا اجتماعی دانست. در نتیجه، این جهان بیشتر تحت تأثیر بلایای مختلف و ظلمش است تا قدرت یک فرد خاص.
نه لشگر یکی کوه با او روان
که در زیر او شد زمین ناتوان
هوش مصنوعی: نه یک لشکر در کوه به راه است و نه نیرویی که زمین را ضعیف کرده باشد.
ز پیلان دو صد پیل پولاد پوش
که آرند خون زمین را به جوش
هوش مصنوعی: دوصد فیل بزرگ و قوی مانند پولاد وجود دارند که می‌توانند خون زمین را به جوش آورند.
یکی دشت بر پیل و بر پیلتن
همه کشور آشوب و لشگر شکن
هوش مصنوعی: در یک دشت وسیع، بر روی فیل و در کنار جنگجویانش، همه جا را آشوب و درگیری فراگرفته است.
چو قنطال روسی که سالار بود
شد آگه که گردون بدین کار بود
هوش مصنوعی: هنگامی که قنطال روسی متوجه شد که سرنوشت در این کار نقش دارد و از وضعیت آگاه شد.
یکی لشگر انگیخت از هفت روس
به کردار هر هفت کرده عروس
هوش مصنوعی: یک سپاه از هفت سرزمین به پا خاست که مانند هر هفت نفر در یک عروسی شاداب و پرنشاط بودند.
ز برطاس و آلان و خزران گروه
برانگیخت سیلی چو دریا و کوه
هوش مصنوعی: گروهی از سرزمین‌های برطاس، آلان و خزران به پا خواسته‌اند و مثل سیلی که از دریا و کوه به راه می‌افتد، به حرکت درآمده‌اند.
ز ایسو زمین تا به خفچاق دشت
زمین را به تیغ و زره در نوشت
هوش مصنوعی: از منطقه‌ای به نام ایسو تا دشت خفچاق، سرزمین با شمشیر و زره پوشیده شده است.
سپاهی نه چندان که لشگر شناس
به اندازهٔ آن رساند قیاس
هوش مصنوعی: سربازانی که به‌اندازه‌ای شناخت دارند که بتوانند لشکری را بسنجند، باید تعدادشان کم باشد.
چو عارض شمرد آنچه در پیش بود
ز نهصد هزارش عدد بیش بود
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی را اندازه‌گیری کردند، عددی که به دست آمد از نهصد هزار هم بیشتر بود.
فرود آمدند از سر راه دور
دو فرسنگی از لشگر شاه دور
هوش مصنوعی: دو سرباز از راه دور به فاصله‌ی دو فرسنگی از لشکر شاه پایین آمدند.
به لشگر چنین گفت قنطال روس
که مردافکنان را چه باک از عروس
هوش مصنوعی: قنطال روس به سربازانش گفت که مردان جنگی نباید از عروس نگران باشند، زیرا هیچ خطری از او متوجه شان نیست.
چنین لشگر خوب نادیده رنج
همه سر بسر کاروانهای گنج
هوش مصنوعی: این لشکر خوب و نادیده، تمام زحمت‌های خود را برای کاروان‌های گنج صرف کرده‌اند.
کجا پای دارند با روسیان
چنین نازنینان و ناموسیان
هوش مصنوعی: کجا می‌توان به ناز و کرامت، با روس‌ها به این زیبا رویان و حفظ آبرو و اعتقاد جلب توجه کرد؟
همه گوهرین ساز و زرین ستام
بلورین طبق بلکه بی جاده جام
هوش مصنوعی: همه چیز در این دنیا با ارزش و زیباست، مانند جواهرات و ظروف طلایی و شیشه‌ای، اما این زیبایی‌ها نه تنها در فرم و شکلشان، بلکه در عمق و اصالتشان نیز مهم‌اند.
همه کارشان شرب و مالشگری
نگشته شبی گرد چالشگری
هوش مصنوعی: همه کارها و فعالیت‌های آنها به لذت‌جویی و سرگرمی معطوف شده و به دور از چالش‌ها و سختی‌ها باقی مانده است.
شبانگه به بوی خوش انگیختن
سحرگه به شربت برآمیختن
هوش مصنوعی: در شب به عطر خوشی مشغول است و در سپیده‌دم با نوشیدنی شیرین در هم آمیخته می‌شود.
جگر خوردن آیین روسان بود
می‌و نقل کار عروسان بود
هوش مصنوعی: خوردن جگر عادت مردم روس است و نوشیدن شراب و لذت بردن از نقل و حکایت، کار عروس‌هاست.
ز رومی و چینی نیاید نبرد
همه خز و دیبا بود سرخ و زرد
هوش مصنوعی: جنگ و درگیری میان رومی و چینی نیست، زیرا همه چیز به تنوع رنگ و لباس‌های زیبا مربوط می‌شود.
خدا داد ما را چنین دستگاه
خدا داده را چون توان بست راه
هوش مصنوعی: خداوند به ما ابزارهایی عطا کرده که با آن‌ها می‌توانیم مسیر زندگی‌مان را هموار کنیم.
اگر دیدمی این غنیمت به خواب
دهانم شدی زین حلاوت پر آب
هوش مصنوعی: اگر این نعمت را در خواب ببینم، دهانم از این شیرینی پر آب می‌شود.
یکی نیست در جملهٔ بی تاج زر
به دریا نیابیم چندین گهر
هوش مصنوعی: در میان همهٔ کسانی که بی‌عنوان و مقام هستند، ما نمی‌توانیم در دریا چندین گوهر پیدا کنیم.
گر این دستگه را به دست آوریم
براقلیم عالم شکست آوریم
هوش مصنوعی: اگر این ابزار را به دست آوریم، می‌توانیم بر عالم غلبه کنیم و آن را به هم بریزیم.
جهان را بگیریم و شاهی کنیم
همه ساله صاحب کلاهی کنیم
هوش مصنوعی: اگر ما به قدرت برسیم و دنیای خود را به دست بگیریم، هر ساله افتخار و عزتی نصیب‌مان خواهد شد.
پس آنکه فرس راند بالای کوه
تنی چند با او شده هم‌گروه
هوش مصنوعی: پس از اینکه گروهی از سوارکاران بر فراز کوه به همراه اسبشان حرکت کردند، مشخص می‌شود که بر یکدیگر هم‌نوا و هم‌گروه شده‌اند.
به انگشت بنمود کانک ز دور
جهان در جهان نازنینند و حور
هوش مصنوعی: به انگشت اشاره کرد و گفت که اگر از دور به جهان نگاه کنی، در آنجا زیبایی‌ها و حوری‌های نازنینی وجود دارند.
درو درگه از گوهر و گنج پر
به جای سنان و زره لعل و در
هوش مصنوعی: این مکان مملو از جواهرات و گنجینه‌هاست، به جای نیزه و زره، در آن لعل و در وجود دارد.
همه زین زرین یاقوت کار
کفن پوشهای جواهر نگار
هوش مصنوعی: همه این زیبایی‌ها و اشیای قیمتی، برای کسانی است که در پوشش‌های زیبا و جواهرنما دفن می‌شوند.
کلاه مرصع برافراشته
قبا تا کف پای بگذاشته
هوش مصنوعی: کلاه زینتی بر سر گذاشته و قبا را تا نزدیک پایش بالا زده است.
همه فرش دیبا و شعر و حریر
نه در دست نیزه نه در جعبهٔ تیر
هوش مصنوعی: همهٔ زیبایی‌ها و هنرها، مانند فرش‌های نازک، شعرهای دلنشین و پارچه‌های لطیف، نه در قدرت سلاح‌ها و نه در تجهیزات جنگی قرار دارند.
همه عنبرین دار و خلخال پوش
سر زلف پیچیده بالای گوش
هوش مصنوعی: همه با بوی خوش عطر و جواهراتی بر پا، موی بافته شده را کنار گوش خود نگه داشته‌اند.
سراپای در زیور خسروی
نه پای رونده نه دست قوی
هوش مصنوعی: تمام وجود او در زیور و زینت شاهانه است؛ نه پای او حرکت می‌کند و نه دستانش توانی دارند.
بدان سست پایان پیچیده دست
سکندر چه لشگر تواند شکست
هوش مصنوعی: بدان که پایان ضعیف امور می‌تواند تمام تلاش‌ها و پیروزی‌های بزرگ را تحت تأثیر قرار دهد و حتی نیروهای قدرتمند را به شکست بکشاند.
گر افتد بر ایشان سر سوزنی
دهن را گشایند چون روزنی
هوش مصنوعی: اگر برای آن‌ها کوچک‌ترین چیزی پیش بیاید، به سرعت شروع به شکایت و بیان مشکل خود می‌کنند.
به تاریخ و تقویم جنگ آورند
مهی در حسابی درنگ آورند
هوش مصنوعی: در تاریخ و تقویم، یک جنگی به وقوع می‌پیوندد که نیاز به بررسی و دقت در محاسبات دارد.
نه آن لشگرند این که روز نبرد
ز خسته کلوخی برآرند گرد
هوش مصنوعی: این افراد که در میدان جنگ حضور دارند، در حقیقت نه از نیروی واقعی و توانایی‌های برجسته برخوردارند، بلکه فقط به خاطر خستگی و کمبود انرژی، از گرد و غبار و کلوخ‌های زمین برمی‌خیزند.
چو ما حمله سازیم یکره ز جای
به یک حملهٔ ما ندارند پای
هوش مصنوعی: وقتی ما به یکباره حمله‌ای انجام می‌دهیم، هیچ‌کس نمی‌تواند در برابر آن مقاومت کند.
چو روسان سختی کش سخت مغز
فریبی شنیدند از اینگونه نغز
هوش مصنوعی: وقتی روس‌ها در شرایط سخت و دشواری قرار گرفتند، از این نوع فریب‌های هوشمندانه آگاهی یافتند.
کشیدند سرها که تا زنده‌ایم
بدین عهد و پیمان سرافکنده‌ایم
هوش مصنوعی: چشم‌داشتند که ما در زنده بودن خود، به این میثاق و پیمان پایبند باشیم و در برابر آن سرافکنده و شرمنده نباشیم.
بکوشیم کوشیدنی چون نهنگ
نمانیم ازین گلستان بوی و رنگ
هوش مصنوعی: بیایید تلاش کنیم که مانند نهنگ، در این گلستان زیبا و رنگین گرفتار نشویم.
بر اعدای دولت شبیخون کنیم
به نوک سنان خاره را خون کنیم
هوش مصنوعی: ما بر دشمنان حکومت حمله می‌کنیم و با تیغ‌های تیز خود آن‌ها را به خاک و خون می‌کشیم.
چو دست از سنان سوی خنجر کشیم
بداندیش را دام در سر کشیم
هوش مصنوعی: وقتی که از نیزه دست بکشیم و به سمت خنجر برویم، به این معناست که به فکر بداندیشان دام خواهیم انداخت.
چو روسی سپه را دلی گرم دید
ز نیروی خود کوه را نرم دید
هوش مصنوعی: وقتی روسی، برای سپاه دلی پرشور و گرم مشاهده کرد، از نیروی خود کوه را نرم و استوار احساس کرد.
به لشگرگه آمد به تدبیر جنگ
ز دل برد زنگار و از تیغ زنگ
هوش مصنوعی: او با تدبیر به میدان جنگ وارد شد و از دلش ترس و نگرانی را دور کرد و از تیغی که زنگ زده بود، پرده برداشت.
ز دیگر طرف شاه لشگر شکن
به تدبیر بنشست با انجمن
هوش مصنوعی: در سمت دیگر، شاه با تدبیر و مشورت همراهانش نشست و لشگر دشمن را شکست داد.
بزرگان لشگر همه گرد شاه
نشستند چون اختران گرد ماه
هوش مصنوعی: بزرگان سپاه دور شاه جمع شده‌اند مانند ستاره‌هایی که دور یک ماه می‌چرخند.
قدرخان ز چین گورخان از ختن
دپیس از مداین ولید از یمن
هوش مصنوعی: قدرخان از سرزمین چین، گورخان از ختن، دپیس از مداین و ولید از یمن، هر کدام از نقاط مختلف جغرافیایی می‌آیند و به بزرگی و توانمندی آن‌ها اشاره دارد. این افراد نمادهایی از قدرت و شایستگی در فرهنگ‌های مختلف هستند و به نوعی به وحدت و تنوع در عالم اشاره می‌کنند.
دوالی ز ابخاز و هندی ز ری
قباد صطخری ز خویشان کی
هوش مصنوعی: کسی که به نام و نژاد خود افتخار می‌کند، از دو ملت مختلف، از ابخاز و هند، و از سرزمین ری، فرزندی از خانواده‌ای بزرگ و معتبر است. این فرد نشان‌دهنده‌ی هویت و ریشه‌های غنی و فرهنگی خود است.
زریوند گیلی ز مازندران
نیال یل از کشور خاوران
هوش مصنوعی: زریوند گیلی از مازندران است و یل از سرزمین خاوران.
بشک از خراسان و فوم از عراق
بریشاد از ارمن بدین اتفاق
هوش مصنوعی: از خراسان و عراق، خبرهایی به گوش می‌رسد که از سرزمین ارمن، به نتیجه‌ای خاص رسیده‌اند.
ز یونان و افرنجه و مصرو شام
نه چندانکه بر گفت شاید به نام
هوش مصنوعی: از یونان و کشورهای اروپایی و همچنین مصر و شام، نه به اندازه‌ای که بتوان به راحتی درباره‌شان سخن گفت.
جهاندار کرد از غم آزادشان
به دلگرمی امیدها دادشان
هوش مصنوعی: فرمانروا از غم‌هایشان رهایی بخشید و با دلگرمی امیدها را در دلشان زنده کرد.
چنین گفت کین لشگر جنگجوی
به پیکار شیران نکردند خوی
هوش مصنوعی: او گفت که این گروه جنگجو به نبرد شیران نرفته‌اند به خاطر طبیعتی که دارند.
به دزدی و سالوسی و رهزنی
نمایند مردی و مردافکنی
هوش مصنوعی: افرادی که به فریب و دزدی مشغولند، می‌خواهند خود را به شکل مردان واقعی و شجاع نشان دهند، در حالی که در واقعیت رفتارهای ناپسندی دارند.
دو دستی ندیدند شمشیر کس
همان ناچخ و نیزه از پیش و پس
هوش مصنوعی: هیچ کس با دقت و تمام وجود شمشیر را ندید، همانطور که نیزه را از جلو و عقب نمی‌توان دید.
سلاحی و سازی ندارند چست
ز بی آلتان جنگ ناید درست
هوش مصنوعی: کسی که سلاح و تجهیزات مناسب ندارد، نمی‌تواند به درستی در جنگ رفتار کند و موفق شود.
برهنه تنی چند را در مصاف
چه باشد بریدن ز سر تا به ناف
هوش مصنوعی: در یک میدان نبرد، اگر چند نفر برهنه باشند، چه برتری می‌تواند داشته باشد؟ بریدن از سر تا ناف نشان‌دهنده شدت و تاثیر مبارزه است.
چو من تیغ گیرم بجنبم ز جای
فرو بندد البرز را دست و پای
هوش مصنوعی: زمانی که من شمشیر به دست می‌گیرم و حرکت می‌کنم، البرز به خاطر قدرت من، از فعالیت باز می‌ماند و در کنترل من قرار می‌گیرد.
من آن دور گیرم که دارای گرد
ز من جان همی برد و جان هم نبرد
هوش مصنوعی: من به دوری می‌روم که گرد و غبارش جان مرا به همراه می‌برد، اما خود جانم را نمی‌ستاند.
به کیدی که با کید در ساختم
به پای خودش چون در انداختم
هوش مصنوعی: به شیوه‌ای که خود را به دیگران نشان می‌دهد، بالاخره همان شیوه به ضرر خودش تمام می‌شود.
چو با لشگر فور کردم نبرد
ز مردانگی فور کافور خورد
هوش مصنوعی: وقتی که به جنگ با سپاهیان رفتم، از جانب مردانگی و شجاعت، برایم آرامش و خنکای کافور به ارمغان آورد.
کمانم چو بر زد به ابرو گره
شه چین کمانرا فرو کرد زه
هوش مصنوعی: وقتی ابرویم مانند کمان به حالت قوس درآمد، زیبایی و جذابیت خاصی پیدا کرد و لحظه‌ای جاذبه‌اش را به تماشا گذاشت.
هم از جنگ روسم نباشد شکوه
که بسیار سیلاب ریزد ز کوه
هوش مصنوعی: از جنگ با روس‌ها چیز زیادی نمی‌توان گفت، چرا که مانند سیلابی که از کوه پایین می‌ریزد، بسیار زیاد و خروشان است.
ز کوه خزر تا به دریای چین
همه ترک بر ترک بینم زمین
هوش مصنوعی: از کوه‌های خزر تا دریای چین، زمین را پر از نشانه‌های قوم ترک می‌بینم.
اگر چه نشد ترک با روم خویش
هم از رومشان کینه با روس بیش
هوش مصنوعی: اگرچه من نتوانستم با رومی‌ها رابطه دوستانه‌ای برقرار کنم، اما از آنها بیشتر از روم خودم کینه و دشمنی دارم.
به پیکان ترکان این مرحله
توان ریخت بر پای روس آبله
هوش مصنوعی: به نیروی تیرهای ترک‌ها می‌توان بر دشمنانی همچون روس‌ها که در چنگال زخم و درماندگی هستند، غلبه کرد.
بسا زهر کو در تن آرد شکست
به زهری دگر بایدش باز بست
هوش مصنوعی: بسیاری از زهرهایی که در بدن ایجاد می‌شوند، برای درمان آنها به زهر دیگری نیاز است.
شنیدم که از گرگ روباه گیر
به بانگ سگان رست روباه پیر
هوش مصنوعی: شنیده‌ام که گرگ، روباه را می‌گیرد، اما با صدای سگان، آن روباه پیر نجات می‌یابد.
دو گرگ جوان تخم کین کاشتند
پی روبه پیر برداشتند
هوش مصنوعی: دو گرگ جوان که دشمنی و کینه‌ای در دل داشتند، اقدام به کاشتن آن کینه کردند و حالا به سراغ یک روباه پیر رفتند تا به نتیجه این کینه‌توزی خود دست یابند.
دهی بود در وی سگانی بزرگ
همه تشنهٔ خون روباه و گرگ
هوش مصنوعی: در یک دهکده، گروهی از سگ‌های بزرگ زندگی می‌کردند که همگی تشنه‌ی خون روباه و گرگ بودند.
یکی بانگ زد روبه چاره ساز
که بند از دهان سگان کرد باز
هوش مصنوعی: یک نفر صدایی بلند کرد و گفت که مشکل را حل کن، زیرا ظرفیت سر و صدا و شکایت از دهان سگان را افزایش بده.
سگان ده آواز برداشتند
که روباه را گرگ پنداشتند
هوش مصنوعی: سگان در ده، صدا بلند کردند و گمان کردند که روباه یک گرگ است.
زبانگ سگان کامد از دوردست
رمیدند گرگان و روباه رست
هوش مصنوعی: صدای سگان از دور به گوش می‌رسد و گرگان و روباه‌ها از ترس فرار کردند.
سگالندهٔ کاردان وقت کار
ز دشمن به دشمن شود رستگار
هوش مصنوعی: آدم‌های دانا و با تجربه در هنگام کار، اگر با دشمنی مواجه شوند، به دنبال برقراری ارتباط خود با آن دشمن خواهند بود تا از این وضعیت به نفع خود بهره‌برداری کنند.
اگر چه مرا با چنین برگ و ساز
به هم پشتی کس نیاید نیاز
هوش مصنوعی: هرچند که من با این ظاهر و ویژگی‌ها به کسی نیاز ندارم و کسی به من روی نمی‌آورد.
در چاره بر چاره گر بسته نیست
همه کار با تیغ پیوسته نیست
هوش مصنوعی: در تلاش برای حل مشکلات، هیچ محدودیتی برای گیر افتادن در چاره‌ها وجود ندارد و همه امور به راحتی با تدبیر و برندگی پیش نمی‌روند.
سران سپه سر کشیدند پیش
که ریزیم در پای تو خون خویش
هوش مصنوعی: فرماندهان سپاه پیش آمدند و اعلام کردند که برای تو، حتی جان خود را فدای تو خواهیم کرد و خون خود را بر زمین می‌ریزیم.
نبودیم ازین پیشتر سست کوش
کنون گرمتر زان براریم جوش
هوش مصنوعی: قبل از این، ما سست و ضعیف بودیم، اما حالا باید با تمام قدرت و شدت بیشتری تلاش کنیم.
هم از بهر مردی هم از بهر مال
بکوشیم تا چون بود در جوال
هوش مصنوعی: برای مردانگی و به دست آوردن ثروت تلاش می‌کنیم تا در نهایت به مقصود خود برسیم.
سپه را چو دل داد خسرو بسی
که بیدل نیاید که باشد کسی
هوش مصنوعی: خسرو به سپاهش مانند دل خود اهمیت داد، زیرا هیچ‌کس نمی‌تواند بدون دل، بیدل و بی‌احساس باشد.
در اندیشه می‌بود تا وقت شام
که فردا چه برسازد از تیغ و جام
هوش مصنوعی: او در فکر و خیال بود تا وقت شام که نمی‌داند فردا چه بر سرش خواهد آمد و آیا با شمشیر یا جام (شراب) روبه‌رو خواهد شد.
چو از تیرهٔ شب روز روشن نهفت
طلایه برون رفت و جاسوس خفت
هوش مصنوعی: وقتی که روز روشن از تاریکی شب بیرون آمد، پیشاهنگی نمایان شد و نگهبان خوابش برد.
نگهبان لشگر برون از قیاس
نشستند بر رهگذرهای پاس
هوش مصنوعی: نگهبانان لشکر به قدری مهم و با دقت در جریان‌ها قرار دارند که نمی‌توان آن‌ها را با هیچ چیز دیگری مقایسه کرد و به خوبی از راه‌های عبور و مرور محافظت می‌کنند.
شب تیره بی پاس نگذاشتند
ز شب تا سحر پاس می‌داشتند
هوش مصنوعی: در شب تاریک، کسی را بی‌حفاظ نگذاشتند و تا سپیده‌دم مراقبت کردند.