برگردان به زبان ساده
بیا ساقی از من مرا دور کن
جهان از می لعل پر نور کن
هوش مصنوعی: به من شراب بده تا از من و مشکلاتم دور شوم و جهان را با زیبایی و روشنی میگسار پر کن.
میی کاو مرا ره به منزل بَرَد
همه دل برند او غم دل برد
هوش مصنوعی: هر نوشیدنیای که مرا به مقصد برساند، همه دلها را مجذوب خود میکند و غم دل را نیز میزداید.
جهان گرچه آرامگاهی خوشاست
شتابنده را نعل در آتشاست
هوش مصنوعی: این دنیا اگرچه مانند یک آرامگاه زیبا به نظر میرسد، اما برای کسانی که به سوی هدف میشتابند، به مثابه نعل در آتش است.
دو در دارد این باغ آراسته
در و بند ازین هر دو برخاسته
این باغ آراسته جهان، دو در دارد و این دو دروازه هیچکدام در و بند ندارد ( مردم پیوسته از یکی میآیند و از دیگری میروند)
درآ از در باغ و بنگر تمام
ز دیگر درِ باغ بیرون خرام
تو هم از یک در وارد این باغ شو و نگاه و تماشا کن و از در دیگر بیرون برو.
اگر زیرکی، با گلی خو مگیر
که باشد به جا ماندنش ناگزیر
و اگر هوشیار و زیرک هستی دل به گلی منه چون برجای خواهی گذارد.
در این دم که داری، به شادی بسیچ
که آینده و رفته هیچ است هیچ
در این آن و در این نفَس که هستی بهشادی بگرای و قصدکن زیرا آینده و رفته وجود ندارد و هیچ است.
نهایم آمده از پی دلخوشی
مگر کز پی رنج و سختی کشی
هوش مصنوعی: ما برای خوشحالی نیامدهایم، بلکه از سر رنج و سختی به اینجا رسیدهایم.
خران را کسی در عروسی نخواند
مگر وقت آن کاب و هیزم نماند
هوش مصنوعی: هیچکس در عروسی به خرها توجهی ندارد، مگر زمانی که دیگر چوب و هیزم برای آتشافروزی باقی نمانده باشد.
گزارندهٔ نظم این داستان
سخن راند بر سنت راستان
هوش مصنوعی: راوی این داستان، به سبک و سیاق درست سخن میگوید.
که چون آتشِ روزِ روشن گذشت
پر از دود شد گنبدِ تیزگشت
آن دم که آتش خورشید خاموش شد و گنبد تیزچرخ آسمان، از آن سیاه و پردود شد.
شب از ماه بربست پیرایهای
شگفتی بود نور بر سایهای
هوش مصنوعی: شب با ماه پوششی شگفتانگیز به خود گرفته بود که نورش بر سایهها میتابید.
طلایه ز لشگرگه هر دو شاه
شده پاسدارنده تا صبحگاه
هوش مصنوعی: پیشقراولان دو شاه، نگهبانی میدهند تا صبحگاه.
یتاقی به آمد شدن چون خراس
نیاسود دراجه از بانگ پاس
هوش مصنوعی: یعنی وقتی که انتظار فرا میرسد و وقت عمل میرسد، دیگر نمیتوان به راحتی از کنار آن گذشت. مانند خُرَاس که با صدای پاسبان آرام نمیگیرد و نمیتواند بیتوجهی کند.
بسا خفته کز هیبت پیل مست
سراسیمه هر ساعت از خواب جست
هوش مصنوعی: بسیاری از کسانی که خوابیدهاند، به خاطر ترس از عظمت فیل هر لحظه ناگهان از خواب بیدار میشوند و پریشان میگردند.
غنوده تن مرد از رنج و تاب
نظر هر زمانی درآمد ز خواب
هوش مصنوعی: بدن مرد به خاطر رنج و زحمت در حال خواب است، اما هر از گاهی از خواب بیدار میشود و به دنیای اطرافش توجه میکند.
نیایش کنان هر دو لشگر به راز
کهای کاشکی بودی امشب دراز
هوش مصنوعی: دو لشگر با دلباختگی و نیایش به آرزوی خود صمیمانه دعا میکنند و آرزو دارند که ای کاش این شب برایشان طولانیتر میشد.
مگر کان درازی نمودی درنگ
به دیری پدید آمدی روز جنگ
هوش مصنوعی: آیا تو درنگی نکردی و شکیبایی به خرج ندادی تا در روز نبرد ظاهر شوی؟
سگالش چنان شد دو کوشنده را
که ریزند صفرای جوشنده را
هوش مصنوعی: سگ اوضاع را به قدری بد کرد که دو تلاشگر را ناچار کرد تا زهر دل را بر زمین بریزند.
چو خورشید روشن برآرد کلاه
پدیدار گردد سپید از سیاه
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید در میخیزد و نور خود را پخش میکند، darkness (سیاهی) به روشنی (سپیدی) تبدیل میشود و همه چیز نمایان میشود.
دو خسرو عنان در عنان آورند
ره دوستی در میان آورند
هوش مصنوعی: دو شخص گرامی و بزرگوار با هم در دوستی حرکت میکنند و راهی را برای ارتباط و رفاقت انتخاب میکنند.
به آزرم خشنودی از یکدیگر
بتابند و زان برنتابند سر
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و حیاء، خوشحالی یکدیگر را پذیرا باشند و از این خوشحالی دست برندارند.
چو دارا در آن داوری رای جست
دل رایزن بود در رای سست
هوش مصنوعی: زمانی که کسی در یک قضاوت از قدرت و ثروت خود استفاده میکند، دل انسانها از ترس و نگرانی به سمت او متمایل میشود و این باعث میشود که نظر آنها در برابر بحرانها و چالشها تضعیف شود.
سوی آشتی کس نشد رهنمون
نمودند رایش به شمشیر و خون
هوش مصنوعی: به سمت صلح و دوستی هیچکس راهنمایی نکرد، بلکه او را با شمشیر و خون به سمت جنگ و درگیری هدایت کردند.
که ایرانی از رومیِ بیشخورد
به قائم کجا ریزد اندر نبرد؟
بیشخورد: پرخور، تنپرور. به قائم ریختن: کنایه است از زبون شدن و شکستخوردن.
چو فردا فشاریم در جنگ پای
ز رومی نمانیم یک تن به جای
هوش مصنوعی: اگر فردا در جنگ به فشار بیفتیم، دیگر هیچ سرباز رومی نخواهد ماند تا به ما مقابله کند.
بدین عشوه دادند شه را شکیب
یکی بر دلیری یکی بر فریب
هوش مصنوعی: به خاطر این جاذبه و زیبایی، یک نفر با صبر و حوصله و دیگری با نیرنگ و تزویر به طرف فرمانروا رفتند.
همان قاصدان نیز کردند جهد
که بر خون او بسته بودند عهد
هوش مصنوعی: قاصدانی که پیامها را میرسانند، تلاش کردند تا به خون او وفادار بمانند و به پیمانی که بسته بودند، احترام بگذارند.
سکندر ز دیگر طرف چاره ساز
که چون پای دارد دران ترکتاز
هوش مصنوعی: سکندر از طرف دیگر در حال تدبیر است، چون پای او در آن میدان بسیار میتازد.
خیال دو سرهنگ را پیش داشت
جز آن خود که سرهنگی خویش داشت
هوش مصنوعی: او ایده و تصویر دو سرهنگ را در ذهن داشت و علاوه بر آن، خود را به عنوان یک سرهنگ میشناخت.
چنین گفت با پهلوانان روم
که فردا درین مرکز سخت بوم
هوش مصنوعی: او به پهلوانان روم گفت که فردا در این مکان سخت و دشوار، جنگی بزرگ خواهد بود.
بکوشیم کوشیدنی مردوار
رگ جان به کوشش کنیم استوار
هوش مصنوعی: باید تلاش کنیم مانند مردان، به گونهای راسخ و قوی که جانمان را وقف تلاش کنیم.
اگر دست بردیم ماراست ملک
وگر ما شدیم آنِ داراست ملک
هوش مصنوعی: اگر ما به چیزی دست پیدا کنیم، آن چیز از آن ماست و اگر کسی دیگر به ثروتی دست یابد، آن ثروت متعلق به اوست.
قیامت که پوشیدهٔ رای ماست
بود روزی آن روز فردای ماست
هوش مصنوعی: روز قیامت که برای ما ناپیداست، همان روزی است که فردا به آن خواهیم رسید.
به اندیشههایی چنین هولناک
دو لشگر غنودند با ترس و باک
هوش مصنوعی: دو گروه به خاطر افکار ترسناک و نگرانکننده به حالت خواب و سکون در آمدهاند، در حالی که احساس ترس و اضطراب دارند.
چو گیتی در روشنی باز کرد
جهان بازی دیگر آغاز کرد
هوش مصنوعی: زمانی که جهان به روشنایی دست یافت، بازی جدیدی آغاز شد.
به آتش بَدَل گشت مشتی شرار
کلیچه شد آن سیم کاووس وار
هوش مصنوعی: به شعله تبدیل شد دستهای از شرارها، همانگونه که آن سیمی که مانند کاووس بود، به صورت یک کیک درآمد.
درآمد به جنبش دو لشگر چو کوه
کز آن جنبش آمد جهان را ستوه
هوش مصنوعی: دو لشگر به حرکت درآمدند، همانند کوهی که با حرکتی بزرگ، دنیای اطراف را تحت تأثیر قرار میدهد و به آن طاقت فرسا میشود.
فریدوننسب شاهِ بهمننژاد
چو برخاست از اول بامداد
هوش مصنوعی: فریدون که از نسل شاه بهمن است، وقتی که از ابتدای صبح برخاست،
همه ساز لشگر به ترتیب جنگ
برآراست از جعبه نیم لنگ
هوش مصنوعی: همه سلاحها و ادوات جنگی به دقت و نظم چیده شدهاند و آمادهی نبرد هستند.
ز پولاد، صد کوه بر پای کرد
به پایین او گنج را جای کرد
هوش مصنوعی: با استفاده از فلز سخت و مقاوم، صد کوه را برپا کرد و در پایین آن، گنجی را جای داد.
چو بر میمنه سازور گشت کار
همان میسره شد چو رویین حصار
هوش مصنوعی: زمانی که کار در سمت راست (میمنه) به خوبی پیش رفت، همانطور که در سمت چپ (میسره) نیز پیشرفت قابل توجهی را شاهد بودیم. در واقع، پیشرفت و موفقیت در یک سمت به معنای موفقیت در سمت دیگر نیز هست.
جناح از هوا در زمین برد بیخ
پس آهنگ شد چون زمین چار میخ
هوش مصنوعی: پرنده از آسمان به زمین فرود آمد و با این کار، زمین را مانند میخی محکم کرد.
جهاندار در قلبگه کرد جای
درفش کیانیش بر سر به پای
هوش مصنوعی: سلطان در قلب مردم جا گرفت و پرچم کیانیاش را بر سر و پای خود افراشت.
سکندر که تیغ جهانسوز داشت
چنان تیغی از بهر آن روز داشت
هوش مصنوعی: اسکندر که شمشیر بینظیری داشت، در آن روز خاص نیز همین شمشیر را در اختیار داشت.
برانگیخت رزمی چو بارنده میغ
تگرگش ز پیکان و باران ز تیغ
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف شدت و قدرت نبردی میپردازد که همانند بارش تگرگ، خشن و شدید است. او میگوید که این جنگ همانند باران سنگین در حال سقوط است و تیرها و ضربات شمشیرها به شدت به یکدیگر آسیب میزنند. این تصویرسازی نشاندهندهی درگیری پرهیجان و سختی است که در آن، نیروها به مبارزهای ناب و شدید مشغول هستند.
جناح سپه را به گردون کشید
سُمِ بارگی بر سر خون کشید
هوش مصنوعی: سربازان را به آسمان بلند کرد و با قدرت و شدت، بر سر دشمنان خود ضربه زد.
گرانمایگان را بدانسان که خواست
بفرمود رفتن سوی دست راست
هوش مصنوعی: افراد با ارزش را به روشی که خود مایل بودند، امر کرد تا به راست بروند.
گروهی که پرتابیان ساختشان
چپ انداز شد بر چپ انداختشان
هوش مصنوعی: افرادی که توسط پرتابیها ساخته شدهاند، وقتی که به طرف چپ پرتاب شدند، خود نیز به سمت چپ افتادند.
همان استواران درگاه را
کز ایشان بدی ایمنی شاه را
هوش مصنوعی: دربانان قوی و محکم که به خاطر آنها شاه از خطرات دور است.
به قلب اندرون داشت با خویشتن
چو پولاد کوهی شد آن پیلتن
هوش مصنوعی: در دلش رازهایی داشت که مانند کوهی سخت و استوار بود، مانند یک قهرمان مبارز.
برآمد ز قلب دو لشگر خروش
رسید آسمان را قیامت به گوش
هوش مصنوعی: صدای رعد و برق از دل دو لشکر بلند شده و تا آسمان طنینانداز شده، بهگونهای که گویی روز قیامت نزدیک است.
تبیره بغرید چون تند شیر
درآمد به رقص اژدهای دلیر
تبیره: دهل، طبل.
ز شوریدن ناله کرنای
برافتاد تبلرزه بر دست و پای
هوش مصنوعی: از شوق و هیجان، نالهای بلند و غمانگیز به گوش میرسد که باعث لرزش در دستان و پاها میشود.
ز فریاد رویین خم از پشت پیل
نفیر نهنگان برآمد ز نیل
هوش مصنوعی: از صدای نالهمانند و دلخراش پیلتوکهای افراشته از پشت فیل، صدای نهنگها از نیل بلند شد.
ز بس بانگ شیپور زهره شکاف
بدرید زهره، بپیچید ناف
هوش مصنوعی: به خاطر صدای بلند شیپور، دلها دچار اضطراب و تزلزل میشوند و این اضطراب به حدی میرسد که بر وصال و پیوندها تأثیر میگذارد.
ز غریدن کوس خالی دماغ
زمینلرزه افتاد در کوه و راغ
هوش مصنوعی: از صدا و نواهای توخالی، زمین به لرزه درآمد و کوهها و دشتها به جنبش درآمدند.
درآمد ز بحران سرِ بیدبرگ
گشاده بر او روزن درع و ترگ
هوش مصنوعی: از مشکل و سختیای که دچارش بود، به آرامش و روشنایی دست یافت و راهی جدید به روی او باز شد.
ز بس تیر باران که آمد به جوش
فکند ابر بارانی خود ز دوش
هوش مصنوعی: به خاطر شدت بارش تیرها، ابر بارانی خود را از دوش برداشت و به زمین ریخت.
گران تیر باران کنون آمدی
به جای نم از ابر خون آمدی
هوش مصنوعی: اکنون که به جای باران، خون از ابرها جاری شده، با تیر و کمان سنگین آمدهای.
خروشیدن کوس رویینه کاس
نیوشنده را داد بر جان هراس
هوش مصنوعی: صدای نواختن رزمی و پرهیجان، شنونده را با احساس ترس و هیجان مواجه میکند.
جلاجل زنان از نواهای زنگ
برآورده خون از دل خاره سنگ
هوش مصنوعی: صدای زنگ در دل زنان طنینانداز میشود و آنها را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد، گویی که از دلهایشان خون میجوشد و بر سنگ سخت جان میزند.
به جنبش درآمد دو دریای خون
شد از موج آتش زمین لالهگون
هوش مصنوعی: دو دریا به حرکت درآمدند و از موجهای آتش، زمین به رنگ لاله درآمد و به خون آغشته شد.
زمین کو بساطی شد آراسته
غباری شد از جای برخاسته
هوش مصنوعی: زمین مانند یک سفره زیبا شده و از جایی که در آن است، گرد و غباری به پا شده است.
به ابرو درآمد کمان را شکنج
شتابان شده تیر چون مار گنج
هوش مصنوعی: به خاطر ابرو، کمان به حالت خمیده درآمد و تیر مانند ماری سریع و تند به پرواز در آمد.
ستیزنده از تیغ سیماب ریز
چو سیماب کرده گریزا گریز
هوش مصنوعی: ستیزهجو مانند جیوهای است که از تیغ نقره میریزد و به همین دلیل گریزان و فراری میشود.
ز پولاد پیکان پیکر شکن
تن کوه لرزنده بر خویشتن
هوش مصنوعی: از فلز تیر که سخت و تیز است، بدن کوه در برابر خود میلرزد و لرزه میافتد.
ز نوک سنان چرخ دولاب رنگ
ز پرگار گردش فرو مانده لنگ
هوش مصنوعی: از نوک دندانههای چرخ، رنگ و جلا گرفته شده و پرگار که باید به دور بچرخد، به خاطر عدم تعادل، نتوانسته درست بچرخد.
ز بس زخم کوپال خارا ستیز
زمین را شده استخوان ریز ریز
هوش مصنوعی: به خاطر ضربات و زخمهای زیاد، زمین به حالت درد و خستگی درآمده و به شدت دچار آسیب شده است.
ز بس در دهن ناچخ انداختن
نفس را نه راه برون تاختن
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه زیاد به خودمان فشار میآوریم و نفس را در قفس میزنیم، دیگر نتوانیم به راحتی از خودمان آزاد شویم.
سنان در سنان رسته چون نوک خار
سپر بر سپر بسته چون لالهزار
هوش مصنوعی: سلاحها به قدری تیز و برنده هستند که همچون نوک خاری بر روی سپرها قرار دارند و به زیبایی پراکنده شدهاند، شبیه به لالهزاری که پر از گلهای زیباست.
گریزندگان را در آن رستخیز
نه روی رهایی نه راه گریز
هوش مصنوعی: در آن روز قیامت، آنهایی که فرار میکنند نه راهی برای رهایی دارند و نه راهی برای گریز.
سواران همه تیر پرداخته
گهی تیر و گه ترکش انداخته
هوش مصنوعی: سواران همه تیرهای خود را آماده کردهاند و گاهی تیر میزنند و گاهی هم گلولهها را رها میکنند.
در آن مسلخ آدمیزادگان
زمین گشته کوه از بس افتادگان
هوش مصنوعی: در آن محل که انسانها قربانی میشوند، با وجود افتادنهای زیاد، زمین به کوه تبدیل شده است.
به جان برد خود هر کسی گشته شاد
کس از کشته خود نیاورده یاد
هوش مصنوعی: هر کسی به خاطر خود و زندگیاش تلاش میکند و خوشحال است، اما هیچکس یاد کشتههای خود را نمیآورد.
ندارد کسی سوگ در حربگاه
نه کس جز قزاکند پوشد سیاه
هوش مصنوعی: در میدان جنگ هیچکس غم و اندوهی ندارد و تنها کسی که در اینجا وجود دارد، فردی است که لباس سیاه بر تن دارد.
سخنگو سخن سخت پاکیزه راند
که مرگ به انبوه را جشن خواند
هوش مصنوعی: سخنور با کلامی سخت و خالصانه صحبت میکند چون مرگ، جمعیت زیاد را جشن میگیرد.
چو مرگ از یکی تن برآرد هلاک
شود شهری از گریه اندوهناک
هوش مصنوعی: زمانی که مرگ از یک بدن بیرون میآید، شهری به سبب اندوه و گریه به ویرانی دچار میشود.
به مرگ همه شهر ازین شهر دور
نگرید کس ارچه بود ناصبور
از این شهر دور: یعنی از این شهر دور بادا! (جمله دعایی است)
ز بس کشته بر کشته مردان مرد
شده راه بربسته بر رهنورد
هوش مصنوعی: به خاطر تعداد زیاد کشتهها، مردان واقعی، از مسیر پیشرفت و حرکت بازماندهاند.
بران دجله خون بلند آفتاب
چو نیلوفر افکنده زورق در آب
هوش مصنوعی: در دجله، خون سرخ خورشید همچون نیلوفر در آب پراکنده است و قایق در روی آن سیر میکند.
سنان سکندر در آن داوری
سبق برده از چشمه خاوری
هوش مصنوعی: شمشیر اسکندر در این قضاوت از چشمهای در شرق پیشی گرفته است.
شراری که شمشیر دارا فکند
تبش در دل سنگ خارا فکند
هوش مصنوعی: آتش و شوری که شمشیر قدرتمند دارا به وجود میآورد، اثری عمیق و شگرف در دل سنگ خارا ایجاد میکند.
چو لشگر به لشگر درآمیختند
قیامت ز گیتی برانگیختند
هوش مصنوعی: زمانی که لشکرها به هم میپیوندند و درگیریها آغاز میشود، آتشبس و آرامش در دنیا به هم میریزد و وضعیتی مشابه قیامت به وجود میآید.
پراکندگی در سپاه اوفتاد
برینش در آزرم شاه اوفتاد
بُرینش در نسخه دستگردی (با ضم ب) به معنی بریدگی نوشته شدهاست.
سپه چون پراکنده شد سوی جنگ
فراخی درآمد به میدان تنگ
هوش مصنوعی: وقتی سپاه به صورت پراکنده به میدان جنگ رفت، فضا در آنجا به شدت محدود و فشرده شد.
کس از خاصگان پیش دارا نبود
کزو در دل کس مدارا نبود
هوش مصنوعی: هیچکس از بزرگان و خاصان در نزد دارا وجود ندارد که از او در دل کسی مدارا و محبت نباشد.
دو سرهنگ غدار چون پیل مست
بر آن پیلتن برگشادند دست
هوش مصنوعی: دو فرمانده خیانتکار مانند فیلهای مست بر آن پهلوان حمله کردند و بر او دست دراز کردند.
زدندش یکی تیغ پهلو گذار
که از خون زمین گشت چون لالهزار
هوش مصنوعی: او را با ضربهای که به پهلویش زدند، مجروح کردند، بهطوری که خون او بر زمین ریخت و آنچه باقی ماند، همچون لالهزار سرخ و زیبایی شد.
درافتاد دارا بدان زخم تیز
ز گیتی برآمد یکی رستخیز
هوش مصنوعی: دارایی به زخم تند و دردناک دچار شده و از زمین یک قیامت و آشفتگی به وجود آمده است.
درخت کیانی درآمد به خاک
بغلطید در خون تن زخمناک
هوش مصنوعی: درخت کیانی به زمین افتاد و در خون زخمهایش غلتید.
برنجد تن نازک از درد و داغ
چه خویشی بود باد را با چراغ
هوش مصنوعی: بدن حساس از درد و رنج آزار میبیند، پس چه رابطهای میان باد و چراغ وجود دارد؟
کشنده دو سرهنگ شوریده رای
به نزد سکندر گرفتند جای
هوش مصنوعی: دو سرهنگ دیوانه و جسور به نزد سکندر رفتند و جایگاهی برای خود طلب کردند.
که آتش ز دشمن برانگیختیم
به اقبال شه خون او ریختیم
هوش مصنوعی: ما به خاطر دشمن، آتش جنگ را برافروختیم و به خاطر موفقیت پادشاه، خون او را بر زمین ریختیم.
ز دارا سر تخت پرداختیم
سر تاج اسکندر افراختیم
هوش مصنوعی: ما از ثروتمندان میخواهیم که به مقام و جایگاه بلند برسند، همانطور که سر تاج اسکندر را بر افراشتیم.
به یک زخم کردیم کارش تباه
سپردیم جانش به فتراک شاه
هوش مصنوعی: ما با یک زخم، کار او را خراب کردیم و جان او را به دست دسیسهٔ پادشاه سپردیم.
بیا تا ببینی و باور کنی
به خونش سُمِ بارگی تر کنی
هوش مصنوعی: بیا تا خودت ببینی و یقین کنی که خونش را به گونهای زهرآگینتر از همیشه بریزی.
چو آمد ز ما آنچه کردیم رای
تو نیز آنچه گفتی بیاور به جای
هوش مصنوعی: وقتی که نتیجه کار ما به تو رسید، حالا تو هم آنچه را که گفتی، به عمل بیاور.
به ما بخش گنجی که پذرفتهای
وفا کن به چیزی که خود گفتهای
هوش مصنوعی: از ما درخواست میکنیم که برای محبت و وفایی که به ما نشان دادهای، ما را متموّل کن. به آنچه خود گفتهای عمل کن.
سکندر چو دانست کان ابلهان
دلیرند بر خون شاهنشهان
هوش مصنوعی: سکندر وقتی فهمید که احمقها دلیر هستند و بر جان شاهان سلطنت میکنند.
پشیمان شد از کرده پیمان خویش
که برخاستش عصمت از جان خویش
هوش مصنوعی: او از پیمانی که بسته بود پشیمان شد، زیرا پاکی و عصمت درونش را از دست داد.
فرو میرد امیدواری ز مرد
چو همسال را سر درآید بهگرد
هوش مصنوعی: زمانی که همسالان به موفقیت یا پیشرفت دست پیدا کنند، امید و آرزو از فردی که در حال تلاش است و به اهدافش نرسیده، کم رنگ میشود.
نشان جست کان کشور آرای کی
کجا خوابگه دارد از خون و خوی
هوش مصنوعی: در جستجوی نشانی از آن سرزمین زیبا هستیم، که بدانیم کجا است مکانی برای استراحت و آرامش، پر از خون و روابط.
دو بیداد پیشه به پیش اندرون
به بیداد خود شاه را رهنمون
هوش مصنوعی: دو نفر که از انصاف و عدالت دور هستند، در درون شاه، او را به سوی ظلم و ستم راهنمایی میکنند.
چو در موکب قلب دارا رسید
ز موکبروان هیچکس را ندید
هوش مصنوعی: زمانی که کاروان قلب ثروتمند به مقصد رسید، کسی از کاروانروها را ندید.
تن مرزبان دید در خاک و خون
کلاه کیانی شده سرنگون
هوش مصنوعی: تن نگهبان را در خاک و خون دیدند و کلاهی که نماد سلطنت کیانی بود، بر زمین افتاده بود.
سلیمانی افتاده در پای مور
همان پشهٔ کرده بر پیل زور
هوش مصنوعی: سلیمان، با تمام قدرت و عظمتش، در برابر یک مور کوچک قرار گرفته است، همانطور که پشهای بر روی یک فیل بزرگ نشسته است. این تصویر نشاندهندهی ناچیز بودن قدرتها در برابر چیزهای کوچک و بیاهمیت است.
به بازوی بهمن برآموده مار
ز رویین در افتاده اسفندیار
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویری از نبردی اشاره شده است که در آن، بهمن (یکی از شخصیتهای افسانهای) با تمام قدرت و قوت خود، مار را که نماد خطر و دشواری است، از روی سینه اسفندیار به پایین میاندازد. این تصویر نشاندهندهی قدرت و شجاعت در مواجهه با چالشها و دشمنیها است.
بهار فریدون و گلزار جم
به باد خزان گشته تاراج غم
هوش مصنوعی: بهار زندگی فریدون و باغ جمشید در حال حاضر تحت تأثیر باد خزان قرار گرفته و به تاراج غم و اندوه درآمده است.
نسب نامه دولت کیقباد
ورق بر ورق هر سویی برده باد
هوش مصنوعی: نسخهای از تاریخ و تسلسل قدرت کیقباد به دور و اطراف پراکنده شده و در تمامی جهات گسترش یافته است.
سکندر فرود آمد از پشت بور
درآمد به بالین آن پیلزور
هوش مصنوعی: سکندر از دنبالهی خود فرود آمد و به کنار آن فیل بزرگ رفت.
بفرمود تا آن دو سرهنگ را
دو کجزخمه خارجآهنگ را
هوش مصنوعی: فرمان داد تا آن دو فرمانده با ابزارهای خاص خود خارج شوند.
بدارند بر جای خویش استوار
خود از جای جنبید شوریدهوار
هوش مصنوعی: آنها در جای خود بهطور محکم و استوار ایستادهاند و از جای خود بهگونهای آشفته و ناآرام تکان نمیخورند.
به بالینگه خسته آمد فراز
ز درع کیانی گره کرد باز
هوش مصنوعی: به سراغ کسی خسته و نابود میروم و از دروازهای به عالم بزرگ و شگفتانگیز میگذرم و آنجا به هر حال پیوند میزنم.
سر خسته را بر سر ران نهاد
شب تیره بر روز رخشان نهاد
هوش مصنوعی: سر خسته را بر زانوی خود گذاشت، شب تاریکی را بر چهره روشن روز ارزانی داشت.
فرو بسته چشم آن تن خوابناک
بدو گفت برخیز ازین خون و خاک
هوش مصنوعی: چشم آن شخص خوابآلود بسته بود، اما به او گفتند که از این خون و خاک برخیز.
رها کن که در من رهایی نماند
چراغ مرا روشنایی نماند
هوش مصنوعی: بگذار که رها شوم، چون دیگر در من چیزی از آزادی باقی نمانده و نور من نیز خاموش شده است.
سپهرم بدانگونه پهلو درید
که شد در جگر پهلویم ناپدید
هوش مصنوعی: آسمان به طرز عجیبی به سمت من متمایل شد و به قدری نزدیک شد که در دل و جانم حس ناپدید شدنش را احساس کردم.
تو ای پهلوان کامدی سوی من
نگهدار پهلو ز پهلوی من
هوش مصنوعی: ای پهلوان، تو به سوی من آمدی، لطفاً از سمت پهلوی من مراقبت کن و به من پناه بده.
که با آنکه پهلو دریدم چو میغ
همی آید از پهلویم بوی تیغ
هوش مصنوعی: با وجود اینکه به کناری دراز کشیدهام، وقتی که جابهجا میشوم بوی تندی از سمت بدنم بلند میشود که نشان از قدرت و تیزی دارد.
سر سروران را رها کن ز دست
تو مشکن که ما را جهان خود شکست
هوش مصنوعی: سر را از دست افکار و نگرانیها آزاد کن و نگذار که زیر فشار تو شکسته و خرد شود؛ زیرا ما خود به اندازه کافی در این دنیا دچار شکست و سختی هستیم.
چو دستی که بر ما درازی کنی
به تاج کیان دستیازی کنی
هوش مصنوعی: اگر دستی به سوی ما دراز کنی، گویی به تاج و تخت پادشاهان دستدرازی کردهای.
نگهدار دستت که داراست این
نه پنهان، چو روز آشکاراست این
هوش مصنوعی: دستت را نگهدار که این چیز پنهانی نیست؛ مثل روز روشن و واضح است.
چو گشت آفتاب مرا روی زرد
نقابی به من درکش از لاجورد
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید باعث شد صورتم زرد و رنگپریده شود، از من بخواه که در این وضعیت به من نگاه کنی و مرا در آبی عمیق درک کنی.
مبین سرو را در سرافکندگی
چنان شاه را در چنین بندگی
هوش مصنوعی: سرو را در خمیدگی و افسردگی نشان نده، چرا که شاه را نیز در این وضعیت نمیتوان به درستی شناخت.
درین بندم از رحمت آزاد کن
به آمرزش ایزدم یاد کن
هوش مصنوعی: در اینجا از خداوند درخواست میشود که با رحمت خود من را آزاد کند و به یاد آمرزش خود بیفتد.
زمین را منم تاج تارک نشین
ملرزان مرا تا نلرزد زمین
هوش مصنوعی: من بر روی زمین حکمرانی میکنم و آن را به عنوان تاج سر خود میدانم؛ اگر میخواهی زمین متزلزل نشود، مرا نیز نلرزان.
رها کن که خواب خوشم میبرد
زمین آب و چرخ آتشم میبرد
هوش مصنوعی: بگذار که به خواب خوشم بروم؛ انگار زمین، آب و حرکت روزگار مرا به سمت خود میکشاند.
مگردان سر خفته را از سریر
که گردون گردان برآرد نفیر
هوش مصنوعی: سر خفته را بیدار نکن، زیرا گردون (فلک) به صدا در میآید.
زمان من اینک رسد بیگمان
رها کن به خواب خوشم یک زمان
هوش مصنوعی: زمان من به زودی فرا میرسد، بیتردید، پس یک لحظه مرا به خواب خوش بسپار.
اگر تاج خواهی ربود از سرم
یکی لحظه بگذار تا بگذرم
هوش مصنوعی: اگر میخواهی برندهای از من تاج بگیری، یک لحظه صبر کن تا من از کنارت عبور کنم.
چو من زین ولایت گشادم کمر
تو خواه افسر از من ستان خواه سر
هوش مصنوعی: وقتی من این مقام را به دست آوردم، تو میتوانی یا تاج را از من بگیری یا سر را.
سکندر بنالید کهای تاجدار
سکندر منم چاکر شهریار
هوش مصنوعی: سکندر با حسرت گفت: ای پادشاه، من خدمتگزار تو هستم.
نخواهم که بر خاک بودی سرت
نه آلودهٔ خون شدی پیکرت
هوش مصنوعی: نمیخواهم که سر تو بر خاک بیفتد و بدنی که از خون آلوده شده باشد برایت به جا بماند.
ولیکن چه سودست کاین کار بود
تأسف ندارد درین کار سود
هوش مصنوعی: اما چه فایدهای دارد که کاری انجام دهیم که در آن احساس تأسف و پشیمانی وجود ندارد، در حالی که در این کار هیچ سود و منفعتی نیست؟
اگر تاجور سر برافراختی
کمر بند او چاکری ساختی
هوش مصنوعی: اگر پادشاهی سرش را بلند کند، تو به عنوان خدمتگزار او باید کمر خود را ببندید و آماده خدمت باشید.
دریغا به دریا کنون آمدم
که تا سینه در موج خون آمدم
هوش مصنوعی: افسوس که اکنون به دریا آمدهام، در حالی که تا سینه در موج خون فرو رفتهام.
چرا مرکبم را نیفتاد سم
چرا پی نکردم درین راه گم
هوش مصنوعی: چرا اسبم لنگ نمیزند؟ چرا در این راه گم نشدم و نتوانستم از مسیرم انحراف پیدا کنم؟
مگر ناله شاه نشنیدمی
نه روزی بدین روز را دیدمی
هوش مصنوعی: آیا من نالهی شاه را نشنیدم؟ آیا روزی را نمیبینم که به این روز منتهی شده است؟
به دارای گیتی و دانای راز
که دارم به بهبود دارا نیاز
هوش مصنوعی: به منافع دنیوی و کسی که به رازی آگاه است، نیازی به ثروت ندارم؛ چون به دانش و آگاهی خود اطمینان دارم.
ولیکن چو بر شیشه افتاد سنگ
کلید در چاره ناید به چنگ
هوش مصنوعی: اما زمانی که سنگی بر شیشه بیفتد، دیگر نمیتوان برای حل مشکل کاری کرد.
دریغا که از نسل اسفندیار
همین بود و بس ملک را یادگار
هوش مصنوعی: افسوس که از نسل اسفندیار تنها همین یادگار باقی مانده است.
چه بودی که مرگ آشکارا شدی
سکندر هم آغوش دارا شدی
هوش مصنوعی: چرا به مرگ نزدیک شدی؟ تو که مانند سکندر به قدرت و عظمت دست یافتی.
چه سودست مردن نشاید به زور
که پیش از اجل رفت نتوان به گور
هوش مصنوعی: مردن به زور فایدهای ندارد، چون هیچ کس نمیتواند قبل از موعد مرگش به خاک سپرده شود.
به نزدیک من یک سر موی شاه
گرامیتر از صد هزاران کلاه
هوش مصنوعی: یک تار موی شاه به نزد من از صد هزار کلاه ارزشمندتر است.
گر این زخم را چاره دانستمی
طلب کردمی تا توانستمی
هوش مصنوعی: اگر میدانستم که میتوانم این زخم را درمان کنم، تلاش میکردم تا هر چه در توان دارم به دست آورم.
نه تاج و نه اورنگ شاهنشهی
که ماند ز دارای دولت تهی
هوش مصنوعی: نه تاج و نه تخت سلطنت برای پادشاهی که از نعمت و ثروت خالی مانده است.
چرا خون نگریم بر آن تاج و تخت
که دارنده را بر درافکند رخت
هوش مصنوعی: چرا گریه کنم بر آن تاج و تختی که صاحبش را به راحتی از خود دور کردهاند؟
مباد آن گلستان که سالار او
بدین خستگی باشد از خار او
هوش مصنوعی: مبادا که گلی در باغی باشد که سرپرست آن با چنین کسالت و بیمیلی باشد و از تیغهای آن آزار ببیند.
نفیر از جهانی که دارا کشست
نهان پرور و آشکارا کشست
هوش مصنوعی: صدای بلندی از دنیایی که در آن ثروتمندان به طور پنهان و در عین حال به وضوح زندگی میکنند، شنیده میشود.
به چارهگری چون ندارم توان
کنم نوحه بر زاد سرو جوان
هوش مصنوعی: چون توانایی چارهیابی ندارم، به سوگواری برای جوانی که مانند سرو است میپردازم.
چه تدبیر داری مراد تو چیست
امید از که داری و بیمت ز کیست
هوش مصنوعی: چه برنامهای داری؟ هدف تو چیست؟ به چه چیزی امیدوار هستی و از چه چیزی میترسی؟
بگو هرچه داری که فرمان کنم
به چارهگری با تو پیمان کنم
هوش مصنوعی: بگو هر چه که داری، من آمادهام تا به تو دستور دهم و برای حل مشکلات با تو همکاری کنم.
چو دارا شنید این دم دلنواز
به خواهشگری دیده را کرد باز
هوش مصنوعی: وقتی ثروتمند این لحظهی دلانگیز را شنید، به خاطر درخواست، چشمانش را باز کرد.
بدو گفت کای بهترین بخت من
سزاوار پیرایه و تخت من
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای بهترین بخت من، تو شایستهی زینت و تخت من هستی.
چه پرسی ز جانی به جان آمده
گلی در سمومِ خزان آمده
هوش مصنوعی: چرا از حال دلی که به سر آمده میپرسی؟ گلی در هوای خنک و خشک پاییز به شکوفه نشسته است.
جهان شربت هرکس از یخ سرشت
بجز شربت ما که بر یخ نوشت
هوش مصنوعی: در این دنیا، هر کس طعم و رنگ خاصی از زندگی خود را میچشد، اما نوشیدنی ما خاص است و بر اثر سرما و یخ، ویژگیهای خاصی دارد که دیگران از آن بیبهرهاند.
ز بی آبیم سینه سوزد درون
قدم تا سرم غرق دریای خون
هوش مصنوعی: در حال حاضر که از شدت بیآبی رنج میبرم، سینهام آتش میگیرد و در هر قدمی که برمیدارم، حس میکنم که سرم در دریایی از خون غرق شده است.
چو برقی که در ابر دارد شتاب
لب از آب خالی و تن غرق آب
هوش مصنوعی: مانند رعد و برقی که در آسمان با سرعت حرکت میکند، او از آب دور است و تنها لبش از آب خالی است، اما تمام تنش در آب غوطهور است.
سبویی که سوراخ باشد نخست
به موم و سریشم نگردد درست
هوش مصنوعی: اگر سبویی سوراخ داشته باشد، نمیتوان آن را به درستی با موم و سریش تعمیر کرد.
جهان غارت از هر دری میبرد
یکی آورد دیگری میبرد
هوش مصنوعی: در جهان، هر چیزی که به دست میآید، در کنار آن، چیزی دیگر از دست میرود. زندگی پر از تغییرات و از دست دادنهاست.
نه زو ایمن اینان که هستند نیز
نه آنان که رفتند رستند نیز
هوش مصنوعی: این گروه از مردم که در کنار من هستند، در امان نیستند و همچنین کسانی که رفتهاند هم نجات نیافتهاند.
ببین روز من، راستی پیشه کن
تو نیز از چنین روزی اندیشه کن
هوش مصنوعی: به روزگار من نگاه کن و خوب تصور کن که چه سختیها و چالشهایی را پشت سر میگذارم. از حال و روز من درس بگیر و به این موضوع فکر کن که چگونه میتوانی از چنین روزهایی دوری کنی.
چو هستی به پند من آموزگار
بدین روز ننشاندت روزگار
هوش مصنوعی: اگر به پند و نصیحت من توجه نکنی، روزگار تو را در این موقعیتها قرار نخواهد داد.
نه من به ز بهمن شدم کهاژدها
بهخاریدن سر نکردش رها
هوش مصنوعی: من به اندازه بهمن قوی و نیرومند شدم، اما مانند اژدهایی هستم که به خاطر خاریدن، خود را رها نکرده است.
نه ز اسفندیار آن جهانگیر گرد
که از چشمزخم جهان جان نبرد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نه قدرت و شکوه اسفندیار (یک شخصیت اسطورهای) میتواند از آسیبهای دنیای خارج در امان بماند و نه از چشمزخم و بدیها نجات یابد. به عبارتی دیگر، حتی بزرگترین و قویترین افراد نیز نمیتوانند از خطرات و آسیبهایی که در این دنیا وجود دارد فرار کنند.
چو در نسل ما کشتن آمد نخست
کشنده نسب کرد بر ما درست
هوش مصنوعی: وقتی نسل ما به قتل و خشونت روی آورد، نخستین عاملان این کشتار، ریشهها و نسب خود را به درستی مشخص کردند.
تو سرسبز بادی به شاهنشهی
که من کردم از سبزه بالین تهی
هوش مصنوعی: تو مانند نسیمی سرسبز هستی که من به خاطر شاهنشاهیام از سبزه و نعمتهای طبیعی بینصیب ماندهام.
چو درخواستی کهآرزوی تو چیست
به وقتی که بر من بباید گریست
هوش مصنوعی: زمانی که از من پرسیدی آرزویت چیست، آن لحظهای است که باید بر من گریست.
سه چیز آرزو دارم اندر نهان
برآید به اقبال شاه جهان
هوش مصنوعی: من در دل آرزوهایی دارم که امیدوارم به حکومت و موفقیت پادشاه جهانی برآورده شوند.
یکی آنکه بر کشتن بیگناه
تو باشی درین داوری دادخواه
هوش مصنوعی: یکی از کسانی که در این دادرسی، حاضر باشد تا به ناحق بر سر بیگناهی شمشیر بکشد.
دویم آنکه بر تاج و تخت کیان
چو حاکم تو باشی نیاری زیان
هوش مصنوعی: اگر تو بر مقام و قدرت کیانی فرمانروا باشی، هیچ آسیبی به تو نمیرسد.
دل خود بپردازی از تخم کین
نپردازی از تخمه ما زمین
هوش مصنوعی: اگر دل خود را از کینه پاک کنی، دیگر از ما جدا نخواهی شد.
سوم آنکه بر زیردستان من
حرم نشکنی در شبستان من
هوش مصنوعی: سوم اینکه بر زیردستان من ظلم نکن و در مکان آرامش من، به آنها آسیب نرسانی.
همان روشنک را که دخت منست
بدان نازکی دست پخت منست
هوش مصنوعی: دختر من همان کسی است که مانند روشنایی و زیبایی است و نازکی و لطافت دستپخت من را دارد.
به همخوابی خود کنی سربلند
که خوان گردد از نازکان ارجمند
هوش مصنوعی: اگر با کسی که به او ارادت داری در کنار هم قرار بگیری، به طوری که از زیباییها و ناز و نعمت او برخوردار شوی، آنگاه زندگیتان با شکوه و پر از ارزش خواهد بود.
دل روشن از روشنک برمتاب
که با روشنی به بود آفتاب
هوش مصنوعی: دل روشنت را از روشنایی چشم من دور نگهدار، زیرا که تابش نور محمودتر از نور خورشید است.
سکندر پذیرفت ازو هرچه گفت
پذیرنده برخاست، گوینده خفت
هوش مصنوعی: اسکندر هر چیزی را که او گفت، پذیرفت و به احترام او بلند شد در حالی که گوینده به خواب رفت.
کبودی و کوژی درآمد به چرخ
که بغداد را کرد بی کاخ و کرخ
هوش مصنوعی: در آسمان نشانههایی از ناپایداری و تغییرات پیدا شد که شهر بغداد را به زحمت انداخت و وضعیت آن را دچار مشکلات و ناهنجاری کرد.
درخت کیان را فرو ریخت بار
کفن دوخت بر درع اسفندیار
هوش مصنوعی: درخت کیان به زمین افتاد و بر روی آن، کفن دوختند که به معنای پوشانیدن آن با پارچه ای مخصوص است، و این اتفاق بر دُرع اسفندیار، که نوعی زره یا پوشش جنگی است، افتاد.
چو مهر از جهان مهربانی برید
شبَه ماند و یاقوت شد ناپدید
هوش مصنوعی: وقتی محبت و دوستی از دنیا رفت، فقط سایهای از آن باقی میماند و جز یاقوت، دیگر چیزی قابل مشاهده نیست.
سکندر بدان شاه فرخ نژاد
شبانگاه بگریست تا بامداد
هوش مصنوعی: سکندر، شاه خوشنژاد، در شب اشک ریخت و تا صبح گریه کرد.
درو دید و بر خویشتن نوحه کرد
که او را همان زهر بایست خورد
هوش مصنوعی: او خود را در آینه دید و بر حال خود غمگین شد، زیرا فهمید که همان زهر، نشانه ای از خویشتن اوست که باید با آن روبهرو شود.
چو روز آخور صبح ابلق سوار
طویله برون زد بر این مرغزار
هوش مصنوعی: وقتی صبح زود سوار رنگی و زیبایی از طویله بیرون آمد و به این دشت آمد.
سکندر بفرمود کارند ساز
برندش به جای نخستینه باز
هوش مصنوعی: سکندر دستور داد تا کارها را به خوبی انجام دهند و او را به محل اصلیاش بازگردانند.
ز مهد زر و گنبد سنگ بست
مهیاش کردند جای نشست
هوش مصنوعی: از نوزادی در راحتی و ثروت بزرگش کردند و برای او، عرش و مقام بزرگی فراهم کردند تا در آنجا بنشیند.
چو خلوتگهش آنچنان ساختند
ازو زحمت خویش پرداختند
هوش مصنوعی: آنها به گونهای تنهایی و مکان خود را فراهم کردند که تمام زحمات و تلاشهایشان را صرف آن کردند.
تنومند را قدر چندان بود
که در خانه کالبد جان بود
هوش مصنوعی: قدردان توانمندیهای انسانهای تنومند و قوی، به اندازهای است که وجود آنها در زندگی، معادل وجود جان در بدن است.
چو بیرون رود جوهر جان ز تن
گریزی ز همخوابه خویشتن
هوش مصنوعی: زمانی که روح انسان از بدن خارج میشود، مانند کسی است که از همخوابهاش دور میشود و بهدنبال آزادی و جدایی میگردد.
چراغی که بادی درو دردمی
چه بر طاق ایوان چه زیر زمی
هوش مصنوعی: چراغی که در اثر وزش باد دچار مشکل شده، فرقی ندارد که در بالای ایوان باشد یا زیر زمین؛ در هر حال نورش کمرنگ و بیفایده میشود.
اگر بر سپهری وگر بر مغاک
چو خاکی شوی عاقبت باز خاک
هوش مصنوعی: هر کجا که باشی، چه در اوج آسمان و چه در عمق زمین، در نهایت به خاک برمیگردی.
بسا ماهیا کو شود خورد مور
چو در خاک شور افتد از آب شور
هوش مصنوعی: بسیاری از ماهیها وقتی در آب شور قرار میگیرند و با نمک زمین تماس پیدا میکنند، دچار مشکل و خطر میشوند.
چنین است رسم این گذرگاه را
که دارد به آمد شد این راه را
هوش مصنوعی: قانون این مسیر به این صورت است که همیشه در حال تغییر و تحول است.
یکی را درآرد به هنگامه تیز
یکی را ز هنگامه گوید که خیز
هوش مصنوعی: یک نفر در شرایط سخت و فوری به دیگری میگوید که آماده شود و حرکت کند، در حالی که دیگری در آن لحظه مشغول صحبت است و به او خبر از وضعیت میدهد.
مکن زیر این لاجوردی بساط
بدین قلعهٔ کهرباگون نشاط
هوش مصنوعی: زیر این آسمان آبی، برای خود در این قلعهی زرد رنگ، جشنی برپا نکن.
که رویت کند کهرباوار زرد
کبودت کند جامه چون لاجورد
هوش مصنوعی: چهرهات همچون کهربا زرد و کبود است و این حالت تو باعث میشود که لباسهایت رنگی شبیه به لاجورد بگیرند.
گوزنی که در شهر شیران بود
به مرگ خودش خانهویران بود
هوش مصنوعی: گوزنی که در میان شیرها زندگی میکرد، سرانجام به خاطر حضور در آنجا، دچار مرگ و ویرانی خانهاش شد.
چو مرغ از پی کوچ برکش جناح
مشو مست راح اندرین مستراح
هوش مصنوعی: همچون پرندهای که به سوی سفر پرواز میکند، از خواب و مستی دور شو و به این مکان خوابآلود عادت نکن.
بزن برقوار آتشی در جهان
جهان را ز خود وارَه و وارهان
هوش مصنوعی: آتشای زنده و پرانرژی، در این دنیا شعلهور شو و جهانیان را از خود دور کن و آنها را به حرکت درآور.
سمندر چو پروانه آتش رُوْ است
ولیک این کهنلنگ و آن خوشرُوْ است
سمندر هم بهمانند پروانه در آتش میرود اما این مانند (خر کهن) لنگلنگان میرود و پروانه خوش و سبک میرود.
اگر شاه ملکست و گر ملک شاه
همه راه رنج است و با رنج راه
هوش مصنوعی: اگر تو پادشاه باشی یا پادشاهی در دست تو باشد، باز هم راهی که باید طی کنی پر از سختی و زحمت است.
که داند که این خاک دیرینه دور
بههر غاری اندر چه دارد ز غور
چهکسی میداند که این خاک و سرای دیرینهسال در بن و غور هر غار و پنهانگاهی چه دارد؟
کهن کیسه شد خاک پنهان شکنج
که هرگز برون نارد آواز گنج
هوش مصنوعی: کیسه قدیمی به زمین تبدیل شده و دیگر صدای گنج را نمیتوان از آن شنید.
زر از کیسهٔ نو برآرد خروش
سبوی نو از تری آید به جوش
هوش مصنوعی: نوآوری و تازگی خود را نشان میدهد؛ مانند زر خالصی که از کیسه جدید بیرون میآید یا آب تازهای که از کاسه جدید فوران میکند.
که داند که این زخمهٔ دام و دد
چه تاریخها دارد از نیک و بد
هوش مصنوعی: کسی نمیداند که این زخم و آسیب که از حیوانات وحشی میآید، چه داستانها و تجربههایی از خوبیها و بدیها دارد.
چه نیرنگ با بخردان ساختهست
چه گردنکشان را سر انداختهست
هوش مصنوعی: چه حیلهای به کار برده شده که خردمندان را به زحمت انداخته و گردنکشان را خوار کرده است.
فلک نیست یکسان هم آغوش تو
طرازش دو رنگست بر دوش تو
هوش مصنوعی: آسمان و سرنوشت به یک اندازه در آغوش تو نیستند؛ نیک و بد همچون دو رنگ بر دوش تو قرار دارند.
گهت چون فرشته بلندی دهد
گهت با ددان دستبندی دهد
هوش مصنوعی: زمانی که تو به اوج و بلندی میرسی، همچون فرشتهای میشوی، و گاهی هم در کنار موجودات بد و زشت قرار میگیری و گرفتار میشوی.
شبانگه به نانیت نارد به یاد
کلیچه به گردون دهد بامداد
هوش مصنوعی: در شب، نانی که به یاد کلیچه میرسد، صبح به آسمان منتقل میشود.
چه باید درین هفت چشمه خراس
ز بهر جوی چند بردن سپاس
هوش مصنوعی: در این هفت چشمه خراسان، برای چه باید سپاسگزاری کرد وقتی که فقط برای به دست آوردن آب شکرگزاری میکنیم؟
چو خضر از چنین روزییی روزه گیر
چو هست آب حیوان نه خرما نه شیر
هوش مصنوعی: مثل خضر، در روزی مانند این روز روزه بگیر؛ زیرا در این روز، آب حیات وجود دارد و نه خرما و نه شیر.
ازین دیو مردم که دام و ددند
نهان شو که همصحبتان بدند
هوش مصنوعی: از این موجودات شرور و مکار که در قالب افراد ظاهر میشوند دوری کن، چون هم نشینان تو باعث آسیب میشوند.
پی گور کز دشتبانان گم است
ز نامردمیهای این مردم است
هوش مصنوعی: دلیل گم شدن قبر، ناپسندهایی است که از طرف این مردم به وجود آمده است.
گوزن گرازنده در مرغزار
ز مردم گریزد سوی کوه و غار
هوش مصنوعی: گوزنی که در مرتع میچرخد، از انسانها فرار میکند و به کوه و غار پناه میبرد.
همان شیر کاو جای در بیشه کرد
ز بدعهدی مردم اندیشه کرد
هوش مصنوعی: شیر که در جنگل زندگی میکند، به دلیل ناامنی و عدم وفاداری دیگران، به این فکر میکند که باید احتیاط کند و به دور از جمعیت باشد.
مگر گوهر مردمی گشت خرد
که در مردمان مردمیها بمرد
هوش مصنوعی: آیا خرد و عقل انسانها به اندازهای ارزشمند است که در میان انسانها، شرافت و انسانیت آنها از بین رفته است؟
اگر نقش مردن بخوانی شگرف
بگوید که مردم چنین است حرف
هوش مصنوعی: اگر به موضوع مرگ فکر کنی، به تو خواهد گفت که انسانها همینطور هستند که میمیرند و این جزء ذات آنهاست.
به چشم اندرون مردمک را کلاه
هم از مردم مردمی شد سیاه
هوش مصنوعی: درون چشمان، مردمک های سیاه مانند کلاهی هستند که بر روی چهرهای از انسانها قرار دارد.
نظامی به خاموشکاری بسیچ
به گفتار ناگفتنی درمپیچ
ای نظامی، به خموشی آهنگکن و به گفتن ناگفتنیها مپرداز.
چو هم رستهٔ خفتگانی خموش
فرو خسب یا پنبه درنه به گوش
هوش مصنوعی: اگر تو در جمع افرادی خاموش هستی، بهتر است همچنان ساکت بمانی و خود را به خواب بزنی یا که گویی پنبه در گوش خود کردهای.
بیاموز ازین مهره لاجورد
که با سرخ سرخست و با زرد زرد
هوش مصنوعی: آموختن از این سنگ قیمتی لاجوردی را در نظر بگیر که در کنار رنگ قرمز، از رنگ زرد نیز برخوردار است.
شبانگه که صد رنگ بیند به کار
برآید به صد دست چون نوبهار
هوش مصنوعی: شب هنگام که انسان صدها رنگ را میبیند، مانند بهار که زندگی و تازگی را به همراه دارد، میتواند به خوبی و با مهارتهای مختلف در کارها فعالیت کند.
سحرگه که یک چشمه یابد کلید
به آیین یک چشمه آید پدید
هوش مصنوعی: در صبحگاهان وقتی که یک چشمه به راز و رمز خود دست پیدا کند، نشانههای آن چشمه نیز نمایان میشود.