بخش ۴۵ - مهمانی کردن خاقان چین اسکندر را
بیا ساقی آزاد کن گردنم
سرشک قدح ریز در دامنم
سرشگی که از صرف پالودگی
فرو شوید از دامن آلودگی
مکن ترکی ای ترک چینینگار
بیا ساعتی چین در ابرو میار
دلم را به دلدارییی شاد کن
ز بند غم امروزم آزاد کن
اگر دخل خاقان چین آن توست
مکن خرج را رود، باران توست
بخور چیزی از مال و چیزی بده
ز بهر کسان نیز چیزی بنه
مخور جمله، ترسم که دیر ایستی
به پیرانهسر بَد بوَد نیستی
درِ خرج بر خود چنان در مبند
که گردی ز ناخوردگی دردمند
چنان نیز یکسر مپرداز گنج
که آیی ز بیهودهخواری به رنج
به اندازهای کن بر انداز خویش
که باشد میانه، نه اندک نه بیش
چو رشته ز سوزن قویتر کنی
بسا چشم سوزن که در سر کنی
سخن را گزارشگر نقشبند
چنین نقش بر زد به چینی پرند
کز آوازهٔ شه جهان گشت پر
که چین را در آمود دامن به دُر
شب و روز خاقان در آن کرد صرف
که شه را دهد پایمردی شگرف
ملوکانه مهمانییی سازدش
جهان در سُمّ مَرکب اندازدش
کشد پیشکشهای شاهانه پیش
به اندازهٔ پایهٔ کار خویش
یکی روز کرد از جهان اختیار
فروزنده چون طالع شهریار
برآراست بزمی چو روشن بهشت
که دندان شیران بر آن شیره هشت
چنان از می و میوهٔ خوشگوار
برآراست مهمانیی شاهوار
که هیچ آرزویی به عالم نبود
که یک یک بران خوان فراهم نبود
گذشت از خورشهای چینی سرشت
که رضوان ندید آنچنان در بهشت
ز شکر بسی پخته حلوای نغز
به بادام شیرینش آکنده مغز
طرائف نه زانسان که دنیاپرست
یکی آورَد زان به عمری بهدست
جواهر نه چندان که جوهرشناس
کند نیم آن را به سالی قیاس
چو شد خانهٔ گنج پرداخته
بدانگونه مهمانیی ساخته
شه ترک با شهرگان دیار
به خواهشگری شد بر شهریار
زمین داد بوسه به آیین پیش
فزود از زمینبوسِ او قدر خویش
نیایشکنان گفت اگر بخت شاه
کند بر سر تخت این بنده راه
سرش را به افسر گرامی کند
بدین سر بزرگیش نامی کند
پذیرفت شه خواهش گرم او
به رفتن نگه داشت آزرم او
شه و لشگر شه به یکبارگی
بران خوان شدند از سر بارگی
زمین از سر گنج بگشاد بند
روا رو برآمد به چرخ بلند
سکندر چو بر خوان خاقان رسید
پی خضر بر آب حیوان رسید
یکی تخت زر دید چون آفتاب
درو چشمهٔ در چو دریای آب
به شادی بران تخت زرین نشست
ز کافور و عنبر ترنجی بهدست
جهانجوی فغفور بر دست راست
به خدمت کمر بست و بر پای خاست
نوازشکنانش مَلِک پیش خواند
ملکوار بر کرسی زر نشاند
دگر تاجداران به فرمان شاه
به زانو نشستند در پیشگاه
بفرمود خاقان که آرند خورد
ز خوانهای زرین شود خاک زرد
فرو ریخت شاهانه برگی فراخ
چو برگ رز از برگریزان شاخ
دران آرزوگاه فرخار دیس
نکرد آرزو با معامل مکیس
بهشتیصفت هرچه درخواستند
بران مائده خوان برآراستند
چو خوردند هرگونهای خوردها
نمودند بر باده ناوردها
نشاط میقرمزی ساختند
بساطی هم از قرمز انداختند
نشسته به رامش ز هر کشوری
غریب اوستادی و رامشگری
نوا ساز خنیاگران شگرف
به قانون او زان برآورده حرف
بریشم نوازان سغدی سرود
به گردون برآورده آواز رود
سرایندگان ره پهلوی
ز بس نغمه داده نوا را نوی
همان پایکوبانِ کشمیرزاد
معلقزن از رقص چون دیوباد
ز یونانیان ارغنونزن بسی
که بردند هوش از دل هر کسی
کمر بسته رومی و چینی به هم
برآورده از روم و از چین علم
در گنج بگشاد چیپال چین
بپرداخت از گنج قارون زمین
نخست از جواهر درآمد به کار
ز دراعه و درع گوهر نگار
ز بلور تابنده چون آفتاب
یکی دست مجلس بهتری چو آب
ز دیبای چینی به خروارها
هم از مشک چین با وی انبارها
طبقهای کافور با بوی مشک
ز کافورِ تَر بیشتر عود خشک
کمانهای چاچی و چینی پرند
گرانمایه شمشیرها نیز چند
تکاور سمندان ختلی خرام
همه تازهپیکر، همه تیزگام
یکی کاروان جمله شاهین و باز
به چرز و کلنگ افگنی تیزتاز
چهل پیل با تخت و برگستوان
بلند و قویمغز و سخت استخوان
غلامان لشگر شکن خیل خیل
کنیزان که در مرده آرند میل
چو نزلی چنین پیش مهمان کشید
جز این پیشکشها فراوان کشید
پس از ساعتی گنج نو باز کرد
از آن خوبتر تحفهای ساز کرد
خرامنده ختلی کش و دم سیاه
تکاورتر از باد در صبحگاه
رونده یکی تخت شاهنشهی
نشینندش از پویه بیآگهی
سبق برده از آهوان در شتاب
به گرمی چو آتش به نرمی چو آب
به صحرا ز مرغان سبک خیز تر
به دریا در از ماهیان تیزتر
به چابک روی پیکرش دیوزاد
به گردندگی کُنیَتش دیوباد
به انگیزش از آسمان کم نبود
صبا مرد میدان او هم نبود
چنان رفت و آمد به آوردگاه
که واماند ازو وهم در نیمراه
فرس را رخ افکنده در وقت شور
فکنده فرس پیل را وقت زور
چو وهم از همه سوی مطلق خرام
چو اندیشه در تیز رفتن تمام
سمندی نگویم سمندر فشی
سمندر فشی نه سکندر کشی
شکاری یکی مرغ، شوریده سر
ز خواب شب فتنه شوریدهتر
چو دوران درآمد شدن تیز بال
شدن چون جنوب آمدن چون شمال
عقابینِ پولاد در چنگ او
عقابان سیهجامه ز آهنگ او
بسی خون گرو کرده در گردنش
عقابین چنگ عقاب افکنش
جگر سای سیمرغ در تاختن
شکارش همه کرگدن ساختن
غضنباک و خونریز و گستاخ چشم
خدای آفریدش ز بیداد و خشم
طغان شاه مرغان و طغرل به نام
به سلطانی اندر چو طغرل تمام
کنیزی سیه چشم و پاکیزه روی
گل اندام و شکر لب و مشگبوی
بتی چون بهشتی برآراسته
فریبی به صد آرزو خواسته
خرامنده ماهی چو سرو بلند
مسلسل دو گیسو چو مشکین کمند
بر و غبغبی کاب ازو میچکید
بر آتش بر آب معلق که دید؟
رخش بر بنفشه گل انداخته
بنفشه نگهبان گل ساخته
سهی سرو محتاج بالای او
شکر بنده و شهد مولای او
کمر بستهٔ زلف او مشک ناب
که زلفش کمر بست بر آفتاب
سخنگوی شهدی شکر پارهای
به شهد و شکر بر ستمگارهای
بلورین تن و قاقمی پشت او
به شکل دُمِ قاقم انگشت او
ز سیمین زنخ گویی انگیخته
بر او طوقی از غبغب آویخته
بدان طوق و گوی آن مه مهرجوی
ز مه طوق برده ز خورشید گوی
ز ابرو کمان کرده و ز غمزه تیر
به تیر و کمان کرده صد دل اسیر
چو می خوردی از لطف اندام وی
ز حلقش پدید آمدی رنگ می
هزار آفرین بر چنان دایهای
که پرورد از انسان گرانمایهای
نزد بر کس از تنگ چشمی نظر
ز چشمش دهانش بسی تنگ تر
تو گفتی که خود نیست او را دهان
هماننام او نیست اندر جهان
رسانندهٔ تحفهٔ ارجمند
به تعریف آن تحفه شد سربلند
که این مرغ و این بارگی وین کنیز
عزیزند و بر شاه بادا عزیز
نه کس بر چنین خنگ ختلی نشست
نه مرغی چنین آید آسان به دست
به گفتن چه حاجت که هنگام کار
هنرهای خود را کنند آشکار
کنیزی بدین چهره هم خوار نیست
که در خوبرویی کسش یار نیست
سه خصلت در او مادر آورد هست
که آنرا چهارم نیاید به دست
یکی خوبرویی و زیبندگی
که هست آیتی در فریبندگی
دویم زورمندی که وقت نبرد
نپیچد عنان را ز مردان مرد
سه دیگر خوش آوازی و بانگ رود
که از زهره خوشتر سراید سرود
چو آواز خود بر کشد زیر و زار
بخسبد بر آواز او مرغ و مار
جهانجوی را زان دل آرام چست
خوش آوازی و خوبی آمد درست
حدیث دلیری و مردانگی
نپذیرفت و بود آن ز فرزانگی
سمن نازک و خار محکم بود
که مردانگی در زنان کم بود
زن ار سیمتن نی که رویین تنست
ز مردی چه لافد که زن هم زنست
اگر ماهی از سنگ خارا بود
شکار نهنگان دریا بود
ز کاغذ نشاید سپر ساختن
پس آنکه به آب اندر انداختن
گران داشت آن نکته را شهریار
زنان را به مردی ندید استوار
بپذرفتنش حلقه در گوش کرد
چو پذرفت نامش فراموش کرد
چو آن پیشکشها پذیرفت شاه
شد از خوان خاقان سوی خوابگاه
سحرگه که طاوس مشرق خرام
برون زد سر از طاق فیروزه فام
دگر باره شه باده بر کف نهاد
برامش در بارگه برگشاد
بسر برد روزی دو در رود و می
دگر باره شد مرکبش تیز پی
سوی بازگشتن بسی چید کار
به گردندگی گشت چون روزگار
پریچهره ترکی که خاقان چین
به شه داد تا داردش نازنین
از آنجا که شه را نیامد پسند
چو سایه پس پرده شد شهربند
برافروخت آن ماه چون آفتاب
فرو ریخت بر گل ز نرگس گلاب
به زندان سرای کنیزان شاه
همیبود چون سایه در زیر چاه
یکی روز کاین چرخ چوگانپرست
ز شببازی آورد گویی به دست
سکندر که از خسروان گوی برد
عنان را به چوگانی خود سپرد
در آمد به طیارهٔ کوهکن
فَرَس پیلبالا و شه پیلتن
علم بر کشیدند گردنکشان
پدید آمد از روز محشر نشان
ز لشگر که عرضش به فرسنگ بود
بیابان به نخجیر بر تنگ بود
ز صحرای چین تا به دریای چند
زمین در زمین بود زیر پرند
سپه چون در آمد به عرض شمار
گزیده در او بود پانصد هزار
پس و پیش ترکان طاووسرنگ
چپ و راست شیران پولاد چنگ
به قلب اندرون شاه دریا شکوه
سپه، گرد بر گرد دریا چو کوه
بجز پیلزوران آهنکلاه
چهل پیل جنگی پس و پشت شاه
هزار و چهل سنجق پهلوی
روان در پی رایت خسروی
کمرهای زرین غلامان خاص
چو بر شوشهٔ نقره، زرِ خلاص
وشاقان جوشنده چون آب سیل
ز هر سو جنیبتکشان خیل خیل
ندیمان شایسته بر گرد شاه
که آسان از ایشان شود رنج راه
خرامان شده خسرو خسروان
طرفدار چین در رکابش روان
شهنشه چو بنوشت لختی زمین
اشارت چنین شد به خاقان چین
که گردد سوی خانهٔ خویش باز
به اقلیم ترکان کند ترکتاز
جهانجوی را ترک بدرود کرد
به آب مژه روی را رود کرد
عنان تافته شاه گیتینورد
ز صحرا به جیحون رسانید گرد
چو آمد به نزدیک آن ژرفرود
بفرمود تا لشگر آید فرود
بر آن فرضه جایی دلافروز دید
نشستن بر آنجای فیروز دید
طناب سراپردهٔ خسروی
کشیدند و شد میخ مرکز قوی
ز بس نوبتیهای گوهرنگار
چو باغ ارم گشت جیحون کنار
چو شه کشور ماورالنهر دید
جهانی نگویم که یک شهر دید
از آن مال کز چین به چنگ آمدش
بسی داد کانجا درنگ آمدش
بناهای ویرانه آباد کرد
بسی شهر نو نیز بنیاد کرد
سمرقند را کادمی شاد ازوست
شنیده چنین شد که بنیاد ازوست
خبر گرم شد در خراسان و روم
که شاهنشه آمد ز بیگانه بوم
به هر شهری از شادی فتح شاه
بشارتزنان بر گرفتند راه
به شکرانه رایت برافراختند
به هر خانهای خرمی ساختند
فرستاد هر کس بسی مال و گنج
به درگاه شاه از پی پایرنج
بخش ۴۴ - مناظرهٔ نقاشان رومی و چینی: بیا ساقی آن میکه جان پرورستبخش ۴۶ - بازگشتن اسکندر از چین: بیا ساقی امشب به مِی کن شتاب
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا ساقی آزاد کن گردنم
سرشک قدح ریز در دامنم
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، گردن مرا از غم آزاد کن و شراب را در دامنم بریز.
سرشگی که از صرف پالودگی
فرو شوید از دامن آلودگی
هوش مصنوعی: هر قطرهای که از خلوص و پاکی بر زمین بیفتد، از آلودگی دامن میزند.
مکن ترکی ای ترک چینینگار
بیا ساعتی چین در ابرو میار
هوش مصنوعی: ای ترک زیبا، ساعتی به ابروهای خودت نگاهی بینداز و چینش آنها را به نمایش بگذار.
دلم را به دلدارییی شاد کن
ز بند غم امروزم آزاد کن
هوش مصنوعی: دلم را با محبت و تسلی شاد کن و از غم و اندوه امروز رهایم کن.
اگر دخل خاقان چین آن توست
مکن خرج را رود، باران توست
هوش مصنوعی: اگر درآمد تو به اندازهای است که بتوانی به راحتی زندگی کنی، پس در خرجکردن صرفهجویی کن و به اندازه و نیاز خود خرج کن، زیرا این ثروت و نعمت توست که باید wisely مدیریت شود.
بخور چیزی از مال و چیزی بده
ز بهر کسان نیز چیزی بنه
هوش مصنوعی: از اموال خود مقداری مصرف کن، بخشی را برای دیگران بده و بخشی دیگر را هم به نیازمندان اهدا کن.
مخور جمله، ترسم که دیر ایستی
به پیرانهسر بَد بوَد نیستی
ولخرجی مکن که در پیری، تنگدستی بد است (به پیرانه سر یعنی در زمان پیری)
درِ خرج بر خود چنان در مبند
که گردی ز ناخوردگی دردمند
آنچنان خسیس نباش که از نخوردن، بیمار شوی
چنان نیز یکسر مپرداز گنج
که آیی ز بیهودهخواری به رنج
هوش مصنوعی: هرگز تمامی توجه و تلاش خودت را صرف جمعآوری ثروت نکن، زیرا ممکن است به زحمت و دردسرهایی بیفایده دچار شوی.
به اندازهای کن بر انداز خویش
که باشد میانه، نه اندک نه بیش
هوش مصنوعی: به اندازه مناسب و متعادل کار کن که نه کم باشد و نه زیاد.
چو رشته ز سوزن قویتر کنی
بسا چشم سوزن که در سر کنی
هوش مصنوعی: وقتی که نخ را از سوراخ سوزن بیرون میکشی و به آن فشار میآوری، ممکن است سوزنها و چشمی که در انتهای سوزن قرار دارند، آسیب ببینند یا بشکنند. این یعنی اگر چیزی را با فشار یا به طرز نادرست انجام دهی، ممکن است به آن آسیب برسانی.
سخن را گزارشگر نقشبند
چنین نقش بر زد به چینی پرند
هوش مصنوعی: گزارشگری از نقشبند این گونه سخن را بیان کرد که مانند پرندهای چینی در نقشی زیبا و هنرمندانه نقش بسته است.
کز آوازهٔ شه جهان گشت پر
که چین را در آمود دامن به دُر
هوش مصنوعی: از شهرت و آوازهٔ پادشاه، جهان پر شده است، بهطوری که چین هم برای جمعکردن دُر در دامنش به این سمت آمده است.
شب و روز خاقان در آن کرد صرف
که شه را دهد پایمردی شگرف
هوش مصنوعی: روز و شب، خاقان (پادشاه) وقت خود را صرف میکرد تا بتواند به شاه، نیروی دلیر و استواری هدیه دهد.
ملوکانه مهمانییی سازدش
جهان در سُمّ مَرکب اندازدش
هوش مصنوعی: این دنیا به شکلی مملو از تجمل و زرق و برق است که به میهمانی بزرگی شبیه است و انسانها را همچون اسبی زیر بار فشار زندگی قرار میدهد.
کشد پیشکشهای شاهانه پیش
به اندازهٔ پایهٔ کار خویش
هوش مصنوعی: او هدایای شاهانه را میآورد و مطابق با ارزش کار خود، آنها را عرضه میکند.
یکی روز کرد از جهان اختیار
فروزنده چون طالع شهریار
هوش مصنوعی: یک روز، کسی که مانند ستارهای درخشان بود، اختیار و فرمانروایی را از جهان گرفت.
برآراست بزمی چو روشن بهشت
که دندان شیران بر آن شیره هشت
شیره: چهارپایهای که خوان و خوانچه برآن نهند. هِشت: نهاد.
چنان از می و میوهٔ خوشگوار
برآراست مهمانیی شاهوار
هوش مصنوعی: مهمانی به قدری باشکوه و زیبا بود که انگار با می و میوههای خوشمزه تزئین شده است.
که هیچ آرزویی به عالم نبود
که یک یک بران خوان فراهم نبود
هوش مصنوعی: هیچ آرزویی در جهان وجود نداشت که برآورده نشود و همه آنها به صورت جداگانه در دسترس نبودند.
گذشت از خورشهای چینی سرشت
که رضوان ندید آنچنان در بهشت
هوش مصنوعی: خورشهای چینی با ظرافت و زیبایی خود برای دیگران قابل توجه است، اما آنچه در بهشت وجود دارد، قابل مقایسه با این خوشمزگیها نیست و حتی رضوان، نگهبان بهشت، نیز نظیر آن را ندیده است.
ز شکر بسی پخته حلوای نغز
به بادام شیرینش آکنده مغز
هوش مصنوعی: از شکر، حلوای خوشمزهای تهیه شده که مغز آن با بادام شیرین پر شده است.
طرائف نه زانسان که دنیاپرست
یکی آورَد زان به عمری بهدست
هوش مصنوعی: دنیاطلبان، چیزهایی را به دست میآورند که در طول عمر، ارزش واقعی و خاصی ندارند.
جواهر نه چندان که جوهرشناس
کند نیم آن را به سالی قیاس
هوش مصنوعی: جواهرها آنقدرها با ارزش نیستند که یک کارشناس بتواند آنها را به درستی تشخیص دهد و حتی نیمی از ارزش آنها را هم نمیتواند در یک سال معین کند.
چو شد خانهٔ گنج پرداخته
بدانگونه مهمانیی ساخته
هوش مصنوعی: زمانی که خانهای پر از گنج و ثروت شد، به این شکل مهمانی با شکوهی برای آن ترتیب داده میشود.
شه ترک با شهرگان دیار
به خواهشگری شد بر شهریار
هوش مصنوعی: شه ترک برای درخواست و خواهش به سراغ شهریار شهرگان دیار رفت.
زمین داد بوسه به آیین پیش
فزود از زمینبوسِ او قدر خویش
هوش مصنوعی: زمین با احترام و محبت به کسی بوسه داد و از این بوسه، آن شخص به ارزش و مقام خود پی برد.
نیایشکنان گفت اگر بخت شاه
کند بر سر تخت این بنده راه
هوش مصنوعی: دعاکننده به خدا میگوید: اگر قسمت من باشد که بر روی تخت پادشاهی بنشینم، این بنده به حق و با افتخار در آن جایگاه خواهد بود.
سرش را به افسر گرامی کند
بدین سر بزرگیش نامی کند
هوش مصنوعی: او سرش را به خاطر مقام بزرگ خود به افسر گرامی احترام میگذارد و به این وسیله به بزرگی و عظمت خود اشاره میکند.
پذیرفت شه خواهش گرم او
به رفتن نگه داشت آزرم او
هوش مصنوعی: سلطنت قبول کرد که خواستهی گرم او را بپذیرد و با این حال، شرم او را در رفتن نگه داشت.
شه و لشگر شه به یکبارگی
بران خوان شدند از سر بارگی
هوش مصنوعی: شاه و سپاهش به یکباره به میدان آمدند و از شدت بارش به هم پیوستند.
زمین از سر گنج بگشاد بند
روا رو برآمد به چرخ بلند
هوش مصنوعی: زمین گنجی را نمایان کرد و با آزاد شدن آن، روز به روشنی و در آسمان بالا ظاهر شد.
سکندر چو بر خوان خاقان رسید
پی خضر بر آب حیوان رسید
هوش مصنوعی: سکندر وقتی که به خوراک خاقان رسید، به پی خضر بر آب حیات هم رسید.
یکی تخت زر دید چون آفتاب
درو چشمهٔ در چو دریای آب
هوش مصنوعی: شخصی تختی از طلا را دید که مانند خورشید میدرخشد و در کنارش چشمهای بود که مانند دریا پرآب به نظر میرسید.
به شادی بران تخت زرین نشست
ز کافور و عنبر ترنجی بهدست
هوش مصنوعی: با شادی بر تختی از طلا نشسته و در دستش میوهای خوشبو و خوشمزه از کافور و عنبر دارد.
جهانجوی فغفور بر دست راست
به خدمت کمر بست و بر پای خاست
هوش مصنوعی: جهانجوی، شاهزاده فغفور، با ارادهای قوی بر دستانش، خود را برای خدمت آماده کرد و از جای برخاست.
نوازشکنانش مَلِک پیش خواند
ملکوار بر کرسی زر نشاند
هوش مصنوعی: در این بیت به تصویر کشیده شده که یک مقام یا پادشاه با محبت و نوازش، شخصی را به مقام و جایگاهی ارزشمند مینشاند و به او احترام میگذارد. این عمل به طرز ویژهای به نمایش گذاشته شده که چقدر این نشست بر روی کرسی زرین، نماد اهمیت و بزرگی است.
دگر تاجداران به فرمان شاه
به زانو نشستند در پیشگاه
هوش مصنوعی: دیگر سران و بزرگانی که تاج بر سر داشتند، در مقابل شاه به نشانهی اطاعت و احترام به زانو درآمدند.
بفرمود خاقان که آرند خورد
ز خوانهای زرین شود خاک زرد
هوش مصنوعی: پادشاه دستور داد که از سفرههای طلایی غذا بیاورند تا خاک زرد شود.
فرو ریخت شاهانه برگی فراخ
چو برگ رز از برگریزان شاخ
هوش مصنوعی: برگ بزرگ و باشکوهی مانند برگ گل سرخ از درخت درحال ریزش برگها به زمین افتاد.
دران آرزوگاه فرخار دیس
نکرد آرزو با معامل مکیس
هوش مصنوعی: در آن مکان آرزویی که دل را شاد میکند، آرزوها به شکلی پیوسته و با حساب و کتاب در حال تأمل هستند.
بهشتیصفت هرچه درخواستند
بران مائده خوان برآراستند
هوش مصنوعی: هر چیزی که بهشتیان خواستهاند، به عنوان سفرهای پر از نعمت و خوشمزه برایشان بهوجود آمده است.
چو خوردند هرگونهای خوردها
نمودند بر باده ناوردها
هوش مصنوعی: هر کس به نوعی از نوشیدنی لذت برده و به تجربههای مختلفی از آن دست زده است، بیآنکه به اثرات بادهای که نوشیدهاند توجه کند.
نشاط میقرمزی ساختند
بساطی هم از قرمز انداختند
هوش مصنوعی: با شادی و خوشحالی، جشن و مراسمی از رنگ قرمز برگزار کردند و بساطی از این رنگ زیبا فراهم آوردند.
نشسته به رامش ز هر کشوری
غریب اوستادی و رامشگری
هوش مصنوعی: در اینجا صحبت از فردی است که از هر کشوری به میهمانی آمده و در کنار هم نشستهاند. او استاد و رهبر جشن و سرور است و هنرهای شادیآفرینی را به نمایش میگذارد.
نوا ساز خنیاگران شگرف
به قانون او زان برآورده حرف
هوش مصنوعی: نغمه سرایان بزرگ با مهارت و طبق قانون خاصی، آواز زیبایی را بر زبان آوردهاند.
بریشم نوازان سغدی سرود
به گردون برآورده آواز رود
هوش مصنوعی: نوازندگان سغدی با نرمی و لطافت خود، آهنگی را به آسمان میفرستند و صدای جریان رود را به تصویر میکشند.
سرایندگان ره پهلوی
ز بس نغمه داده نوا را نوی
هوش مصنوعی: شاعرانی که در راه پادشاهی میسرایند، بهخاطر سالها آهنگ و نغمههایی که سرودهاند، آوازها و نوای خود را تازه میکنند.
همان پایکوبانِ کشمیرزاد
معلقزن از رقص چون دیوباد
هوش مصنوعی: این بیت توصیف افرادی است که از کشمیر آمدهاند و در حال رقص هستند. آنها با شدت و حرکتی آزادانه میرقصند، به گونهای که حرکتشان شبیه به دیواری است که در باد معلق میزند. حس شادی و انرژی از رقص آنها به خوبی احساس میشود.
ز یونانیان ارغنونزن بسی
که بردند هوش از دل هر کسی
هوش مصنوعی: بسیاری از یونانیان با نواختن ساز خود، دل هر کسی را به تسخیر درآورده و او را مجذوب خود کردهاند.
کمر بسته رومی و چینی به هم
برآورده از روم و از چین علم
هوش مصنوعی: رومی و چینی با هم عزم سفر کردهاند و هر یک با خلوص نیت، علم و دانش خود را از سرزمینهای خود به دوش میکشند.
در گنج بگشاد چیپال چین
بپرداخت از گنج قارون زمین
هوش مصنوعی: در گنجی که در آن پنهان است، به زودی پدیدهای سخت و عجیب رخ خواهد داد و ثروتی که همانند گنج قارون است، زمین را زیر و رو خواهد کرد.
نخست از جواهر درآمد به کار
ز دراعه و درع گوهر نگار
هوش مصنوعی: در ابتدا، طلا و جواهرات به کار گرفته شدند و زیبایی و زینت آنها به چشم آمد.
ز بلور تابنده چون آفتاب
یکی دست مجلس بهتری چو آب
بهتری: به زلالی.
ز دیبای چینی به خروارها
هم از مشک چین با وی انبارها
هوش مصنوعی: از پارچههای نرم و زینتی چینی به مقدار زیاد و همچنین بوی خوش عطر دلانگیز، میتوان انبوهی از زیباییها را به وجود آورد.
طبقهای کافور با بوی مشک
ز کافورِ تَر بیشتر عود خشک
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که عطر و بوی دلنشین کافور خام و تازه، از عود خشک و بوی خوش مشک بیشتر توجه را جلب میکند.
کمانهای چاچی و چینی پرند
گرانمایه شمشیرها نیز چند
هوش مصنوعی: چوگانهای زرد و چینی در میدان میچرخند و شمشیرهای گرانبها نیز در این فضا در حال جلوهگری هستند.
تکاور سمندان ختلی خرام
همه تازهپیکر، همه تیزگام
هوش مصنوعی: سواران دلیر و زیرکی که بر اسبهای شجاع و سریع خود سوارند، همگی پرانرژی و سریعالحرکت هستند.
یکی کاروان جمله شاهین و باز
به چرز و کلنگ افگنی تیزتاز
چرز و کلنگ: نام دو نوع پرنده است.
چهل پیل با تخت و برگستوان
بلند و قویمغز و سخت استخوان
استخوان در اینجا یعنی عاج
غلامان لشگر شکن خیل خیل
کنیزان که در مرده آرند میل
مصرع دوم یعنی کنیزانی از بس زیبا که مُرده را به رغبت میآورند
چو نزلی چنین پیش مهمان کشید
جز این پیشکشها فراوان کشید
هوش مصنوعی: وقتی مهمان چنین پذیرایی را دریافت کرد، دیگر هدایا و پیشکشهای زیادتری نیز به او اهدا شد.
پس از ساعتی گنج نو باز کرد
از آن خوبتر تحفهای ساز کرد
هوش مصنوعی: بعد از مدتی، گنج جدیدی را گشود و از آن چیزی زیبا و بهتر ساخت.
خرامنده ختلی کش و دم سیاه
تکاورتر از باد در صبحگاه
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و شگفتی یک اسب یا موجودی اشاره میکند که با ناز و افهای خاص حرکت میکند و از نظر ظاهری نیز جذاب است. دم این موجود به رنگ سیاه و به گونهای است که مانند بادی ملایم در صبحگاه حرکت میکند، نشاندهندهی قدرت و شجاعت آن موجود است.
رونده یکی تخت شاهنشهی
نشینندش از پویه بیآگهی
هوش مصنوعی: کسی که بدون آگاهی و فکر به جلو حرکت میکند، ممکن است به جایگاه بلند و مهمی برسد.
سبق برده از آهوان در شتاب
به گرمی چو آتش به نرمی چو آب
هوش مصنوعی: آهوان با سرعت زیاد در حال دویدن هستند و این حرکاتشان به گرمی آتش و نرمی آب تشبیه شده است.
به صحرا ز مرغان سبک خیز تر
به دریا در از ماهیان تیزتر
«به دریا در» یعنی در آب
به چابک روی پیکرش دیوزاد
به گردندگی کُنیَتش دیوباد
یعنی در حرکت مانند بچهدیو سریع بود و در چرخش مانند گردباد. (کنیت یعنی صفت، دیوباد یعنی گردباد)
به انگیزش از آسمان کم نبود
صبا مرد میدان او هم نبود
هوش مصنوعی: با الهام از آسمان، وزش بادها کم نبود، اما او که مرد میدان بود نیز حضور نداشت.
چنان رفت و آمد به آوردگاه
که واماند ازو وهم در نیمراه
هوش مصنوعی: به قدری رفت و آمد در میدان داشت که حتی خیال و تصور هم در میانه راه از او جا ماند.
فرس را رخ افکنده در وقت شور
فکنده فرس پیل را وقت زور
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن دلاوری و قدرت موجودات در زمانهای مختلف میپردازد. در آن، اشاره شده که اسب در زمان مبارزه و هیجان خود را نشان میدهد و در همان حال، فیل نیز در زمان قدرت و زورمندیاش نمایان میشود. به عبارت دیگر، این بیت به نشانهگذاری ویژگیهای برجسته و تاثیرگذار آنها در شرایط متفاوت اشاره دارد.
چو وهم از همه سوی مطلق خرام
چو اندیشه در تیز رفتن تمام
هوش مصنوعی: در پیوستگی و گشت و گذار ذهنی، تصورات از هر طرف به صورت آزادانه در حال حرکت هستند، همانطور که اندیشه با سرعت به جلو میرود و تمامی جوانب را در بر میگیرد.
سمندی نگویم سمندر فشی
سمندر فشی نه سکندر کشی
هوش مصنوعی: در این بیت به نوعی از موجودات اشاره میشود که به سمندر تشبیه میشوند. گفته میشود که این سمندر، سمند نیست که در نهایت به سکندر رهبر و بزرگ اشاره کند. به نوعی نشان از عدم مقایسهپذیری یا تفاوت بین این موجودات و شخص بزرگوار دارند. در واقع، این جمله میخواهد بگوید که نمیتوان هر موجودی را با قهرمانان و شخصیتهای بزرگ تاریخ مقایسه کرد.
شکاری یکی مرغ، شوریده سر
ز خواب شب فتنه شوریدهتر
(مانند) یک پرندهی شکاری بیقرار بود و از کابوس آشوبانگیزتر.
چو دوران درآمد شدن تیز بال
شدن چون جنوب آمدن چون شمال
هوش مصنوعی: وقتی زمان تغییر میکند و لحظههای جدیدی فرا میرسند، باید با شتاب و سرعت بیشتری حرکت کنیم و مانند باد جنوبی که سرعتش افزایش مییابد، باید آماده باشیم تا با تغییرات روبرو شویم، مانند وزش باد شمالی که گاهی آرام و گاهی تند میوزد.
عقابینِ پولاد در چنگ او
عقابان سیهجامه ز آهنگ او
عقابین ابزاری بوده که مجرمان را بر آن بسته و تازیانه میزدهاند و گویا چنگکهایی مانند چنگک قصابان بر آن بوده است. ممکن است وجه تسمیه آن هم بهمناسبت داشتن آن چنگکها بوده که مانند چنگال عقاب تیز بوده است. بیت یعنی مجازات مجرمان برای او آسان و در مشتش بود و حتی عقاب آسمان نیز از حمله و یورش او سیهجامه شده بود.
بسی خون گرو کرده در گردنش
عقابین چنگ عقاب افکنش
هوش مصنوعی: بسیاری از خونهایی که از آنها گرفته شده، بر گردن عقابها سنگینی میکند و این عقابها به خاطر حمله و ایستادگی خود، این بار را به دوش دارند.
جگر سای سیمرغ در تاختن
شکارش همه کرگدن ساختن
هوش مصنوعی: پرندهای که جگرش به خاطر شکار سیمرغ میسوزد، همه حیوانات دیگر را به صورت کرگدن درآورده است.
غضنباک و خونریز و گستاخ چشم
خدای آفریدش ز بیداد و خشم
هوش مصنوعی: موجودی خشمگین و بیپرواست که خداوند او را از روی ظلم و غضب خلق کرده است.
طغان شاه مرغان و طغرل به نام
به سلطانی اندر چو طغرل تمام
هوش مصنوعی: پادشاه پرندگان و طغرل به نامش در سلطنت، مانند طغرل که به تمام معنا پادشاهی میکند.
کنیزی سیه چشم و پاکیزه روی
گل اندام و شکر لب و مشگبوی
هوش مصنوعی: دخترکی با چشمهای تیره و زیبایی دلربا، دارای اندامی مانند گل و لبهایی شیرین و خوشبو است.
بتی چون بهشتی برآراسته
فریبی به صد آرزو خواسته
هوش مصنوعی: مانند بهشتی زیبا و دلفریب، در دل انسان آرزوهای زیادی را برمیانگیزد.
خرامنده ماهی چو سرو بلند
مسلسل دو گیسو چو مشکین کمند
هوش مصنوعی: در این بیت، زیبایی و وقار دختری به تصویر کشیده شده که به آرامی و با ظرافت حرکت میکند. قامت او مانند سرو بلند و استوار است و دو گیسویش همچون پلکانی سیاه و جذاب به نظر میرسد، گویی که دلها را به خود میکشد.
بر و غبغبی کاب ازو میچکید
بر آتش بر آب معلق که دید؟
بر و غبغبی داشت که از لطافت و تازگی، آب از آن میچکید چه کسی تا بحال دیده که از آتش، آب معلق باشد؟ (آتش یعنی رخسارهٔ پر حرارت و داغ. آب از او میچکید یعنی تر و تازه و لطیف)
رخش بر بنفشه گل انداخته
بنفشه نگهبان گل ساخته
هوش مصنوعی: اسب زیبا بر روی بنفشهها حرکت کرده و بنفشه به عنوان نگهبان گلها، از آنها محافظت میکند.
سهی سرو محتاج بالای او
شکر بنده و شهد مولای او
هوش مصنوعی: سرو زیبای بلند، به بالای خود نیاز دارد، مانند بندهای که به شیرینی و خوشبویی مولایش وابسته است.
کمر بستهٔ زلف او مشک ناب
که زلفش کمر بست بر آفتاب
هوش مصنوعی: موهای او مانند مشک خالص است و او خود را با آن موها به زیبایی آراسته است، بهطوری که زلفهایش در برابر نور خورشید جلب توجه میکند.
سخنگوی شهدی شکر پارهای
به شهد و شکر بر ستمگارهای
هوش مصنوعی: شخصی با زبانی شیرین و دلنشین سخن میگوید و به دیگران از خوبیها و شیرینیهای زندگی خبر میدهد، حتی اگر در جایی ظلم و ستمی هم وجود داشته باشد.
بلورین تن و قاقمی پشت او
به شکل دُمِ قاقم انگشت او
یعنی تنش مانند بلور تمیز بود پوستش مانند پشت قاقم لطیف و انگشتانش بمانند دُم قاقم ظریف و نرم.
ز سیمین زنخ گویی انگیخته
بر او طوقی از غبغب آویخته
هوش مصنوعی: ز زنخ سیاه و براق او همچون گردنبند، تکهای از چین و چروک زیبایی آویزان شده است.
بدان طوق و گوی آن مه مهرجوی
ز مه طوق برده ز خورشید گوی
هوش مصنوعی: بدان که آن دختر زیبا، زینتی شبیه به طوق و گوی دارد. این زینت از ماه گرفته شده و گویی که از نور خورشید برتر است.
ز ابرو کمان کرده و ز غمزه تیر
به تیر و کمان کرده صد دل اسیر
هوش مصنوعی: او با ابرویش که مانند کمانی قوسدار است و با نگاهش که مانند تیر به قلب میزند، دلهای زیادی را به اسارت درآورده است.
چو می خوردی از لطف اندام وی
ز حلقش پدید آمدی رنگ می
هوش مصنوعی: زمانی که از شراب لذت میبردی، زیبایی اندام او باعث شد که رنگ شراب از حلق او نمایان شود.
هزار آفرین بر چنان دایهای
که پرورد از انسان گرانمایهای
هوش مصنوعی: هزاران تحسین بر مادری که چنین فرزند ارزشمندی را پرورش داده است.
نزد بر کس از تنگ چشمی نظر
ز چشمش دهانش بسی تنگ تر
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر تنگنظری خودش به دیگران بد نگاه کند، باید بداند که دلش حتی از چشمانش بیشتر تنگ است.
تو گفتی که خود نیست او را دهان
هماننام او نیست اندر جهان
هوش مصنوعی: تو گفتی که او هیچگونه سخنی ندارد و همانطور که نامش در جهان وجود ندارد، خود او نیز وجود ندارد.
رسانندهٔ تحفهٔ ارجمند
به تعریف آن تحفه شد سربلند
هوش مصنوعی: وقتی که کسی هدیه باارزشی را به دیگران میدهد، افتخار آن هدیه سبب افزایش عزت نفس و احترام او میشود.
که این مرغ و این بارگی وین کنیز
عزیزند و بر شاه بادا عزیز
هوش مصنوعی: این پرنده و این جوانی و این کنیز مورد علاقه، همه برای پادشاه عزیز هستند.
نه کس بر چنین خنگ ختلی نشست
نه مرغی چنین آید آسان به دست
هوش مصنوعی: نه کسی بر چنین دست غیرقابلاعتمادی تکیه کرده و نشسته است، نه این که پرندهای اینگونه بهراحتی به دام بیفتد.
به گفتن چه حاجت که هنگام کار
هنرهای خود را کنند آشکار
هوش مصنوعی: برای نشان دادن هنرهای خود نیاز به صحبت کردن نیست؛ عمل و کار، خود به خود نمایانگر استعدادها و توانمندیهای فرد است.
کنیزی بدین چهره هم خوار نیست
که در خوبرویی کسش یار نیست
هوش مصنوعی: هیچ کنیزی با این زیبایی نمیتواند بیارزش باشد، زیرا در زیبایی و خوشروئی همتایی ندارد.
سه خصلت در او مادر آورد هست
که آنرا چهارم نیاید به دست
هوش مصنوعی: در او سه ویژگی وجود دارد که مادرش آنها را به او داده است و هیچ چیز دیگری نمیتواند این ویژگیها را کامل کند.
یکی خوبرویی و زیبندگی
که هست آیتی در فریبندگی
هوش مصنوعی: شخصی زیبا و خوشچهره وجود دارد که به خاطر زیباییاش، میتواند دیگران را به سادگی فریب دهد.
دویم زورمندی که وقت نبرد
نپیچد عنان را ز مردان مرد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی که واقعاً قدرت و توانایی دارد، در زمان جنگ و مبارزه هرگز از مسیر خود منحرف نمیشود و به راحتی از هدفش دور نمیشود. او همچنان استوار و قوی باقی میماند و از چالشها نمیهراسد.
سه دیگر خوش آوازی و بانگ رود
که از زهره خوشتر سراید سرود
هوش مصنوعی: سومین زیبایی، آواز دلنشین و صدای رودخانه است که از گلی خوشبوتر و دلپذیرتر میسراید.
چو آواز خود بر کشد زیر و زار
بخسبد بر آواز او مرغ و مار
هوش مصنوعی: زمانی که صدا و نغمهای بیافریند، آنقدر جذاب و شیوا میشود که حتی پرنده و مار نیز به راحتی در خواب فروروند.
جهانجوی را زان دل آرام چست
خوش آوازی و خوبی آمد درست
هوش مصنوعی: جهانجو به خاطر دل آرامش و صدای خوشی که دارد، به خوبی و زیبایی دست یافته است.
حدیث دلیری و مردانگی
نپذیرفت و بود آن ز فرزانگی
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که شجاعت و مردانگی به راحتی قابل قبول نیست و این امر نیازمند عقل و حکمت است.
سمن نازک و خار محکم بود
که مردانگی در زنان کم بود
هوش مصنوعی: سمن نرم و لطیف است و خار سخت و مقاوم. در اینجا اشاره شده که در زنان، به ویژه در گذشته، ویژگیهای مردانه کمیاب بود.
زن ار سیمتن نی که رویین تنست
ز مردی چه لافد که زن هم زنست
هوش مصنوعی: اگر زن از آن روست که در بدنش چهرهی زیبایی دارد، مرد نباید brag کند که زن همواره زن است.
اگر ماهی از سنگ خارا بود
شکار نهنگان دریا بود
هوش مصنوعی: اگر ماهی ویژگیهای خاصی مانند سختی و مقاومت سنگ را داشت، میتوانست به راحتی در برابر نهنگها و خطرات دریا مقاومت کند و شکار آنها نشود.
ز کاغذ نشاید سپر ساختن
پس آنکه به آب اندر انداختن
هوش مصنوعی: از کاغذ نمیتوان سپر درست کرد، چون وقتی به آب بیفتد، ارزشش را از دست میدهد.
گران داشت آن نکته را شهریار
زنان را به مردی ندید استوار
هوش مصنوعی: شهرزاد در دل خود گرانقدر میشمارد نکتهای را که مردان را در برابر زنان نمیبیند استوار و محکم.
بپذرفتنش حلقه در گوش کرد
چو پذرفت نامش فراموش کرد
هوش مصنوعی: وقتی او را پذیرفت، به مانند حلقهای در گوشش شد و وقتی نامش را پذیرفت، فراموشش کرد.
چو آن پیشکشها پذیرفت شاه
شد از خوان خاقان سوی خوابگاه
هوش مصنوعی: وقتی شاه هدایا را پذیرفت، از سفرهی خاقان به سمت اتاق خواب خود رفت.
سحرگه که طاوس مشرق خرام
برون زد سر از طاق فیروزه فام
هوش مصنوعی: صبح زود، وقتی که طاووس رنگارنگ از لبهی آسمان سر برآورد و خود را به نمایش گذاشت.
دگر باره شه باده بر کف نهاد
برامش در بارگه برگشاد
هوش مصنوعی: بار دیگر، شاه نوشیدنی را در دست گرفت و در برابرش در درگاه، در را گشود.
بسر برد روزی دو در رود و می
دگر باره شد مرکبش تیز پی
هوش مصنوعی: روزی دو در کنار هم گذراند و دوباره مرکبش را تند و چابک کرد.
سوی بازگشتن بسی چید کار
به گردندگی گشت چون روزگار
هوش مصنوعی: به نظر میرسد وقتی که به سمت بازگشتن میرویم، کارها بهگونهای ساماندهی میشود که مانند روزگار بهدور و بر میچرخد.
پریچهره ترکی که خاقان چین
به شه داد تا داردش نازنین
هوش مصنوعی: زیبای دلربایی از چین که فرمانروای این کشور او را به پادشاه اهدا کرده تا او را در کنار خود داشته باشد.
از آنجا که شه را نیامد پسند
چو سایه پس پرده شد شهربند
مصرع دوم: همچون پری در غیب نهان شد. (سایه: در اینجا یعنی پری)
برافروخت آن ماه چون آفتاب
فرو ریخت بر گل ز نرگس گلاب
هوش مصنوعی: آن ماه مانند آفتاب درخشید و زیبایی خود را بر گلها و نرگسها پاشید.
به زندان سرای کنیزان شاه
همیبود چون سایه در زیر چاه
هوش مصنوعی: در زندان کنیزان شاه، به گونهای بود که همچون سایهای در زیر چاه قرار داشت.
یکی روز کاین چرخ چوگانپرست
ز شببازی آورد گویی به دست
هوش مصنوعی: یک روز، زمانی که این دنیا مانند یک بازی چوگان به نظر میرسد، گویی پس از یک شب بازی، دوباره به دست آمده است.
سکندر که از خسروان گوی برد
عنان را به چوگانی خود سپرد
هوش مصنوعی: سکندر، که از شاهان بزرگ بود، فرماندهی را به کسی سپرد که قابلیت کنترل اوضاع را داشت.
در آمد به طیارهٔ کوهکن
فَرَس پیلبالا و شه پیلتن
هوش مصنوعی: در میان کوهها، یک سواری بزرگ و قوی با شجاعت و دلاوری به میدان آمده است.
علم بر کشیدند گردنکشان
پدید آمد از روز محشر نشان
هوش مصنوعی: علم و دانش بر گردنکشان حاکم شد و در روز قیامت نشانههایی نمایان گردید.
ز لشگر که عرضش به فرسنگ بود
بیابان به نخجیر بر تنگ بود
هوش مصنوعی: از میان لشکری که طولش به اندازهٔ یک فرسخ بود، بیابان به قدری باریک و تنگ شده بود که جانوران در آن به سختی میتوانستند حرکت کنند.
ز صحرای چین تا به دریای چند
زمین در زمین بود زیر پرند
هوش مصنوعی: از بیابان چین تا دریاهای مختلف، همه جا زمین زیر پرندگان است.
سپه چون در آمد به عرض شمار
گزیده در او بود پانصد هزار
هوش مصنوعی: وقتی سپاه به میدان آمد، در میان آنان، پانصد هزار جنگجوی برگزیده و ماهر وجود داشت.
پس و پیش ترکان طاووسرنگ
چپ و راست شیران پولاد چنگ
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و شکوه ترکان که به طاووس شباهت دارند اشاره میشود و در کنار آن قدرت و دلاوری شیران که به چنگهای پولادین خود معروفند، توصیف میشود. به طور کلی، تصویر زیبایی و قدرت در این بیت به چشم میخورد.
به قلب اندرون شاه دریا شکوه
سپه، گرد بر گرد دریا چو کوه
هوش مصنوعی: در دل دریا عظمت و شکوهی است، که همچون کوهها دور تا دور آن را فرا گرفته است.
بجز پیلزوران آهنکلاه
چهل پیل جنگی پس و پشت شاه
هوش مصنوعی: غیر از جنگاوران قویپنجهای که زره آهنی به تن دارند، سی و نه فیل جنگی نیز در پس و پشت شاه قرار دارد.
هزار و چهل سنجق پهلوی
روان در پی رایت خسروی
هوش مصنوعی: هزار و چهل پرچم پهلوی به سمت پرچم سلطنتی در حال حرکت هستند.
کمرهای زرین غلامان خاص
چو بر شوشهٔ نقره، زرِ خلاص
غلامان و نوکران طلاپوش و زرپوش در میان لشکر (جوشنپوش و زرهپوش) همچون زر خالص، بر (صفحه و) شمش نقره میدرخشیدند.
وشاقان جوشنده چون آب سیل
ز هر سو جنیبتکشان خیل خیل
هوش مصنوعی: آبهای متلاطم و خروشان مانند سیلاب از همه جا به سوی یکدیگر روانند و افراد به سمت همدیگر میآیند.
ندیمان شایسته بر گرد شاه
که آسان از ایشان شود رنج راه
هوش مصنوعی: دوستان و همراهان لایق در کنار پادشاه، موجب میشوند که سفر و مسیر او راحتتر و بدون زحمت سپری شود.
خرامان شده خسرو خسروان
طرفدار چین در رکابش روان
هوش مصنوعی: خسرو، پادشاه بزرگ و فرمانروای ایران، با ظاهری زیبا و شکوهمند، در حال قدم زدن است. او که طرفدار زیبایی و ظرافت است، با همراهانی در کنارش حرکت میکند.
شهنشه چو بنوشت لختی زمین
اشارت چنین شد به خاقان چین
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه کلمهای را نوشت، زمین به این شکل به امپراتور چین اشاره کرد.
که گردد سوی خانهٔ خویش باز
به اقلیم ترکان کند ترکتاز
هوش مصنوعی: کسی که به سمت خانهاش برمیگردد و در سرزمین ترکها درگیر فعالیت و تلاش است.
جهانجوی را ترک بدرود کرد
به آب مژه روی را رود کرد
هوش مصنوعی: جهانجوی (شخصی که به دنبال دنیا و زندگی است) با اشکهایش به خداحافظی پرداخت و چهرهاش را به سوی رودخانه معطوف کرد.
عنان تافته شاه گیتینورد
ز صحرا به جیحون رسانید گرد
هوش مصنوعی: عصای پادشاهی که در دنیا حکومت میکند، از بیابان به رود جیحون منتقل شد.
چو آمد به نزدیک آن ژرفرود
بفرمود تا لشگر آید فرود
هوش مصنوعی: وقتی به کنار آن رود عمیق رسید، فرمان داد تا سپاه در آنجا فرود آید.
بر آن فرضه جایی دلافروز دید
نشستن بر آنجای فیروز دید
مصرع دوم: اقامت در آنجا را خوششگون و مبارک دید. (فیروز دراینجا یعنی مبارک. فرضه: ساحل رود)
طناب سراپردهٔ خسروی
کشیدند و شد میخ مرکز قوی
هوش مصنوعی: طناب سرپوش خیمهای که در آن پادشاهی است، کشیده شد و میخی در وسط آن به عنوان مرکز استحکام قرار گرفت.
ز بس نوبتیهای گوهرنگار
چو باغ ارم گشت جیحون کنار
نوبتی: خیمهٔ بزرگ.
چو شه کشور ماورالنهر دید
جهانی نگویم که یک شهر دید
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه کشور ماورالنهر، جهان را دید، نمیتوانم بگویم که فقط یک شهر را مشاهده کرد.
از آن مال کز چین به چنگ آمدش
بسی داد کانجا درنگ آمدش
هوش مصنوعی: از آن ثروتی که از چین به دست آورد، به خاطر اینکه آنجا مدت زمانی توقف کرد و ماندگار شد، بخش زیادی از آن را بخشید.
بناهای ویرانه آباد کرد
بسی شهر نو نیز بنیاد کرد
هوش مصنوعی: بسیاری از ساختمانهای خراب را دوباره ساخت و همچنین شهرهای جدیدی را تأسیس کرد.
سمرقند را کادمی شاد ازوست
شنیده چنین شد که بنیاد ازوست
هوش مصنوعی: سمرقند به خاطر شادمانی و خوشحالیاش مشهور است و این خوشبختی از ویژگیهای خاص آنجا سرچشمه میگیرد.
خبر گرم شد در خراسان و روم
که شاهنشه آمد ز بیگانه بوم
هوش مصنوعی: خبر به خوبی انتشار یافت در خراسان و روم که پادشاه بزرگ از سرزمین بیگانگان بازگشته است.
به هر شهری از شادی فتح شاه
بشارتزنان بر گرفتند راه
هوش مصنوعی: در هر شهری بهخاطر شادی پیروزی شاه، مردم با خوشحالی جشن گرفته و به سوی هم میرفتند.
به شکرانه رایت برافراختند
به هر خانهای خرمی ساختند
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و محبت، در هر خانهای شادی و خوشی ایجاد کردند و پرچم خوشبختی را برافراشتند.
فرستاد هر کس بسی مال و گنج
به درگاه شاه از پی پایرنج
هوش مصنوعی: هر کس برای جلب محبت شاه و برطرف کردن زحمتها، مقدار زیادی مال و ثروت به دربار میفرستد.