گنجور

بخش ۲۵ - جنگ دارا با اسکندر

بیا ساقی از باده بردار بند
بپیمای پیمودن باد چند
خرابم کن از باده جام خاص
مگر زین خرابات یابم خلاص
خرامیدن لاجوردی سپهر
همان گردبر گشتن ماه و مهر
مپندار کز بهر بازی گریست
سراپرده‌ای این چنین سرسریست
در این پرده یک رشته بیکار نیست
سر رشته بر ما پدیدار نیست
که داند که فردا چه خواهد رسید
ز دیده که خواهد شدن ناپدید
کرا رخت از خانه بر در نهند
کرا تاج اقبال بر سر نهند
گزارندهٔ نیک و بدهای خاک
سخن گفت ازان پادشاهان پاک
که چون صبح را شاه چین بار داد
عروس عدن در به دینار داد
رسیدند لشگر به جای مصاف
دو پرگار بستند چون کوه قاف
خسک بر گذرگاه کین ریختند
نقیبان خروشیدن انگیختند
یزک بر یزک سو بسو در شتاب
نه در دل سکونت نه در دیده آب
ز بسیاری لشگر از هر دو جای
فرو بست کوشنده را دست و پای
دو رویه ستادند بر جای جنگ
نمودند بر پیش دستی درنگ
مگر در میان صلحی آید پدید
که شمشیرشان برنباید کشید
چو بود از جوانی و گردنکشی
هم آن جانب آبی هم این آتشی
پدید آمد از بردباری ستیز
دل کینه ور گشت بر کینه تیز
ازان پس که بر کینه ره یافتند
سر از جستن مهر برتافتند
درآمد به غریدن آواز کوس
فلک بر دهان دهل داد بوس
شغبهای آیینهٔ پیل مست
همی شانه بر پشت پیلان شکست
برآورد خرمهره آواز شیر
دماغ از دم گاو دم گشت سیر
چنان آمد از نای ترکی خروش
که از نای ترکان برآورد جوش
طراقی که از مقرعه خاسته
برون رفته زین طاق آراسته
روا رو برآمد ز راه نبرد
هزاهز در آمد به مردان مرد
زمین گفتی از یکدیگر بردرید
سرافیل صور قیامت دمید
غبار زمین بر هوا راه بست
عنان سلامت برون شد ز دست
ز بس گرد بر تارک و ترک و زین
زمین آسمان آسمان شد زمین
جگر تاب شد نعره‌های بلند
گلوگیر شد حلقه‌های کمند
ز تاب نفس بر هوا بست میغ
جهان سوخت از آتش برق تیغ
ز بس عطسهٔ تیغ بر خون و خاک
دماغ هوا پر شد از جان پاک
سپهدار ایران هم از صبح بام
بر آراست لشگر بسازی تمام
نخستین صف میمنه ساز کرد
ز تیغ اژدها را دهن باز کرد
صف میسره هم بر آراست چست
یکی کوه گفتی ز پولاد رست
جناح آنچنان بست در پیشگاه
که پوشیده شد روی خورشید و ماه
ز قلبی که چون کوه پولاد بود
پناهنده را قلعه آباد بود
ز دیگر طرف لشگر آرای روم
بر آراست لشگر چو نحلی ز موم
سلیح و سلب داد خواهنده را
قوی کرد پشت پناهنده را
چپ و راست آراست از ترک و تیغ
چو آرایش گلشن از اشک میغ
پس و پیش را کرد چون خاره کوه
بر انگیخت قلبی ثریا شکوه
چو از هر دو سو لشگر آراستند
یلان سربسر مرد میخواستند
سیاست درآمد به گردن زنی
ز چشم جهان دور شد روشنی
ز بس خون که گرد آمد اندر مغاک
چو گوگرد سرخ آتشین گشت خاک
ز شمشیر برگشته جائی نبود
که در غار او اژدهائی نبود
نهنگ خدنگ از کمین کمان
نیاسود بر یک زمین یک زمان
کمند اژدهائی مسلسل شکنج
دهن باز کرده به تاراج گنج
ز غریدن زنده پیلان مست
نفس در گلوی هزبران شکست
ز بس تیغ بر گردن انداختن
نیارست کس گردن افراختن
پدر با پسر کین برآراسته
محابا شده مهر برخاسته
ستون علم جامه در خون زده
نجات از جهان خیمه بیرون زده
ز بس خستهٔ تیرپیکان نشان
شده آبله دست پیکان کشان
چنان گرم شد آتش کارزار
که از نعل اسبان برآمد شرار
جهانجوی دارا ز قلب سپاه
بر آشفت چون شرزه شیر سیاه
به دشمن گرائی به خصم افکنی
گشاده بر و بازوی بهمنی
به هر جا که بازو برافراختی
سر خصم در پایش انداختی
نشد بر تنی تا نپرداختش
نزد بر سری تا نینداختش
ز بس خون رومی دران ترکتاز
هزار اطلس رومی افکند باز
وزین سو سکندر به شمشیر تیز
برانگیخته از جهان رستخیز
دو دست آوریده به کوشش برون
بهر دست شمشیری الماس گون
دو دستی چنان میگرائید تیغ
کزو خصم را جان نیامد دریغ
چو بر فرق پیل آمدی خنجرش
فرو ریختی زیر پایش سرش
چو بر آب دریا غضب ریختی
ز دریای آب آتش انگیختی
چو شیری که آتش ز دم برزند
دم مادیان را به هم برزند
به دارا نمودند کان تند شیر
بسا شیر کز مرکب آورد زیر
شه آزرم او به که یک‌سو کند
کزان پهلوان پیل پهلو کند
به لشگر بگوید که یکبارگی
گرایند بر جنگ او بارگی
چنان دید دارای دولت صواب
که لشگر بجنبد چو دریای آب
همه هم‌گروهه به یک‌سر زنند
به یکبارگی بر سکندر زنند
به فرمان فرمانده تاج و تخت
بجوشید لشگر بکوشید سخت
عنان یک رکابی برانگیختند
دو دستی به تیغ اندر آویختند
سکندر چو غوغای بدخواه دید
ز خود دست آزرم کوتاه دید
بفرمود تا لشگر روم نیز
بدادن ندارند جان را عزیز
ببندند بر دشمنان راه را
به خاک اندر آرند بدخواه را
دو لشگر چو مور و ملخ تاختند
نبردی جهان در جهان ساختند
به شمشیر پولاد و تیر خدنگ
گذرگاه کردند بر مور تنگ
چو زنبور گیلی کشیدند نیش
به زنبوره زنبور کردند ریش
سکندر دران داوریگاه سخت
پی افشرد مانند بیخ درخت
هیون بر وی افکند پیل افکنی
سوی پیلتن شد چو اهریمنی
یکی زخم زد بر تن پهلوان
کزان زخم لرزید سرو جوان
بدرید خفتان زره پاره کرد
عمل بین که پولاد با خاره کرد
نبرید بازوی تابنده هور
ولیکن شد آزرده در زیر زور
به موئی تن شاه رست از گزند
بزد تیغ و بدخواه را سرفکند
هراسید ازان دشمن بی‌هراس
دل خصم را کرد از آنجا قیاس
بران شد که از خصم تابد عنان
رهائی دهد سینه را از سنان
دگر باره از بخت امیدوار
پی افشرد بر جای خویش استوار
چو در فال فیروزی خویش دید
بر اعدای خود دست خود بیش دید
قوی کرد بر جنگ بازوی خویش
بکوشید با هم‌ترازوی خویش
نیاسود لشگر ز خون ریختن
ز دشمن به دشمن درآویختن
نبرد آزمایان ایران سپاه
گرفتند بر لشگر روم راه
زبون گشت رومی ز پیکارشان
اجل خواست کردن گرفتارشان
دگر ره به مردی فشردند پای
نرفتند چون کوه آهن ز جای
به ناموس رایت همی داشتند
غنیمت به بدخواه نگذاشتند
چو گوهر برآمود زنگی به تاج
شه چین فرود آمد از تخت عاج
مه روشن از تیره شب تافته
چو آیینه روشنی یافته
دو لشگر به یک‌جا گروه آمدند
شدند از خصومت ستوه آمدند
به آرامگاه آمدند از نبرد
ز تن زخم شستند و از روی گرد
پر اندیشه از گنبد تیز گشت
که فردا بسر بر چه خواهد گذشت
دگر روز کین روی شسته ترنج
چو ریحانیان سر برون زد ز کنج
سپاه از دو سو صف برآراستند
هزبران به نخجیر برخاستند
به پولاد شمشیر و چرم کمان
بسی زور بازو نمود آسمان
به غوغای لشکر درآمد شکیب
که دست از عنان رفت و پای از رکیب
به دارا دو سرهنگ بودند خاص
به اخلاص نزدیک و دور از خلاص
ز بیداد دارا به جان آمده
دل آزردگی در میان آمده
بران دال که خونریز دارا کنند
بر او کین خویش آشکارا کنند
چو زینگونه بازاری آراستند
به جان از سکندر امان خواستند
که مائیم خاصان دارا و بس
به دارا ز ما خاص‌تر نیست کس
ز بیداد او چون ستوه آمدیم
به خونریز او هم گروه آمدیم
بخواهیم فردا بر او تاختن
ز بیداد او ملک پرداختن
یک امشب به کوشش نگهدار جای
که فردا مخالف درآید ز پای
چو فردا علم برکشد در مصاف
خورد شربت تیغ پهلو شکاف
ولیکن به شرطی که بر دسترنج
به ما بر گشاده کنی قفل گنج
ز ما هر یکی را توانگر کنی
به زر کار ما هر دو چون زر کنی
سکندر بدان خواسته عهد بست
به پیمان درخواسته داد دست
نشد باورش کاندو بیداد کیش
کنند این خطا با خداوند خویش
ولی هر کس آن در بدست آورد
کزو خصم خود را شکست آورد
دران ره که بیداد داد آمدش
کهن داستانی به یاد آمدش
که خرگوش هر مرز را بی‌شگفت
سگ آن ولایت تواند گرفت
چو آن عاصیان خداوند کش
خبر یافتند از خداوند هش
که بر گنجشان کامکاری دهد
به خونریز بدخواه یاری دهد
حق نعمت شاه بگذاشتند
پی کشتن شاه برداشتند
چو یاقوت خورشید را دزد برد
به یاقوت جستن جهان پی فشرد
به دزدی گرفتند مهتاب را
که او برد از آن جوهر آن تاب را
دو لشکر کشیده کمر چون دو کوه
شدند از نبردآزمائی ستوه
به منزلگه خویش گشتند باز
به رزم دگر روزه کردند ساز

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا ساقی از باده بردار بند
بپیمای پیمودن باد چند
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیا و از می مقدار بیشتری به ما بده تا پیمانه‌ای پر کنیم و لحظاتی با هم خوش گذرانیم.
خرابم کن از باده جام خاص
مگر زین خرابات یابم خلاص
هوش مصنوعی: می‌گوید که ای خمر، مرا به خاطر شراب مخصوصت خراب و ویران کن، تا شاید از این مکان خراب به自由 برسم.
خرامیدن لاجوردی سپهر
همان گردبر گشتن ماه و مهر
هوش مصنوعی: آبی آسمان به آرامی حرکت می‌کند، مانند چرخش ماه و خورشید که در دایره‌ای دور هم می‌چرخند.
مپندار کز بهر بازی گریست
سراپرده‌ای این چنین سرسریست
هوش مصنوعی: نپندار که برای تفریح و سرگرمی، این چادر به این سادگی و بی‌اهمیتی برپا شده است.
در این پرده یک رشته بیکار نیست
سر رشته بر ما پدیدار نیست
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ چیز بی‌هدف و بی‌فایده نیست، اما آنچه برای ما مشخص و روشن است، به راحتی قابل مشاهده نیست.
که داند که فردا چه خواهد رسید
ز دیده که خواهد شدن ناپدید
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌داند که فردا چه اتفاقی خواهد افتاد، همان‌طور که کسی نمی‌داند چه زمانی از دید دیگران ناپدید خواهد شد.
کرا رخت از خانه بر در نهند
کرا تاج اقبال بر سر نهند
هوش مصنوعی: هر کسی که لباسش را از خانه بیرون بگذارد، کسی است که شانس و نعمت بر او فرود می‌آید.
گزارندهٔ نیک و بدهای خاک
سخن گفت ازان پادشاهان پاک
هوش مصنوعی: شخصی که در مورد خوبی‌ها و بدی‌های زمین صحبت می‌کند، در مورد آن پادشاهان پاک سخن می‌گوید.
که چون صبح را شاه چین بار داد
عروس عدن در به دینار داد
هوش مصنوعی: هنگامی که صبح روشن می‌شود، شاه چین زیبایی‌های خود را به نمایش می‌گذارد و عروس بهشت (عدن) نیز هدایای خود را به عنوان مهر و محبت به من می‌بخشد.
رسیدند لشگر به جای مصاف
دو پرگار بستند چون کوه قاف
هوش مصنوعی: لشکر به محل نبرد رسیدند و با دو پرگار به شکل کوه قاف، موقعیت خود را مشخص کردند.
خسک بر گذرگاه کین ریختند
نقیبان خروشیدن انگیختند
هوش مصنوعی: بر سر راهی که خونریزی و جنگ بوده، گروهی ناله و فریاد به پا کردند و این صداها باعث شدند که دیگران نیز به اعتراض و واکنش بیفتند.
یزک بر یزک سو بسو در شتاب
نه در دل سکونت نه در دیده آب
هوش مصنوعی: زنبور در حال پرواز بین دو مکان است؛ نه در دل خود آرامش دارد و نه در چشمانش نشانی از آب را می‌بیند.
ز بسیاری لشگر از هر دو جای
فرو بست کوشنده را دست و پای
هوش مصنوعی: به خاطر لشکر فراوان، کار جستجوگر از هر دو سمت بسته شده و او نمی‌تواند به خوبی حرکت کند.
دو رویه ستادند بر جای جنگ
نمودند بر پیش دستی درنگ
هوش مصنوعی: دو گروه در میدان جنگ ایستاده‌اند و بر سر پیشی گرفتن در نبرد، مردد و متردد هستند.
مگر در میان صلحی آید پدید
که شمشیرشان برنباید کشید
هوش مصنوعی: تنها زمانی می‌توان به آرامش رسید که توافقی برقرار شود که نیازی به استفاده از شمشیر نباشد.
چو بود از جوانی و گردنکشی
هم آن جانب آبی هم این آتشی
هوش مصنوعی: زمانی که جوان هستیم و به خودمان می‌بالیم، ممکن است در کنار خوشی‌ها و شادی‌ها، با چالش‌ها و مشکلاتی نیز روبه‌رو شویم که هر کدام می‌توانند ما را تحت تأثیر قرار دهند.
پدید آمد از بردباری ستیز
دل کینه ور گشت بر کینه تیز
هوش مصنوعی: از صبر و تحمل نتیجه‌ای حاصل شد که دل پر از کینه، بر کینه‌ورزی تندتر و فعال‌تر شد.
ازان پس که بر کینه ره یافتند
سر از جستن مهر برتافتند
هوش مصنوعی: پس از آنکه بر کینه تسلط پیدا کردند، دیگر به جستجوی محبت و عشق نپرداختند.
درآمد به غریدن آواز کوس
فلک بر دهان دهل داد بوس
هوش مصنوعی: صدای طبل آسمان به گوش رسید و به نوعی باعث ایجاد هیجان و تلاطم شد.
شغبهای آیینهٔ پیل مست
همی شانه بر پشت پیلان شکست
هوش مصنوعی: شکستگی‌هایی که در پشت فیل‌ها وجود دارد، مانند شانه‌ای است که در آینه نمایان می‌شود و نشان‌دهندهٔ سر و صدای فیل مست است.
برآورد خرمهره آواز شیر
دماغ از دم گاو دم گشت سیر
هوش مصنوعی: صدای خوش زنگینی از خزانه‌دار بلند شد که نشان‌دهنده شادی و نشاط است، اما به ناگاه، صدای ساز به طرز عجیبی تغییر کرد و غیرمنتظره شد.
چنان آمد از نای ترکی خروش
که از نای ترکان برآورد جوش
هوش مصنوعی: صدای دلنشین و پر شور از نی ترک به گوش می‌رسد، به‌گونه‌ای که این صدا احساسات را بر می‌انگیزد و جان را جلا می‌دهد.
طراقی که از مقرعه خاسته
برون رفته زین طاق آراسته
هوش مصنوعی: زیبایی و ظرافتی که از تقدیر و سرنوشت به وجود آمده، مانند قوسی تزیین‌شده به نظر می‌رسد که برپا شده است.
روا رو برآمد ز راه نبرد
هزاهز در آمد به مردان مرد
هوش مصنوعی: به سمت میدان جنگ آمد و بیدار و جسور به سوی مردان شجاع پیش رفت.
زمین گفتی از یکدیگر بردرید
سرافیل صور قیامت دمید
هوش مصنوعی: زمین بیان می‌کند که از هم جدا شدید و فرشته‌ای به نام سرافیل صدای دمیدن در صور قیامت را بلند کرده است.
غبار زمین بر هوا راه بست
عنان سلامت برون شد ز دست
هوش مصنوعی: غبار زمین مانع حرکت هوا شده و سلامتی از دست رفته است.
ز بس گرد بر تارک و ترک و زین
زمین آسمان آسمان شد زمین
هوش مصنوعی: به دلیل وقوع زلزله‌ها و بلایای طبیعی، زمین به قدری لرزید و تغییر کرد که انگار آسمان نیز به زمین نزدیک شده است.
جگر تاب شد نعره‌های بلند
گلوگیر شد حلقه‌های کمند
هوش مصنوعی: دل از درد و غم به تنگی آمده، صدای ناله و فریاد به شدت شنیده می‌شود و در این میان، گرفتار شدن در دام مشکلات و سختی‌ها احساس می‌شود.
ز تاب نفس بر هوا بست میغ
جهان سوخت از آتش برق تیغ
هوش مصنوعی: با شدت نفس و تنفس او، ابرها به هم فشرده شدند و آتش بر جان زمین افتاد، همان‌طور که زهر تیغ درخشید.
ز بس عطسهٔ تیغ بر خون و خاک
دماغ هوا پر شد از جان پاک
هوش مصنوعی: به خاطر زیاد عطسه کردن تیغ بر روی خون و خاک، هوا از وجود جان‌های پاک پر شد.
سپهدار ایران هم از صبح بام
بر آراست لشگر بسازی تمام
هوش مصنوعی: سردار ایران از صبح زود نیروهایش را آماده کرده است تا لشکری کامل بسازد.
نخستین صف میمنه ساز کرد
ز تیغ اژدها را دهن باز کرد
هوش مصنوعی: در ابتدای کار، از قدرت و توانایی دشمن، که مانند دندان‌های یک اژدهاست، استفاده کرد و صفی از نیروهای خود را شکل داد.
صف میسره هم بر آراست چست
یکی کوه گفتی ز پولاد رست
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویر صفوف منظم و موزون میسرایی اشاره می‌کند که به خوبی در کنار هم قرار گرفته‌اند. او به قدری این صف را مستحکم و قوی توصیف می‌کند که پیدایش آن‌ها را به کوه محکمی که از پولاد ساخته شده، تشبیه می‌کند. این تصویر نشان‌دهنده نظم، قدرت و استحکام این صفوف است.
جناح آنچنان بست در پیشگاه
که پوشیده شد روی خورشید و ماه
هوش مصنوعی: پرچم آن‌چنان برافراشته شد که نور خورشید و ماه را پنهان کرد.
ز قلبی که چون کوه پولاد بود
پناهنده را قلعه آباد بود
هوش مصنوعی: دلِ کسی که مانند کوه استوار و محکم باشد، می‌تواند مکانی امن و آرام برای پناهندگان باشد.
ز دیگر طرف لشگر آرای روم
بر آراست لشگر چو نحلی ز موم
هوش مصنوعی: از سویدی دیگر، سپاه روم به زیبایی سازماندهی شده بود، همچون کندوهایی که از موم ساخته شده‌اند.
سلیح و سلب داد خواهنده را
قوی کرد پشت پناهنده را
هوش مصنوعی: آدمی که طلب کمک می‌کند، با دریافت سلاح و قدرت، از حمایت و پشتوانه‌ای قوی برخوردار می‌شود.
چپ و راست آراست از ترک و تیغ
چو آرایش گلشن از اشک میغ
هوش مصنوعی: چپ و راست به زیبایی زینت داده شده‌اند، مانند اینکه گلستان با قطرات باران زیبا می‌شود.
پس و پیش را کرد چون خاره کوه
بر انگیخت قلبی ثریا شکوه
هوش مصنوعی: وقتی در آسمان ستاره‌ای درخشان مانند ثریا به اوج می‌رسد، دل‌ها را به تحرک وامی‌دارد و هرگونه مانعی را که در مسیرش باشد، به چالش می‌کشد.
چو از هر دو سو لشگر آراستند
یلان سربسر مرد میخواستند
هوش مصنوعی: وقتی که از هر دو طرف لشگر را آماده کردند، جوانمردان به دنبال نبرد بودند.
سیاست درآمد به گردن زنی
ز چشم جهان دور شد روشنی
هوش مصنوعی: سیاست به مانند پزشک حاذق می‌باشد که به راحتی در زندگی، شخصی را به دام وا می‌دارد و او را از نور و روشنی تهی می‌کند.
ز بس خون که گرد آمد اندر مغاک
چو گوگرد سرخ آتشین گشت خاک
هوش مصنوعی: به خاطر حجم زیاد خون که در گودال جمع شده، خاک مانند گوگرد سرخ و داغ آتشین تبدیل شده است.
ز شمشیر برگشته جائی نبود
که در غار او اژدهائی نبود
هوش مصنوعی: هیچ مکانی وجود نداشت که در آن اژدهایی نباشد، وقتی شمشیر به سمت عقب برگشته است.
نهنگ خدنگ از کمین کمان
نیاسود بر یک زمین یک زمان
هوش مصنوعی: نهنگ که در آب کمین کرده بود، بر روی زمین هیچ‌گاه آرام نمی‌گرفت و همیشه آماده بود.
کمند اژدهائی مسلسل شکنج
دهن باز کرده به تاراج گنج
هوش مصنوعی: یک اژدها کمند خود را به صورت زنجیر کشیده و دهنش را باز کرده تا گنجینه‌ها را به غارت ببرد.
ز غریدن زنده پیلان مست
نفس در گلوی هزبران شکست
هوش مصنوعی: صدای غرش فیل‌های سرخوش و زنده در گلوی هزبرها شکست‌هایی به وجود آورد.
ز بس تیغ بر گردن انداختن
نیارست کس گردن افراختن
هوش مصنوعی: به خاطر فشار و تهدید زیاد، هیچ‌کس جرأت نمی‌کند که سر خود را بلند کند و ایستادگی کند.
پدر با پسر کین برآراسته
محابا شده مهر برخاسته
هوش مصنوعی: پدر و پسر به خاطر دشمنی‌ای که بینشان به وجود آمده، از هم دور شده‌اند و دیگر محبت و صمیمیت سابق بین آن‌ها برقرار نیست.
ستون علم جامه در خون زده
نجات از جهان خیمه بیرون زده
هوش مصنوعی: ستون دانش و علم با خون و رنج به مبارزه و تلاش برخاسته است و حرکتی برای نجات از این دنیا و مشکلات آن را آغاز کرده است.
ز بس خستهٔ تیرپیکان نشان
شده آبله دست پیکان کشان
هوش مصنوعی: به خاطر خستگی زیاد از تیر و کمان، دست تیراندازان دچار زخم و آلودگی شده است.
چنان گرم شد آتش کارزار
که از نعل اسبان برآمد شرار
هوش مصنوعی: آتش جنگ به قدری شدید شد که جرقه‌ها از نعل‌های اسبان به پرواز درآمد.
جهانجوی دارا ز قلب سپاه
بر آشفت چون شرزه شیر سیاه
هوش مصنوعی: دلاوری دارا، وقتی که از دل سپاهش به میدان آمد، مانند شیر سیاه خشمگین و بی‌رحم بر آشفت.
به دشمن گرائی به خصم افکنی
گشاده بر و بازوی بهمنی
هوش مصنوعی: اگر به دشمنان نفرت بورزی و آن‌ها را به خصومت واداری، راه بر تو باز خواهد شد و قدرتی مانند بهمن در چنگ خواهی داشت.
به هر جا که بازو برافراختی
سر خصم در پایش انداختی
هوش مصنوعی: هر کجا که دست به کار شوی و اقدامی کنی، دشمنان را شکست می‌دهی و بر زمین می‌زاری.
نشد بر تنی تا نپرداختش
نزد بر سری تا نینداختش
هوش مصنوعی: هیچ کس بر سر کسی نمی‌تواند بایستد مگر آنکه او را به زانو درآورده باشد و هیچ کس بر بدن دیگری نمی‌تواند تسلط یابد مگر آنکه بهایی را برای آن پرداخته باشد.
ز بس خون رومی دران ترکتاز
هزار اطلس رومی افکند باز
هوش مصنوعی: از شدت جنگ و خونریزی که رومیان را تحت فشار قرار داده، هزاران پارچه‌ بافت ظریف و زیبای رومی به زمین افتاده است.
وزین سو سکندر به شمشیر تیز
برانگیخته از جهان رستخیز
هوش مصنوعی: از سوی دیگر، سکندر با شمشیر تیز خود، جهانی را به جنبش و حرکت واداشته است.
دو دست آوریده به کوشش برون
بهر دست شمشیری الماس گون
هوش مصنوعی: دو دست را با تلاش و کوشش به دست آورده‌ام تا برایم شمشیری با خاصیت الماس فراهم کنم.
دو دستی چنان میگرائید تیغ
کزو خصم را جان نیامد دریغ
هوش مصنوعی: با قدرت و شدت تمام، شمشیری را به حرکت درآورده بود که دشمن از ترس جانش جرأت نکرد به او نزدیک شود.
چو بر فرق پیل آمدی خنجرش
فرو ریختی زیر پایش سرش
هوش مصنوعی: وقتی که خنجر را بر سر فیل گذاشتی، او را به زمین انداختی و سرش را زیر پایش قرار دادی.
چو بر آب دریا غضب ریختی
ز دریای آب آتش انگیختی
هوش مصنوعی: وقتی بر روی آب دریا خشمگین می‌شوی، از آن دریا آتش و هیجان به وجود می‌آورید.
چو شیری که آتش ز دم برزند
دم مادیان را به هم برزند
هوش مصنوعی: مانند شیری که با تنفسش آتش را شعله‌ور می‌کند، مادیان را به هم می‌زند.
به دارا نمودند کان تند شیر
بسا شیر کز مرکب آورد زیر
هوش مصنوعی: به دارا نشان دادند که چگونه شیر تند و چابکی می‌تواند از مرکب پایین بیفتد.
شه آزرم او به که یک‌سو کند
کزان پهلوان پیل پهلو کند
هوش مصنوعی: شه آزرم و شرم دارد و به همین خاطر بهتر است که دوری اختیار کند، زیرا از او دلاوری بزرگتر و نیرومندتری وجود دارد که در برابرش قرار گرفته است.
به لشگر بگوید که یکبارگی
گرایند بر جنگ او بارگی
هوش مصنوعی: به نیروها بگوید که یکباره به جنگ او حمله کنند.
چنان دید دارای دولت صواب
که لشگر بجنبد چو دریای آب
هوش مصنوعی: او چنان قدرت و فرمانروایی را مشاهده کرد که لشکریانش مانند دریا به حرکت درمی‌آیند.
همه هم‌گروهه به یک‌سر زنند
به یکبارگی بر سکندر زنند
هوش مصنوعی: همه هم‌گروهان با هم و به طور همزمان بر سکندر حمله می‌کنند.
به فرمان فرمانده تاج و تخت
بجوشید لشگر بکوشید سخت
هوش مصنوعی: لشگر به دستور فرمانده با تمام قدرت و تلاش به حرکت درآمد و آماده شد.
عنان یک رکابی برانگیختند
دو دستی به تیغ اندر آویختند
هوش مصنوعی: یک رکاب را با دو دست بالا بردند و به تیغ (شمشیر) آویختند.
سکندر چو غوغای بدخواه دید
ز خود دست آزرم کوتاه دید
هوش مصنوعی: چون سکندر صدای نزاع و دشمنی را شنید، احساس کرد که باید از خود و افتخارش کوتاه بیاید و از خجالت دست بکشد.
بفرمود تا لشگر روم نیز
بدادن ندارند جان را عزیز
هوش مصنوعی: فرمان داد تا سپاه روم نیز جان را گرامی نداشته باشند و به راحتی جان خود را فدای آسیب نکنند.
ببندند بر دشمنان راه را
به خاک اندر آرند بدخواه را
هوش مصنوعی: دشمنان را از مسیر خود بازدارند و کسانی را که نیت بد دارند، به خاک و نابودی بکشانند.
دو لشگر چو مور و ملخ تاختند
نبردی جهان در جهان ساختند
هوش مصنوعی: دو ارتش مانند مور و ملخ به هم حمله کردند و نبردی را به پا کردند که جهانی تازه در جهان ایجاد کردند.
به شمشیر پولاد و تیر خدنگ
گذرگاه کردند بر مور تنگ
هوش مصنوعی: با شمشیر تیز و تیرهایی دقیق، از میان تنگه‌های باریک عبور کردند.
چو زنبور گیلی کشیدند نیش
به زنبوره زنبور کردند ریش
هوش مصنوعی: وقتی به زنبور عسل نیش زدند، آن را به زنبور کریه تبدیل کردند.
سکندر دران داوریگاه سخت
پی افشرد مانند بیخ درخت
هوش مصنوعی: سکندر در آن جایگاه قضاوت با قدرت و شدت عمل کرد، مشابه به این که ریشه درختی را در فشار می‌آورد.
هیون بر وی افکند پیل افکنی
سوی پیلتن شد چو اهریمنی
هوش مصنوعی: هیون بر او افتاد، همان نیرنگ و فتنه‌ای که مانند یک فیل در حال غرش است، و او به یک پهلوان تبدیل شد، مانند اهریمنی که به سوی دشمنش می‌رود.
یکی زخم زد بر تن پهلوان
کزان زخم لرزید سرو جوان
هوش مصنوعی: یک نفر به پهلوان زخم زد و آن زخم باعث شد که جوانی با قامت بلند و استوار بلرزید.
بدرید خفتان زره پاره کرد
عمل بین که پولاد با خاره کرد
هوش مصنوعی: عمل در میدان نبرد، زره و لباس جنگی را پاره کرد و با شجاعت و قوت خود بر دشمن غلبه یافت.
نبرید بازوی تابنده هور
ولیکن شد آزرده در زیر زور
هوش مصنوعی: آفتاب درخشان را قطع نکنید، اما به خاطر فشار و سختی، دلش آزرده شده است.
به موئی تن شاه رست از گزند
بزد تیغ و بدخواه را سرفکند
هوش مصنوعی: به اندازه‌ای موی سر شاه نازک و حساس است که اگر تیری به آن بخورد، احساس خطر می‌کند و دشمنان را به شدت قلع و قمع می‌کند.
هراسید ازان دشمن بی‌هراس
دل خصم را کرد از آنجا قیاس
هوش مصنوعی: از آن دشمنی که هیچ ترسی ندارد، دل دشمن را هراسان کرد و از این موضوع نتیجه‌گیری کرد.
بران شد که از خصم تابد عنان
رهائی دهد سینه را از سنان
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که فردی در موقعیتی دشوار قرار گرفته و بر اساس شرایط، باید از دشمن خود فاصله بگیرد و آزادی را به خود هدیه دهد. او تمایل دارد از فشارها و مشکلات رهایی یابد و از سختی‌های موجود نجات پیدا کند.
دگر باره از بخت امیدوار
پی افشرد بر جای خویش استوار
هوش مصنوعی: یک بار دیگر، بخت امیدوار به من کمک کرد و من با قاطعیت در جایگاه خود ایستادم.
چو در فال فیروزی خویش دید
بر اعدای خود دست خود بیش دید
هوش مصنوعی: وقتی خوش‌بینی را در سرنوشت خود دید، متوجه شد که در برابر دشمنانش قدرت بیشتری دارد.
قوی کرد بر جنگ بازوی خویش
بکوشید با هم‌ترازوی خویش
هوش مصنوعی: او بر قدرت خود در جنگ افزود و تلاش کرد تا با رقیب خود هم‌تراز شود.
نیاسود لشگر ز خون ریختن
ز دشمن به دشمن درآویختن
هوش مصنوعی: لشگر از خونریزی و جنگیدن با دشمن خسته نمی‌شود و همیشه آماده مبارزه است.
نبرد آزمایان ایران سپاه
گرفتند بر لشگر روم راه
هوش مصنوعی: دلاوران ایران آماده نبرد شدند و بر ارتش روم حمله کردند.
زبون گشت رومی ز پیکارشان
اجل خواست کردن گرفتارشان
هوش مصنوعی: زبان رومی‌ها از شدت درگیری‌ها به تنگ آمده و خواست که تقدیر و سرنوشت آنان را به چالش بکشد و در نهایت آنها را در دام بیندازد.
دگر ره به مردی فشردند پای
نرفتند چون کوه آهن ز جای
هوش مصنوعی: در مسیر جدیدی که پیش رفتند، پایشان را محکم بر زمین گذاشتند و حتی مانند کوه آهن از جای خود تکان نخوردند.
به ناموس رایت همی داشتند
غنیمت به بدخواه نگذاشتند
هوش مصنوعی: به خاطر ناموس رایت، آن را به عنوان غنیمت در نظر گرفته و به دشمنان و بدخواهان ندادند.
چو گوهر برآمود زنگی به تاج
شه چین فرود آمد از تخت عاج
هوش مصنوعی: هنگامی که گوهر ارزشمندی از زنگ زنگار جدا شد، به نشانه‌ی بزرگی و اهمیتش، به تاج پادشاه چین نزول کرد و از تخت عاج پایین آمد.
مه روشن از تیره شب تافته
چو آیینه روشنی یافته
هوش مصنوعی: ماه در تاریکی شب می‌درخشد و مانند آیینه‌ای است که نور را به خود جذب کرده و روشنایی می‌بخشد.
دو لشگر به یک‌جا گروه آمدند
شدند از خصومت ستوه آمدند
هوش مصنوعی: دو گروه در یک مکان جمع شدند و از شدت دشمنی و درگیری خسته و ناامید شدند.
به آرامگاه آمدند از نبرد
ز تن زخم شستند و از روی گرد
هوش مصنوعی: به محل استراحت و آرامش آمدند، پس از جنگ زخم‌ها را شستند و از روی غم و اندوه خود کاستند.
پر اندیشه از گنبد تیز گشت
که فردا بسر بر چه خواهد گذشت
هوش مصنوعی: افکارش مشغول شد و نگران آینده است که فردا چه وقایعی خواهد افتاد.
دگر روز کین روی شسته ترنج
چو ریحانیان سر برون زد ز کنج
هوش مصنوعی: روزی دیگر، وقتی که این چهره شاداب مانند ترنجی تازه از آب شسته به بیرون آمد، مانند ریحان‌های تازه‌ای که از گوشه‌ای سر برآورده‌اند.
سپاه از دو سو صف برآراستند
هزبران به نخجیر برخاستند
هوش مصنوعی: نیروهای نظامی از دو طرف آماده نبرد شدند و فرماندهان به شکار رفتند.
به پولاد شمشیر و چرم کمان
بسی زور بازو نمود آسمان
هوش مصنوعی: با استفاده از قدرت و نیروی بازو، همچون پولاد و چرم مشغول مبارزه و نبرد هستم.
به غوغای لشکر درآمد شکیب
که دست از عنان رفت و پای از رکیب
هوش مصنوعی: در میان هیاهوی لشکر، صبر و بردباری از دست رفت و کنترل اوضاع به کلی خارج شد.
به دارا دو سرهنگ بودند خاص
به اخلاص نزدیک و دور از خلاص
هوش مصنوعی: در میان دارا، دو سرهنگ وجود داشتند که به صداقت نزدیک و از آزادی دور بودند.
ز بیداد دارا به جان آمده
دل آزردگی در میان آمده
هوش مصنوعی: دل از ظلم ثروتمندان به شدت آزرده و ناراحت است.
بران دال که خونریز دارا کنند
بر او کین خویش آشکارا کنند
هوش مصنوعی: خون‌ریزان، به وضوح کینه و دشمنی خود را نسبت به دارا نشان می‌دهند.
چو زینگونه بازاری آراستند
به جان از سکندر امان خواستند
هوش مصنوعی: به محض اینکه چنین بازاری را تزئین کردند، جان‌ها از سکندر درخواست ایمنی کردند.
که مائیم خاصان دارا و بس
به دارا ز ما خاص‌تر نیست کس
هوش مصنوعی: ما تنها کسانی هستیم که از داراها هستیم و هیچ‌کس از ما به داراها نزدیک‌تر نیست.
ز بیداد او چون ستوه آمدیم
به خونریز او هم گروه آمدیم
هوش مصنوعی: از ظلم و ستم او خسته و ناتوان شدیم و به خاطر خونریزی‌هایش، هم‌تراز و هم‌صدا شده‌ایم.
بخواهیم فردا بر او تاختن
ز بیداد او ملک پرداختن
هوش مصنوعی: باید فردا به او حمله کنیم تا از ظلم او بر این سرزمین خلاصی یابیم.
یک امشب به کوشش نگهدار جای
که فردا مخالف درآید ز پای
هوش مصنوعی: امشب تلاش کن تا از مکان خود مراقبت کنی، زیرا فردا ممکن است دشمن از آنجا وارد شود.
چو فردا علم برکشد در مصاف
خورد شربت تیغ پهلو شکاف
هوش مصنوعی: وقتی فردا در میدان جنگ علم پیروزی را به اهتزاز درآورد، نوشیدنی‌ای که در آن وجود دارد، تیغی خواهد بود که پهلوی دشمن را خواهد شکافت.
ولیکن به شرطی که بر دسترنج
به ما بر گشاده کنی قفل گنج
هوش مصنوعی: اما به شرطی که با زحمتمان به ما اجازه دهی که به گنج‌های خود دسترسی پیدا کنیم.
ز ما هر یکی را توانگر کنی
به زر کار ما هر دو چون زر کنی
هوش مصنوعی: هر یک از ما را می‌توانی ثروتمند کنی، اما اگر کارهای مشترک ما را مثل طلا باارزش کنی، ارزش بیشتری خواهیم داشت.
سکندر بدان خواسته عهد بست
به پیمان درخواسته داد دست
هوش مصنوعی: سکندر برای دستیابی به خواسته‌اش عهد و پیمانی بست و با دست خود به آن عمل کرد.
نشد باورش کاندو بیداد کیش
کنند این خطا با خداوند خویش
هوش مصنوعی: او نتوانست باور کند که برخی از انسان‌ها این اشتباه بزرگ را با خداوند خویش مرتکب می‌شوند و به ستم‌گری و ظلم دامن می‌زنند.
ولی هر کس آن در بدست آورد
کزو خصم خود را شکست آورد
هوش مصنوعی: هر کس بتواند آن در را به دست آورد، بر دشمن خود پیروز می‌شود.
دران ره که بیداد داد آمدش
کهن داستانی به یاد آمدش
هوش مصنوعی: در مسیری که ظلم و ستم وجود دارد، او به یاد داستانی قدیمی افتاد.
که خرگوش هر مرز را بی‌شگفت
سگ آن ولایت تواند گرفت
هوش مصنوعی: خرگوش می‌تواند بدون هیچ نگرانی از مرزهای مختلف عبور کند، اما سگ آن منطقه توانایی نگهبانی و محافظت از آن را دارد.
چو آن عاصیان خداوند کش
خبر یافتند از خداوند هش
هوش مصنوعی: وقتی آن گناهکاران از خبر خداوند آگاه شدند، به ترس و وحشت افتادند.
که بر گنجشان کامکاری دهد
به خونریز بدخواه یاری دهد
هوش مصنوعی: کسی که به ثروت و دارایی دیگران دسترسی پیدا می‌کند، باید مراقب باشد که دوست و یاری بدخواهی بر او نفوذ نکند، زیرا ممکن است به آسیب و خونریزی آن‌ها منجر شود.
حق نعمت شاه بگذاشتند
پی کشتن شاه برداشتند
هوش مصنوعی: حق بزرگی و قدرت شاه را نادیده گرفتند و به خاطر رسیدن به اهداف خود، او را از میان برداشتند.
چو یاقوت خورشید را دزد برد
به یاقوت جستن جهان پی فشرد
هوش مصنوعی: آنگونه که یاقوتی دزدی خورشید را می‌برد، جهان نیز برای رسیدن به یاقوت تلاش می‌کند و فشرده می‌شود.
به دزدی گرفتند مهتاب را
که او برد از آن جوهر آن تاب را
هوش مصنوعی: مهتاب را به سرقت بردند؛ زیرا او آن درخشش و زیبایی خاصی را از آن خود کرد.
دو لشکر کشیده کمر چون دو کوه
شدند از نبردآزمائی ستوه
هوش مصنوعی: دو گروه به شدت به جنگ پرداخته‌اند و به مانند دو کوه بزرگ در برابر یکدیگر قرار گرفته‌اند، از این نبرد خسته و فرسوده شده‌اند.
به منزلگه خویش گشتند باز
به رزم دگر روزه کردند ساز
هوش مصنوعی: آنها به خانه خود برگشتند و دوباره به جنگ رفتند و برای نبرد جدید آماده شدند.