بخش ۴۰ - رفتن اسکندر به هندوستان
بیا ساقی آن زر بگداخته
که گوگرد سُرخ است ازو ساخته
به من ده که تا زو دوایی کنم
مس خویش را کیمیایی کنم
فَرَس خوشتَرَک ران که صحرا خوش است
عنان در مکش، بارگی دلکش است
به نیکوترین نام از این جای زشت
بباید شدن سوی باغ بهشت
نباید نهادن بر این خاک دل
کزو گنج قارون فرو شد به گل
ره رستگاری در افکندگیست
که خورشید جمع از پراکندگیست
همی تا بود راه پر نیشتر
در او سود بازارگان بیشتر
چو ایمن شود ره ز خونخوارگان
در او کم بود سود بازارگان
در آن گنجخانه که زر یافتند
ره از اژدها پر خطر یافتند
همان چرب کاو مرد شیرینگزار
چنین چربی انگیخت از مغز کار
که چون شه به غزنین درآمد ز بلخ
به یکسو شد از آب دریای تلخ
ز بس سر که بر آستان آمدش
تمنای هندوستان آمدش
درین شغل با زیرکان رای زد
که دولت مرا بوسه بر پای زد
همه ملک ایران مرا شد تمام
به هندوستان داد خواهم لگام
چو من سر سوی کید هندو نهم
ازو کینه و کید یکسو نهم
گر آید به خدمت چو دیگر کسان
نباشم بر او جز عنایترسان
وگر با من او در سر آرد ستیز
من و گردن کید و شمشیر تیز
ز پهلو به پهلو بگردانمش
نشیند بهجایی که بنشانمش
چو مرکب سوی راه دور آورم
سر تیغ بر فرق فور آورم
چو از فور فوران ربایم کلاه
سوی خان خانان گرایم سپاه
وز آنجا شوم سوی چاچ و طراز
زمین را نوردم به یک ترکتاز
دلیران لشکر بزرگان بزم
پذیرا شدندش بدان رای و عزم
به روزی که نیک اختری یار بود
نمودار دولت پدیدار بود
سکندر برافراخت سریر سپهر
روان کرد مرکب چو رخشنده مهر
ز غزنین درآمد به هندوستان
ره از موکبش گشت چون بوستان
بر آن شد که در مغز تاب آورد
سوی کید هندو شتاب آورد
به تاراج ملکش درآید چو میغ
دهد ملک او را به تاراج تیغ
دگر ره به فرمان فرزانگان
نکرد آنچه آید ز دیوانگان
جریده یکی قاصد تیزگام
فرستاد و دادش به هندو پیام
که گر جنگ رایی برون کش سپاه
که اینک رسیدم چو ابر سیاه
وگر بر پرستش میان بستهای
چنان دان که از تیغ من رستهای
سر نرگس آنگه درآید ز خواب
که ریزد بر او ابر بارنده آب
گل آنگه عماری درآرد به باغ
که خورشید را گرم گردد دماغ
بجوشم بجوشد جهان از شکوه
بجنبم بجنبد همه دشت و کوه
بهجایی نخسبد عقاب دلیر
که آبی توان بستن او را به زیر
گر آنجا ز سر مویی انگیختهست
بدین جا سر از مویی آویختهست
وگر هست کوه شما تیغدار
کند تیغ من کوه را غارغار
گر از بهر گنج آرم آنجا فریش
به مغرب زر مغربی هست بیش
گرم هست بر خوبرویان شتاب
به خوارزم روشنترست آفتاب
جواهر نجویم در این مرز و بوم
کزین مایه بسیار دارم به روم
به هند آمدن تیغ هندی به دست
کباب ترم باید از پیل مست
مخور عبرهٔ هند بییاد من
که هندوتر از توست پولاد من
چو سر بایدت، سر متاب از خراج
وگر نه نه سر با تو ماند نه تاج
فرستاده آمد به درگاه کید
سخن در هم افکند چون دام صید
فرو گفت با او سخنهای تیز
گدازانتر از آتش رستخیز
چو کید آنچنان آتش تیز دید
ازو رستگاری به پرهیز دید
که خوابی در آن داوری دیده بود
ز تعبیر آن خواب ترسیده بود
دگر کز جهانگیری شهریار
خبر داشت کورا سپهرست یار
گه کینه با شاه دارا چه کرد
ز حد حبش تا بخارا چه کرد
نه رای آمدش روی از او تافتن
ز فرمان سوی فتنه بشتافتن
بدانست کاو را دران تاب تیز
چگونه ز خود باز دارد ستیز
به خواهشنمودن زبان بر گشاد
بسی آفرین شاه را کرد یاد
که چون در جهان اوست هشیارتر
جهانداری او را سزاوارتر
همش پایهٔ تخت بر ماه باد
هم آزرم را سوی او راه باد
نبودهست جز مهر او کار من
سبب چیست کاید به پیکار من؟
اگر گنج خواهد فدا سازمش
گر افسر، هم از سر بیندازمش
وگر میل دارد به جان خوشم
به دندان گرفته به خدمت کشم
وگر بندهای را فرستد ز راه
سپارم بدو گنج و تخت و کلاه
ز مولایی و چاکری نگذرم
سکندر خداوند و من چاکرم
گر او نازش آرد، من آرم نیاز
مگر گردد از بنده خشنود باز
وگر باژگونه بود داوری
که شه میل دارد به کینآوری
ز پرخاش او پیش گیرم رحیل
نیندازم این دبه در پای پیل
چو من سر بگردانم از رزم او
شود باطل از خون من عزم او
اگر رای دارد که کم گیردم
بپایم چه درد شکم گیردم
گر آرد سپه پای من لنگ نیست
دگر سو گریزم، جهان تنگ نیست
بلی گر کند عهد با من نخست
به شرطی که آن عهد باشد درست
که نارد به من غدر و غارتگری
وزین در به یکسو نهد داوری
دهم چار چیزش که بی پنجمند
به نوباوگی برتر از انجمند
یکی دختر خود فرستم به شاه
چه دختر؟ که تابنده خورشید و ماه
دویم نوشجامی ز یاقوت ناب
کزو کم نگردد بهخوردن شراب
سوم فیلسوفی نهانیگشای
که باشد به راز فلک رهنمای
چهارم پزشگی خردمند و چست
که نالندگان را کند تندرست
بدین تحفه شه را شوم حقشناس
اگر شه پذیرد پذیرم سپاس
فرستاده پذیرفت کاین هر چهار
اگر تحفه سازی بر شهریار
در این کشورت شاه نامی کند
به پیوند خویشت گرامی کند
ز نامآوران برکشد نام تو
نتابد سر از جستن کام تو
چو هندو مَلِک دید کهآن پاکمغز
ندارد بدین کار در پای لغز
ز پیران هندو یکی نامدار
فرستاد با قاصد شهریار
بدین شرط پیمانی انگیخته
سخن چرب و شیرین برآمیخته
فرستادگان بازگشتند شاد
همان قاصد پیر هندونژاد
سوی درگه شهریار آمدند
در آن باغ چون گل به بار آمدند
چو هندو سراپردهٔ شاه دید
مه خیمه بر خیمهٔ ماه دید
درآمد زمین را به تارک برفت
پیامی که آورد با شاه گفت
چو پیشینه پیغامها گفته شد
سخن راند از آنها که پذیرفته شد
صفت کرد از آن چار پیکر به شاه
که کس را نبود آنچنان دستگاه
دل شه در آن آرزو جوش یافت
طلب کرد چشم آنچه در گوش یافت
به عزمی که آن تحفه آرد به چنگ
نبود از شتابش زمانی درنگ
پس آنگاه با هندوی نرمگوی
به سوگند و پیمان شد آزرمجوی
بلیناس را با دگر مهتران
فرستاد و سربسته گنجی گران
یکی نامه کهالماس را موم کرد
همه هند را هندوی روم کرد
نبشت از سکندر به کید دلیر
ز تند اژدهایی به غرنده شیر
فریبندگیها در او بیشمار
که آید نویسندگان را به کار
بسی شرط بر عذر آزرم او
برانگیخته با دل گرم او
چو نامهنویس این وثیقت نوشت
مثالی به کافور و عنبر سرشت
بلیناس با کاردانان روم
سوی کید رفتند از آن مرز و بوم
چو دانای رومی در آن ترکتاز
به لشگرگه هندو آمد فراز
دل کید هندو پر از نور یافت
ز کیدی که هندو کند دور یافت
پرستش نمودش به آیین شاه
که صاحبکمر بود و صاحبکلاه
ببوسید بر نامه و پیش برد
کلید خزانه به هندو سپرد
فرو خواند نامهٔ دبیر دلیر
که از هیبت افتاد گردون به زیر
بخش ۳۹ - رفتن اسکندر به ری و خراسان: بیا ساقی آن جام زرین بیاربخش ۴۱ - رسیدن نامهٔ اسکندر به کید هندو: چنین بود در نامهٔ شاه روم
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا ساقی آن زر بگداخته
که گوگرد سُرخ است ازو ساخته
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، آن طلا را که به شکل مایع درآمده، بیاور که از آن گوگرد قرمز ساخته شده است.
به من ده که تا زو دوایی کنم
مس خویش را کیمیایی کنم
هوش مصنوعی: به من بده تا بتوانم از آن یک درمان درست کنم و مس خود را به طلا تبدیل کنم.
فَرَس خوشتَرَک ران که صحرا خوش است
عنان در مکش، بارگی دلکش است
هوش مصنوعی: اسب زیبا را به دقت بران و در فضای باز بران، چون زمین دشت دلانگیز است و نیازی به مهار سخت نیست.
به نیکوترین نام از این جای زشت
بباید شدن سوی باغ بهشت
هوش مصنوعی: باید با بهترین نام از این مکان ناپسند به سوی باغ بهشت برویم.
نباید نهادن بر این خاک دل
کزو گنج قارون فرو شد به گل
هوش مصنوعی: نباید دل را بر این خاک قرار داد، چون گنج قارون در گل دفن شده است.
ره رستگاری در افکندگیست
که خورشید جمع از پراکندگیست
هوش مصنوعی: راه رسیدن به رستگاری در پرهیز از نابسامانیها و پراکندگیهاست، به گونهای که نور و روشنی حقیقت و جمعیت در اتحاد و یکپارچگی شکل میگیرد.
همی تا بود راه پر نیشتر
در او سود بازارگان بیشتر
هوش مصنوعی: تا زمانی که در این راه سخت، منافع بیشتری وجود دارد، تاجران بیشتر هم فعالیت میکنند.
چو ایمن شود ره ز خونخوارگان
در او کم بود سود بازارگان
هوش مصنوعی: وقتی که راه از وجود تبهکاران و خونخواران پاک شود، دیگر برای بازرگانان سود و فایدهای نخواهد بود.
در آن گنجخانه که زر یافتند
ره از اژدها پر خطر یافتند
هوش مصنوعی: در آن خزانهای که طلا پیدا کردند، راهی را که از اژدهای خطرناک عبور کردند، پیدا کردند.
همان چرب کاو مرد شیرینگزار
چنین چربی انگیخت از مغز کار
هوش مصنوعی: شخصی که زبانش شیرین و دلنشین است، به خوبی میتواند از تواناییهای خود بهرهبرداری کند و دیگران را تحت تأثیر قرار دهد. او با مهارت و قدرت کلام، توانسته است از درون خود، نکات و احساسات را به شکلی جذاب و تاثیرگذار بیان کند.
که چون شه به غزنین درآمد ز بلخ
به یکسو شد از آب دریای تلخ
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاه به غزنین وارد شد، پس از آنکه از بلخ عبور کرد، به یک سمت کنار آب تلخ رود رفت.
ز بس سر که بر آستان آمدش
تمنای هندوستان آمدش
مصرع اول: از فراوانی مردم که به بارگاه او میآمدند و به او مراجعه میکردند.
درین شغل با زیرکان رای زد
که دولت مرا بوسه بر پای زد
هوش مصنوعی: در این کار با کسانی که خرد و فهم دارند مشورت کردم و نتیجه این بود که موفقیت به من احترام گذاشت و از من تقدیر کرد.
همه ملک ایران مرا شد تمام
به هندوستان داد خواهم لگام
هوش مصنوعی: همه سرزمین ایران به من متعلق شده است و حالا میخواهم بر هند تسلط پیدا کنم.
چو من سر سوی کید هندو نهم
ازو کینه و کید یکسو نهم
هوش مصنوعی: اگر من سر به سوی فریبهای هندو (که نماد فریب و نیرنگ است) ببرم، کینه و نیرنگها را یکجا کنار میگذارم.
گر آید به خدمت چو دیگر کسان
نباشم بر او جز عنایترسان
هوش مصنوعی: اگر کسی به خدمت بیاید، مانند دیگران نخواهم بود و تنها با مهربانی و لطف به او برخورد میکنم.
وگر با من او در سر آرد ستیز
من و گردن کید و شمشیر تیز
هوش مصنوعی: اگر او با من دشمنی کند، من نیز آمادهام تا با قدرت و سلاح به مبارزه بپردازم.
ز پهلو به پهلو بگردانمش
نشیند بهجایی که بنشانمش
هوش مصنوعی: من او را با دقت و احتیاط جابهجا میکنم تا در جایی قرار گیرد که میخواهم.
چو مرکب سوی راه دور آورم
سر تیغ بر فرق فور آورم
هوش مصنوعی: وقتی که مرکب را به سوی راهی دور میرانم، تیزی و برندگی آن را بر سر راه قرار میدهم.
چو از فور فوران ربایم کلاه
سوی خان خانان گرایم سپاه
فور در هندی یعنی شاه و فور فوران یعنی شاه شاهان. همچنین است خان که در چینی یعنی شاه.
وز آنجا شوم سوی چاچ و طراز
زمین را نوردم به یک ترکتاز
چاچ: شهر کاشغر، امروزه تاشکند. طراز: شهر تَراز.
دلیران لشکر بزرگان بزم
پذیرا شدندش بدان رای و عزم
هوش مصنوعی: دلیران، سربازان شجاع، به گرمی از بزرگان در مهمانی استقبال کردند و بر اساس تصمیم و ارادهای که داشتند، به این مهمانی آمدند.
به روزی که نیک اختری یار بود
نمودار دولت پدیدار بود
هوش مصنوعی: روزی که ستارهی نیکبختی درخشان بود، نشانهها و جلوههای قدرت و موفقیت هم نمایان بود.
سکندر برافراخت سریر سپهر
روان کرد مرکب چو رخشنده مهر
هوش مصنوعی: سکندر تخت و جایگاه قدرت را بلند کرد و هنگامی که سوار بر اسبش شد، مانند خورشید درخشان به حرکت درآمد.
ز غزنین درآمد به هندوستان
ره از موکبش گشت چون بوستان
هوش مصنوعی: از غزنین به هندوستان آمد و سفر او مانند سرسبزی یک باغ شده بود.
بر آن شد که در مغز تاب آورد
سوی کید هندو شتاب آورد
هوش مصنوعی: تصمیم گرفت تا در برابر نقشههای هندو، با هوش و تدبیر خود مقاومت کند و به سرعت عمل کند.
به تاراج ملکش درآید چو میغ
دهد ملک او را به تاراج تیغ
هوش مصنوعی: وقتی که ابر به بارش میافتد، ملک و سرزمین فرد نیز به تاراج میرود، مانند زمانی که شمشیری به کشتن میآید و همه چیز را ویران میکند.
دگر ره به فرمان فرزانگان
نکرد آنچه آید ز دیوانگان
هوش مصنوعی: دیگر به راهی که حکیمان میگویند نروم، زیرا آنچه از بیخردان ناشی میشود، برای من مناسب نیست.
جریده یکی قاصد تیزگام
فرستاد و دادش به هندو پیام
جریده: سوار زُبده.
که گر جنگ رایی برون کش سپاه
که اینک رسیدم چو ابر سیاه
هوش مصنوعی: اگر جنگی لازم باشد، سپاه را به میدان میآورم، چون اکنون مانند ابرهای سیاه به اینجا رسیدهام.
وگر بر پرستش میان بستهای
چنان دان که از تیغ من رستهای
هوش مصنوعی: اگر در عبادت و پرستش کوتاهی کنی، بدان که از تیرهای من رهایی یافتهای.
سر نرگس آنگه درآید ز خواب
که ریزد بر او ابر بارنده آب
هوش مصنوعی: سر نرگس زمانی از خواب بیدار میشود که ابر بارانزا بر آن آب بریزد.
گل آنگه عماری درآرد به باغ
که خورشید را گرم گردد دماغ
هوش مصنوعی: گل زمانی میتواند در باغ شکوفا شود که گرمای خورشید به آن برسد و جان بگیرد.
بجوشم بجوشد جهان از شکوه
بجنبم بجنبد همه دشت و کوه
هوش مصنوعی: من سرشار از انرژی و شور هستم، به طوری که با حرکت من، تمام دنیا از زیبایی و عظمت پر میشود و اگر من تکانی بخورم، تمام دشتها و کوهها نیز به جنب و جوش در میآیند.
بهجایی نخسبد عقاب دلیر
که آبی توان بستن او را به زیر
هوش مصنوعی: عقاب دلیر به هیچ جایی نمیچسبد و نمیتوان او را به پایین کشید.
گر آنجا ز سر مویی انگیختهست
بدین جا سر از مویی آویختهست
هوش مصنوعی: اگر در آنجا به اندازه یک موی سر چیزی تحریک شده باشد، در اینجا به اندازه یک موی سر چیزی آویزان است.
وگر هست کوه شما تیغدار
کند تیغ من کوه را غارغار
هوش مصنوعی: اگر کوه شما تیز و برنده باشد، تیزی شمشیر من هم میتواند آن کوه را به غار تبدیل کند.
گر از بهر گنج آرم آنجا فریش
به مغرب زر مغربی هست بیش
هوش مصنوعی: اگر برای به دست آوردن ثروت به آن مکان بروم، به این دلیل که در مغرب، طلا و زر بیشتری وجود دارد.
گرم هست بر خوبرویان شتاب
به خوارزم روشنترست آفتاب
هوش مصنوعی: در دل روزهای گرم، آفتاب بر روی زیبا رویان در خوارزم، روشنتر و درخشانتر میتابد.
جواهر نجویم در این مرز و بوم
کزین مایه بسیار دارم به روم
هوش مصنوعی: در این سرزمین، به دنبال جواهر نمیگردم، زیرا از این منابع بسیار دارم که در روم موجود است.
به هند آمدن تیغ هندی به دست
کباب ترم باید از پیل مست
هوش مصنوعی: به هند رفتن یعنی در دست داشتن تیغی که از جنس خود هند است. اما برای این که کباب ترد و نرم درست کنم، نیاز دارم به قوت و نیرویی مانند نیروی فیل مست.
مخور عبرهٔ هند بییاد من
که هندوتر از توست پولاد من
هوش مصنوعی: به یاد نداشته باش که هندیها در دوری از من، مانند تو احساساتی و حساسند، زیرا آنها در برابر سختیها و چالشها استقامت بیشتری دارند و روحشان به اندازهٔ پولاد مقاوم است.
چو سر بایدت، سر متاب از خراج
وگر نه نه سر با تو ماند نه تاج
هوش مصنوعی: اگر میخواهی سر خود را حفظ کنی، از پرداخت مالیات فرار نکن؛ و اگر چنین کنی، نه جانی برای تو باقی میماند و نه قدرت و مقام.
فرستاده آمد به درگاه کید
سخن در هم افکند چون دام صید
هوش مصنوعی: فرستادهای به درگاه آمد و با سخنانش همه چیز را به هم ریخت، مانند دام صیاد که جلوی شکار را میگیرد.
فرو گفت با او سخنهای تیز
گدازانتر از آتش رستخیز
هوش مصنوعی: او با او صحبت کرد و سخنانی بسیار تند و سوزان گفت که از آتش قیامت نیز سوزندهتر بود.
چو کید آنچنان آتش تیز دید
ازو رستگاری به پرهیز دید
کید وقتی دید که آتش جنگ و خشم اسکندر تیز است رهایی و در امانماندن را در پرهیز و دوری از جنگ دید.
که خوابی در آن داوری دیده بود
ز تعبیر آن خواب ترسیده بود
هوش مصنوعی: او در خواب داوری را دیده بود و از تعبیر آن خواب به شدت ترسیده بود.
دگر کز جهانگیری شهریار
خبر داشت کورا سپهرست یار
هوش مصنوعی: دیگر کسی که از سلطنت و حکمرانی شهریار آگاه باشد، برای او آسمان هم یار و همراه است.
گه کینه با شاه دارا چه کرد
ز حد حبش تا بخارا چه کرد
هوش مصنوعی: گاهگاهی کینهای که با شاه دارا داشتم، به قدری شدید شده بود که به احتمالاً تا بخارا هم تأثیر گذاشته است.
نه رای آمدش روی از او تافتن
ز فرمان سوی فتنه بشتافتن
نه رای آمدش یعنی صلاح ندانست و صواب را در آن ندید.
بدانست کاو را دران تاب تیز
چگونه ز خود باز دارد ستیز
تاب در اینجا یعنی تاب آتش.
به خواهشنمودن زبان بر گشاد
بسی آفرین شاه را کرد یاد
هوش مصنوعی: با درخواست و خواهش زبان، به فراوانی از شاه یاد کرد و او را ستایش نمود.
که چون در جهان اوست هشیارتر
جهانداری او را سزاوارتر
هوش مصنوعی: آنکه در این دنیا به هوش و آگاهی است، در اداره و رهبری جهان شایستهتر و لایقتر است.
همش پایهٔ تخت بر ماه باد
هم آزرم را سوی او راه باد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف احساسی از عشق و زیبایی میپردازد. او احساس میکند که میخواهد در کنار محبوبش باشد و به او نزدیک شود. همچنین، او تمایل دارد که حساستهایش را نسبت به محبوبش بیان کند و از بیتابی خود در مسیر عشق بگوید. درواقع، شاعر در تلاش است تا عشق و زیبایی را در سرودهایش منعکس کند و از دلش برای معشوقش راهی بسازد.
نبودهست جز مهر او کار من
سبب چیست کاید به پیکار من؟
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که تنها عشق او در زندگی من تاثیرگذار بوده است. حالا این که چرا باید با مشکلات و چالشها روبرو شوم، سوالی است که مطرح میشود.
اگر گنج خواهد فدا سازمش
گر افسر، هم از سر بیندازمش
هوش مصنوعی: اگر به دنبال گنج و ثروت باشم، جانم را فدای آن میکنم، حتی اگر برای به دست آوردن آن مجبور شوم تاج و سر خود را هم بگذارم کنار.
وگر میل دارد به جان خوشم
به دندان گرفته به خدمت کشم
هوش مصنوعی: اگر دلش بخواهد که جانم را بگیرد، با دندان محکم چنگ میزنم و او را به خدمت خود درمیآورم.
وگر بندهای را فرستد ز راه
سپارم بدو گنج و تخت و کلاه
هوش مصنوعی: اگر کسی برای خدمت به من بیاید، من همه چیزهایی چون گنج، تخت و کلاه را به او خواهم بخشید.
ز مولایی و چاکری نگذرم
سکندر خداوند و من چاکرم
هوش مصنوعی: هرگز از سلطنت و خدمت به کسی نمیگذرم؛ سکندر هم خداوندی بزرگ است و من هم به عنوان خدمتگزار او حاضر هستم.
گر او نازش آرد، من آرم نیاز
مگر گردد از بنده خشنود باز
هوش مصنوعی: اگر او به ناز و ادا رفتار کند، من به او نیاز و خواستهام را نشان میدهم تا شاید او از من بندهاش راضی و خشنود شود.
وگر باژگونه بود داوری
که شه میل دارد به کینآوری
هوش مصنوعی: اگر داور به ناحق و بر اساس تمایلات شخصی خود قضاوت کند، عدالت از بین خواهد رفت و نتیجه دچار بیعدالتی خواهد شد.
ز پرخاش او پیش گیرم رحیل
نیندازم این دبه در پای پیل
هوش مصنوعی: از خشم او دوری میکنم و لوازم سفر را آماده میسازم، اما این دبه را در کنار فیل نخواهم گذاشت.
چو من سر بگردانم از رزم او
شود باطل از خون من عزم او
هوش مصنوعی: وقتی من از میدان جنگ برگورم، اراده و عزم او از خون من بیمعنا و بیهدف میشود.
اگر رای دارد که کم گیردم
بپایم چه درد شکم گیردم
هوش مصنوعی: اگر بخواهد که وزنم کم شود، باید نگران باشم که دچار درد و مشکلی در معده میشوم.
گر آرد سپه پای من لنگ نیست
دگر سو گریزم، جهان تنگ نیست
هوش مصنوعی: اگر سربازان مرا دنبال کنند، نگران نیستم که پاهایم لنگ شده است. میتوانم به طرف دیگر فرار کنم؛ زیرا دنیا برای من تنگ و کوچک نیست.
بلی گر کند عهد با من نخست
به شرطی که آن عهد باشد درست
هوش مصنوعی: اگر او بخواهد با من عهدی ببندد، باید به این شرط باشد که آن عهد صادق و پایدار باشد.
که نارد به من غدر و غارتگری
وزین در به یکسو نهد داوری
هوش مصنوعی: کسی که به من خیانت و دزدی میکند، چگونه میتواند از یک سو قضاوت کند؟
دهم چار چیزش که بی پنجمند
به نوباوگی برتر از انجمند
هوش مصنوعی: اگر چهار چیز را به او بیفزایی که پنجمین را ندارد، در جوانی برتر از ستارهها خواهد بود.
یکی دختر خود فرستم به شاه
چه دختر؟ که تابنده خورشید و ماه
هوش مصنوعی: من یک دختر به پادشاه میفرستم، اما این دختر چه ویژگیای دارد؟ او مانند خورشید و ماه درخشان و تابان است.
دویم نوشجامی ز یاقوت ناب
کزو کم نگردد بهخوردن شراب
هوش مصنوعی: دومین جامی که از یاقوت خالص است، نوشیدنی بسیار خوبی دارد که با خوردن شراب کم نمیشود.
سوم فیلسوفی نهانیگشای
که باشد به راز فلک رهنمای
هوش مصنوعی: سومین فیلسوف، کسی است که به طور پنهانی اسرار آسمان را برای دیگران روشن میکند و راهنمایی میکند.
چهارم پزشگی خردمند و چست
که نالندگان را کند تندرست
هوش مصنوعی: پزشکی دانا و توانا وجود دارد که درد مشترک را بهبود میبخشد و به نیازمندان کمک میکند تا سالم شوند.
بدین تحفه شه را شوم حقشناس
اگر شه پذیرد پذیرم سپاس
هوش مصنوعی: اگر شاه این هدیه را قبول کند، من هم با کمال افتخار و ادب، شکرگزاریاش را به جا میآورم.
فرستاده پذیرفت کاین هر چهار
اگر تحفه سازی بر شهریار
هوش مصنوعی: فرستاده قبول کرد که اگر این چهار چیز را به عنوان هدیه به پادشاه تقدیم کند، مناسب است.
در این کشورت شاه نامی کند
به پیوند خویشت گرامی کند
هوش مصنوعی: در این کشور، پادشاهی با نام بزرگ برای ارتباط و پیوند با تو ارزش و احترام قائل است.
ز نامآوران برکشد نام تو
نتابد سر از جستن کام تو
هوش مصنوعی: از میان نامآوران، نام تو برمیخیزد و هیچ چیز نمیتواند مانع رسیدن به خواستههایت شود.
چو هندو مَلِک دید کهآن پاکمغز
ندارد بدین کار در پای لغز
هوش مصنوعی: وقتی آن پادشاه هندی دید که آن فرد باهوش و پاکدامن در این کار لغزشی ندارد، متوجه شد که او از لحاظ فکری و اخلاقی در جایگاهی بالاتر است.
ز پیران هندو یکی نامدار
فرستاد با قاصد شهریار
هوش مصنوعی: یک پیر هندو، که در میان قوم خود مشهور بود، پیامی به پادشاه فرستاد.
بدین شرط پیمانی انگیخته
سخن چرب و شیرین برآمیخته
هوش مصنوعی: با این شرط که ما پیمانی بستهایم، گفتار نرم و دلنشینی را در هم آمیختهایم.
فرستادگان بازگشتند شاد
همان قاصد پیر هندونژاد
هوش مصنوعی: پیامآوران با خوشحالی برگشتند، همان قاصد سالخوردهای از نژاد هند.
سوی درگه شهریار آمدند
در آن باغ چون گل به بار آمدند
هوش مصنوعی: به سمت محل زندگی پادشاه رفتند و در آن باغ مانند گل شکفتند و زیبایی خود را به نمایش گذاشتند.
چو هندو سراپردهٔ شاه دید
مه خیمه بر خیمهٔ ماه دید
نشان ماه آن خیمه را بر اوج آسمان و بر خیمه ماه دید. ( «مهِ خیمه» نشان ماهی است که بر فراز خیمه مینهادهاند. خیمهٔ ماه یا خرمن ماه، هالهای است که در شبهایی که ماه کامل در نهایت تاب و درفشیدن است بر گرد ماه دیده میشود در اینجا کنایه است از بلندی و رفعت)
درآمد زمین را به تارک برفت
پیامی که آورد با شاه گفت
هوش مصنوعی: زمین خبر خوشی آورد و به درگاه شاه فرستاد.
چو پیشینه پیغامها گفته شد
سخن راند از آنها که پذیرفته شد
هوش مصنوعی: وقتی که پیامها و اطلاعات قبلی مطرح شد، صحبت از کسانی به میان آمد که آن را قبول کردند و پذیرفتند.
صفت کرد از آن چار پیکر به شاه
که کس را نبود آنچنان دستگاه
هوش مصنوعی: او از ویژگیهای آن چهار پیکر به شاه سخن گفت، زیرا هیچ کس همچون او چنین مقام و احترامی نداشت.
دل شه در آن آرزو جوش یافت
طلب کرد چشم آنچه در گوش یافت
هوش مصنوعی: دل شاه به شدت پر از آرزو و خواسته شد و چشمانش به دنبال آن چیزی بود که در گوشش شنیده بود.
به عزمی که آن تحفه آرد به چنگ
نبود از شتابش زمانی درنگ
هوش مصنوعی: با ارادهای که آن هدیه را به دست میآورد، نبود لحظهای برای توقف از شتابش.
پس آنگاه با هندوی نرمگوی
به سوگند و پیمان شد آزرمجوی
هوش مصنوعی: سپس با زن هندی با زبان نرم و ملایم بر سر پیمان و عهدی به توافق رسید که مملوء از حرکت و احساساتی عمیق است.
بلیناس را با دگر مهتران
فرستاد و سربسته گنجی گران
هوش مصنوعی: بلیناس را با دیگر بزرگان فرستاد و گنجی ارزشمند را پنهان کرد.
یکی نامه کهالماس را موم کرد
همه هند را هندوی روم کرد
هوش مصنوعی: یک نامه که به طرز شگفتانگیزی ارزشمند است، توانست تمام هند را تحت تأثیر قرار دهد و به نوعی به آن حیاتی تازه ببخشد.
نبشت از سکندر به کید دلیر
ز تند اژدهایی به غرنده شیر
هوش مصنوعی: سکندر با نیرنگی که از خود نشان داد، به تندی و شجاعت در برابر خطرات و چالشها ایستادگی کرد، مانند روبرو شدن با اژدهای خشمگین یا شیری که میغرد.
فریبندگیها در او بیشمار
که آید نویسندگان را به کار
هوش مصنوعی: او ویژگیهای بسیاری دارد که نویسندگان را به خود جذب میکند و الهامبخش آنها میشود.
بسی شرط بر عذر آزرم او
برانگیخته با دل گرم او
هوش مصنوعی: بسیاری از شرایط و بهانهها برای عذرخواهی از او وجود دارد که با دلگرمیاش، همهی آنها برانگیخته شدهاند.
چو نامهنویس این وثیقت نوشت
مثالی به کافور و عنبر سرشت
هوش مصنوعی: وقتی نویسنده این سند را نوشت، مثالی به عطر کافور و عنبر ارائه داد.
بلیناس با کاردانان روم
سوی کید رفتند از آن مرز و بوم
هوش مصنوعی: بلیناس و افراد کاردان روم به سوی کید حرکت کردند و از آن سرزمین بیرون رفتند.
چو دانای رومی در آن ترکتاز
به لشگرگه هندو آمد فراز
هوش مصنوعی: یک دانای بزرگ از سرزمین روم به میدان جنگ هندوها آمد و در آنجا قرار گرفت.
دل کید هندو پر از نور یافت
ز کیدی که هندو کند دور یافت
هوش مصنوعی: دل هندو از طریق کیدی که به او نزدیک است، پر از نور و روشنی میشود و میتواند به دوری از آن کیدی پی ببرد.
پرستش نمودش به آیین شاه
که صاحبکمر بود و صاحبکلاه
هوش مصنوعی: او را با احترام و شیوهای سلطنتی ستایش کرد، زیرا او هم دیباچه و هم مقام والایی داشت.
ببوسید بر نامه و پیش برد
کلید خزانه به هندو سپرد
هوش مصنوعی: بر روی نامه بوسه زد و کلید خزانه را به هندو سپرد.
فرو خواند نامهٔ دبیر دلیر
که از هیبت افتاد گردون به زیر
هوش مصنوعی: دبیر شجاع نامهای را خواند که به قدری تأثیرگذار بود که بر دنیا اثر گذاشت و عظمت آسمانها را به چالش کشید.