بخش ۵ - در سابقهٔ نظم شرفنامه
شبی چون سحر زیور آراسته
به چندین دعای سحر خواسته
ز مهتاب روشن جهان تابناک
برون ریخته نافه از ناف خاک
تهی گشته بازار خاک از خروش
ز بانگ جرسها بر آسوده گوش
رقیبان شب گشته سرمست خواب
فرو برده سر صبح صادق به آب
من از شغل گیتی بر افشانده دست
به زنجیر فکرت شده پایبست
گشاده دل و دیده بر دوخته
به ره داشتن خاطر افروخته
که چون بایدم مطرحی ساختن
شکاری در آن مطرح انداختن
فکنده سرین را سراسیمهوار
چو بالین گوران به گوران نگار
سرم بر سر زانو آورده جای
زمین زیر سر آسمان زیر پای
قراری نه در رقص اعضای من
سر من شده کرسی پای من
به جولان اندیشهٔ ره نورد
ز پهلو به پهلو شده گرد گرد
تن خویش در گوشه بگذاشته
به صحرای جان توشه برداشته
گه از لوح ناخوانده عبرتپذیر
گه از صُحْف پیشینگان درسگیر
چو شمع آتش افتاده در باغ من
شده باغ من آتشین داغ من
گدازنده چون موم در آفتاب
به مومی چنین بسته بر دیده خواب
مگر جادوان از من آموختند
که از موم خود خواب را دوختند
در آن رهگذرهای اندیشناک
پراکنده شد بر سرم مغز پاک
درآمد به من خوابی از جوش مغز
در آن خواب دیدم یکی باغ نغز
کز آن باغ رنگین رطب چیدمی
و زو دادمی هر که را دیدمی
رطب چین درآمد ز نوشینه خواب
دماغی پرآتش دهانی پرآب
برآورده مؤذن به اول قنوت
که سبحان حی الذی لایموت
برآمد ز من نالهای ناگهی
کز اندیشه پر گشتم از خود تهی
چو صبح سعادت برآمد پگاه
شدم زنده چون باد در صبحگاه
شبافروز شمعی برافروختم
وز اندیشه چون شمع میسوختم
دلم با زبان در سخنپروری
چو هاروت و زُهره به افسونگری
که بی شغل چندین نباید نشست
دگر باره طرزی نو آرم بهدست
نوایی غریب آورم در سرود
دهم جان پیشینگان را درود
برآرم چراغی ز پروانهای
درختی برآرایم از دانهای
که هرک افکند میوهای زان درخت
نشاننده را گوید ای نیکبخت
به شرطی که مشتی فرومایگان
ندزدند کالای همسایگان
گرفتم سرِ تیزهوشان منم
شهنشاه گوهر فروشان منم
همه خوشهچینند و من دانهکار
همه خانه پرداز و من خانهدار
برین چار سو چون نهم دستگاه؟
که ایمن نباشم ز دزدان راه
که دارد دکانی در این چار سو؟
که رخنه ندارد ز بسیار سو؟
چو دریا چرا ترسم از قطره دزد؟
که ابرم دهد بیش ازان دستمزد
اگر برفروزی چو مه صد چراغ
ز خورشید باشد بر او نام داغ
شنیدم که رندی جگر تافته
درستی کهن داشت نو یافته
شنید از دبیران دینار سنج
که زر زر کشد در جهان، گنج گنج
به بازار شد تا به زر زر کشد
به یک مغربی مغربی درکشد
به دکان گوهر فروشی رسید
که زر بیشتر زان به یک جا ندید
فرو ریخته زر یک انبان چست
قراضه قراضه درستا درست
به امید آن گنج دیوار بست
برانداخت دینار خود را ز دست
چو دینارش از دست پرواز کرد
سوی گنج صراف سر باز کرد
فروماند مرد از زر انگیختن
وز آن یک عدد در صد آمیختن
به زاری نمود از پی زر خروش
بنالید در مرد جوهر فروش
که از ملک دنیا به چندین درنگ
درستی زر آورده بودم به چنگ
شنیدم نه از زیرکی ز ابلهی
که زر زر کشد چون برابر نهی
به گنجینهٔ این دکان تاختم
زر خود برابر برانداختم
مگر گردد آن زر بدین ریخته
خود این زر بدان زر شد آمیخته
بخندید صراف آزاد مرد
وز آمیزش زر بدو قصه کرد
که بسیار ناید بر اندکی
یکی بر صد آید نه صد بر یکی
بران کس که شد دزد بنگاه من
بساست این مثل شحنهٔ راه من
بسا آسیا کو غریوان بوَد
چو بینند مزدور دیوان بود
ز دزدان مرا بس شد این دست مزد
که بر من نیارند زد بانگ دزد
سیاهان که تاراج ره میکنند
به دزدی جهان را سیه میکنند
به روز آتشی برنیارند گرم
که دارد همی دیده از دیده شرم
دبیران نگر تا بهروز سپید
قلم چون تراشند از مشک بید
نهان مرا آشکارا برند
ز گنجه است اگر تا بخارا برند
نخرند کالا که پنهان بود
که کالای دزدیده ارزان بود
ولیکن چو غیب آشکارا شود
دل دوستان بی مدارا شود
اگر دزد برده ندارد نفیر
بود دزد خود شحنهٔ دزدگیر
به ارمن گذارم که خود روزگار
به هر نیک و بد باشد آموزگار
ترازوی گردون گردش بسیچ
نماند و نماند نسنجیده هیچ
بخش ۴ - در معراج پیغمبر اکرم: شبی کاسمان مجلس افروز کردبخش ۶ - در حسب حال و انجام روزگار: بیا ساقی آن می نشان ده مرا
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبی چون سحر زیور آراسته
به چندین دعای سحر خواسته
هوش مصنوعی: شبی مانند صبح، به زیباییهایی آراسته شده که از دعای سحر برای آن خواسته شده است.
ز مهتاب روشن جهان تابناک
برون ریخته نافه از ناف خاک
هوش مصنوعی: از نور ماه درخشان، جهانی روشن و پرنور به وجود آمده است که مانند گلی از خاک، زیبایی خود را به نمایش گذاشته است.
تهی گشته بازار خاک از خروش
ز بانگ جرسها بر آسوده گوش
هوش مصنوعی: بازار خاک به خاطر صدای جرسها آرام و ساکت شده و دیگر خبری از هیاهو نیست.
رقیبان شب گشته سرمست خواب
فرو برده سر صبح صادق به آب
هوش مصنوعی: رقیبان شب را در مستی خواب دیدهاند و سر صبح زود در آب غرق شدهاند.
من از شغل گیتی بر افشانده دست
به زنجیر فکرت شده پایبست
هوش مصنوعی: من به خاطر مسائل و مشغلههای زندگی، افکارم قید و زنجیر شده و نمیتوانم آزادانه فکر کنم.
گشاده دل و دیده بر دوخته
به ره داشتن خاطر افروخته
هوش مصنوعی: با دل و چشمی باز به راهی نگریستن، نشان از اشتیاق و محبت عمیق دارد.
که چون بایدم مطرحی ساختن
شکاری در آن مطرح انداختن
هوش مصنوعی: آدمی باید به دنبال فرصتهای مناسب بگردد و در زمان مناسب اقدام کند.
فکنده سرین را سراسیمهوار
چو بالین گوران به گوران نگار
سَرین یعنی بالش، بالشت.
سرم بر سر زانو آورده جای
زمین زیر سر آسمان زیر پای
هوش مصنوعی: سرم را روی زانوهام گذاشتهام، زمین زیر سرم و آسمان زیر پایم است.
قراری نه در رقص اعضای من
سر من شده کرسی پای من
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که حرکات بدن من تحت یک نوع نظم و ترتیب نیست و به نوعی از کنترل خارج شده است. به نظر میرسد که ذهن من به گونهای درگیر است که نمیتواند بر حرکات جسم من تمرکز کند و انگار پاهای من به نوعی خودشان کار میکنند.
به جولان اندیشهٔ ره نورد
ز پهلو به پهلو شده گرد گرد
هوش مصنوعی: اندیشههای یک مسافر در حال حرکت، مانند گردبادی بیوقفه در حال چرخش و تغییر است.
تن خویش در گوشه بگذاشته
به صحرای جان توشه برداشته
هوش مصنوعی: بدن خود را در گوشهای رها کردهام و به سراغ روح و جانم رفتهام تا از آنجا با خود توشه و بهرهای جمعآوری کنم.
گه از لوح ناخوانده عبرتپذیر
گه از صُحْف پیشینگان درسگیر
صُحْف، مخفف صُحُف است جمع صحیفه.
چو شمع آتش افتاده در باغ من
شده باغ من آتشین داغ من
هوش مصنوعی: در باغ من شمعی افتاده و در نتیجه آن، باغم به شدت داغ و شعلهور شده است.
گدازنده چون موم در آفتاب
به مومی چنین بسته بر دیده خواب
هوش مصنوعی: شخصی که مانند موم در زیر آفتاب ذوب میشود، احساساتی را تجربه میکند که چشمانش را همچون موم به خواب میبرد.
مگر جادوان از من آموختند
که از موم خود خواب را دوختند
هوش مصنوعی: شاید سحرگران به من یاد دادند که از مواد خام خود، خواب و خیال بسازم.
در آن رهگذرهای اندیشناک
پراکنده شد بر سرم مغز پاک
هوش مصنوعی: در آن مسیر فکر و خیال، ایدههای ناب و روشن بر من نازل شد.
درآمد به من خوابی از جوش مغز
در آن خواب دیدم یکی باغ نغز
هوش مصنوعی: در خوابم، اندیشهای به ذهنم آمد و در آن خواب باغ زیبایی را دیدم.
کز آن باغ رنگین رطب چیدمی
و زو دادمی هر که را دیدمی
هوش مصنوعی: من از آن باغ رنگین خرما چیدم و به هر کسی که دیدم، دادم.
رطب چین درآمد ز نوشینه خواب
دماغی پرآتش دهانی پرآب
هوش مصنوعی: مردی از سرخس های خواب آلود بیدار شد، با حالتی شاداب و پرانرژی، که دهانش پر از آب و زبانش در آتش است.
برآورده مؤذن به اول قنوت
که سبحان حی الذی لایموت
هوش مصنوعی: مؤذن در ابتداى دعا با صدای دلنواز خود اعلام میکند: ستایش مخصوص خدایی است که همیشه زنده است و هرگز نمیمیرد.
برآمد ز من نالهای ناگهی
کز اندیشه پر گشتم از خود تهی
هوش مصنوعی: ناگهان از من وقتی صدای نالهای بلند شد، بهخاطر اندیشیدن به چیزها، احساس کردم که از وجود خودم دور شدهام و خالی شدهام.
چو صبح سعادت برآمد پگاه
شدم زنده چون باد در صبحگاه
هوش مصنوعی: وقتی صبح خوشبختی طلوع کرد، مانند بادی زنده و سرزنده شدم.
شبافروز شمعی برافروختم
وز اندیشه چون شمع میسوختم
هوش مصنوعی: در شب روشنایی شمعی را روشن کردم و مانند شمع از اندیشههای درونیام میسوزم.
دلم با زبان در سخنپروری
چو هاروت و زُهره به افسونگری
هوش مصنوعی: دل من با کلام و شیوههای جذاب مانند هاروت و زهره، در هنر افسونگری و جادوگری مشغول است.
که بی شغل چندین نباید نشست
دگر باره طرزی نو آرم بهدست
هوش مصنوعی: نباید بیکار ماند و وقت را هدر داد، بلکه باید به فکر یافتن راهی تازه و خلاقانه برای انجام کار بود.
نوایی غریب آورم در سرود
دهم جان پیشینگان را درود
هوش مصنوعی: صدایی نامانوس و غریب میآورم و در قالب شعر، به نیاکانم سلام و احترام میگذارم.
برآرم چراغی ز پروانهای
درختی برآرایم از دانهای
هوش مصنوعی: با الهام از یک پروانه، چراغی روشن میکنم و از یک دانه، درختی میسازم.
که هرک افکند میوهای زان درخت
نشاننده را گوید ای نیکبخت
هوش مصنوعی: هر کسی که میوهای از آن درخت چیده است، به نشاندهندهاش میگوید: ای خوشبخت!
به شرطی که مشتی فرومایگان
ندزدند کالای همسایگان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تنها در صورتی همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت که افرادی پست و بیمروت، اموال همسایهها را به سرقت نبرند.
گرفتم سرِ تیزهوشان منم
شهنشاه گوهر فروشان منم
سر: بزرگ و مهتر.
همه خوشهچینند و من دانهکار
همه خانه پرداز و من خانهدار
هوش مصنوعی: همه در حال برداشت محصول و جمعآوری خوشهها هستند، اما من به کار دانهکاری مشغولم. آنها همه در حال ساخت و تزیین خانهها هستند، اما من مسئول نگهداری و مدیریت خانه هستم.
برین چار سو چون نهم دستگاه؟
که ایمن نباشم ز دزدان راه
هوش مصنوعی: چطور میتوانم در این چهار سو حرکت کنم وقتی که از دزدان راه در امان نیستم؟
که دارد دکانی در این چار سو؟
که رخنه ندارد ز بسیار سو؟
هوش مصنوعی: کیست که در این چهارراه دکان دارد و نمیگذارد هیچکس از زوایای مختلف به او دستبرد بزند؟
چو دریا چرا ترسم از قطره دزد؟
که ابرم دهد بیش ازان دستمزد
هوش مصنوعی: چرا باید از یک قطره کم بترسم وقتی که دریا به من نعمتهای بیشتری میدهد؟
اگر برفروزی چو مه صد چراغ
ز خورشید باشد بر او نام داغ
هوش مصنوعی: اگر مانند ماه نورانی باشی و هزاران چراغ از خورشید بر تو بتابد، بر تو لقب داغ و سوزان خواهد بود.
شنیدم که رندی جگر تافته
درستی کهن داشت نو یافته
هوش مصنوعی: شنیدم که شاعری زبردست، دل پرحرارتی دارد و در عین حال، تجربیات قدیمی خود را به روشهای جدید و تازهای بازآفرینی کرده است.
شنید از دبیران دینار سنج
که زر زر کشد در جهان، گنج گنج
کشد: بهخود کشد، جذب کند.
به بازار شد تا به زر زر کشد
به یک مغربی مغربی درکشد
هوش مصنوعی: او به بازار رفت تا طلا و جواهر بخرد و در عوض به کسی که از جاهای غربی آمده است، چیزی بدهد.
به دکان گوهر فروشی رسید
که زر بیشتر زان به یک جا ندید
هوش مصنوعی: او به فروشگاهی رسید که در آن جواهرات و طلاهای زیادی بود و هیچ جا بیشتر از اینجا زر و زیور نمیدید.
فرو ریخته زر یک انبان چست
قراضه قراضه درستا درست
هوش مصنوعی: طلای درون یک انبان به آرامی و به صورت تکهتکه افتاده است و به درستی و دقت در کنار هم قرار گرفتهاند.
به امید آن گنج دیوار بست
برانداخت دینار خود را ز دست
هوش مصنوعی: او به امید به دست آوردن گنجی، دیوار را خراب کرد و دینارش را از دست داد.
چو دینارش از دست پرواز کرد
سوی گنج صراف سر باز کرد
هوش مصنوعی: زمانی که دینار او از دستش پرواز کرد، به سمت خزانه صراف رفت و او خود را آماده کرد.
فروماند مرد از زر انگیختن
وز آن یک عدد در صد آمیختن
هوش مصنوعی: مردی از جمع آوری طلا و جواهر ناامید شد و اینکه چگونه میتواند حتی یک درصد از آن را باهم ترکیب کند.
به زاری نمود از پی زر خروش
بنالید در مرد جوهر فروش
هوش مصنوعی: فردی از غم و اندوه به دنبال پول به شدت ناله و زاری میکند و در این میان مردی که جواهرات را میفروشد، به او پاسخ میدهد.
که از ملک دنیا به چندین درنگ
درستی زر آورده بودم به چنگ
هوش مصنوعی: من با صبر و تأمل در دنیای مادی، طلا و ثروت بسیار برای خود به دست آوردهام.
شنیدم نه از زیرکی ز ابلهی
که زر زر کشد چون برابر نهی
هوش مصنوعی: شنیدم که ابلهی به جای اینکه با زیرکی عمل کند، فقط سر و صدا راه میاندازد و توجهی به عواقب ندارد.
به گنجینهٔ این دکان تاختم
زر خود برابر برانداختم
هوش مصنوعی: به همراه طلاهایم به این فروشگاه آمدم و آنها را با شجاعت و اعتماد به نفس به نمایش گذاشتم.
مگر گردد آن زر بدین ریخته
خود این زر بدان زر شد آمیخته
هوش مصنوعی: آیا ممکن است این طلا که در حال حاضر خراب است، به طلاهای دیگر بپیوندد و بهبود یابد؟
بخندید صراف آزاد مرد
وز آمیزش زر بدو قصه کرد
هوش مصنوعی: صراف آزاد مردی به خنده داستانی درباره طلا با او گفت.
که بسیار ناید بر اندکی
یکی بر صد آید نه صد بر یکی
هوش مصنوعی: گاهی پیش میآید که یک چیز بزرگ و مهم از کم و ناچیز به دست میآید، در حالی که ممکن است بیش از حد منتظر بمانیم که یک چیز کوچک و بیاهمیت به اندازهی یک چیز بزرگ ظاهر شود.
بران کس که شد دزد بنگاه من
بساست این مثل شحنهٔ راه من
هوش مصنوعی: هر کسی که به دزدی و ناپسندی متمایل است، بهتر است بدانند که مراقب و نگهبان اعمال من هستم، مانند شحنه یا نگهبان راه.
بسا آسیا کو غریوان بوَد
چو بینند مزدور دیوان بود
بسیار آسیابها که میغرند و غریوان هستند ولی برای خود کار نمیکنند و آرد برای دیوانیان و حاکم است.
ز دزدان مرا بس شد این دست مزد
که بر من نیارند زد بانگ دزد
هوش مصنوعی: از دزدان دیگر به اندازه کافی مزد گرفتهام که دیگر صدای دزدی بر من نمیزنند.
سیاهان که تاراج ره میکنند
به دزدی جهان را سیه میکنند
هوش مصنوعی: افرادی که با دزدی و غارت به دیگران آسیب میزنند، باعث خراب شدن و تیرهفروختن دنیا میشوند.
به روز آتشی برنیارند گرم
که دارد همی دیده از دیده شرم
هوش مصنوعی: در روز واقعه، هیچکس جرأت نخواهد کرد که به آتش افروزی بپردازد، زیرا در آن لحظه از عذاب و ترس، چشمانشان از شرم و خجالت میافتد.
دبیران نگر تا بهروز سپید
قلم چون تراشند از مشک بید
هوش مصنوعی: نگران باشید که نویسندگان و دبیران چگونه روزی را آغاز میکنند، مانند اینکه قلمهایشان را از مشک بید میسازند.
نهان مرا آشکارا برند
ز گنجه است اگر تا بخارا برند
هوش مصنوعی: اگر راز من را از مخفیگاه به بیرون بیاورند، این است که تا به بخارا برسد.
نخرند کالا که پنهان بود
که کالای دزدیده ارزان بود
هوش مصنوعی: کالاهایی که به صورت پنهانی و غیرقانونی به فروش میرسند، معمولاً قیمت کمتری دارند و مردم نباید این کالاها را بخرند.
ولیکن چو غیب آشکارا شود
دل دوستان بی مدارا شود
هوش مصنوعی: اما زمانی که حقیقت پنهان نمایان شود، دل دوستان بدون هیچ صبری واکنش نشان میدهد.
اگر دزد برده ندارد نفیر
بود دزد خود شحنهٔ دزدگیر
هوش مصنوعی: اگر دزد چیزی را دزدیده باشد، صدای هوشیاری او بلند میشود؛ زیرا خود او در حقیقت، نگهبان دزدهاست.
به ارمن گذارم که خود روزگار
به هر نیک و بد باشد آموزگار
هوش مصنوعی: من به آنچه زمانه تجربه میکند، اعتماد دارم؛ چرا که خود روزگار بهترین معلم برای یادگیری از خوبیها و بدیهاست.
ترازوی گردون گردش بسیچ
نماند و نماند نسنجیده هیچ
هوش مصنوعی: در ترازوی آسمان، اندازهگیری و سنجش کار دشواری است و هیچ چیز بدون حساب و کتاب باقی نمیماند.
حاشیه ها
1394/07/13 09:10
جمشید پیمان
با سلام، بیت شانزدهم: "مگر جاودان از من آموختند" غلط تایپ دارد و کلمه جاودان باید به جادوان تصحیح شود: مگر جادوان از من آموختند.