بخش ۳۲ - رفتن اسکندر به جانب مغرب و زیارت کعبه
بیا ساقی آن میکه محنتبَر است
به چون من کسی ده که محنتخوَر است
مگر بوی راحت به جانم دهد
ز محنت زمانی امانم دهد
مبارک بوَد فالِ فرخ زدن
نه بر رخ زدن بلکه شهرُخ زدن
بلندی نمودن در افکندگی
فراهم شدن در پراکندگی
چو شمع از درونسو جگر سوختن
برونسو ز شادی برافروختن
چو عاجز شود مرد چاره سگال
ز بیچارگی در گریزد به فال
کلید آرد از ریگ و سنگی به چنگ
که آهن بسی خیزد از ریگ و سنگ
دری را که در غیب شد ناپدید
بجز غیبدان کس نداند کلید
ز بهبود زن فال، کان سودِ تست
که به بود تو اصل بهبود تست
مرنج ار نزاری که فربه شوی
چو گویی کز این به شوم، به شوی
ز ما قرعه بر کاری انداختن
ز کار آفرین کارها ساختن
درین پرده کهانصافْ یاریده است
اگر پرده کج نیاری، به است
دلا پرده تنگ است یارم تو باش
ز پردهدران پردهدارم تو باش
گزارنده بیت غرای من
که شد زیب او زیورآرای من
خبر میدهد کان جهان گیر شاه
چو بر زد به گردون سر بارگاه
فرستادنی را ز هر مرز و بوم
فرستاد با استواران به روم
چو گشت از فسون جهان بیهراس
جهانرا به گشتن نگهداشت پاس
همه عالم از مژدهٔ داد او
نخوردند یک قطره بی یاد او
سکندر که فرخ جهاندار بود
شب و روز در کار بیدار بود
به ساز جهان بُرد سازندگی
نوایی نزد جز نوازندگی
جهان گرچه زیر کمند آمدش
نکرد آنچه نادلپسند آمدش
نیازرد کس را ز گردنکشان
پدید آورید ایمنی را نشان
اگر نیز پهلوزنی را بکشت
ازو بهتری را قوی کرد پشت
وگر بوم و شهری ز هم برگشاد
ازان به یکی شهر دیگر نهاد
زمانه جز این بود نبیند صواب
که اینرا کند خوب و آنرا خراب
سکندر که کرد آن عمارت گری
کجا تا کجا سد اسکندری
ز پرگار چین تا حد قیروان
به درگاه او گشت پیکی روان
وثیقت طلب کرد هر سروری
به زنهار خواهی ز هر کشوری
از آن تحفهها کان بود دلفریب
فرستاد هر کس به آیین و زیب
جهاندار فرمود کز مشک ناب
نویسند هر جانبی را جواب
ازان پس که چندی برآمد براین
سری چند زد آسمان بر زمین
خدیو جهان در جهان تاختن
برآراست عزم سفر ساختن
هنرنامههای عرب خوانده بود
در آن آرزو سالها مانده بود
که چون در عجم دستگاهش بود
عرب نیز هندوی راهش بود
همان کعبه را نیز بیند جمال
شود شاد از آن نقش فیروز فال
چو ملک عجم رام شد شاه را
به ملک عرب راند بنهگاه را
به خروارها گنج زر بر گرفت
به عزم بیابان ره اندر گرفت
سران عرب را زر افشان او
سرآورد بر خط فرمان او
چو دیدند فیروزی لشکرش
عرب نیز گشتند فرمانبرش
چنان تاخت بر کشور تازیان
کزو تازیان را نیامد زیان
به هر منزلی کو عنان کرد خوش
همش نزل بردند و هم پیشکش
بجز خوردنیهای بایستنی
همان گوسفندان شایستنی
به اندازه دسترسهای خویش
کشیدند بسیار گنجینه پیش
هم از تازی اسبان صحرا نورد
هم از تیغ چون آبِ زهرابخوَرد
هم از نیزهٔ خطی سی ارش
سنانش به خون یافته پرورش
شتر نیز هم ناقه هم بیسراک
شتابنده چون باد و از گرد پاک
ادیم و دگر تحفههای غریب
هم از جنس جوهر هم از جنس طیب
زمان تا زمان از پی جاه او
کشیدند حملی به درگاه او
جهاندار کان دید، بگشاد گنج
به خروارها گشت پیرایه سنج
همه بادیه فرش اطلس کشید
زمین زیر یاقوت شد ناپدید
سوی کعبه شد رخ برافروخته
حساب مناسک در آموخته
قدم بر سر ناف عالم نهاد
بسا نافه کز ناف عالم گشاد
چو پرگار گردون بر آن نقطهگاه
به پای پرستش بپیموده راه
طوافی کز او نیست کس را گزیر
برآورد و شد خانه را حلقه گیر
نخستین در کعبه را بوسه داد
پناهنده خویش را کرد یاد
بر آن آستان زد سر خویش را
خزینه بسی داد درویش را
درم دادنش بود گنج روان
شتر دادنش کاروان کاروان
چو در خانه راستان کرد جای
خداوند را شد پرستش نمای
همه خانه در گنج و گوهر گرفت
در و بام در مشگ و عنبر گرفت
چو شرط پرستش بجای آورید
ادیم یمن زیر پای آورید
یمن را برافروخت از گرد خیل
چنان چون ادیم یمن را سهیل
دگر ره درآمد به ملک عراق
سوی خانه خویش کرد اتفاق
بریدی درآمد چو آزادگان
ز فرماندهٔ آذر آبادگان
که شاه جهان چون جهان رام کرد
ستم را ز عالم تهی نام کرد
چرا کار ارمن فرو هشت سست
نکرد آن بر و بوم را بازجُست
به روز تو این بوم نزدیک تر
چرا ماند از شام تاریکتر
به ارمن در آتش پرستی کنند
دگر شاه را زیر دستی کنند
در ابخاز کُردیست عادی نژاد
که از رزم رستم نیارد به یاد
دوالی بنام آن سوار دلیر
برآرد دوال از تن تند شیر
دلیران ارمن هواخواه او
کمر بسته بر رسم و بر راه او
همه باده بر یاد او میخورند
خراج ولایت بدو میبرند
اگر شه نخواهد بر او تاختن
ز ما خواهد این ملک پرداختن
جهاندار کاین زور بازو شنید
سپه را ز بابل به ارمن کشید
فرو شست از آلایش آن بوم را
پسند آمد ارمن شه روم را
برافکند از او رسم و راه بدان
پرستیدن آتش موبدان
وز آنجا شبیخون بر ابخاز کرد
درِ کین بر ابخازیان باز کرد
تبیره به غریدن افتاد باز
سر نیزه با آسمان گفت راز
به هر قلعه کو داد پیغام خویش
کلید در قلعه بردند پیش
دوالی سپهدار ابخاز بوم
چو دانست کامد شهنشاه روم
دوال کمر بر وفا کرد چست
دل روشن از کینهٔ شاه شست
روان کرد مرکب چو کار آگهان
به بوسیدن دست شاه جهان
بسی گنجهای گرانمایه برد
به گنجینه داران خسرو سپرد
درآمد ز درگاه و بوسید خاک
دل از دعوی دشمنی کرد پاک
سکندر جهاندار گیتینورد
چو دید آنچنان مردی آزادمرد
نوازشگری را بدو راه داد
به نزدیک تختش وطنگاه داد
بپرسیدش اول به آواز نرم
به شیرینزبانی دلش کرد گرم
بفرمود تا خازن زود خیز
کند پیل بالا بر او گنج ریز
سزاوار او خلعتی شاهوار
برآراید از طوق و از گوشوار
ز دیبا و گوهر ز شمشیر و جام
دهد زینت پادشاهی تمام
چنان کرد گنجور کار آزمای
که فرمود شاهنشه خوب رای
دوالی مَلِک چون به نیک اختری
بپوشید سیفور اسکندری
ز طوق زر و تاج گوهر نشان
شد از سرفرازان و گردنکشان
به شکر شهنشه زبان برگشاد
ز یزدان بر او آفرین کرد یاد
شتابندهتر شد در آن بندگی
سرافراز گشت از سرافکندگی
میان بست بر خدمت شهریار
وزان پس همه خدمتش بود کار
به خسرو پرستی چنان خاص گشت
که از جملهٔ خاصگان درگذشت
بدان مرز روشنتر از صحن باغ
فروزنده شد چشم شه چون چراغ
سوادی چنان دید دارای دهر
برآسود و از خرمی یافت بهر
چنین گفت با پور دهقان پیر
که تفلیس از او شد عمارتپذیر
در آن بوم آراسته چون بهشت
شب و روز جز تخم نیکی نکشت
بفرمود بر خاک آن مرز و بوم
اساسی نهادن بر آیین روم
تماشا کنان رفت از آن مرحله
عنان کرد بر صید صحرا یله
دو هفته کم و بیش در کوه و دشت
به صید افکنی راه در مینوَشت
چو از مرغ و ماهی تهی کرد جای
به نوشابهٔ بردع آورد رای
ز تعظیم آن زن خبردار بود
که با ملک و بامال بسیار بود
جهان سبز دید از بسی کشت و رود
به سرسبزی آمد در آنجا فرود
بخش ۳۱ - فرستادن اسکندر روشنک را به روم: بیا ساقی آن صرف بیجاده رنگبخش ۳۳ - داستان نوشابه پادشاه بردع: بیا ساقی آن می که جانپرور است
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا ساقی آن میکه محنتبَر است
به چون من کسی ده که محنتخوَر است
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، آن نوشیدنی را بیاور که درد و رنج را برطرف میکند. به من کسی بده که بتواند با مشکلات و رنجها دست و پنجه نرم کند.
مگر بوی راحت به جانم دهد
ز محنت زمانی امانم دهد
هوش مصنوعی: آیا بوی آسایش به جانم میرسد و از رنج و زحمت لحظهای مرا رهایی میبخشد؟
مبارک بوَد فالِ فرخ زدن
نه بر رخ زدن بلکه شهرُخ زدن
مصرع دوم: مبارکفال نیست که آدمی (در سختیها) بر رُخ خود بزند بلکه باید شگرفی و هنر بنماید و شهرخی بزند. (شهرُخ: در شطرنج، کشت دادن است بهحریف بهطرزی که ضرب بر رخ او نیز واقع شود. (غیاث اللغات))
بلندی نمودن در افکندگی
فراهم شدن در پراکندگی
هوش مصنوعی: بلند شدن در زمانی که در حال سقوط هستی و به تکهتکه شدن در زمانی که در کنار هم قرار گرفتهای.
چو شمع از درونسو جگر سوختن
برونسو ز شادی برافروختن
هوش مصنوعی: شبیه به شمع، از درون دچار درد و رنج هستم و از بیرون به خاطر شادی، میدرخشم.
چو عاجز شود مرد چاره سگال
ز بیچارگی در گریزد به فال
هوش مصنوعی: زمانی که مردی در مواجهه با ناتوانی و بیچارگی قرار میگیرد، به دنبال راهی برای فرار از این وضعیت میگردد.
کلید آرد از ریگ و سنگی به چنگ
که آهن بسی خیزد از ریگ و سنگ
هوش مصنوعی: کلید از سنگ و ریگ به دست میآید؛ چرا که آهن زیادی از میان سنگ و ریگ استخراج میشود.
دری را که در غیب شد ناپدید
بجز غیبدان کس نداند کلید
هوش مصنوعی: درهایی که در دنیای ناپیدا وجود دارند، تنها کسانی که به اسرار غیب آگاه هستند میتوانند آنها را باز کنند و دیگران از این راز بیخبرند.
ز بهبود زن فال، کان سودِ تست
که به بود تو اصل بهبود تست
هوش مصنوعی: حضور زن با کیفیت خوب، برای تو نفعی دارد، زیرا خود تو نیز به طبیعت خوب و شایستهای برخوردهای.
مرنج ار نزاری که فربه شوی
چو گویی کز این به شوم، به شوی
هوش مصنوعی: ناراحت نشو اگر کسی به تو میگوید که پس از این فقط باید به سمت خوبیها بروی. اگر به این گفته گوش دهی، به حقیقت میرسی و به مقام بالاتری خواهی رسید.
ز ما قرعه بر کاری انداختن
ز کار آفرین کارها ساختن
هوش مصنوعی: خداوند با اراده خود، کاری را بر عهده ما گذاشته و از آن کار، کارهای زیادی را به وجود آورده است.
درین پرده کهانصافْ یاریده است
اگر پرده کج نیاری، به است
هوش مصنوعی: در این دنیا، اگر انصاف و کمک را فراموش نکنی، همهچیز به خوبی پیش خواهد رفت و نیازی به نگرانی نیست.
دلا پرده تنگ است یارم تو باش
ز پردهدران پردهدارم تو باش
راه و پرده، تنگ است تو مرا یاری ده، از پردهدرها و بیآبرویان تو مرا حفظ کن؛ پردهدار و محافظم تو باش. (پرده در مصرع اول یعنی پرده و مایه موسیقی، منظور آن است که این مایه که مینوازم تنگ و دشوار است)
گزارنده بیت غرای من
که شد زیب او زیورآرای من
هوش مصنوعی: آن که سخن زیبای من را به دیگران منتقل میکند، خود به زینت و زیبایی من تبدیل میشود.
خبر میدهد کان جهان گیر شاه
چو بر زد به گردون سر بارگاه
هوش مصنوعی: خبر میدهد که زمانی که پادشاهی بزرگ و قدرتمند به آسمان قدم گذارد، نشانهای از عظمت او در گنبد آسمان نمایان میشود.
فرستادنی را ز هر مرز و بوم
فرستاد با استواران به روم
هوش مصنوعی: کسی را از هر سرزمین و قوم به سوی روم فرستاد تا با افراد محکم و استوار همراه باشد.
چو گشت از فسون جهان بیهراس
جهانرا به گشتن نگهداشت پاس
هوش مصنوعی: وقتی که جادو و فریب دنیا از بین رفت و دیگر هیچ ترسی از آن نداشتیم، نگهداری از جهان را به عهده گرفتیم و به آن نظارت کردیم.
همه عالم از مژدهٔ داد او
نخوردند یک قطره بی یاد او
هوش مصنوعی: تمام جهان از وعدهٔ انصاف و عدالت او بهرهمند نشدهاند و حتی یک لحظه نیز بدون نشانهای از او زندگی نکردهاند.
سکندر که فرخ جهاندار بود
شب و روز در کار بیدار بود
هوش مصنوعی: سکندر، که پادشاه خوشبختی بود، همواره در تلاش و کوشش بود، نه در خواب و آسایش.
به ساز جهان بُرد سازندگی
نوایی نزد جز نوازندگی
هوش مصنوعی: برای سازندگی و خلق ایدههای نو، باید با شرایط و واقعیتهای جهان هماهنگ باشیم و از صرف نوازندگی فراتر برویم.
جهان گرچه زیر کمند آمدش
نکرد آنچه نادلپسند آمدش
هوش مصنوعی: اگرچه جهان در کنترل و تسلط اوست، اما او هر چیزی را که ناپسند باشد، قبول نمیکند.
نیازرد کس را ز گردنکشان
پدید آورید ایمنی را نشان
هوش مصنوعی: به دیگران آسیب نزنید و باعث رنجش آنها نشوید، زیرا این کار میتواند نشانهای برای از بین رفتن امنیت و آرامش باشد.
اگر نیز پهلوزنی را بکشت
ازو بهتری را قوی کرد پشت
هوش مصنوعی: اگر کسی در نبرد دیگری را بکشد، ممکن است کسی قویتر و بهتر از او را به عرصه بیاورد و به او فرصت رشد و قدرت بیشتری بدهد.
وگر بوم و شهری ز هم برگشاد
ازان به یکی شهر دیگر نهاد
هوش مصنوعی: اگر مرغی و شهری از یکدیگر جدا شوند، به احتمال زیاد به یک شهر دیگر پرواز میکنند.
زمانه جز این بود نبیند صواب
که اینرا کند خوب و آنرا خراب
هوش مصنوعی: دنیا به گونهای نیست که به خوبی و درستی عمل کند، بلکه گاهی چیزهای خوب را خراب میکند و برعکس.
سکندر که کرد آن عمارت گری
کجا تا کجا سد اسکندری
هوش مصنوعی: سکندر که آن بنا را ساخت، اکنون کجاست و آن سد اسکندری تا کجا گسترش یافته است؟
ز پرگار چین تا حد قیروان
به درگاه او گشت پیکی روان
هوش مصنوعی: از چین تا قیروان، کسی به درگاه او رفت و آمد کرد.
وثیقت طلب کرد هر سروری
به زنهار خواهی ز هر کشوری
هوش مصنوعی: هر سروری از ریشه و اعتبار خود، از تمام کشورها خواسته است تا برای حفظ امنیت و آسایش خود، ضمانتی را دریافت کند.
از آن تحفهها کان بود دلفریب
فرستاد هر کس به آیین و زیب
هوش مصنوعی: هر کسی که به شیوه و زیبایی خاص خود، هدایایی جذاب و دلنشین ارسال کرده است.
جهاندار فرمود کز مشک ناب
نویسند هر جانبی را جواب
هوش مصنوعی: پادشاه دستور داد تا از مشک خالص، برای هر کسی که سوالی دارد، پاسخ نوشته شود.
ازان پس که چندی برآمد براین
سری چند زد آسمان بر زمین
هوش مصنوعی: پس از مدتی که از این موضوع گذشت، آسمان چند بار به زمین ضربه زد.
خدیو جهان در جهان تاختن
برآراست عزم سفر ساختن
هوش مصنوعی: خداوند جهان تصمیم به سفر و گشت و گذار در دنیا گرفت و عزم خود را برای این کار آماده کرد.
هنرنامههای عرب خوانده بود
در آن آرزو سالها مانده بود
هوش مصنوعی: او سالها آرزو داشته که آثار هنری عربی را مطالعه کند.
که چون در عجم دستگاهش بود
عرب نیز هندوی راهش بود
هوش مصنوعی: به این معناست که هر جا که در سرزمین عجم (ایران) دستگاه و نظامی وجود داشته، عرب نیز به نوعی در کنار آن به هندویی بودن خود ادامه میدهد. در واقع، بیانگر همزیستی فرهنگی و تاریخی میان ملل مختلف است که هر کدام به نوعی در کنار یکدیگر قرار دارند.
همان کعبه را نیز بیند جمال
شود شاد از آن نقش فیروز فال
هوش مصنوعی: آن کعبه را هم که بیند، از زیباییاش شاد میشود و از آن نقشهاش خوششانس به شمار میآید.
چو ملک عجم رام شد شاه را
به ملک عرب راند بنهگاه را
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاه عجم (ایران) آرامش و سعادتی پیدا کرد، فرمان داد که در سرزمین عرب (عربستان) مستقر شود.
به خروارها گنج زر بر گرفت
به عزم بیابان ره اندر گرفت
هوش مصنوعی: او تصمیم گرفت به بیابان برود و مقدار زیادی طلا و گنج با خود برداشت کرد.
سران عرب را زر افشان او
سرآورد بر خط فرمان او
هوش مصنوعی: سران عرب به فرمان او با طلا و زر به اطاعت درآمدند.
چو دیدند فیروزی لشکرش
عرب نیز گشتند فرمانبرش
هوش مصنوعی: وقتی که لشکر او را پیروز دیدند، عربها نیز به فرمانش درآمدند.
چنان تاخت بر کشور تازیان
کزو تازیان را نیامد زیان
هوش مصنوعی: او به قدری با سرعت بر سرزمین عربها حمله کرد که به آنها هیچ آسیبی نرسید.
به هر منزلی کو عنان کرد خوش
همش نزل بردند و هم پیشکش
هوش مصنوعی: در هر جایی که کسی تصمیم به حرکت بگیرد و کنترل او در دستش باشد، نه تنها مورد استقبال قرار میگیرد بلکه به او هدیه نیز اهدا میشود.
بجز خوردنیهای بایستنی
همان گوسفندان شایستنی
هوش مصنوعی: غیر از غذاهایی که برای خوردن مناسب هستند، فقط گوسفندانی که لیاقت دارند باید نگهداری شوند.
به اندازه دسترسهای خویش
کشیدند بسیار گنجینه پیش
هوش مصنوعی: هر کس به اندازه توانایی و امکاناتی که دارد، از گنجینهها و ثروتها بهرهبرداری کرده است.
هم از تازی اسبان صحرا نورد
هم از تیغ چون آبِ زهرابخوَرد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگیهای نهفته در شخصیت یا روحیه فردی میپردازد. اشاره دارد که او هم از شجاعت و قدرت اسبان بیابانی برخوردار است و هم از عقل و زیرکی تیغی که بهمانند آب زهرآلود میزند. به این معنا که این فرد ترکیبی از شجاعت و تدبیر را در خود دارد و میتواند در شرایط سخت و خطرناک به خوبی عمل کند.
هم از نیزهٔ خطی سی ارش
سنانش به خون یافته پرورش
هوش مصنوعی: او به واسطهٔ نیزهٔ خود، خونریزی کرده و از این راه قوی و پرورش یافته است.
شتر نیز هم ناقه هم بیسراک
شتابنده چون باد و از گرد پاک
بیسراک: شتری جوان که مادرش ناقهٔ عربی و پدرش دوکوهان باشد. (رشیدی) (برهان) (غیاث)
ادیم و دگر تحفههای غریب
هم از جنس جوهر هم از جنس طیب
ادیم: چرم مرغوب
زمان تا زمان از پی جاه او
کشیدند حملی به درگاه او
هوش مصنوعی: زمان به دنبال مقام و بزرگی او بود و برای ورود به درگاهش تلاش میکردند.
جهاندار کان دید، بگشاد گنج
به خروارها گشت پیرایه سنج
هوش مصنوعی: وقتی حکمران عالم آن را دید، گنجها را به مقدار زیاد باز کرد و هر چیز را با دقت و زیبایی آرایش داد.
همه بادیه فرش اطلس کشید
زمین زیر یاقوت شد ناپدید
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر زیبایی اشاره شده که زمین مانند فرشی از پارچه لطیف و گرانبهاست و در زیر یاقوت (که نمایانگر زیبایی و درخشش است) ناپدید شده است. این تصویر، فضایی زیبا و مجلل را توصیف میکند که در آن عناصر طبیعی و تزئینی با هم ترکیب شدهاند.
سوی کعبه شد رخ برافروخته
حساب مناسک در آموخته
هوش مصنوعی: به سمت کعبه رفت و چهرهاش درخشان و نورانی بود، زیرا تمام آداب و مراسم را به خوبی یاد گرفته بود.
قدم بر سر ناف عالم نهاد
بسا نافه کز ناف عالم گشاد
هوش مصنوعی: او بر روی سر جهان گام نهاد و از وجودش زیباییهایی منتشر شد که از آغازهی جهان جاری است.
چو پرگار گردون بر آن نقطهگاه
به پای پرستش بپیموده راه
هوش مصنوعی: مانند پرگار که دور نقطهای مشخص میچرخد، به همان نحو در مسیر پرستش و عبودیت قدم برمیدارم.
طوافی کز او نیست کس را گزیر
برآورد و شد خانه را حلقه گیر
هوش مصنوعی: کسی که به دور او میچرخد و هیچکس از او رها نمیشود، وارد خانهای میشود و آن را به حلقهای تبدیل میکند.
نخستین در کعبه را بوسه داد
پناهنده خویش را کرد یاد
هوش مصنوعی: پناهنده به در کعبه نزدیک شد و آن را بوسید، در حالی که به یاد کسی که به او پناه آورده بود، افتاد.
بر آن آستان زد سر خویش را
خزینه بسی داد درویش را
هوش مصنوعی: سر خود را در برابر آن درگاه گذاشت و بسیاری از خزاین را به درویش بخشید.
درم دادنش بود گنج روان
شتر دادنش کاروان کاروان
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد چیزی را به دیگری ببخشد، باید به او با روی باز و از روی محبت چیزی را بدهد، زیرا بخشیدن مانند گنجی ارزشمند است. اما اگر کسی بخواهد به طور ناچیز یا بیملاحظه چیزی را از دیگران بگیرد، این کار به منزله سرقت از یک کاروان است که به مقصد نمیرسد و فقط باعث بروز مشکل میشود.
چو در خانه راستان کرد جای
خداوند را شد پرستش نمای
هوش مصنوعی: زمانی که در دل انسانهای راستین فضایی برای خداوند ایجاد میشود، آن فضا تبدیل به مکانی برای عبادت و پرستش میگردد.
همه خانه در گنج و گوهر گرفت
در و بام در مشگ و عنبر گرفت
هوش مصنوعی: همه خانهها مملو از گنج و جواهر شد و در و بام نیز به عطر مشک و عنبر آکنده گشت.
چو شرط پرستش بجای آورید
ادیم یمن زیر پای آورید
هوش مصنوعی: وقتی که شرایط عبادت را به درستی انجام دهید، باید نعمتهای یمن را در زیر پای خود قرار دهید.
یمن را برافروخت از گرد خیل
چنان چون ادیم یمن را سهیل
یمن را از گرد و غبار لشکرش، سرخ کرد همچون چرم مرغوب یمن. (ادیم چرمی است مرغوب که قدما معتقد بودهاند در اثر و تاثیر ستارهٔ سهیل، سرخ و مرغوب میشود.)
دگر ره درآمد به ملک عراق
سوی خانه خویش کرد اتفاق
هوش مصنوعی: در مسیر دیگری به سرزمین عراق رفتم و به طور ناگهانی به خانهام رسیدم.
بریدی درآمد چو آزادگان
ز فرماندهٔ آذر آبادگان
هوش مصنوعی: وقتی که انسانها از قید و بندها رها میشوند، مانند آزادگان خود را از دست اختیار فرمانروایان آزاد میکنند.
که شاه جهان چون جهان رام کرد
ستم را ز عالم تهی نام کرد
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاه جهانیان توانست جهان را در آرامش ببیند، ستمگری را از زندگی مردم ریشهکن کرد.
چرا کار ارمن فرو هشت سست
نکرد آن بر و بوم را بازجُست
هوش مصنوعی: چرا ارمنی کار خود را به سختی ادامه نداد و به جستجوی آن سرزمین پرداخت؟
به روز تو این بوم نزدیک تر
چرا ماند از شام تاریکتر
هوش مصنوعی: چرا این سرزمین به روز روشن تو نزدیکتر است، در حالی که شب تاریکتر است؟
به ارمن در آتش پرستی کنند
دگر شاه را زیر دستی کنند
هوش مصنوعی: در آرمان به پرستش آتش مشغول هستند و دیگران شاه را زیر دستان خود قرار میدهند.
در ابخاز کُردیست عادی نژاد
که از رزم رستم نیارد به یاد
عادینژاد یعنی تنومند همچون عادیان. قوم عاد به تنومندی معروف بودهاند. «که از رزم ِ رستم نیارد به یاد» یا «که در رزمْ رستم نیارد بهیاد» یعنی در رزم، رستم را بهحساب نمیآورد. یا ستیز رستم را در رزم بهیاد و بهحساب نمیآورد.
دوالی بنام آن سوار دلیر
برآرد دوال از تن تند شیر
دوالی به نام: نامش دوالی بود.
دلیران ارمن هواخواه او
کمر بسته بر رسم و بر راه او
هوش مصنوعی: دلیران آمادهباشند و برای حمایت از او با اراده و عزم راسخ پا به میدان گذاشتهاند و به دنبال پیروی از روش و مسیر او هستند.
همه باده بر یاد او میخورند
خراج ولایت بدو میبرند
هوش مصنوعی: همه به یاد او شراب مینوشند و از سرزمین خود به او احترام و هزینهای میپردازند.
اگر شه نخواهد بر او تاختن
ز ما خواهد این ملک پرداختن
هوش مصنوعی: اگر پادشاه نخواهد که بر ما حمله کند، ما نیز این سرزمین را به او خواهیم داد.
جهاندار کاین زور بازو شنید
سپه را ز بابل به ارمن کشید
هوش مصنوعی: سلطان پس از شنیدن قدرت و نیروی نیروی نظامی، سپاه را از بابل به ارمنستان منتقل کرد.
فرو شست از آلایش آن بوم را
پسند آمد ارمن شه روم را
هوش مصنوعی: بوم، پس از پاک شدن از آلودگیها و ناپاکیها، مورد پسند قرار میگیرد و برای ارمن، پادشاه روم، جلوهای دلنشین دارد.
برافکند از او رسم و راه بدان
پرستیدن آتش موبدان
هوش مصنوعی: او سنت و شیوه پرستش آتش موبدان را از دل براندازد.
وز آنجا شبیخون بر ابخاز کرد
درِ کین بر ابخازیان باز کرد
هوش مصنوعی: از آنجا به سرزمین ابخاز حمله کردند و درِ انتقام را بر روی ابخازیا باز کردند.
تبیره به غریدن افتاد باز
سر نیزه با آسمان گفت راز
هوش مصنوعی: تبیره (حرکت و تکان تا) به غریدن در آمد و سر نیزه با آسمان به گفتگو پرداخت.
به هر قلعه کو داد پیغام خویش
کلید در قلعه بردند پیش
هوش مصنوعی: هر جایی که پیام خود را منتقل میکند، دروازهاش را باز میکنند.
دوالی سپهدار ابخاز بوم
چو دانست کامد شهنشاه روم
هوش مصنوعی: وقتی دوالی، فرمانده ابخاز، از آمدن پادشاه روم باخبر شد، به پیادهروی و آمادهباش پرداخت.
دوال کمر بر وفا کرد چست
دل روشن از کینهٔ شاه شست
هوش مصنوعی: دل روشن و آزاد از کینه توسط شخصی با وفا و قوی به حرکت درآمده است. این شخص با اراده و استقامت خود، تلاش میکند که از دشمنیها و احساسات منفی رهایی یابد.
روان کرد مرکب چو کار آگهان
به بوسیدن دست شاه جهان
هوش مصنوعی: وقتی که آگاهان تصمیم به انجام کاری گرفتند، آن مرکب را به حرکت درآوردند و به سمت بوسیدن دست پادشاه جهان رفتند.
بسی گنجهای گرانمایه برد
به گنجینه داران خسرو سپرد
هوش مصنوعی: بسیاری از جواهرات و داراییهای با ارزش را جمعآوری کرده و به دست کسانی که مسئول نگهداری این ثروتها هستند، سپرد.
درآمد ز درگاه و بوسید خاک
دل از دعوی دشمنی کرد پاک
هوش مصنوعی: او با ورود به خانه، خاک زمین را بوسید و از دشمنی ها و ادعاهای ناپسند دل پاک کرد.
سکندر جهاندار گیتینورد
چو دید آنچنان مردی آزادمرد
هوش مصنوعی: سکندر، پادشاه جهان، وقتی آن مرد بزرگ و آزاده را دید، تحت تأثیر قرار گرفت.
نوازشگری را بدو راه داد
به نزدیک تختش وطنگاه داد
هوش مصنوعی: نوازشگر را به نزدیک تختش راهنمایی کرد و مکان خوبی را به او داد.
بپرسیدش اول به آواز نرم
به شیرینزبانی دلش کرد گرم
هوش مصنوعی: او ابتدا با صدای ملایم و کلام شیرین از او پرسید و دلش را شاد و گرم کرد.
بفرمود تا خازن زود خیز
کند پیل بالا بر او گنج ریز
هوش مصنوعی: فرمان داد تا محاسب به سرعت آماده شود و گنجینه را بر دوش فیل بریزد.
سزاوار او خلعتی شاهوار
برآراید از طوق و از گوشوار
هوش مصنوعی: او شایسته است که لباسی مانند لباس شاهانه بر تن کند و زینتهایی چون گردنبند و گوشواره بر تن داشته باشد.
ز دیبا و گوهر ز شمشیر و جام
دهد زینت پادشاهی تمام
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و تجملاتی اشاره دارد که در زندگی پادشاهی وجود دارد. از پارچههای نازک و لوکس تا جواهرات، و همچنین ابزارهایی چون شمشیر و جام، همگی نمادی از شکوه و عظمت پادشاهی هستند. در واقع، این اشیا به پادشاه هویتی ارزشمند و تماميت میبخشند.
چنان کرد گنجور کار آزمای
که فرمود شاهنشه خوب رای
هوش مصنوعی: گنجور به گونهای عمل کرد که مورد توجه و تحسین پادشاه عاقل قرار گرفت.
دوالی مَلِک چون به نیک اختری
بپوشید سیفور اسکندری
هوش مصنوعی: وقتی دوالی مَلِک، با بخت نیکو و خوشبختی، به خود لباس اسکندر را پوشید.
ز طوق زر و تاج گوهر نشان
شد از سرفرازان و گردنکشان
هوش مصنوعی: از طلا و جواهرهایی که بر گردن و سر سرافرازان و قدرتمندان قرار دارد، نمایان است.
به شکر شهنشه زبان برگشاد
ز یزدان بر او آفرین کرد یاد
هوش مصنوعی: شخصی به خاطر شکرگزاری از شاه، زبانش را باز کرد و یاد کرد که خداوند بر او رحمت و برکت فرستاده است.
شتابندهتر شد در آن بندگی
سرافراز گشت از سرافکندگی
هوش مصنوعی: در مسیر بندگی و خدمت، شخصی با سرعت و جدیت بیشتری حرکت کرد و از حالت ذلت و افتادگی خارج شد و به علو و افتخار رسید.
میان بست بر خدمت شهریار
وزان پس همه خدمتش بود کار
هوش مصنوعی: در وسط کار، به خدمت شاه پرداخته و بعد از آن تمام تلاشش در خدمت او بود.
به خسرو پرستی چنان خاص گشت
که از جملهٔ خاصگان درگذشت
هوش مصنوعی: به قدری به عشق خسرو دل بسته بود که از بین افرادی که ویژه بودند و حالت خاصی داشتند، خارج شد.
بدان مرز روشنتر از صحن باغ
فروزنده شد چشم شه چون چراغ
هوش مصنوعی: بدان مرز، روشنتر از فضای باغ شده است و چشم شاه مانند یک چراغ درخشان است.
سوادی چنان دید دارای دهر
برآسود و از خرمی یافت بهر
هوش مصنوعی: طبیعتی را مشاهده کرد که در آرامش زندگی میکند و از شادی و خوشی بهرهمند است.
چنین گفت با پور دهقان پیر
که تفلیس از او شد عمارتپذیر
هوش مصنوعی: دهقان پیر به پسرش گفت که شهر تفلیس به خاطر تو آباد و زیبا شده است.
در آن بوم آراسته چون بهشت
شب و روز جز تخم نیکی نکشت
هوش مصنوعی: در آن سرزمین زیبا، مانند بهشت، شب و روز فقط کار خوبی انجام میشود و هیچ چیز بدی رشد نمیکند.
بفرمود بر خاک آن مرز و بوم
اساسی نهادن بر آیین روم
هوش مصنوعی: او دستور داد که بر خاک آن سرزمین بنیادی بنا کنیم که بر اساس روشهای رومیان باشد.
تماشا کنان رفت از آن مرحله
عنان کرد بر صید صحرا یله
هوش مصنوعی: با دقت نگاه کن و ببین چگونه از آن مرحله عبور کرد و بر شکار دشت مسلط شد.
دو هفته کم و بیش در کوه و دشت
به صید افکنی راه در مینوَشت
هوش مصنوعی: دو هفته بیشتر یا کمتر در کوه و دشت به دنبال شکار بود و مسیر خود را ثبت میکرد.
چو از مرغ و ماهی تهی کرد جای
به نوشابهٔ بردع آورد رای
هوش مصنوعی: وقتی که از پرنده و ماهی خالی شد، تصمیم به آوردن نوشابهای گرفت.
ز تعظیم آن زن خبردار بود
که با ملک و بامال بسیار بود
هوش مصنوعی: او از مقام و منزلت آن زن آگاه بود، که او دارای قدرت و ثروت فراوانی بود.
جهان سبز دید از بسی کشت و رود
به سرسبزی آمد در آنجا فرود
هوش مصنوعی: جهان به خاطر کشت و زرع فراوانی که دیده، سرسبز و شاداب شده است و به واسطهی این سرسبزی، زندگی و نشاط در آنجا شکوفا گردیده است.
حاشیه ها
1392/10/09 00:01
سجاد برزگر
در مصرع اول بیت سوم «مبارک بود فال فرخ زدن» در نسخه خطی مواهب الهی معین الدین معلم یزدی تصیحیح سعید نفیسی به صورت زیر نیز ثبت شده است:
چو فرخ بود فال فرخ زدن