بخش ۳۵ - رفتن اسکندر به کوه البرز
بیا ساقی آن شیر شنگرف گون
که عکسش درآرد به سیماب خون
به من ده که سیماب خون گشتهام
به سیماب خون ناخنی رشتهام
برآنم من ای همت صبح خیز
که موج سخن را کنم ریزریز
به زرین سخن گوهر آرم به چنگ
سر زیر دستان درآرم به سنگ
زر آن زور و زهره کی آرد به دست
که دارای دین را کند زیردست
زر از بهر مقصود زیور بود
چو بندش کنی بندی از زر بود
توانگر که باشد زرش زیر خاک
ز دزدان بود روز و شب ترسناک
تهیدست کهاندیشهٔ زر کند
تمنای گنجش توانگر کند
چو از زر تمنای زر بیشتر
توانگرتر آنکس که درویش تر
جهان آن جهان شد که درویش راست
که هم خویشتن را و هم خویش راست
شب و روز خوش میخورد بیهراس
نه از شحنه بیم و نه از دزد پاس
فراوان خزینه فراوان غم است
کمست انده آن را که دنیا کمست
گزارنده عقد گوهر کشان
خبر داد از آن گوهر زر فشان
که چون کرد سالار جمشید هوش
مییی چند بر یاد نوشابه نوش
به ریحان و ریحانی دلفروز
بسر برد با خسروان چند روز
یکی روز بنشست بر عزم کار
بساطی برآراست چون نوبهار
حصاری چنان ز انجمن برکشید
که انجم در آن برج شد ناپدید
گرانمایگان سپه را بخواند
گرامی کنان هر یکی را نشاند
شدند انجمن کاردانان دهر
ز فرهنگ شه برگرفتند بهر
شه از قصهٔ آرزوهای خویش
سخنها ز هر دستی آورد پیش
که دوشم چنان در دل آمد هوس
که جز با شما برنیارم نفس
به نیروی رای شما مهتران
جهان را نبینم کران تا کران
سوی روم ازین پیش بودم بسیچ
عنان مرا داد از آن چرخ پیچ
بر آنم که تا جملهٔ مرز و بوم
نگردم نگردد سرم سوی روم
در آباد و ویران نشست آورم
همه ملک عالم به دست آورم
کنم دست پیچی به سنجابیان
زنم سکه بر سیم سقلابیان
به هر بوم و هر کشوری گر زمیست
ببینم که خوشدل کدام آدمیست
از آن خوشدلی بهره یابم مگر
که آهن بر آهن شود کارگر
نخستین خرامش در این کوچگاه
به البرز خواهم برون برد راه
وزان کوچ فرخ درآیم به دشت
ز صحرا به دریا کنم بازگشت
تماشای دریای خزران کنم
ز جرعه بر او گوهر افشان کنم
چو موکب درآرم به دریا کنار
کنم هفتهای مرغ و ماهی شکار
ببینم که تا عزم چون آیدم
زمانه کجا رهنمون آیدم
چه گویید هر یک بر این داستان
که دولت نپیچد سر از راستان
زمین بوسه دادند یکسر سپاه
که تدبیر ما هست تدبیر شاه
کجا او نهد پای، ما سر نهیم
ز فرمان او بر سر افسر نهیم
اگر آب و آتش کند جای ما
نگردد ز فرمان او رای ما
گر اندازد از کوه ما را به خاک
بیفتیم و در دل نداریم باک
ز شاه جهان راه برداشتن
ز ما خدمت شاه بگذاشتن
شه آسوده دل شد ز گفتارشان
نوازشگری کرد بسیارشان
بسیچید ره را به آهستگی
گشاد از خزینه در بستگی
غنی کرد گردنکشان را ز گنج
ز گوهر کشی لشگر آمد به رنج
جهاندار چون دید کز گنج و زر
غنیمت کشان را گران گشت سر
در آن پیش بینی خرد پیشه کرد
که لختی ز چشم بد اندیشه کرد
ز بس گنج و گوهر که در بار داشت
بههر جا که شد راه دشوار داشت
به کوه و به صحرا و سختی و رنج
سپاهش به گردون کشیدند گنج
چو در خاطر آمد جهانجوی را
که در چنبر آرد گلین گوی را
زمین را شود میل و منزلشناس
به تری و خشگی رساند قیاس
بداند زمین را که پست و بلند
درازاش چند است و پهناش چند
ز هر داد و بیدادی آگه شود
به راه آرد آن را که از ره شود
فرو شوید از دور بیداد را
رهاند ز خون خلق آزاد را
به هر بیمگاهی حصاری کند
ز بهر سرانجام کاری کند
ز دوری در آن ره شد اندیشناک
که دارد ره دور درد و هلاک
نباید که ضایع شود رنج او
شود روزی دشمنان گنج او
سپاه از غنیمت گرانبار دید
بترسید چون گنج بسیار دید
یکی آنکه سیران نکوشند سخت
که ترسند از ایشان ستانند رخت
دگر آنکه ناسیری آید به جنگ
دو دستی زند تیغ بر بوی رنگ
ز فرزانگان الهی پناه
صد و سیزده بود با او بهراه
همه انجمن ساز و انجم شناس
به تدبیر هر شغل صاحب قیاس
از آن جمله در حضرت شهریار
بلیناس فرزانه بود اختیار
بههر کار ازو چاره درخواستی
کزو کردن چاره برخاستی
ز دشواری راه و گنجی چنان
سخن راند با کارسنجی چنان
جوابش چنان آمد از پیش بین
که شه گنج پنهان کند در زمین
سپه نیز با شاه فرمان کنند
به ویرانهها گنج پنهان کنند
ز بهر گواهی بههر گنجدان
طلسمی کند هریک از خود نشان
بدان تا چو آیند از راه دور
ز هر تیره چاهی برآرند نور
گواهی که بر گنج خویش آورند
نمودار پیشینه پیش آورند
شه این رای را عالم آرای دید
سپه را ملامت در این رای دید
به زیر زمین گنج را جای کرد
طلسمی بر آن گنج بر پای کرد
بفرمود تا هر کهرا گنج بود
نهان کرد کز بردنش رنج بود
پراکنده هر یک در آن کوه و دشت
به گل گنج پوشید و خود بازگشت
جدا هر یکی بر سر مال خویش
برانگیخت شکلی ز تمثال خویش
چنان بود شب بازی روزگار
که شه را دگرگون شد آموزگار
ز هنجار دیگر درآمد به روم
فرو ماند گنج اندرآن مرز و بوم
همان لشگرش را ز بس برگ و ساز
بدان گنج پنهان نیامد نیاز
ز بس گنح پیدا که دریافتند
سوی گنج پوشیده نشتافتند
چو در خانه روم کردند جای
ز شغل جهان در کشیدند پای
یکی دیگ سنگین برافراختند
به جمهور طاعتگهش ساختند
همه نسخت گنجنامه که بود
به دارنده دیر دادند زود
که تا هرکه او باشد ایزدپرست
از آن نامهها گنجی آرد به دست
هنوز اندران دیر دیرینه سال
بسی گنجنامه است از آن گنج و مال
کسانی که از راه خدمتگری
کنند آن صنمخانه را چاکری
از آن گنجنامه دهندش یکی
اگر بیش باشد وگر اندکی
بیایند و آن گنجدان بشکنند
وزان گنج پارنج خود برکنند
مگر داد دولت مرا پای رنج
که پایم فرو رفت ازینسان به گنج
بخش ۳۴ - بزم اسکندر با نوشابه: بیا ساقی از باده جامی بیاربخش ۳۶ - گشودن اسکندر دز دربند را به دعای زاهد: بیا ساقی آن میکه ناز آورد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا ساقی آن شیر شنگرف گون
که عکسش درآرد به سیماب خون
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، آن شراب قرمز رنگی که با دیدن آن، خون در نقره منعکس میشود.
به من ده که سیماب خون گشتهام
به سیماب خون ناخنی رشتهام
هوش مصنوعی: به من عطا کن که حالتی همچون سیماب پیدا کردهام و از همین حالتی که دارم، رشتهای به وجود آوردهام.
برآنم من ای همت صبح خیز
که موج سخن را کنم ریزریز
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم ای هدفمندی و کوششی که در آغاز صبح دارم، سخنان را به جزئیات ریز تبدیل کنم.
به زرین سخن گوهر آرم به چنگ
سر زیر دستان درآرم به سنگ
هوش مصنوعی: من با کلام نیکو و شایسته، ارزشمندی را به دست میآورم و با تواضع و فروتنی، خود را در کنار دیگران قرار میدهم.
زر آن زور و زهره کی آرد به دست
که دارای دین را کند زیردست
هوش مصنوعی: زر و قدرت و زیبایی چگونه میتواند کسی را که از ایمان و دیانت برخوردار است، به زیر سلطه خود درآورد؟
زر از بهر مقصود زیور بود
چو بندش کنی بندی از زر بود
هوش مصنوعی: زیور طلا برای رسیدن به مقاصد است، اما اگر آن را به زنجیر بکشی، دیگر فقط یک بند طلا خواهد بود.
توانگر که باشد زرش زیر خاک
ز دزدان بود روز و شب ترسناک
هوش مصنوعی: ثروتمند کسی است که همیشه از دزدان در ترس و نگرانی است، زیرا حتی اگر پولش زیر خاک باشد، باز هم احساس امنیت ندارد.
تهیدست کهاندیشهٔ زر کند
تمنای گنجش توانگر کند
هوش مصنوعی: کسی که در فکر و خیال ثروت و پول است، اگرچه خود اوضاع مالی خوبی ندارد، اما این آرزو میتواند او را به سمت دستیابی به توانگری سوق دهد.
چو از زر تمنای زر بیشتر
توانگرتر آنکس که درویش تر
هوش مصنوعی: هر کس که به دنیای مادی و داراییها بیشتر وابسته باشد، در واقع از نظر معنوی و داخلی فقیرتر است. در حقیقت، فردی که از این خواستهها دور باشد و کمتر به آنها فکر کند، در وضعیت بهتری قرار دارد.
جهان آن جهان شد که درویش راست
که هم خویشتن را و هم خویش راست
هوش مصنوعی: جهان به آن شکلی درآمد که درویش حقیقت را شناخت و هم خود را و هم جهان را به درستی درک کرد.
شب و روز خوش میخورد بیهراس
نه از شحنه بیم و نه از دزد پاس
هوش مصنوعی: در طول شب و روز، او بدون هیچ نگرانی و ترسی از شغل و دزد، زندگی خوشی را تجربه میکند.
فراوان خزینه فراوان غم است
کمست انده آن را که دنیا کمست
هوش مصنوعی: اگر در زندگی چیزهای زیادی داشته باشی، غم و ناراحتی نیز بیشتری خواهی داشت. اما اگر دنیا و آنچه در آن است اندک باشد، غم و اندوه هم کمتر خواهد بود.
گزارنده عقد گوهر کشان
خبر داد از آن گوهر زر فشان
هوش مصنوعی: کسی که مراسم عقد را برگزار میکرد، از ارزش و زیبایی گوهرهایی که به طرز خیرهکنندهای میدرخشیدند، خبر داد.
که چون کرد سالار جمشید هوش
مییی چند بر یاد نوشابه نوش
هوش مصنوعی: وقتی که جمشید، پادشاه و فرمانده بزرگ، فهم و درایت خود را به کار گرفت، به یاد نوشیدن نوشابهای چند بار به فکر فرو رفت.
به ریحان و ریحانی دلفروز
بسر برد با خسروان چند روز
هوش مصنوعی: با گلهای خوشبو و زیبایی که دل را شاداب میکنند، چند روزی با شاهان و بزرگان زندگی کن.
یکی روز بنشست بر عزم کار
بساطی برآراست چون نوبهار
هوش مصنوعی: روزی کسی نشسته بود و تصمیم گرفت که کاری انجام دهد و به همین خاطر، جشنی مانند جشن بهار برپا کرد.
حصاری چنان ز انجمن برکشید
که انجم در آن برج شد ناپدید
هوش مصنوعی: حصاری به دور جمعیت کشیده شد که حتی ستارهها در آن بر جای خود ناپدید شدند.
گرانمایگان سپه را بخواند
گرامی کنان هر یکی را نشاند
هوش مصنوعی: فرماندهان و افراد با ارزش را صدا زد و با احترام هر یک را بر جای خود نشاند.
شدند انجمن کاردانان دهر
ز فرهنگ شه برگرفتند بهر
هوش مصنوعی: مردم دانا و آگاه زمان، از فرهنگ و دانش امیر بهرهبرداری کردند.
شه از قصهٔ آرزوهای خویش
سخنها ز هر دستی آورد پیش
هوش مصنوعی: پادشاه از داستان آرزوهای خود سخنان زیادی را از هر طرف مطرح کرد.
که دوشم چنان در دل آمد هوس
که جز با شما برنیارم نفس
هوش مصنوعی: دیشب آرزویی در دل من ایجاد شد که هیچ کسی غیر از شما نمیتواند آن را برآورده کند.
به نیروی رای شما مهتران
جهان را نبینم کران تا کران
هوش مصنوعی: با قدرت فکر و دانشتان، من دیگر مرزهایی برای مهتران و بزرگان دنیا نمیبینم.
سوی روم ازین پیش بودم بسیچ
عنان مرا داد از آن چرخ پیچ
هوش مصنوعی: من پیش از این به سمت روم سفر کرده بودم و اکنون اختیار مسیر و جهت سفرم را به دست چرخ گردون سپردم.
بر آنم که تا جملهٔ مرز و بوم
نگردم نگردد سرم سوی روم
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم که تا زمانی که به هیچکجای دیگر نروم، سرم را به سمت روم نگردانم.
در آباد و ویران نشست آورم
همه ملک عالم به دست آورم
هوش مصنوعی: در هر حالتی که باشم، خواه در شرایط خوب و آباد یا در حالتی خراب و ویران، امیدوارم که همهی نعمتهای دنیا را به دست آورم.
کنم دست پیچی به سنجابیان
زنم سکه بر سیم سقلابیان
هوش مصنوعی: من دستم را به سنجابها میپیچم و سکهای بر سیمهای حماسهها میزنم.
به هر بوم و هر کشوری گر زمیست
ببینم که خوشدل کدام آدمیست
هوش مصنوعی: در هر سرزمین و کشوری که باشم، میخواهم ببینم که کدام انسان خوشحال و خرسند است.
از آن خوشدلی بهره یابم مگر
که آهن بر آهن شود کارگر
هوش مصنوعی: من از خوشدلی بهره میبرم، مگر اینکه آهن بر روی آهن تأثیر بگذارد و کارایی پیدا کند.
نخستین خرامش در این کوچگاه
به البرز خواهم برون برد راه
هوش مصنوعی: در آغاز مسیر هجرت، تصمیم دارم که به سمت البرز راهی شوم.
وزان کوچ فرخ درآیم به دشت
ز صحرا به دریا کنم بازگشت
هوش مصنوعی: از آن سفر خوش به دشت میآیم، از صحرا به دریا برمیگردم.
تماشای دریای خزران کنم
ز جرعه بر او گوهر افشان کنم
هوش مصنوعی: میخواهم از تماشای دریای خزر لذت ببرم و با هر جرعهای که مینوشم، زیبایی و جواهراتی را به آن اضافه کنم.
چو موکب درآرم به دریا کنار
کنم هفتهای مرغ و ماهی شکار
هوش مصنوعی: وقتی که با کاروان به دریا میرسم، به مدت یک هفته به شکار پرندهها و ماهیان مشغول میشوم.
ببینم که تا عزم چون آیدم
زمانه کجا رهنمون آیدم
هوش مصنوعی: میخواهم ببینم زمانی که تصمیم قوی بگیرم، دنیا من را به کجا خواهد برد و چه مسیری پیش رویم خواهد گذاشت.
چه گویید هر یک بر این داستان
که دولت نپیچد سر از راستان
هوش مصنوعی: هر کسی نظر و سخنی درباره این ماجرا دارد، ولی نباید فراموش کرد که خوشبختی و قدرت به راحتی از راه درست دور نمیشود.
زمین بوسه دادند یکسر سپاه
که تدبیر ما هست تدبیر شاه
هوش مصنوعی: همهی نیروها به زمین سلام کردند، زیرا تدبیر و تصمیمگیری ما تحت رهبری شاه است.
کجا او نهد پای، ما سر نهیم
ز فرمان او بر سر افسر نهیم
هوش مصنوعی: هر کجا او گام نهد، ما سر تسلیم را به پیش میگذاریم و بر سَرِ سرنوشت خود، نشان اطاعت از او میزنیم.
اگر آب و آتش کند جای ما
نگردد ز فرمان او رای ما
هوش مصنوعی: اگر آب و آتش هم ما را از هم دور کند، باز هم به فرمان او چیزی نمیتواند براند ما را.
گر اندازد از کوه ما را به خاک
بیفتیم و در دل نداریم باک
هوش مصنوعی: اگر ما را از کوه به زمین پرتاب کنند، از نگرانى هیچ احساس ترس و اضطرابی نداریم.
ز شاه جهان راه برداشتن
ز ما خدمت شاه بگذاشتن
هوش مصنوعی: از دنیای بزرگی فاصله گرفتن و از خدمت به پادشاه کنارهگیری کردن.
شه آسوده دل شد ز گفتارشان
نوازشگری کرد بسیارشان
هوش مصنوعی: پادشاه با شنیدن حرفهای آنان آرامش پیدا کرد و بسیار به آنها محبت و نیکی کرد.
بسیچید ره را به آهستگی
گشاد از خزینه در بستگی
هوش مصنوعی: راه را به آرامی باز کردند و از انبار رازها گشایش یافت.
غنی کرد گردنکشان را ز گنج
ز گوهر کشی لشگر آمد به رنج
هوش مصنوعی: با ثروتی که از جواهرات به دست آمده، گردنکشان توانستهاند خود را غنی کنند، اما این ثروت برای لشگریان درد و رنج به همراه آورده است.
جهاندار چون دید کز گنج و زر
غنیمت کشان را گران گشت سر
هوش مصنوعی: وقتی حاکم دید که از ثروت و داراییهای گرانبها، بر دوش غنیمتبران بار سنگینی گذاشته شده است، نگران و مضطرب شد.
در آن پیش بینی خرد پیشه کرد
که لختی ز چشم بد اندیشه کرد
هوش مصنوعی: در آن جا تدبیری خردمندانه اندیشید که لحظهای از نگاه بد دوری کند.
ز بس گنج و گوهر که در بار داشت
بههر جا که شد راه دشوار داشت
هوش مصنوعی: به خاطر میزان ثروت و ارزشهایی که در اختیار داشت، همیشه با مشکلات و چالشهای زیادی روبرو بود.
به کوه و به صحرا و سختی و رنج
سپاهش به گردون کشیدند گنج
هوش مصنوعی: در کوه و دشت و در مواجهه با سختیها و دردها، ثروتی را که به دست آورده بودند، به آسمانها منتقل کردند.
چو در خاطر آمد جهانجوی را
که در چنبر آرد گلین گوی را
هوش مصنوعی: زمانی که به یاد جهانجوی (شخصی که به دنبال علم و تجربه است) میافتد که چگونه میتواند گوی گلینی را در چنبر (محیطی محدود) قرار دهد.
زمین را شود میل و منزلشناس
به تری و خشگی رساند قیاس
هوش مصنوعی: زمین به دلیل رطوبت و خشکی، خواستهها و مکانهای مناسب را مشخص میکند.
بداند زمین را که پست و بلند
درازاش چند است و پهناش چند
هوش مصنوعی: بداند که زمین چگونه از نظر ارتفاع و عمق و همچنین وسعت و عرض تقسیم بندی میشود.
ز هر داد و بیدادی آگه شود
به راه آرد آن را که از ره شود
هوش مصنوعی: هرکسی که تجربههای ناخوشایندی را پشت سر میگذارد، میتواند از آنها درس بگیرد و به راه صحیحی هدایت شود، به شرطی که از آن مسیر منحرف نشود.
فرو شوید از دور بیداد را
رهاند ز خون خلق آزاد را
هوش مصنوعی: از دور بیداد و ظلم فرود آیید و مردم را که در خون رنج میبرند، آزاد کنید.
به هر بیمگاهی حصاری کند
ز بهر سرانجام کاری کند
هوش مصنوعی: هرگاه دچار مشکل یا نگرانی میشود، برای خود دیواری میسازد تا به نتیجه مطلوبی دست یابد.
ز دوری در آن ره شد اندیشناک
که دارد ره دور درد و هلاک
هوش مصنوعی: به خاطر دوری از آن مسیر، دچار نگرانی شدهام، زیرا این راه به درد و آسیب میانجامد.
نباید که ضایع شود رنج او
شود روزی دشمنان گنج او
هوش مصنوعی: نباید زحمات او هدر برود؛ زیرا روزی دشمنانش از آن به سود خود استفاده خواهند کرد.
سپاه از غنیمت گرانبار دید
بترسید چون گنج بسیار دید
هوش مصنوعی: سربازان وقتی غنیمتهای گرانبها را دیدند، ترسیدند چون که گنجهای زیادی را یافتند.
یکی آنکه سیران نکوشند سخت
که ترسند از ایشان ستانند رخت
هوش مصنوعی: کسانی که سعی نمیکنند، به این خاطر است که از نتایج منفی کارشان میترسند و نمیخواهند چیزی از دست بدهند.
دگر آنکه ناسیری آید به جنگ
دو دستی زند تیغ بر بوی رنگ
هوش مصنوعی: نفر دومی که به میدان میآید، با تمام قدرت شمشیر خود را به سمت رنگ و بوی خاصی میزند.
ز فرزانگان الهی پناه
صد و سیزده بود با او بهراه
هوش مصنوعی: از دانایان و حکمتمداران الهی، پناه و پشتیبانی بود که به همراه او در مسیر زندگی قرار داشت.
همه انجمن ساز و انجم شناس
به تدبیر هر شغل صاحب قیاس
هوش مصنوعی: همه در انجمنها به هم گرد آمدهاند و با شناختی که از کارها دارند، به دقت و تدبیر درباره هر شغلی نظر میدهند و قضاوت میکنند.
از آن جمله در حضرت شهریار
بلیناس فرزانه بود اختیار
هوش مصنوعی: در میان شخصیتهای بزرگ آن دوران، بلیناس فرزانه یکی از افراد مهم و برجسته در دربار شهریار بود.
بههر کار ازو چاره درخواستی
کزو کردن چاره برخاستی
هوش مصنوعی: در هر کاری که از او راه حلی خواستی، او برای حل آن مشکل، راهی را پیش پای تو گذاشت.
ز دشواری راه و گنجی چنان
سخن راند با کارسنجی چنان
هوش مصنوعی: از سختیهای مسیر و از گنجی با ارزش به گونهای سخن میگوید که نشاندهندهی دقت و توجه به جزئیات در کار است.
جوابش چنان آمد از پیش بین
که شه گنج پنهان کند در زمین
هوش مصنوعی: او چنان پاسخی از پیش به او داد که پادشاه، گنجی پنهان را در زمین نهان کرد.
سپه نیز با شاه فرمان کنند
به ویرانهها گنج پنهان کنند
هوش مصنوعی: نیروهای نظامی به همراه شاه، دستور میدهند که در خرابهها، گنجینههای پنهان را مخفی کنند.
ز بهر گواهی بههر گنجدان
طلسمی کند هریک از خود نشان
هوش مصنوعی: برای ارائه گواهی بر هر گنجی، هر شخص نشانی از خود به جا میگذارد.
بدان تا چو آیند از راه دور
ز هر تیره چاهی برآرند نور
هوش مصنوعی: بدان که وقتی از راه دور افرادی میآیند، باید برای آنها چراغی روشن کرد تا راهشان روشن شود و بتوانند به سمت هدفشان حرکت کنند.
گواهی که بر گنج خویش آورند
نمودار پیشینه پیش آورند
هوش مصنوعی: شواهدی که نشاندهنده دارایی و ثروت شخص است، باید نشاندهنده تاریخچه و سابقه آن فرد نیز باشد.
شه این رای را عالم آرای دید
سپه را ملامت در این رای دید
هوش مصنوعی: پادشاه این تصمیم را از دانا دریافت کرد و در این تصمیم به سرزنش سپاه پرداخت.
به زیر زمین گنج را جای کرد
طلسمی بر آن گنج بر پای کرد
هوش مصنوعی: در زیر زمین، گنجی مخفی شده است که برای محافظت از آن، طلسمی بر فراز آن قرار دادهاند.
بفرمود تا هر کهرا گنج بود
نهان کرد کز بردنش رنج بود
هوش مصنوعی: فرمان داد تا هر کسی که گنجی داشت، آن را پنهان کند، زیرا از برمَیداشتن آن دردسر و زحمت به وجود میآمد.
پراکنده هر یک در آن کوه و دشت
به گل گنج پوشید و خود بازگشت
هوش مصنوعی: هر یک از آنها در کوه و دشت پراکنده شدند و گلهای خود را در گنجی پنهان کردند و پس از آن به خود برگشتند.
جدا هر یکی بر سر مال خویش
برانگیخت شکلی ز تمثال خویش
هوش مصنوعی: هر کسی به خاطر داراییهایش با دیگران دچار تنش و اختلاف شد، به نوعی تصویری از خود را نشان داد.
چنان بود شب بازی روزگار
که شه را دگرگون شد آموزگار
هوش مصنوعی: شبهای زندگی به قدری سرنوشتسازند که گاهی وضعیت پادشاه نیز تغییر میکند.
ز هنجار دیگر درآمد به روم
فرو ماند گنج اندرآن مرز و بوم
هوش مصنوعی: از قوانین و قاعدههای معمول خارج شد و به روم رفت، در حالی که گنج و ثروت در آن سرزمین و سرحد باقی ماند.
همان لشگرش را ز بس برگ و ساز
بدان گنج پنهان نیامد نیاز
هوش مصنوعی: به خاطر انس و ارتباط زیادی که با آن گنج پنهان داشته، همواره نیاز و درخواست او را برآورده کرده و نیازی به جستوجوی آن ندارد.
ز بس گنح پیدا که دریافتند
سوی گنج پوشیده نشتافتند
هوش مصنوعی: به دلیل فراوانی گنجهای پیدا، دیگر کسی به سمت گنجهای پنهان نرفته است.
چو در خانه روم کردند جای
ز شغل جهان در کشیدند پای
هوش مصنوعی: وقتی وارد خانه میشوم، دیگر خبری از شغل و کارهای دنیا نیست و تمام توجهام به فضای خانه معطوف میشود.
یکی دیگ سنگین برافراختند
به جمهور طاعتگهش ساختند
هوش مصنوعی: مردم گرد هم آمدند و فردی با شخصیتی خاص را به مقام والایی رساندند و به او احترام گذاشتند.
همه نسخت گنجنامه که بود
به دارنده دیر دادند زود
هوش مصنوعی: همه نسخههای گنجینه را به صاحب دیر به سرعت تحویل دادند.
که تا هرکه او باشد ایزدپرست
از آن نامهها گنجی آرد به دست
هوش مصنوعی: هر کسی که به خداوند ایمان دارد و پرستشاش میکند، از آن نوشتهها و آگاهیها بهرهمند شده و چیزی ارزشمند به دست خواهد آورد.
هنوز اندران دیر دیرینه سال
بسی گنجنامه است از آن گنج و مال
هوش مصنوعی: هنوز در آن مکان قدیمی، مدت زیادی است که نوشتههای ارزشمندی وجود دارد که از ثروت و داراییهای زیادی حکایت میکنند.
کسانی که از راه خدمتگری
کنند آن صنمخانه را چاکری
هوش مصنوعی: personnes qui servent, comme des fidèles, cet endroit مقدس را با عشق و ارادت به آن میپردازند.
از آن گنجنامه دهندش یکی
اگر بیش باشد وگر اندکی
هوش مصنوعی: اگر در گنجنامه چیزی داده شود، چه زیاد باشد و چه کم، مهم این است که به او داده میشود.
بیایند و آن گنجدان بشکنند
وزان گنج پارنج خود برکنند
هوش مصنوعی: بیایند و آن صندوق گرانبها را بشکنند تا از آن گنج با زحمت خود را به دست آورند.
مگر داد دولت مرا پای رنج
که پایم فرو رفت ازینسان به گنج
هوش مصنوعی: آیا تنها به خاطر خوشبختی و موفقیت من، سختی و زحمت را تحمل میکنم که این حال مرا به ثروت و گنج رسانده است؟
حاشیه ها
1390/08/03 10:11
ساسان کمالی
آیا اولین کلمه بیت اول بیا نیست بجای باید؟