بخش ۴۱ - رسیدن نامهٔ اسکندر به کید هندو
چنین بود در نامهٔ شاه روم
به لفظی کزو گشت خارا چو موم
پس از نام دارندهٔ مهر و ماه
که اندیشه را سوی او نیست راه
خداوند فرمان و فرمانبران
فرستندهٔ وحی پیغمبران
ز فرمان او زیر چرخ کبود
بسی داده بر نیکنامان درود
سخن رانده آنگه که ای پهلوان
که پشتت قوی باد و بختت جوان
بر آن بود رایم که عزم آورم
به کوپال با پیل رزم آورم
نمایم به گیتی یکی دستبرد
که گردد ز کوپال من کوه خرد
به هندوستان در زنم آتشی
نمانم در آن بوم گردنکشی
کمند افکنم در سر ژنده پیل
ز خون بیخ روین برآرم ز نیل
همه خاک او را به خونتر کنم
همان آب را خاک بر سر کنم
چو تو روی در آشتی داشتی
عنان بر نپیچیدم از آشتی
به شیرین سخنهای جان پرورت
خداوند بودم شدم چاکرت
دلم را به زنهار زه برزدی
به جادو زبانی گره بر زدی
چنان کن که این عهد نیکو نمای
در ابنای ما دیر ماند بجای
گر آن چار گوهر فرستی به من
کنم با تو عهدی در این انجمن
که گر هفت کشور شود پر سپاه
نگردد ز ملک تو موئی تباه
بهر نیک وبد با تو یاری کنم
بدین گفتهها استواری کنم
فرستاد چون نامه بر کید خواند
درود فرستنده بر وی رساند
ز افسون و افسانه دلنواز
در جادوئیها بر او کرد باز
ز کید و فسونهای جادوی او
شده کید یکباره هندوی او
شنیدم که جادوی هندو بسیست
نخواندم که جادوی هندو کسیست
چو لختی سخن راند بر جای خویش
ره آورد آورده آورد پیش
دل کید هندو بر آمد ز جای
جهانجوی را شد پرستش نمای
بسی کرد بر شهریار آفرین
که بی او مبادا زمان و زمین
فرستادهٔ کاردان را نواخت
زمان خواست یک هفته تا کار ساخت
چو شد هفته و کار شد ساخته
به سیچنده ازکار پرداخته
به فرمانبری شاه را سجده برد
پذیرفتهها را به قاصد سپرد
جز آن چار پیرایهٔ ارجمند
گرانمایهای دگر دلپسند
ز گنج و زر و زیور و لعل و در
بسی پشت پیلان ز گنجینه پر
ز پولاد هندی بسی بارها
ز عود و ز عنبر به خروارها
چو کوه رونده چهل ژنده پیل
که نگذشتی از نافشان رود نیل
سه پیل سپید از پی تخت شاه
کز ایشان شدی روز دشمن سیاه
بلیناس را نیز گنجی تمام
هم از مشک پخته هم از عود خام
پریدخت را در یکی مهد عود
که مهد فلک بردی او را سجود
روان کرد با این چنین گنجها
جهان برده بر هر یکی رنجها
بلیناس ازین سان زر و زیوری
که بودند هر یک به از کشوری
به نزد جهان داور خویش برد
جهانداوری بین که چون پیش برد
چو شه دید گنج فرستاده را
چهار آرزوی خدا داده را
بدان گنجها آن چنان شاد شد
که گنجینهٔ رومش از یاد شد
فکند آزمایش بدان چار چیز
چنان بود کو گفت و زان بیش نیز
چو در آب جام جهانتاب دید
ز یک شربتش خلق سیرآب دید
چو با فیلسوف آمد اندر سخن
خبر یافت از کارهای کهن
پزشک مبارک برزد نفس
ز تن برد بیماری از دل هوس
چو نوبت بدان گنج پنهان رسید
ز هندوستان چینی آمد پدید
از آن خوبتر دید کاندازه گیر
صفتهای او را کند دلپذیر
گلی دید خشبوی و نادیده گرد
بهاری نیازرده از باد سرد
پری پیکری چون بت آراسته
پری و بت از هندوان خاسته
دهن تنگ و سر گرد و ابرو فراخ
رخی چون گل سرخ بر سبز شاخ
به شیرینی از گلشکر نوش تر
به نرمی ز گل نازک آغوشتر
گره بر گره چین زلفش چو دام
همه چینیان چین او را غلام
چو آهو به چین مشک پرورده بود
قرنقل به هندوستان خورده بود
نه گیسو که زنجیری از مشک ناب
فرو هشته چون ابری از آفتاب
از آن مشگبر ابر گل ریخته
مه از سنبله سنبل انگیخته
بر آن گونهٔ گندمی رنگ او
چو مشک سیه خال جو سنگ او
نموده جو از گندم مشک سای
نه چون جو فروشان گندم نمای
مهی ترک رخساره هندو سرشت
ز هندوستان داده شه را بهشت
نه هندو که ترک خطائی به نام
به دزدیدن دل چو هندو تمام
ز رومی رخ هندوی گوی او
شه رومیان گشته هندوی او
شکر خندهای راست چون نی شکر
لطیف و خوش و سبز وشیرین و تر
نگاری بدان خوبی و دلکشی
به گوهر هم آبی و هم آتشی
چو شه دید در پیشباز آمدش
عروسی چنان دلنواز آمدش
به آیین اسحاق فرخ نیا
کزو یافت چشم خرد توتیا
طراز عروسی بر او بست شاه
پس آنگه منش را بدو داد راه
به نزل سپهدار هندوستان
بساطی برآراست چون بوستان
جواهر به خروار و دیبا به تخت
پلنگینه خرگاه و زرینه تخت
ز تاج مرصع به یاقوت و لعل
ز تازی سمندان پولاد نعل
ز چینی غلامان حلقه به گوش
ز رومی کنیزان زر بفت پوش
از آن بیش کارد کسی در ضمیر
فرستاد و شد کید منت پذیر
جهان خسرو اسکندر فیلقوس
ز پیوند آن ماه پیکر عروس
بر آسود کالحق بتی نغز بود
همه مغز و پالودهٔ مغز بود
چو انگشت بر صحن پالوده راند
ز پالوده انگشتش آلوده ماند
نسفته دری ناشکفته گلی
همائی بر او فتنه چون بلبلی
گل از غنچه خندید و در سفته شد
سخن بین که در پرده چون گفته شد
جهاندار چون از جهان کام یافت
در آن جنبش از دولت آرام یافت
فرستاد از آموزگاران کسی
به اصطخر و کرد استواری بسی
نبشت آن سخنها که بودش مراد
ز پیروزی مرز مشگین سواد
که کار آنچنان شد به هندوستان
که باشد مراد دل دوستان
زکین خواهی کید پرداختم
چو شد دوست با دوست در ساختم
به قنوج خواهم شدن سوی نور
خدا یار بادم در این راه دور
ببینم کز آنجا چه پیش آیدم
مگر کار بر کام خویش آیدم
توئی نایب ما به هر مرز و بوم
ز دریای چین تا به دریای روم
جهان را به پیروزی آواز ده
ز ما مژدهٔ خرمی باز ده
سپاهی و شهری و برنا و پیر
که از ملک ما هستشان ناگزیر
دل هر یکی را ز ما شاد کن
دعا خواه و دانش ده و داد کن
نبشت این چنین نامه از هر دری
فرستاد پیکی به هر کشوری
عروس گرانمایه را نیز کار
برآراست تا شد به یونان دیار
سپه دادش از استواران خویش
همان استواری ز حد کرد بیش
به پایین آن مهد پیرایه سنج
فرستاد چندین شتر بار گنج
دگر گنج را در زمین کرد جای
نمونش نگهداشت با رهنمای
به دستور دانا وثیقت نوشت
که از دانش و داد بودش سرشت
خبر دادش از جملهٔ نیک و بد
ز پیروزی نیکخواهان خود
به فارغ دلی چون بر آسود شاه
سوی فوریان زد در بارگاه
ره و رسم شاهان چنان تازه کرد
که هندوستان را پر آوازه کرد
به داد و دهش در جهان پی فشرد
بدین دستبرد از جهان دست برد
مینوش میخورد بر یاد کی
چو شاهان این دور بر یاد وی
بخش ۴۰ - رفتن اسکندر به هندوستان: بیا ساقی آن زر بگداختهبخش ۴۲ - رفتن اسکندر از هندوستان به چین: بیا ساقی آن آب چون ارغوان
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنین بود در نامهٔ شاه روم
به لفظی کزو گشت خارا چو موم
هوش مصنوعی: نامهٔ شاه روم به گونهای نوشته شده بود که وقتی کسی آن را میخواند، احساس میکرد که سرزمین خز را مانند موم نرم کرده است.
پس از نام دارندهٔ مهر و ماه
که اندیشه را سوی او نیست راه
هوش مصنوعی: پس از نام کسی که صاحب زیبایی و جذابیت است، اندیشه و تفکر به سوی او راه ندارد.
خداوند فرمان و فرمانبران
فرستندهٔ وحی پیغمبران
هوش مصنوعی: خداوند، کسی است که دستورات و قوانینی را برای راهنمایی مردم ارسال میکند و همچنین رسولانی را برای ابلاغ این پیامها برمیگزیند.
ز فرمان او زیر چرخ کبود
بسی داده بر نیکنامان درود
هوش مصنوعی: خداوند در زیر آسمان آبی، بر نیکان و نیکنامان بسیار سلام و درود داده است.
سخن رانده آنگه که ای پهلوان
که پشتت قوی باد و بختت جوان
هوش مصنوعی: ای پهلوان، صحبت کن وقتی که پشتت قوی است و بختت جوان و نیرومند.
بر آن بود رایم که عزم آورم
به کوپال با پیل رزم آورم
هوش مصنوعی: من تصمیم داشتم که به میدان جنگ بروم و با قدرت و نیرو به نبرد بپردازم.
نمایم به گیتی یکی دستبرد
که گردد ز کوپال من کوه خرد
هوش مصنوعی: من میخواهم به دنیا نشان دهم که با یک تلاش میتوانم از وجود خود کوهی بزرگ از خرد و دانایی بسازم.
به هندوستان در زنم آتشی
نمانم در آن بوم گردنکشی
هوش مصنوعی: به هند میروم و آتشی به پا میکنم و در آنجا بیخبر از خطرات و مشکلاتی که ممکن است پیش بیاید، میفروزم.
کمند افکنم در سر ژنده پیل
ز خون بیخ روین برآرم ز نیل
هوش مصنوعی: من تلهای را آماده میکنم تا در سر یک فیل زخمی بیندازم و از خون او که مانند نیل رنگین است، به بالا برم.
همه خاک او را به خونتر کنم
همان آب را خاک بر سر کنم
هوش مصنوعی: من تمام خاک او را به خون آغشته میکنم و همان آب را بر سر خاک میریزم.
چو تو روی در آشتی داشتی
عنان بر نپیچیدم از آشتی
هوش مصنوعی: هرگاه تو در زمینه صلح و آشتی تمایل داشتی، من نیز هرگز از این مسیر منحرف نشدم.
به شیرین سخنهای جان پرورت
خداوند بودم شدم چاکرت
هوش مصنوعی: من با کلام نیکو و دلنشین تو، ای خدای جانم، پرورش یافتم و به خدمتگزار تو تبدیل شدم.
دلم را به زنهار زه برزدی
به جادو زبانی گره بر زدی
هوش مصنوعی: دل من را به کمک و حفاظتی که داشتی، به وسیله جادو و زبان خودت به چنگ آوردی و تسخیر کردی.
چنان کن که این عهد نیکو نمای
در ابنای ما دیر ماند بجای
هوش مصنوعی: چنان رفتار کن که این پیمان خوب، برای نسلهای بعدی ما به جا بماند و فراموش نشود.
گر آن چار گوهر فرستی به من
کنم با تو عهدی در این انجمن
هوش مصنوعی: اگر آن چهار گوهر را به من برسانی، با تو در این جمع پیمانی میبندم.
که گر هفت کشور شود پر سپاه
نگردد ز ملک تو موئی تباه
هوش مصنوعی: اگر هفت کشور هم پر از سپاه شود، یک تار موی تو هم از سلطنت تو آسیب نخواهد دید.
بهر نیک وبد با تو یاری کنم
بدین گفتهها استواری کنم
هوش مصنوعی: به خاطر خوب و بد بودن تو، به تو کمک میکنم و بر این حرفها پایبند میمانم.
فرستاد چون نامه بر کید خواند
درود فرستنده بر وی رساند
هوش مصنوعی: چون نامهای فرستاد، در آن کید (دسیسه) را خواند و درود فرستنده را به او رساند.
ز افسون و افسانه دلنواز
در جادوئیها بر او کرد باز
هوش مصنوعی: از جاذبه و قصههای دلنواز، او را به دنیای جادویی خود بازگردانید.
ز کید و فسونهای جادوی او
شده کید یکباره هندوی او
هوش مصنوعی: از ترفندها و جادوگری او، فریب و نیرنگ هندی او یکجا به سحر تبدیل شده است.
شنیدم که جادوی هندو بسیست
نخواندم که جادوی هندو کسیست
هوش مصنوعی: شنیدهام که جادوی هندو بسیار است، اما نخواندهام که جادوی هندو کسی باشد.
چو لختی سخن راند بر جای خویش
ره آورد آورده آورد پیش
هوش مصنوعی: زمانی که اندکی صحبت کرد و در جای خود ثابت ماند، آنچه را که آورده بود، پیش او قرار داد.
دل کید هندو بر آمد ز جای
جهانجوی را شد پرستش نمای
هوش مصنوعی: دل هندویی از جای خود به در آمد و به پرستش جهانجو پرداخت.
بسی کرد بر شهریار آفرین
که بی او مبادا زمان و زمین
هوش مصنوعی: بسیاری از ستایشها بر شاه نازل شده است، چرا که بدون او، نه زمان معنا دارد و نه زمین.
فرستادهٔ کاردان را نواخت
زمان خواست یک هفته تا کار ساخت
هوش مصنوعی: فرستادهای که با تجربه و مهارت است، زمانی را درخواست کرد تا کار خود را به اتمام برساند.
چو شد هفته و کار شد ساخته
به سیچنده ازکار پرداخته
هوش مصنوعی: وقتی که یک هفته تمام شد و کار انجام شد، کسی که کار را تحویل داده است، به آرامش رسیده است.
به فرمانبری شاه را سجده برد
پذیرفتهها را به قاصد سپرد
هوش مصنوعی: به خاطر اطاعت از شاه، سجدهای بر او کردم و کارهای پذیرفتهشده را به قاصد سپردم.
جز آن چار پیرایهٔ ارجمند
گرانمایهای دگر دلپسند
هوش مصنوعی: به جز آن چهار زینت با ارزش و گرانبها، چیز دیگری برای دلپسند بودن وجود ندارد.
ز گنج و زر و زیور و لعل و در
بسی پشت پیلان ز گنجینه پر
هوش مصنوعی: از گنج و ثروت و جواهرات و سنگهای قیمتی زیاد، همچون باری که بر پشت فیلهاست، پر است.
ز پولاد هندی بسی بارها
ز عود و ز عنبر به خروارها
هوش مصنوعی: از فلز هندی بارها، به اندازه زیاد از چوب عود و مشک عطر خوشبو آوردهاند.
چو کوه رونده چهل ژنده پیل
که نگذشتی از نافشان رود نیل
هوش مصنوعی: مانند کوهی بزرگ و استوار، چهل فیل در حركت به جلو هستند و نیل از میان شکاف آنها نمیگذرد.
سه پیل سپید از پی تخت شاه
کز ایشان شدی روز دشمن سیاه
هوش مصنوعی: سه فیل سفید که در پی تاج و تخت شاه هستند، و به واسطهی این فیلها، روزگار دشمنان تاریک و ناامید میشود.
بلیناس را نیز گنجی تمام
هم از مشک پخته هم از عود خام
هوش مصنوعی: بلیناس هم ثروتی کامل دارد، که هم از مشک پخته و هم از عود خام است.
پریدخت را در یکی مهد عود
که مهد فلک بردی او را سجود
هوش مصنوعی: پریدخت را در میان عود و خوشبویی قرار دادی، که آسمان نیز به او احترام میگذارد و او را سجده میکند.
روان کرد با این چنین گنجها
جهان برده بر هر یکی رنجها
هوش مصنوعی: او با این گنجینههای باارزش، روح را آزاد کرده و دنیا را به تسخیر خود درآورده، اما هر کدام از این گنجها همراه با زحمتها و دشواریهای خاص خود هستند.
بلیناس ازین سان زر و زیوری
که بودند هر یک به از کشوری
هوش مصنوعی: بدون شک، این طلا و جواهراتی که هر یک از آنها بسیار باارزشتر از آن چیزی است که در کشورها وجود دارد.
به نزد جهان داور خویش برد
جهانداوری بین که چون پیش برد
هوش مصنوعی: به پیشگاه قاضی و داور بزرگ جهان برو و نگاه کن که او چگونه به قضاوت و داوری میپردازد.
چو شه دید گنج فرستاده را
چهار آرزوی خدا داده را
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه گنجی را که فرستاده شده بود دید، چهار خواسته از طرف خداوند به او عطا شد.
بدان گنجها آن چنان شاد شد
که گنجینهٔ رومش از یاد شد
هوش مصنوعی: گنجینهها آنقدر خوشحال شدند که حتی گنجینههای روم را فراموش کردند.
فکند آزمایش بدان چار چیز
چنان بود کو گفت و زان بیش نیز
هوش مصنوعی: آن آزمایشی که او انجام داد، به گونهای بود که بیان کردند و حتی بیشتر از آن چیزی که گفته شد نیز وجود داشت.
چو در آب جام جهانتاب دید
ز یک شربتش خلق سیرآب دید
هوش مصنوعی: وقتی در آب جامی درخشان و شفاف را مشاهده کرد، مردم را دید که با یک جرعه از آن سیراب و خوشحال هستند.
چو با فیلسوف آمد اندر سخن
خبر یافت از کارهای کهن
هوش مصنوعی: وقتی با فیلسوف گفتگو کردم، از واقعیات و اقدامات گذشته آگاه شدم.
پزشک مبارک برزد نفس
ز تن برد بیماری از دل هوس
هوش مصنوعی: پزشک با نعمتهایی که دارد، به خوبی میتواند جان را از بدیها نجات دهد و بیماریها را از دلها دور کند.
چو نوبت بدان گنج پنهان رسید
ز هندوستان چینی آمد پدید
هوش مصنوعی: زمانی که نوبت به آن گنج پنهان رسید، شخصی از چین که از هند آمده بود، نمایان شد.
از آن خوبتر دید کاندازه گیر
صفتهای او را کند دلپذیر
هوش مصنوعی: از آن بهتر این است که کسی خصوصیات او را به صورت زیبایی توصیف کند.
گلی دید خشبوی و نادیده گرد
بهاری نیازرده از باد سرد
هوش مصنوعی: یک گل خوشبو را دیدم که در بهار، بدون اینکه موی آن را باد سرد آسیب زده باشد، هنوز سالم و زیبا بود.
پری پیکری چون بت آراسته
پری و بت از هندوان خاسته
هوش مصنوعی: دختر زیبایی مانند مجسمهای قشنگ که با دقت و هنرمندی ساخته شده است و زیبایی او از هند الهام گرفته شده است.
دهن تنگ و سر گرد و ابرو فراخ
رخی چون گل سرخ بر سبز شاخ
هوش مصنوعی: دهن کوچک و سر گرد و ابروهای پهن، چهرهای شبیه گل سرخ دارد که بر روی شاخههای سبز قرار گرفته است.
به شیرینی از گلشکر نوش تر
به نرمی ز گل نازک آغوشتر
هوش مصنوعی: شیرینی گلشکر مانند نوشیدنی خوشمزهای است و نرمی و لطافت آن به اندازهی آغوش گل نازک است.
گره بر گره چین زلفش چو دام
همه چینیان چین او را غلام
هوش مصنوعی: زلفهای او مانند دامی پیچیده شده است و همه افرادی که در فن چیدن زلف مهارت دارند، به او خدمت میکنند و تحت سلطهاش هستند.
چو آهو به چین مشک پرورده بود
قرنقل به هندوستان خورده بود
هوش مصنوعی: مثل آهو که در چین با مشک پرورده میشود، قرنقل هم به هند رفته و خورده شده است.
نه گیسو که زنجیری از مشک ناب
فرو هشته چون ابری از آفتاب
هوش مصنوعی: موهای او مانند زنجیری از مشک خالص است که به زیبایی و لطافت جلوهگری میکند، همچون ابری که نور خورشید را به خود جذب کرده و درخشندگی خاصی دارد.
از آن مشگبر ابر گل ریخته
مه از سنبله سنبل انگیخته
هوش مصنوعی: از آن خوشبویی که از گلها میتراود، ابرها همچون عطر گلها پاشیده شده است و از سنبلها نیز زیبایی و عطر آنها به وجود آمده است.
بر آن گونهٔ گندمی رنگ او
چو مشک سیه خال جو سنگ او
هوش مصنوعی: رنگ گندمی او به مشکی میماند که لکهای تیره بر روی سنگی دارد.
نموده جو از گندم مشک سای
نه چون جو فروشان گندم نمای
هوش مصنوعی: در اینجا سخن از صداقت و ظاهر فریبی است. کسانی که میخواهند خود را بهتر از آنچه که هستند نشان دهند، در واقع هیچ چیز از داشتههای خود را به درستی نشان نمیدهند. مانند کسی که گندم را به جای جو عرضه میکند، در حالی که جوهای اصلی را به نادانی یا فریب میدهد. این به ما میآموزد که در قضاوت خود بر اساس ظاهر، باید دقت بیشتری داشته باشیم و به صفات واقعی افراد توجه کنیم.
مهی ترک رخساره هندو سرشت
ز هندوستان داده شه را بهشت
هوش مصنوعی: ماه که چهرهاش مانند دختران هندی است، از هند به خداوند بهشت را هدیه داده است.
نه هندو که ترک خطائی به نام
به دزدیدن دل چو هندو تمام
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصیت هندو اشاره میشود که به خاطر زیبایی و جذابیتش دلها را میرباید. اما در این طول، منظور این است که شخصی به نام ترک، به دنبال حب و عشق و دلبری است و شاید این کارش به نوعی خطا محسوب شود. در نهایت، به اشاره به این دلربایی، تاکید میشود که این عمل زیبا و شگفتآور است.
ز رومی رخ هندوی گوی او
شه رومیان گشته هندوی او
هوش مصنوعی: چهره رومی باعث شده که او از هندیها شهرت پیدا کند و حالا بین رومیها به عنوان یک هندی شناخته میشود.
شکر خندهای راست چون نی شکر
لطیف و خوش و سبز وشیرین و تر
هوش مصنوعی: خندهای مانند شکر است که نرم و خوشبو، سبز و شیرین و تر است.
نگاری بدان خوبی و دلکشی
به گوهر هم آبی و هم آتشی
هوش مصنوعی: تو آن چنان زیبا و دلربا هستی که همچون گوهر هم درخشانی و هم حرارتی دار به طوری که میتوانی همچون آب ملایم و آتش سوزان باشی.
چو شه دید در پیشباز آمدش
عروسی چنان دلنواز آمدش
هوش مصنوعی: وقتی شاه عروسی را دید، به استقبالش رفت و این دیدار برایش بسیار خوشایند و دلنشین بود.
به آیین اسحاق فرخ نیا
کزو یافت چشم خرد توتیا
هوش مصنوعی: این عبارت به معنای این است که به سنت و روش فرخ نیا، که از اسحاق الهام گرفته است، تو میتوانی با استفاده از درک و عقل خود به چیزهای ارزشمندی دست یابی. به نوعی، اشاره به اهمیت خرد و بینش در دستیابی به موفقیت و دانایی دارد.
طراز عروسی بر او بست شاه
پس آنگه منش را بدو داد راه
هوش مصنوعی: عروس با زینت و زیبایی خود در برابر شاه ایستاد و سپس شاه راهی را به سوی او گشود.
به نزل سپهدار هندوستان
بساطی برآراست چون بوستان
هوش مصنوعی: فرمانده هندوستان برای برپایی جشن و میهمانی بزرگی همچون گلستان، محلی را تزیین و آماده کرده است.
جواهر به خروار و دیبا به تخت
پلنگینه خرگاه و زرینه تخت
هوش مصنوعی: جواهرات به اندازهای فراوان و باارزش هستند که به وفور در دسترس قرار دارند، و پارچههای گرانبها نیز به خوبی در مکانهای مجلل و زیبا قرار گرفتهاند.
ز تاج مرصع به یاقوت و لعل
ز تازی سمندان پولاد نعل
هوش مصنوعی: از تاج زیبا و گرانبها که با یاقوت و لعل زینت داده شده، تا اسبهای تندرویی که از فولاد نعل شدهاند.
ز چینی غلامان حلقه به گوش
ز رومی کنیزان زر بفت پوش
هوش مصنوعی: غلامان چینی با زنجیر به گوش و کنیزان رومی که لباسهای طلایی میپوشند، در اینجا به تصویر کشیده شدهاند. این تصویر نشاندهندهٔ زیبایی و زینتهای دنیوی است که با فرهنگ و تمدنهای مختلف همراه است. نوعی تضاد میان سادگی و تجمل نیز در اینجا قابل مشاهده است.
از آن بیش کارد کسی در ضمیر
فرستاد و شد کید منت پذیر
هوش مصنوعی: کسی در دل خود نقشهای کشید و با توطئهاش، به نوعی فریب و خدعه انجام داد.
جهان خسرو اسکندر فیلقوس
ز پیوند آن ماه پیکر عروس
هوش مصنوعی: جهان به مانند یک خسرو و اسکندر است که فیلقوس در پیوند با آن دختر زیبای ماهی شکل قرار دارد.
بر آسود کالحق بتی نغز بود
همه مغز و پالودهٔ مغز بود
هوش مصنوعی: حالت آرامش و راحتی به شخصیتی زیبا و بینقص داده است که تمام وجودش سرشار از خرد و دانایی است.
چو انگشت بر صحن پالوده راند
ز پالوده انگشتش آلوده ماند
هوش مصنوعی: وقتی انگشت خود را بر روی صحن تمیز بگذاری، به دلیل تماس با آن، انگشتت کثیف میشود.
نسفته دری ناشکفته گلی
همائی بر او فتنه چون بلبلی
هوش مصنوعی: دری که هنوز باز نشده و گلی که به طور کامل نشکفته است، همچون فریب و حیات بلبلی در اطراف آن وجود دارد.
گل از غنچه خندید و در سفته شد
سخن بین که در پرده چون گفته شد
هوش مصنوعی: گل از غنچه شکفت و به نشاط آمد، حالا به دور و برت نگاه کن که چه در پرده پنهان است و چه حرفهایی بین ما رد و بدل میشود.
جهاندار چون از جهان کام یافت
در آن جنبش از دولت آرام یافت
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه از زندگی در این دنیا لذت برد و به خواستههایش رسید، در آرامش و سکون به زندگی ادامه داد.
فرستاد از آموزگاران کسی
به اصطخر و کرد استواری بسی
هوش مصنوعی: کسی از معلمان به شهر استخر فرستاده شد و او سخت تلاش کرد.
نبشت آن سخنها که بودش مراد
ز پیروزی مرز مشگین سواد
هوش مصنوعی: او آن سخنانی را نوشت که هدفش پیروزی در مرزهای مشگین سواد بود.
که کار آنچنان شد به هندوستان
که باشد مراد دل دوستان
هوش مصنوعی: کار به گونهای پیش رفت که در هندوستان نتیجهای به دست آمد که دل دوستان را شاد کرد.
زکین خواهی کید پرداختم
چو شد دوست با دوست در ساختم
هوش مصنوعی: اگر از باطن خود بخواهی، به تو میگویم که در دوستی با دوست چطور باید عمل کنی و خود را به چه چیزی متعهد کنی.
به قنوج خواهم شدن سوی نور
خدا یار بادم در این راه دور
هوش مصنوعی: میخواهم به سوی نور خدایی بروم، و در این مسیر طولانی برایم دوستی موجود است.
ببینم کز آنجا چه پیش آیدم
مگر کار بر کام خویش آیدم
هوش مصنوعی: ببینم چه اتفاقی برایم میافتد و آیا آنچه که پیش میآید به صلاح و دلخواه من خواهد بود یا خیر.
توئی نایب ما به هر مرز و بوم
ز دریای چین تا به دریای روم
هوش مصنوعی: شما نماینده ما در هر نقطه از جهان هستید، از دریای چین تا دریای روم.
جهان را به پیروزی آواز ده
ز ما مژدهٔ خرمی باز ده
هوش مصنوعی: به دنیا خبر پیروزی و خوشحالی را برسان و مژدهای از شادی و خوشبختی به مردم بده.
سپاهی و شهری و برنا و پیر
که از ملک ما هستشان ناگزیر
هوش مصنوعی: هر کسی که از سرزمین ماست، چه سپاهی باشد، چه شهری، چه جوان و چه پیر، نمیتواند از آن جدا شود و ناگزیر به تعلق به این سرزمین است.
دل هر یکی را ز ما شاد کن
دعا خواه و دانش ده و داد کن
هوش مصنوعی: دل هر کسی را شاد کن و برای او دعا کن، همچنین به او دانش و عدالت بده.
نبشت این چنین نامه از هر دری
فرستاد پیکی به هر کشوری
هوش مصنوعی: نامهای به این شکل نوشته شد و پیک آن را به هر گوشه و کنار دنیا فرستاد.
عروس گرانمایه را نیز کار
برآراست تا شد به یونان دیار
هوش مصنوعی: عروس باارزش هم آماده شد تا به سرزمین یونان برود.
سپه دادش از استواران خویش
همان استواری ز حد کرد بیش
هوش مصنوعی: سپه، به کسانی که محکم و استوار بودند، اعتماد کرد و همین استحکام و استواری باعث شد که کارها از حد و مرز خود فراتر برود.
به پایین آن مهد پیرایه سنج
فرستاد چندین شتر بار گنج
هوش مصنوعی: او تعدادی شتر بار کرده و به زیر آن گهواره فرستاد، که پر از جواهرات و ثروت بود.
دگر گنج را در زمین کرد جای
نمونش نگهداشت با رهنمای
هوش مصنوعی: گنجینهای دیگر در زمین جا داده و نشانهاش را با راهنمایی نگه داشتهاند.
به دستور دانا وثیقت نوشت
که از دانش و داد بودش سرشت
هوش مصنوعی: بر اساس فرمان افراد با دانش، وثیقهای نوشته شد که نشاندهندهی سرشت او از علم و انصاف بود.
خبر دادش از جملهٔ نیک و بد
ز پیروزی نیکخواهان خود
هوش مصنوعی: او به او خبر داد که دربارهٔ خوبها و بدها، پیروزی نیکخواهان خود را بیان کند.
به فارغ دلی چون بر آسود شاه
سوی فوریان زد در بارگاه
هوش مصنوعی: شاه با دل آرام و خوشحالی به سمت بیداری و شادابی رفت، در حالی که در بارگاه خود نشسته بود.
ره و رسم شاهان چنان تازه کرد
که هندوستان را پر آوازه کرد
هوش مصنوعی: سلطنت و روش پادشاهان به گونهای نوین و پررنگ تغییر کرد که نام هندوستان در جهان به خوبی شنیده شد و آوازهاش بلند شد.
به داد و دهش در جهان پی فشرد
بدین دستبرد از جهان دست برد
هوش مصنوعی: در این دنیا باید به کمک و بخشش توجه کنیم، چرا که با این عمل میتوانیم از مشکلات و سختیهای زندگی رهایی یابیم.
مینوش میخورد بر یاد کی
چو شاهان این دور بر یاد وی
هوش مصنوعی: شراب مینوشد و به یاد کسی که مانند شاهان این عصر است، میخورد.