گنجور

بخش ۳۴ - بزم اسکندر با نوشابه

بیا ساقی از باده جامی بیار
ز بیجاده گون گل پیامی بیار
رخم را بدان باده چون باده کن
ز بیجاده رنگم چو بیجاده کن
به جشن فریدون و نوروز جم
که شادی سترد از جهان نام غم
جهاندار بنشست بر تخت خویش
نشستند شاهان سرافکنده پیش
نوازندگان می و رود و جام
برآراسته دست مجلس تمام
می نوش و نوشابهٔ چون شکر
عروسان به گردش کمر در کمر
در آن مجلس اسکندر فیلقوس
نکرد التفاتی به چندان عروس
یکی آنکه خود بود پرهیزگار
دگر در حرم کرد نتوان شکار
یکایک همه لشگر از شرم او
نگشتند یک ذره ز آزرم او
هوا سرد و خرگاه خورشید گرم
زمین خشگ و بالین جمشید نرم
برون رفت از چاه دلو آفتاب
به ماهی گرفتن سوی حوض آب
درم بر درم کیسهٔ کوه و شخ
گره بسته چون پشت ماهی ز یخ
دمه دَم فروگیر چون چشم گرگ
شده کار گرگینه دوزان بزرگ
سرین گوزن و کفل‌گاه گور
به پهلوی شیران درآورده زور
کباب‌ تر از ران آهوی‌ تر
نمک ریخته آب را بر جگر
ز باریدن ابر کافور بار
سمن رسته از دست‌های چنار
بنفشه نکرده سر غنچه تیز
چو برگ بهار آسمان برف ریز
درخت گل از باد آبستنی
شکم کرده پر بچه رستنی
دهن ناگشاده لب آبگیر
که آمد لب سبزه را بوی شیر
صبا بلبلان را دریده دهل
ز نامحرمان روی پوشیده گل
شده بلبله بلبل انجمن
چو کبک دری قهقهه در دهن
ز رخسار میخوارگان رنگ می
به‌هر گوشه‌ای گل برآورده خوی
به عذر شب دوش فرمود شاه
که آتش فروزند در بزمگاه
برآراست از زینت و زر و زیب
چو باغ ارم مجلسی دل‌فریب
درو آتشی چون گل افروخته
گل از رشک آن گلستان سوخته
شده خار از آتش چون زر به دست
نه چون خار زردشتی آتش پرست
به مشکین زکال آتش لاله رنگ
درافتاده چون عکس گوهر به سنگ
به آتش بر آن شوشهٔ مشک سنج
چو مار سیه بر سر چاه گنج
ز بی رحمتی داده پیر مجوس
سواد حبش را به تاراج روس
ز هندوستان آمده جوزنی
به‌هر جو که زد سوخته خرمنی
مغی ارغوان کشته بر جای جو
بنفشه دروده به وقت درو
سیاهی به مازندران برده مشک
بدل کرده با شوشهٔ زر خشک
ز هندو زنی خانه پر خون شده
همه آبنوسش طبرخون شده
به چین کرده سقلابی‌یی ترکتاز
سموری به برطاسی‌یی کرده باز
بلالی برآورده آواز خوش
صلا داده در روم و خود در حبش
بر آواز او زنگی قیرگون
گشاده ز دل زهره وز دیده خون
دبیری قلم رسته از پشت او
قلم‌های مشکین در انگشت او
نشسته جوانمردی اطلس‌فروش
ز خاکستری پیر‌زن درع‌پوش
ز بهر پلاسی رسن تافته
به‌جای پلاس اطلسی یافته
چو در کوره‌ای مرد اکسیر‌گر
فرو برده آهن برآورده زر
شراره که اکسیر زر ساخته
ز هر سو به دامن زر انداخته
به خار از بر شعلهٔ آذری
چو بر سرخ گل شعر نیلوفری
سفالی ز ریحان برآراسته
به ریحانی از بیشه‌ها خاسته
نه آتش گل باغ جمشید بود
کلیچه‌پز خوان خورشید بود
فروزندهٔ گوهر نیک و بد
رفیق مغ و مونس هیربد
شکفته گلی خورد او خار بن
به دیدار تازه به گوهر کهن
ترنم‌سرا‌ی تهی‌مایگان
پیام‌آور دیگ همسایگان
ترنگا ترنگی که زد ساز او
به از زند زردشت و آواز او
بدین زندگی آتش زند سوز
بر افروخته شاه گیتی فروز
چو برگ گل سرخ بر شاخ سرو
بر او گاه دراج و گاهی تذرو
ز بسد چناری برافراخته
بر او کبک نالنده چون فاخته
اگر پای بط بر سر آرد چنار
بر او سینهٔ بط زند زیر زار
تن بط بود در خور آبگیر
چو بر آتش آری برآرد نفیر
در آن باغ مرغان به جوش آمده
ز هر یک دگرگون خروش آمده
ستا زن برآورده بانگ سرود
سرودی نوآیین‌تر از صد درود
جگرها به خون در نمک یافته
نمک را ز حسرت جگر تافته
شکر بوزه با نوک دندان دراز
شکر خواره را کرده دندان دراز
کباب تر و بوی افزار خشک
اباهای پرورده با بوی مشک
ز ریچارها آنچه باشد عزیز
ترنج و به و نار و نارنج نیز
مغنی چو زهره به رامشگری
صراحی درخشنده چو مشتری
به گلگون گلابی دلاویزتر
نشانده جهان از جهان درد سر
همه ساز آهنگها نرم خیز
بجز ساز کاهنگ او بود تیز
همه پخته بودند یاران تمام
بجز باده کو در میان بود خام
سکندر ز مستی شده نیم‌خواب
روان آب در چنگ و چنگی در آب
می و مرغ و ریحان و آواز چنگ
بتی تنگ چشم اندر آغوش تنگ
کسی کاین مرادش میسر شود
گرش جو نباشد سکندر شود
به یاد شه آن مشتری پیکران
چو زهره کشیدند رطل گران
چو یک نیمه از روز روشن گذشت
فلک نیمه راه زمین در نوشت
بفرمود شه تا رقیبان گنج
کشند از پی میهمان پای رنج
زر و زیور آرند خروارها
ز سیفور و اطلس شتر بارها
ز جنس حبش خادمی نیز چند
به دیدار نیکو به بالا بلند
بسی نافه مشک و دیبای نغز
کز ایشان فزوده شود هوش و مغز
ز مرد نگینهای با آب و رنگ
در و لعل و فیروزه بی وزن و سنگ
یکی تاج زرین زمرد نگار
برآموده از لؤلؤی شاهوار
پرندی مکلل به یاقوت و در
همه درزش از گرد کافور پر
عماری و اشتر به هرای زر
عماری کشان جمله زرین کمر
چنین زیور نغز گوهر نشان
به نوشابه دادند گوهر کشان
بپوشید نوشابه تشریف شاه
چو تشریف خورشید رخشنده ماه
جداگانه از بهر هر پیکری
بفرمود پرداختن زیوری
به اندازه هر یکی چیز داد
بپوشیدشان بردنی نیز داد
پریچهره با آن پری پیکران
شدند از بسی گنج و گوهر گران
زمین بوسه دادند بر شکر شاه
به خرم دلی برگرفتند راه
ازان کان چو گوهر گرای آمدند
چو گنجی روان باز جای آمدند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا ساقی از باده جامی بیار
ز بیجاده گون گل پیامی بیار
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، از شراب یک جام برایم بیاور و پیامی از گل‌های زیبا و دلنشین برایم بیاور.
رخم را بدان باده چون باده کن
ز بیجاده رنگم چو بیجاده کن
هوش مصنوعی: چهره‌ام را به یاد باده‌ات زیبا کن، همان‌طور که باده تو را زیبا می‌کند، و رنگم را مانند باده‌ای کن که بی‌راهه است.
به جشن فریدون و نوروز جم
که شادی سترد از جهان نام غم
هوش مصنوعی: به جشن فریدون و نوروز جم، جشنی که شادی را از عالم غم‌ها دور کرد.
جهاندار بنشست بر تخت خویش
نشستند شاهان سرافکنده پیش
هوش مصنوعی: رهبر جهان بر تخت خود نشسته است و شاهان با سر افکنده در مقابل او ایستاده‌اند.
نوازندگان می و رود و جام
برآراسته دست مجلس تمام
هوش مصنوعی: نوازندگان آماده هستند، می و رود و جام در دستشان است و جمعیت برای مراسم به طور کامل حاضر شده‌اند.
می نوش و نوشابهٔ چون شکر
عروسان به گردش کمر در کمر
هوش مصنوعی: نوشیدنی‌ای بنوش که مانند شکر خوش طعم و شیرین است، مانند عروسان که در حال رقص به دور کمر خود می‌چرخند.
در آن مجلس اسکندر فیلقوس
نکرد التفاتی به چندان عروس
هوش مصنوعی: در آن مجلس، اسکندر به هیچ یک از عروسان توجهی نکرد و به آنها اهمیت نداد.
یکی آنکه خود بود پرهیزگار
دگر در حرم کرد نتوان شکار
هوش مصنوعی: یکی از افرادی که خود را از گناه دور نگه می‌دارد، نمی‌تواند در مکان‌های مقدس و محترم به شکار بپردازد.
یکایک همه لشگر از شرم او
نگشتند یک ذره ز آزرم او
هوش مصنوعی: هر یک از سربازان به خاطر شرم و حیای او حرکت نکردند و حتی یک ذره هم از خجالت او جلو نیامدند.
هوا سرد و خرگاه خورشید گرم
زمین خشگ و بالین جمشید نرم
هوش مصنوعی: هوا سرد است و در عین حال خورشید زمین را گرم کرده است، زمین خشک است و بستر جمشید نرم و راحت به نظر می‌رسد.
برون رفت از چاه دلو آفتاب
به ماهی گرفتن سوی حوض آب
هوش مصنوعی: مقصدی برای رسیدن به روشنایی و هدفی برای دست‌یابی به خواسته‌ها، همانند تلاش برای بیرون آمدن از وضعیت دشوار و پیدا کردن منابع خوشبختی است.
درم بر درم کیسهٔ کوه و شخ
گره بسته چون پشت ماهی ز یخ
هوش مصنوعی: در کنار در من، کیسه‌ای از کوه و چنگال‌های بسته وجود دارد، مانند پشت ماهی که پوشیده از یخ است.
دمه دَم فروگیر چون چشم گرگ
شده کار گرگینه دوزان بزرگ
برف‌وباد همچون چشم و نگاه گرگ‌، نفس را بند می‌آورد و چنان سرد که کار گرگینه‌دوزان پر‌رونق شده بود. (دمه‌: باد سرد آمیخته به برف است. گرگینه‌دوز کسانی بوده‌اند که بالاپوش‌های زمستانی می‌دوخته‌اند)
سرین گوزن و کفل‌گاه گور
به پهلوی شیران درآورده زور
هوش مصنوعی: قابلیت‌ها و ویژگی‌های خاص هر موجودی، چه گوزن و چه گورخر، به اندازه‌ای است که می‌تواند در برابر شیران بایستد و خود را نشان دهد. در واقع، هر جانوری باید از قدرت و مهارت‌های خود بهره بگیرد تا در شرایط سخت و دشوار دوام بیاورد.
کباب‌ تر از ران آهوی‌ تر
نمک ریخته آب را بر جگر
هوش مصنوعی: گوشت نرم و تازه‌ای مثل تلفیق لذیذی از گوشت آهو و نمک شده، بر روی جگر چشیده می‌شود.
ز باریدن ابر کافور بار
سمن رسته از دست‌های چنار
هوش مصنوعی: ابر کافور، باران عطری و خوشبو بر زمین می‌بارد و گل‌های سمن از شاخه‌های درخت چنار، به راحتی و زیبایی به زمین می‌افتند.
بنفشه نکرده سر غنچه تیز
چو برگ بهار آسمان برف ریز
هوش مصنوعی: بنفشه هنوز از خواب بیدار نشده و غنچه‌اش با شوق بهار باز نشده است، در حالی که برف مانند باران از آسمان فرو می‌ریزد.
درخت گل از باد آبستنی
شکم کرده پر بچه رستنی
هوش مصنوعی: درختی که گل دارد، بر اثر باد به حالت بارداری درآمده و پر از جوانه‌های جدید است.
دهن ناگشاده لب آبگیر
که آمد لب سبزه را بوی شیر
هوش مصنوعی: هنگامی که کسی در کناره آب نشسته و دهانش باز نیست، بوی شیر به مشامش می‌رسد و به سراغ سبزه می‌رود.
صبا بلبلان را دریده دهل
ز نامحرمان روی پوشیده گل
دهل دریده‌: مغنی و خنیاگر ساکت و خاموش‌.
شده بلبله بلبل انجمن
چو کبک دری قهقهه در دهن
هوش مصنوعی: بلبل در جمع عده‌ای شاد و با نشاط شده است، مانند کبک که در آسمان پرواز می‌کند و با صدای بلند می‌خندد.
ز رخسار میخوارگان رنگ می
به‌هر گوشه‌ای گل برآورده خوی
هوش مصنوعی: از رنگ چهره‌ی می‌نوشان، بوی خوشی در هر جا پخش شده و گل‌ها را به شکوفایی واداشته است.
به عذر شب دوش فرمود شاه
که آتش فروزند در بزمگاه
هوش مصنوعی: شاه به دلیل شب گذشته از مهمانان خواسته بود که در ضیافت نگذارند آتش خاموش شود و آن را روشن نگه دارند.
برآراست از زینت و زر و زیب
چو باغ ارم مجلسی دل‌فریب
هوش مصنوعی: مجلس به قدری زیبا و دل‌فریب است که با زینت‌ها و زیبایی‌هایش مانند باغ عدن می‌درخشد.
درو آتشی چون گل افروخته
گل از رشک آن گلستان سوخته
هوش مصنوعی: در دل من آتشی شعله‌ور است مانند گلی که می‌سوزد، و این آتش به خاطر زیبایی آن باغی است که از حسادت می‌سوزد.
شده خار از آتش چون زر به دست
نه چون خار زردشتی آتش پرست
هوش مصنوعی: به خاطر آتش، خار مانند زر شده است، نه مانند خاری که زرتشتیان پرستنده آتش هستند.
به مشکین زکال آتش لاله رنگ
درافتاده چون عکس گوهر به سنگ
هوش مصنوعی: به خاطر رنگ قرمزی که گل لاله دارد، شبیه به رنگ آتش است و به زیبایی همچون نوری که بر روی سنگ‌های گران‌بها می‌درخشد، به نظر می‌رسد.
به آتش بر آن شوشهٔ مشک سنج
چو مار سیه بر سر چاه گنج
هوش مصنوعی: به آتش بر روی آن خوشهٔ مشک، مانند ماری سیاه که بر سر چاه گنج در کمین نشسته است.
ز بی رحمتی داده پیر مجوس
سواد حبش را به تاراج روس
هوش مصنوعی: از بی‌رحمی و سخت‌گیری، پیر مجوس (نماد یک شخص مغضوب یا بی‌رحم) سرزمین حبش را به تاراج روس‌ها سپرده است.
ز هندوستان آمده جوزنی
به‌هر جو که زد سوخته خرمنی
جوزن‌‌ نوعی جادوان است که با جو زعفران‌زده مردم را جادو و مسحور می‌کند یعنی شراره و جرقه‌های آتش مثل جو جوزن بر هر چیز که می‌افتاد می‌سوخت.
مغی ارغوان کشته بر جای جو
بنفشه دروده به وقت درو
هوش مصنوعی: در باغی که گل زعفران با جذابیتش می‌درخشد، گل بنفشه نیز در حال شکفتن است و زیبا به نظر می‌رسد. این تصویر نشان‌دهنده زیبایی و طراوت زندگی در زمان برداشت محصولات زراعی است.
سیاهی به مازندران برده مشک
بدل کرده با شوشهٔ زر خشک
هوش مصنوعی: سیاهی که به مازندران آمده، مشک را به چیز دیگری تبدیل کرده است، مانند طلا که بر روی سرما خشک می‌شود.
ز هندو زنی خانه پر خون شده
همه آبنوسش طبرخون شده
هوش مصنوعی: یک زن هندی باعث شده که خانه‌اش پر از خون شود و همه چوب‌های آبنوسش به رنگ خون درآمده است.
به چین کرده سقلابی‌یی ترکتاز
سموری به برطاسی‌یی کرده باز
هوش مصنوعی: یک جوانی که شجاع و نیرومند است، در حال حمله و جنگ به سوی دشمن می‌رود، مانند یک پرنده‌ی چابک که به تیزی و سرعت به سوی هدفی پرواز می‌کند.
بلالی برآورده آواز خوش
صلا داده در روم و خود در حبش
هوش مصنوعی: بلال، با صدای زیبا و دلنشین خود، اعلامی را در روم به گوش می‌رساند در حالی که خودش در سرزمین حبشه است.
بر آواز او زنگی قیرگون
گشاده ز دل زهره وز دیده خون
هوش مصنوعی: صدای او مانند زنگی سیاه و دلگیر است که در دل زهره را می‌گشاید و از چشمانش خون می‌ریزد.
دبیری قلم رسته از پشت او
قلم‌های مشکین در انگشت او
هوش مصنوعی: نویسنده‌ای است که بی‌پروا و آزاد، قلمی در دست دارد و با آن، آثار دلنشینی می‌نویسد. قلم‌های سیاه و زیبا در دست اوست.
نشسته جوانمردی اطلس‌فروش
ز خاکستری پیر‌زن درع‌پوش
هوش مصنوعی: یک جوانمرد که فروشنده‌ی پارچه‌های نرم و باکیفیت است، در کنار یک زن سالخورده‌ای که لباس دوزی کرده نشسته است.
ز بهر پلاسی رسن تافته
به‌جای پلاس اطلسی یافته
هوش مصنوعی: برای دوری از پلاس کهنه، رشته‌ای از جنس نو و زیبا ایجاد کرده‌ام. به جای پارچه قدیمی، پارچه‌ای خوش‌رنگ و دل‌انگیز به دست آورده‌ام.
چو در کوره‌ای مرد اکسیر‌گر
فرو برده آهن برآورده زر
هوش مصنوعی: وقتی که در کوره‌ای، آهن را در دمای بالا ذوب می‌کنند و آن را به طلا تبدیل می‌کنند، نشانگر مهارت و علم فردی است که این کار را انجام می‌دهد.
شراره که اکسیر زر ساخته
ز هر سو به دامن زر انداخته
هوش مصنوعی: شعله‌ای که به وسیله آن طلا به وجود آمده، از هر طرف بر دامن طلا ریخته شده است.
به خار از بر شعلهٔ آذری
چو بر سرخ گل شعر نیلوفری
هوش مصنوعی: اگر بر روی خارهای داغ آتشینی قرار بگیری، مانند گلی سرخ و خوشبو خواهی بود.
سفالی ز ریحان برآراسته
به ریحانی از بیشه‌ها خاسته
هوش مصنوعی: گلی زیبا و خوشبو از میان علفزارها و جنگل‌ها بیرون آمده و بر روی سفالی که به آرامی تزیین شده است، قرار گرفته است.
نه آتش گل باغ جمشید بود
کلیچه‌پز خوان خورشید بود
هوش مصنوعی: در این بیت به نوعی اشاره شده که آتش، نه همان شعله‌‌ی گل‌ها و سبزی‌های باغ جمشید، بلکه از نوع خورشید است که انرژی و نور را می‌افزاید. به عبارتی دیگر، این آتش نماد عشق و زیبایی و زنده بودن است.
فروزندهٔ گوهر نیک و بد
رفیق مغ و مونس هیربد
هوش مصنوعی: دوستی که در زندگی، اندیشه‌های خوب و بد را روشن می‌کند و همراهی‌اش برای انسان مانند مشاور و پشتیبان است.
شکفته گلی خورد او خار بن
به دیدار تازه به گوهر کهن
هوش مصنوعی: گلی در حال شکفتن است و ناگهان با خاری مواجه می‌شود. او در دیدار با گوهری تازه، یاد کهن‌ها را به خاطر می‌آورد.
ترنم‌سرا‌ی تهی‌مایگان
پیام‌آور دیگ همسایگان
هوش مصنوعی: صدای دلنشین کسانی که از چیزهای پرهیاهو و خالی صحبت می‌کنند، پیامی از همسایه‌ها را به گوش می‌رساند.
ترنگا ترنگی که زد ساز او
به از زند زردشت و آواز او
هوش مصنوعی: صدای دلنواز ساز او به مراتب از آموزه‌ها و آواز زرتشت بهتر و دلپذیرتر است.
بدین زندگی آتش زند سوز
بر افروخته شاه گیتی فروز
هوش مصنوعی: این زندگی شعله‌ای سوزان را به وجود می‌آورد که مانند آتش روشنایی می‌دهد و دنیای بزرگ را روشن می‌کند.
چو برگ گل سرخ بر شاخ سرو
بر او گاه دراج و گاهی تذرو
هوش مصنوعی: گلبرگ‌های سرخ روی درخت سرو مانند پرندگانی هستند که گاهی در حال پرواز به سوی او، گاهی هم در حال نشستن هستند.
ز بسد چناری برافراخته
بر او کبک نالنده چون فاخته
هوش مصنوعی: به خاطر درخت چناری که بر فراز آن بلند شده، کبکی مانند فاخته در حال ناله است.
اگر پای بط بر سر آرد چنار
بر او سینهٔ بط زند زیر زار
هوش مصنوعی: اگر مرغابی بر روی چنار بنشیند، در آن صورت درخت چنار نمی‌تواند تحمل کند و به او حمله خواهد کرد.
تن بط بود در خور آبگیر
چو بر آتش آری برآرد نفیر
هوش مصنوعی: بدن مانند خزه‌ای است که در آبگیر رشد می‌کند، وقتی آن را بر آتش بگذاری، صدای بلندی از خود درمی‌آورد.
در آن باغ مرغان به جوش آمده
ز هر یک دگرگون خروش آمده
هوش مصنوعی: در آن باغ، پرندگان به شوق و نشاط آمده‌اند و هر یک به نوعی خاص شروع به آواز خواندن کرده‌اند.
ستا زن برآورده بانگ سرود
سرودی نوآیین‌تر از صد درود
هوش مصنوعی: سه زن در حال نواختن ساز و سرود هستند و صدایی تازه و نو را به گوش می‌رسانند که از هر نوع سلام و درود، جالب‌تر و زیباتر است.
جگرها به خون در نمک یافته
نمک را ز حسرت جگر تافته
هوش مصنوعی: دل‌ها در خون غرق شده‌اند و در حالی که از درد و حسرت جگر به خود می‌پیچند، نمک را هم به شدت احساس می‌کنند.
شکر بوزه با نوک دندان دراز
شکر خواره را کرده دندان دراز
هوش مصنوعی: شکر را با نوک دندان برش بزن، تا لذت آن را برای کسی که شکر می‌خورد، بیشتر کند.
کباب تر و بوی افزار خشک
اباهای پرورده با بوی مشک
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف عطر و بوی دلپذیری می‌پردازد که مربوط به کباب تازه و لذت بخش است، در کنار رایحه‌های خاص و خوشبو که از ابزارهای مختلف پخت و پز به مشام می‌رسد، ترکیب می‌شود. این حس می‌تواند انسان را به یاد غذاهای خوشمزه و مهمانی‌های دلنشین بیاندازد.
ز ریچارها آنچه باشد عزیز
ترنج و به و نار و نارنج نیز
هوش مصنوعی: از ریاحین و گل‌ها، آنچه ارزشمندتر است، پرتقال و نارنج می‌باشد.
مغنی چو زهره به رامشگری
صراحی درخشنده چو مشتری
هوش مصنوعی: خواننده‌ای چون زهره است که با نغمه‌هایش، دل‌ها را شاد می‌کند و نوشیدنی‌اش چون سیاره مشتری، درخشنده و دلربا است.
به گلگون گلابی دلاویزتر
نشانده جهان از جهان درد سر
هوش مصنوعی: به زیبایی گلهای سرخ، دنیای زیباتر از این جهان پر از درد و رنج را به تصویر کشیده‌ای.
همه ساز آهنگها نرم خیز
بجز ساز کاهنگ او بود تیز
هوش مصنوعی: تمامی سازها و آهنگ‌ها آرام و نرم نواخته می‌شوند، جز ساز کاهنگ که نواختن آن تند و تیز است.
همه پخته بودند یاران تمام
بجز باده کو در میان بود خام
هوش مصنوعی: همه دوستان به کمال رسیده و پخته بودند، به جز شراب که در میانشان هنوز خام و ناپخته بود.
سکندر ز مستی شده نیم‌خواب
روان آب در چنگ و چنگی در آب
هوش مصنوعی: سکندر به خاطر مستی و سرمستی در حال خواب نیمه است، که در دستش آب و در آب هم چنگی دارد.
می و مرغ و ریحان و آواز چنگ
بتی تنگ چشم اندر آغوش تنگ
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی‌های طبیعی و لذت‌های زندگی اشاره شده است. منظره‌ای از می و گل‌ها، آواز موسیقی و نوازش‌های دلنشین به تصویر کشیده شده که همه این‌ها در کنار یکدیگر برای ایجاد حس خوشی و آرامش گرد هم آمده‌اند. همچنین، یک معشوق با چشمان زیبا و جذابی حضور دارد که در آغوشی نزدیک قرار گرفته و این فضایی عاشقانه و دلربا را ایجاد می‌کند.
کسی کاین مرادش میسر شود
گرش جو نباشد سکندر شود
هوش مصنوعی: هر کس که به آرزویش برسد، حتی اگر از ثروت و قدرت بی‌بهره باشد، مثل سکندر بزرگ می‌شود.
به یاد شه آن مشتری پیکران
چو زهره کشیدند رطل گران
هوش مصنوعی: به یاد آن شه، سربازان جوان مانند زهره، با وزن سنگین و قدرت زیاد به میدان آمدند.
چو یک نیمه از روز روشن گذشت
فلک نیمه راه زمین در نوشت
هوش مصنوعی: وقتی که یک نیمه از روز سپری شد، آسمان آغاز به ثبت کردن سرنوشت زمین کرد.
بفرمود شه تا رقیبان گنج
کشند از پی میهمان پای رنج
هوش مصنوعی: شاه دستور داد تا رقبا، گنج‌های خود را با زحمتی فراوان برای پذیرایی از مهمان‌ها جستجو کنند.
زر و زیور آرند خروارها
ز سیفور و اطلس شتر بارها
هوش مصنوعی: زیورها و جواهرات فراوانی از پارچه‌های لطیف و نفیس همچون سیفور و اطلس برای زینت بخشیدن به شترها فراهم کرده‌اند.
ز جنس حبش خادمی نیز چند
به دیدار نیکو به بالا بلند
هوش مصنوعی: چند خدمتکار از نژاد حبشی به خاطر زیبایی و وقار بالا، به ملاقات آمده‌اند.
بسی نافه مشک و دیبای نغز
کز ایشان فزوده شود هوش و مغز
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت عطر مشک و پارچه‌های نازک اشاره دارد و بیان می‌کند که این عناصر می‌توانند باعث افزایش هوش و فهم انسان شوند. به نوعی، زیبایی و لطافت این مواد بر روح و ذهن اثر مثبت می‌گذارد و انسان را به تفکر و اندیشه وامی‌دارد.
ز مرد نگینهای با آب و رنگ
در و لعل و فیروزه بی وزن و سنگ
هوش مصنوعی: از مردان فرزانه و با تدبیر، جواهراتی مانند نگین‌های رنگین و زیبا به ارزش زمین و سنگ که بی‌وزن هستند، افراشته می‌شود.
یکی تاج زرین زمرد نگار
برآموده از لؤلؤی شاهوار
هوش مصنوعی: یک تاج زیبا و گرانبها که از سنگ‌های قیمتی مانند زر و زمرد ساخته شده است، با دقت و هنرمندی از مرواریدهای بزرگ تزئین شده است.
پرندی مکلل به یاقوت و در
همه درزش از گرد کافور پر
هوش مصنوعی: پرندهای زیبا که بدنش با یاقوت زینت یافته و در تن همه‌ی آن، گرد سفیدی مانند کافور وجود دارد.
عماری و اشتر به هرای زر
عماری کشان جمله زرین کمر
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصی اشاره شده که با تلاش و سختی تمام، به جمع‌آوری گنج‌ها و ثروت‌ها پرداخته است. او به مانند یک فرمانروای قدرتمند، کمرش را با زنجیره‌ای از طلاهای ارزشمند آراسته و زندگی‌اش را به زیبایی و شکوه، زینت بخشیده است. این تصویر نشان‌دهنده‌ی تلاش و جهد در رسیدن به مال و ثروت است.
چنین زیور نغز گوهر نشان
به نوشابه دادند گوهر کشان
هوش مصنوعی: زیور زیبا و باارزشی که نشانه‌ای از جواهرات گرانبها دارد، به باده‌ای تقدیم شد و جواهرشناسان آن را ستایش کردند.
بپوشید نوشابه تشریف شاه
چو تشریف خورشید رخشنده ماه
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جلال شاه، مثل نور خورشید و درخشش ماه، نوشابه‌اش را بپوشانید.
جداگانه از بهر هر پیکری
بفرمود پرداختن زیوری
هوش مصنوعی: هر فردی را به طور جداگانه دستور داد تا زینتی برای او بسازد.
به اندازه هر یکی چیز داد
بپوشیدشان بردنی نیز داد
هوش مصنوعی: به اندازه هر چیز به آنها پوششی بخشید و همچنین چیزهایی را برای بردن نیز فراهم کرد.
پریچهره با آن پری پیکران
شدند از بسی گنج و گوهر گران
هوش مصنوعی: دختر زیبای با چهره‌ای دلربا، با کسانی که دارای چهره‌های زیبا و جذاب هستند، به هم پیوسته‌اند و از ثروت و جواهرات فراوان بهره‌مند شده‌اند.
زمین بوسه دادند بر شکر شاه
به خرم دلی برگرفتند راه
هوش مصنوعی: زمین به خاطر شاهی شیرین‌سخن، بوسه‌هایی داد و دل‌های شاداب به مسیر خوشبختی گام نهادند.
ازان کان چو گوهر گرای آمدند
چو گنجی روان باز جای آمدند
هوش مصنوعی: چون مانند گوهر ارزشمند و گرانبها آمدند، مانند گنجی زنده و پرحرکت، در جایی مستقر شدند.