بخش ۴۶ - بازگشتن اسکندر از چین
بیا ساقی امشب به مِی کن شتاب
که با درد سر واجب آمد گلاب
مییی کاب در روی کار آورد
نه آن می که در سر خمار آورد
جهانگرد را در جهان تاختن
خوش آید سفر در سفر ساختن
به هر کشوری دیدن آرایشی
به هر منزلی کردن آسایشی
ز پوشیدگیها خبر داشتن
ز نادیدهها بهره برداشتن
ولیکن چو بینی سرانجام کار
به شهر خودست آدمی شهریار
فرو ماندن شهر خود با خسان
به از شهریاری به شهر کسان
سکندر بدان کامگاری که بود
همه میل بر شهر خود مینمود
اگر چه ولایت ز حد بیش داشت
هم اندیشهٔ خانهٔ خویش داشت
شبی رای آن زد که فردا ز جای
چو باد آورد پای بر باد پای
هوای وطن در دل آسان کند
نشاط هوای خراسان کند
زمین عجم زیر پای آورد
سوی ملک اصطخر رای آورد
جهان را برافروزد از رنگ خویش
بلندی درارد به اورنگ خویش
بر آن مُلک نوشآفرین بگذرد
بد و نیک آن مملکت بنگرد
نماید که ترتیبها نو کنند
بسیچ زمین بوس خسرو کنند
کند تازه نانبارهٔ هر کسی
در آن باده سازد نوازش بسی
به خواهندگان ارمغانی دهد
جهان را ز نو زندگانی دهد
در این پرده میرفتش اندیشهای
ندارند شاهان جز این پیشهای
دوالی که سالار ابخاز بود
به نیروی شه گردنافراز بود
دوال کمر بسته بر حکم شاه
بسی گرد آفاق پیمود راه
درآمد برِ شاهِ نیکیسِگال
بنالید مانند کوس از دوال
که: فریاد شاها! ز بیداد روس!
که از مهد ابخاز بستد عروس
کس آمد کز آن ملک آراسته
خلالی نماند از همه خواسته
ستیزنده روسی ز آلان و ارگ
شبیخون درآورد همچون تگرگ
به دربند آن ناحیت راه یافت
به فراطها سوی دریا شتافت
خروجی نه بر وجهِ اندازه کرد
در آن بقعه، کینِ کهن تازه کرد
به تاراج بُرد آن بر و بوم را
که رهبسته باد آن پیشوم را
جز از کشتگانی که نتوان شمرد
خرابی بسی کرد و بسیار برد
در انبار آکنده خوردی نماند
همان در خزینه نوردی نماند
ز گنجینهٔ ما تهیکرد رخت
دُر از دُرج بربود و دیبا ز تخت
همان ملک بردع بر انداختند
یکی شهر پر گنج پرداختند
به تاراج بردند نوشابه را
شکستند بر سنگ قرابه را
ز چندان عروسان که دیدی به پای
نماندند یک نازنین را بجای
همه شهر و کشور بههم بر زدند
ده و دوده را آتش اندر زدند
اگر من در آن داوری بودمی
از این به بهکشتن بر آسودمی
من اینجا به خدمت شده سربلند
زن و بچه آنجا به زندان و بند
اگر داد نستاند از خصمْ شاه
خدا باد یاریدهِ دادخواه
ببینی که روسی در این روز چند
به روم و به ارمن رساند گزند
چو زینگونه بر گنج ره یافتند
شتابند از آنسان که بشتافتند
ستانند کشور گشایند شهر
که خامانِ خلقند و دونان دهر
همه رهزنانند چون گرگ و شیر
به خوان نادلیرند و بر خون دلیر
ز روسی نجوید کسی مردمی
که جز گوهری نیستش زآدمی
اگر بر خری بار گوهر بوَد
به گوهر چه بینی؟ همان خر بود
چو ره یافتند آن حریفان به گنج
بسی بومها را رسانند رنج
به بیداد کردن بر آرند یال
ز بازارگانان ستانند مال
خلل چون در آن مرز و بوم آورند
طمع در خراسان و روم آورند
بشورید شاهنشه از گفت او
ز بیداد بر خانه و جفت او
پریشان شد از بهر نوشابه نیز
که بر شاه بود آن ولایت عزیز
فرو برد سر طیره و خشم ساز
وزان طیرگی سر برآورد باز
به فریادخوان گفت: فرمان تراست
مرا در دل است آنچه در جان تراست
ازین گفته بِه باشد ار بگذری
تو گفتی و باقی ز من بنگری
ببینی که چون سر به راه آورم
چه سرها ز چنبر به چاه آورم
چه دلهای مردان برآرم ز هوش
چه خونهای شیران در آرم به جوش
برآرم سگان را ز شور افکنی
که با شیر بازیست گور افکنی
نه برطاس مانم نه روسی بجای
سر هر دو را بسپرم زیر پای
اگر روس مصر است، نیلش کنم
سراسیمه در پای پیلش کنم
برافرازم از کوهش اورنگ را
در آتش نشانم همه سنگ را
نه در غارِ کوه اژدهایی هِلَم
نه از بهر دارو گیاهی هلم
گر این کین نخواهم ز شیران روس
سگم سگ، نه اسکندرِ فیلقوس
وگر گرگ برطاس را نشکرم
ز برطاسی روس روبهترم
گر از گردش چرخ باشد زمان
بخواهیم کین خود از بدگمان
همه برده را باز جای آوریم
ستاننده را زیر پای آوریم
نمانیم نوشابه را زیر بند
چو وقت آید از نی برآریم قند
گر آن سیم در سنگ شد جایگیر
برون آوریمش چو موی از خمیر
به چاره گشاده شود کار سخت
به مدت شکوفد بهار از درخت
به سختی در از چاره دل وا مَگیر
که گردد زمان تا زمان چرخ پیر
در این ره چو برداشتم برگ و زاد
صبوری کنم تا برآید مراد
ز کوه گران تا به دریای ژرف
به آهستگی کار گردد شگرف
مرا سوی ملک عجم بود رای
که سازم در آن جای یک چند جای
چو زین داستانم رسید آگهی
بِه ار تخت من باشد از من تهی
به جنبش گراینده شد رخت من
سرِ زین من بس بوَد تخت من
نخسبم نیاسایم از هیچ راه
مگر کینه بستانم از کینهخواه
دوالی چو دید آن پذیرفتگی
برآسود از آن خشم و آشفتگی
به لب خاک را عنبر آلود کرد
زمین را به چهره زراندود کرد
بخش ۴۵ - مهمانی کردن خاقان چین اسکندر را: بیا ساقی آزاد کن گردنمبخش ۴۷ - رسیدن اسکندر به دشت قفچاق: بیا ساقی آن باده بر دست گیر
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا ساقی امشب به مِی کن شتاب
که با درد سر واجب آمد گلاب
هوش مصنوعی: بیایید امشب به سرعت شراب بریزید، زیرا با دل درد، نوشیدن گل محمدی ضروری شده است.
مییی کاب در روی کار آورد
نه آن می که در سر خمار آورد
هوش مصنوعی: میگوید نوشیدنیای که به انسان نشاط و سرحالی میبخشد، بهتر از نوعی دیگر است که فقط حالت مستی و خماری را به دنبال دارد.
جهانگرد را در جهان تاختن
خوش آید سفر در سفر ساختن
هوش مصنوعی: مسافر از ماجراجویی و گشت و گذار در دنیا لذت میبرد و برایش خوشایند است که در هر سفر تجربههای جدیدی کسب کند.
به هر کشوری دیدن آرایشی
به هر منزلی کردن آسایشی
هوش مصنوعی: در هر کشوری که بروی، زیبایی و جذابیت را میبینی و در هر خانهای آرامش و آسایش را تجربه میکنی.
ز پوشیدگیها خبر داشتن
ز نادیدهها بهره برداشتن
هوش مصنوعی: داشتن آگاهی از پنهانها و بهرهمندی از چیزهایی که دیده نمیشوند.
ولیکن چو بینی سرانجام کار
به شهر خودست آدمی شهریار
هوش مصنوعی: اما وقتی به پایان کار نگاه کنی، در مییابی که در نهایت، هر فرد به سرزمین خود بر میگردد.
فرو ماندن شهر خود با خسان
به از شهریاری به شهر کسان
هوش مصنوعی: زندگی و ماندن در یک شهر به دلیل نیکی و اخلاق خوب مردم آن، بهتر از حکومت کردن بر شهری است که مردمانش ناصالح و بد هستند.
سکندر بدان کامگاری که بود
همه میل بر شهر خود مینمود
هوش مصنوعی: سکندر به خاطر موفقیتهایش، تمایل زیادی به نشان دادن شهر خود داشت.
اگر چه ولایت ز حد بیش داشت
هم اندیشهٔ خانهٔ خویش داشت
هوش مصنوعی: اگرچه مقام و قدرت او بسیار بالا بود، اما همیشه به فکر منزل و امنیت خانوادهاش بود.
شبی رای آن زد که فردا ز جای
چو باد آورد پای بر باد پای
هوش مصنوعی: یک شب تصمیم گرفت که فردا از جایی که هست، به سرعت حرکت کند و مانند باد برود.
هوای وطن در دل آسان کند
نشاط هوای خراسان کند
هوش مصنوعی: هوا و فضای وطن، شادی و نشاط را در دل انسان به آسانی ایجاد میکند، همچنین هوای خراسان نیز همین تاثیر را دارد.
زمین عجم زیر پای آورد
سوی ملک اصطخر رای آورد
هوش مصنوعی: زمین عجم به پیشگاه پادشاهی در اصطخر فرستاده شد.
جهان را برافروزد از رنگ خویش
بلندی درارد به اورنگ خویش
هوش مصنوعی: جهان را با رنگ و زیبایی خود روشن و زنده میکند و با شکوه و عظمت خویش بر فراز میبرد.
بر آن مُلک نوشآفرین بگذرد
بد و نیک آن مملکت بنگرد
هوش مصنوعی: در آن سرزمین خوش آب و هوا، هر خوبی و بدی به چشم میآید و مردم آن جا وضعیت کشور را میبینند.
نماید که ترتیبها نو کنند
بسیچ زمین بوس خسرو کنند
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که مردم به دنبال تغییر و نوآوری هستند و برای جلب توجه باعث میشوند که همه به زمین بوسه زنند و احترام بگذارند.
کند تازه نانبارهٔ هر کسی
در آن باده سازد نوازش بسی
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگیاش تلاش کند و منابعی را در اختیار داشته باشد، میتواند به آسانی لذتها و خوشیهای زیادی به دست آورد.
به خواهندگان ارمغانی دهد
جهان را ز نو زندگانی دهد
هوش مصنوعی: جهان به کسانی که خواستارند، هدیهای جدید از زندگی میدهد.
در این پرده میرفتش اندیشهای
ندارند شاهان جز این پیشهای
هوش مصنوعی: در این دنیا، شاهان فقط به کار خود مشغولند و هیچ اندیشه دیگری ندارند.
دوالی که سالار ابخاز بود
به نیروی شه گردنافراز بود
هوش مصنوعی: دوالی که فرمانده ابخاز بود، به لطف و قدرت شاه، بسیار با وقار و برجسته شده بود.
دوال کمر بسته بر حکم شاه
بسی گرد آفاق پیمود راه
هوش مصنوعی: گردشگران با کمر بسته، به فرمان پادشاه، در همه جا مسیرها را پیمودند.
درآمد برِ شاهِ نیکیسِگال
بنالید مانند کوس از دوال
هوش مصنوعی: به دربار پادشاه نیکوکار وارد شو و مانند صدای طبل از درب خانه فریاد بزن.
که: فریاد شاها! ز بیداد روس!
که از مهد ابخاز بستد عروس
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که شکوایهای از ظلم و ستمی در اینجا وجود دارد، به ویژه اشاره به ستمهایی که از سوی روسها بر مردم میشود. در اینجا همچنین به دختری اشاره میشود که از سرزمین ابخاز (منطقهای در قفقاز) ربوده شده است و این موضوع به عنوان یک مصیبت و فریاد از ناحق به شمار میآید.
کس آمد کز آن ملک آراسته
خلالی نماند از همه خواسته
هوش مصنوعی: هیچکس از آن سرزمین زیبا و دلنشین نیامد که به یادگار چیزی از خواستههای خود بر جا نگذارد.
ستیزنده روسی ز آلان و ارگ
شبیخون درآورد همچون تگرگ
هوش مصنوعی: جنگجوی روسی با قدرت و شجاعت به حملهای ناگهانی دست زد، مانند باران تگرگ که به زمین فرو میریزد.
به دربند آن ناحیت راه یافت
به فراطها سوی دریا شتافت
هوش مصنوعی: او به منطقهای رسید که دربند شده بود و به سوی دریا حرکت کرد.
خروجی نه بر وجهِ اندازه کرد
در آن بقعه، کینِ کهن تازه کرد
هوش مصنوعی: در آن مکان کسی نتوانست به اندازهاش خروجی پیدا کند، زیرا او کهن را به تازگی زنده کرده است.
به تاراج بُرد آن بر و بوم را
که رهبسته باد آن پیشوم را
پیشوم: آدم بد قدم
جز از کشتگانی که نتوان شمرد
خرابی بسی کرد و بسیار برد
هوش مصنوعی: تنها از کشتهشدگانی که نمیتوان آنها را شمرد، خرابیهای زیادی به بار آمده و خسارات فراوانی به وجود آمده است.
در انبار آکنده خوردی نماند
همان در خزینه نوردی نماند
هوش مصنوعی: در انبار پر از خوراکی چیزی نمانده و در خزانه نیز هیچ چیزی باقی نمانده است.
ز گنجینهٔ ما تهیکرد رخت
دُر از دُرج بربود و دیبا ز تخت
هوش مصنوعی: ما را از گنجینهٔ خود خالی کرد و زیباییهایمان را به سرقت برد.
همان ملک بردع بر انداختند
یکی شهر پر گنج پرداختند
هوش مصنوعی: یکی از پادشاهان بر تخت سلطنت نشسته و شهر پر از ثروت را بر پا داشتند.
به تاراج بردند نوشابه را
شکستند بر سنگ قرابه را
هوش مصنوعی: نوشابه را دزدیدند و بر سنگ ظرف شکستند.
ز چندان عروسان که دیدی به پای
نماندند یک نازنین را بجای
هوش مصنوعی: از میان تمام عروسانی که مشاهده کردی، هیچکدام نتوانستند به پای یک نازنین بایستند و او را درک کنند.
همه شهر و کشور بههم بر زدند
ده و دوده را آتش اندر زدند
هوش مصنوعی: تمام شهرها و کشورها به هم حمله کردند و دهکدهها و خانوادهها را به آتش کشیدند.
اگر من در آن داوری بودمی
از این به بهکشتن بر آسودمی
هوش مصنوعی: اگر من در آن قضاوت بودم، از این به بعد برای آرامش خیال خودم، دیگر نگران نمیشدم که کشته شوم.
من اینجا به خدمت شده سربلند
زن و بچه آنجا به زندان و بند
هوش مصنوعی: من در اینجا با افتخار در خدمت هستم، در حالی که زن و بچهام آنجا در زندان و زیر فشار هستند.
اگر داد نستاند از خصمْ شاه
خدا باد یاریدهِ دادخواه
هوش مصنوعی: اگر کسی از دشمن حق خود را نگیرد، خداوند به یاری کسی خواهد آمد که در پی حق و عدالت است.
ببینی که روسی در این روز چند
به روم و به ارمن رساند گزند
هوش مصنوعی: در این روزها ببین که روسها چقدر به روم و ارمن آسیب رساندهاند.
چو زینگونه بر گنج ره یافتند
شتابند از آنسان که بشتافتند
هوش مصنوعی: وقتی به چنین گنجی دست پیدا کنند، به همان سرعتی که گذشته را ترک کردند، از آن میگریزند.
ستانند کشور گشایند شهر
که خامانِ خلقند و دونان دهر
هوش مصنوعی: کشورهایی را تصرف میکنند و شهرها را فتح مینمایند که مردم عادی و ناآگاه در آنجا زندگی میکنند و در واقع، این افراد از نظر اجتماعی مقام و ارزش کمتری دارند.
همه رهزنانند چون گرگ و شیر
به خوان نادلیرند و بر خون دلیر
هوش مصنوعی: همه آنها مانند گرگ و شیر هستند که به دنبال طمع و شکارند و در برابر قهرمانان واقعی، حرمت نمیگذارند و بر سر خون دلیران، بیپروا عمل میکنند.
ز روسی نجوید کسی مردمی
که جز گوهری نیستش زآدمی
هوش مصنوعی: هیچکس از روسی انسانی را نمیطلبد که جز یک گوهر ارزنده در وجودش چیز دیگری نیست.
اگر بر خری بار گوهر بوَد
به گوهر چه بینی؟ همان خر بود
هوش مصنوعی: اگر بر الاغی بار جواهر باشد، به جواهر چه فایدهای دارد؟ او فقط همان الاغ است.
چو ره یافتند آن حریفان به گنج
بسی بومها را رسانند رنج
هوش مصنوعی: زمانی که آن دوستان به هدف خود رسیدند، به خاطر گنجی که یافتهاند، به زحمتهای بسیار دچار خواهند شد.
به بیداد کردن بر آرند یال
ز بازارگانان ستانند مال
هوش مصنوعی: با ظلم و ستم بر دیگران، برتری و قدرت پیدا میکنند و از تجار و بازرگانان ثروت میدزدند.
خلل چون در آن مرز و بوم آورند
طمع در خراسان و روم آورند
هوش مصنوعی: اگر در مرز و بوم کشوری خدشهای ایجاد شود، دیگران به آنجا طمع میورزند و به سرزمینهای مانند خراسان و روم حملهور میشوند.
بشورید شاهنشه از گفت او
ز بیداد بر خانه و جفت او
هوش مصنوعی: شاهنشاه از سخنان او به شدت نگران و ناراحت شد و بر ظلم و ستمی که به خانه و خانوادهاش روا شده بود، به شدت غمگین گردید.
پریشان شد از بهر نوشابه نیز
که بر شاه بود آن ولایت عزیز
هوش مصنوعی: به خاطر نوشیدنی که برای شاه فراهم شده بود، حال و هوای آن سرزمین ارزشمند دگرگون شد.
فرو برد سر طیره و خشم ساز
وزان طیرگی سر برآورد باز
هوش مصنوعی: پرندهای که در دام خشم قرار گرفته، سرش را پایین میآورد و پس از آنکه کمی آرام شد، دوباره با قدرت و شجاعت به اوج پرواز میکند.
به فریادخوان گفت: فرمان تراست
مرا در دل است آنچه در جان تراست
هوش مصنوعی: به او گفت: آنچه در دل من است، همان فرمانیست که تو به من دادی و باعث میشود که من آن را با تمام وجود حس کنم.
ازین گفته بِه باشد ار بگذری
تو گفتی و باقی ز من بنگری
هوش مصنوعی: اگر از این حرف بگذری، بهتر است؛ تو سخن گفتهای و دیگران تنها به من نگاه میکنند.
ببینی که چون سر به راه آورم
چه سرها ز چنبر به چاه آورم
هوش مصنوعی: میخواهی ببینی که وقتی به راه و هدف درست برسم، چقدر افراد را از مشکلات و سختیها نجات میدهم و به بهبود وضعیتشان کمک میکنم.
چه دلهای مردان برآرم ز هوش
چه خونهای شیران در آرم به جوش
هوش مصنوعی: من میخواهم قلبهای مردان را با هوش و ذکاوتم به تکان درآورم و همچنین خونهای دلیران را به جوش و خروش بیندازم.
برآرم سگان را ز شور افکنی
که با شیر بازیست گور افکنی
هوش مصنوعی: من میخواهم بیهیچ تردیدی، مشکل را حل کنم، زیرا بازی کردن با شیر، در واقع ریسک بسیار بالایی دارد و ممکن است به نتایج خطرناک منجر شود.
نه برطاس مانم نه روسی بجای
سر هر دو را بسپرم زیر پای
برطاس: پرطاس، نام قومی در ناحیه شمال دریای خزر بوده است. آن ناحیه به داشتن روباه فراوان معروف بوده، در ابیات بعد اشارهای نیز به روباه شده است.
اگر روس مصر است، نیلش کنم
سراسیمه در پای پیلش کنم
هوش مصنوعی: اگر روسی برای او بایستد، مانند نیل خود را به زمین میریزم و در برابر قدرت او زانو میزنم.
برافرازم از کوهش اورنگ را
در آتش نشانم همه سنگ را
هوش مصنوعی: میخواهم تاجی را که از کوه به دست آوردهام، در آتش بسوزانم و همه سنگها را از بین ببرم.
نه در غارِ کوه اژدهایی هِلَم
نه از بهر دارو گیاهی هلم
هوش مصنوعی: من نه در غار کوه، مانند اژدها پنهان شدهام و نه بهدنبال دارویی از گیاهان هستم.
گر این کین نخواهم ز شیران روس
سگم سگ، نه اسکندرِ فیلقوس
هوش مصنوعی: اگر این انتقام را نخواهم، پس از شیران هم باید به مانند سگی زندگی کنم، نه اینکه به مقام و رتبهای چون اسکندر فیلقوس برسم.
وگر گرگ برطاس را نشکرم
ز برطاسی روس روبهترم
هوش مصنوعی: اگر گرگ نتواند کاسه را بشکند، از گندمزار بهتر میشود.
گر از گردش چرخ باشد زمان
بخواهیم کین خود از بدگمان
هوش مصنوعی: اگر زمان به خاطر چرخش دوران باشد، ما باید از بدگمانی خود بگذریم و به حقیقت پی ببریم.
همه برده را باز جای آوریم
ستاننده را زیر پای آوریم
هوش مصنوعی: ما همه کسانی را که تحت سلطه هستند، به جایگاه خود برمیگردانیم و کسانی که باعث ظلم و ستم شدهاند را به زیر پای خود میگذاریم.
نمانیم نوشابه را زیر بند
چو وقت آید از نی برآریم قند
هوش مصنوعی: باید هر چیزی را در زمان مناسب خود انجام دهیم. وقتی که زمان مناسب برسد، باید از آنچه در زیر داریم بهرهبرداری کنیم و نه قبل از آن.
گر آن سیم در سنگ شد جایگیر
برون آوریمش چو موی از خمیر
هوش مصنوعی: اگر آن نقره در سنگ جاگیر شود، آن را همانند مویی که از خمیر بیرون آورده میشود، بیرون خواهیم آورد.
به چاره گشاده شود کار سخت
به مدت شکوفد بهار از درخت
هوش مصنوعی: با تلاش و تدبیر میتوان بر مشکلات سخت غلبه کرد، همانطور که در فصل بهار، درختان با جوانه و شکوفههای تازه زندگی دوباره را آغاز میکنند.
به سختی در از چاره دل وا مَگیر
که گردد زمان تا زمان چرخ پیر
هوش مصنوعی: به سختی و با تدبیر دل را نگهدار، زیرا که زمان به سرعت میگذرد و به زودی، پیر و کهن میشود.
در این ره چو برداشتم برگ و زاد
صبوری کنم تا برآید مراد
هوش مصنوعی: در این راه که پیش رو دارم، تلاش میکنم و صبوری میکنم تا به هدفم برسم.
ز کوه گران تا به دریای ژرف
به آهستگی کار گردد شگرف
هوش مصنوعی: از کوههای بلند تا دریاهای عمیق، کارها به آرامی و با دقت انجام میشود و نتیجهای شگفتانگیز به بار میآورد.
مرا سوی ملک عجم بود رای
که سازم در آن جای یک چند جای
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم به سرزمین عجم بروم و در آنجا مدتی را بگذرانم.
چو زین داستانم رسید آگهی
بِه ار تخت من باشد از من تهی
هوش مصنوعی: زمانی که خبر این داستان به من رسید، بهتر است که از تختی که در آن نشستهام، خالی شوم.
به جنبش گراینده شد رخت من
سرِ زین من بس بوَد تخت من
هوش مصنوعی: وقتی که من به حرکت درآمدم، لباس من به جنبش درآمد و سر زین من، همانقدر برای من کافی است که یک تخت باشد.
نخسبم نیاسایم از هیچ راه
مگر کینه بستانم از کینهخواه
هوش مصنوعی: من نه خوابم میبرد و نه آرامش مییابم، مگر اینکه از کسی که کینهجوست، کینه بگیرم.
دوالی چو دید آن پذیرفتگی
برآسود از آن خشم و آشفتگی
هوش مصنوعی: وقتی دو طرف یک مسأله را پذیرفتند، او از خشم و نگرانی خود رها شد و آرامش یافت.
به لب خاک را عنبر آلود کرد
زمین را به چهره زراندود کرد
هوش مصنوعی: زمین را با عطر خوش عنبر پوشاند و چهرهاش را با زری خوشرنگ آراست.
حاشیه ها
1400/10/11 11:01
مهدی یگانه
جمالزاده در کتاب تاریخ روابط ایران و روس بیان داشته که این شعر ظاهرا در باب چهارمین هجوم روسهاست که در سال 332 هجری رخ داده و شهر بردعه به دست آنان تصرف و غارت شده که ابن اثیر در شرح وقایع سال 332 در کتاب الکامل فی التاریخ به آن پرداخته است.