گنجور

بخش ۲۴ - پاسخ نامه دارا از جانب اسکندر

سر‌ِ نامه نام جهاندار پاک
بر‌ارندهٔ رستنی‌ها ز خاک
بلندی‌ده‌ِ آسمان بلند
گشایندهٔ دیدهٔ هوشمند
جهان‌آفرین وز جهان بی‌نیاز
به هنگام بیچارگی چاره‌ساز
زمین را به مردم برآراست چهر
کمر بست گِردَش ز گردان سپهر
نیام زمین را به شمشیر آب
برافروخت چون چشمهٔ آفتاب
خداوند بی نسبت بندگی
نه پیری در او نه پراکندگی
یکی کاو‌ نه مانندهٔ هر یکی‌ست
همهٔ هستی از ملک او اندکی‌ست
قوی‌حجت از هر‌چه گیری شمار
بری‌حاجت از هر‌چه آید به‌کار
مرا و تو را مایه باید نخست
که تا زو بسازیم چیزی درست
هر آنچ آفرید او‌، به اسباب نیست
به دریافتن عقل را تاب نیست
خرد دانش‌آموز تعلیم اوست
دل از داغداران تسلیم اوست
پر از حکمت و حکم او شد جهان
به حکم آشکارا به حکمت نهان
فرشته پران را برین ساده دشت
ازو آمدن‌، هم بدو بازگشت
دل و دیده را روشنایی ازوست
مرا و ترا پادشایی ازوست
ز فرمان او نیست کس را گزیر
خدای اوست‌، ما بندهٔ فرمان‌پذیر
مرا گر کند در جهان تاجدار
عجب نیست از بخشش کردگار
تو نیز ای جهاندار پیروز‌بخت
نه کز مادر آورده‌ای تاج و تخت
خدا دادت این چیره‌دستی که هست
مشو بر خدا‌دادگان چیره‌دست
سپاس خدا کن که بر ناسپاس
نگوید ثنا مرد مردم شناس
مبادا به هشیاری و بیهشی
کسی را ز فرمان او فرمشی
مرا گر خدوند یاری دهد
عجب نیست گر شهریاری دهد
توانم که گردن‌فراز‌ی کنم
به شمشیر با شیر بازی کنم
به تیغ افسر و گاه خواهم گرفت
بدین اژدها ماه خواهم گرفت
نخواندی ز تاریخ جمشید شاه‌؟
که آن اژدها چون فرو برد ماه
فریدون بدان اژدها باره مرد
هم از قوت اژدهایی چه کرد‌؟
به دارندهٔ آسمان و زمین
کزو مایه دارد همان و همین
خدایی کزو هر که آگاه نیست
خرد را بدان بی‌خرد راه نیست
به راه نیاکان پیشین ما
که بودند پیغمبر دین ما
به صُحْف بِراهیم ایزد‌شناس
کزان دین کنم پیش یزدان سپاس
که گر دست یابم بر ایرانیان
برم دین زردشت را از میان
نه آتش گذارم نه آتشکده
شود آتش از دستم آتش زده
چنین رسم پاکیزه و راه راست
ره ما و رسم نیاکان ماست
برین مشکْ خاشاک نتوان فشاند
که بوی خوش مشک پنهان نماند
کسی راست خرما ز نخل بلند
که بر نخل خرما رساند کمند
به بستان گلی راست گردن فراز
که بویی و رنگی دهد دلنواز
ز گورانْ سرافراز گوری بوَد
که با فحلی‌اش دست زوری بود
ز شیران همان شیر خونریز‌تر
که دندان و چنگش بود تیزتر
دو شیر‌ِ گُرْسِنه‌ست و یک رانِ گور
کباب آن کسی‌راست کاو راست زور
دو پیل‌ند خرطوم درهم کشان
ز بردن یکی بُرد خواهد نشان
تو مردی و من مرد وقت نبرد
به مردی پدید آید از مرد مرد
من آنگه عنان باز پیچم ز راه
که یا سر نهم یا ستانم کلاه
چه پنداشتی در جهان نیست کس‌؟
جهاندار تنها تو باشی و بس‌؟
به هر زیر برگی شتابنده‌ای‌ست
به هر منزلی راه یابنده‌ای‌ست
به ماری چو من مُهره‌باز‌ی مکن
نبرد آر و نیرنگ سازی مکن
ز ملک من اقطاع من می‌دهی‌؟
برات سهیل از یمن می‌دهی‌؟
پنیراب دادن نشاید به میش
که یابد درو قطرهٔ خون خویش
مزن بیش از این لاف گردنکشی
که خاکی به‌گوهر نه از آتشی
بیارام و تندی رها کن ز دست
که الماس از ارزیز باید شکست
همان شیشهٔ می‌ که داری به چنگ
نگهدار و مستیز با خاره سنگ
جهانی چنین پُر ز نفط سپید
ز طوفان‌ِ آتش نگهدار بید
به آسودگی عیش خوش می‌گذار
جهانجو‌ی را خود به جزیَت چه‌کار‌؟
یکی داد باغی به بی توشه‌ای
ندادش ز باغ آن‌دگر خوشه‌ای
زبون‌تر ز من صیدی آور به زیر
که چربی نخیزد ز پهلوی شیر
به شاخی چه باید درآویختن‌؟
که نتوان ازو میوه‌ای ریختن‌؟
تمنای شه آنگه آید به دست
که در روی دریا توان پول بست
چه باید غروری برآراستن‌؟
نه بر جای خویش آرزو خواستن‌؟
چو بهمن جوانی بران داردت
که تند اژدها‌یی بیو باردت
زند دیو راهت چو اسفندیار
که با رستم آیی سوی کارزار
چو با دیو دارد سلیمان نشست
کند یاوه انگشتری را ز دست
بترس از غلط‌کار‌ی‌ِ روزگار
که چون ما بسی را غلط کرد کار
حسابی که با خود برانداختی
چنان نیست‌، بازی غلط باختی
عنان باز کش زین تمنای خام
که سیمرغ را کس نیارد به دام
ز زنگی نه‌ای آدمی‌خوار‌تر
نه از بربری مردم‌آزار‌تر
ببین تا به هنگام کین گستری
چه خون راندم از زنگی و بربری
مدارا کن از کین‌کشی باز گرد
که مردم نیازارد آزاد مرد
نه من بستم اول بدین کین کمر
تو افکندی از سله مار سر
به خونریز من لشگری ساختی
شبیخون کنان سوی من تاختی
بدان تا به‌هم‌بر زنی جای من
ستانی ز من ملک آبای من
مرا نیز بایست برخاستن
کمر بستن و لشگر آراستن
سپه راندن از ژرف دریا برون
گشادن به شمشیر دریا‌ی خون
تو گر هوشیار‌ی نه من بی‌خودم
همان هوشیارم همان بخرد‌م
گر افکند بر کار تو بخت نور
من از بختیاری نی‌ام نیز دور
جهان گر تو را داد کاری به‌دست
مرا نیز دستی در این کار هست
تو را تاج یاور مرا تیغ یار
منم تیغ‌زن گر تویی تاجدار
مزن تکیه بر مسند و تخت خویش
که هر تخت را تخته‌ای هست پیش
مبین گنبد کوه را سنگ‌بست
مگو سنگ را کی درآید شکست
چو آرد زمین‌لرزه ناگه نبرد
برآرد به آسانی از کوه گرد
چو دوران ملکی به پایان رسد
بدو دست جوینده آسان رسد
جهان چون نباشد به جان آمده
منی و تویی در میان آمده
جز این از منت هیچ واخواست نیست
که در یک ترازو دو من راست نیست
به هم‌سنگی‌ِ خود مرا بر مسنج
که از اژدها بهمن آمد به رنج
گرم سنگ و آبی نهی در جواب
چو کوه افکنم سنگ خود را در آب
زره پوشم ار تیغ بازی کنی
کمر بندم ار صلح سازی کنی
به هر‌چه آن نمایی تو از گرم و سرد
پذیرنده‌ام ز آشتی و نبرد
بیا تا چه داری ز شمشیر و جام
که دارم درین هر دو دستی تمام
جهاندار چون نامه را کرد گوش
دماغش ز گرمی درآمد به‌جوش
فرستاد و بر جنگ تعجیل جُست
سکندر نیامد در آن کار سست
در آورد لشگر به پیکار تنگ
بر آراسته یک به یک ساز جنگ
چو دارا خبر یافت کان اژدها
نخواهد پی شیر کردن رها
بجنبید جنبیدنی با‌شکوه
چو از زلزله کالبد‌های کوه
رسیدند لشگر به لشگر فراز
زمانه در‌ِ کینه بگشاد باز
زمین‌ِ جزیره که او موصل است
خوش آرامگاه‌ست و خوش منزل‌ست
مصاف دو خسرو در آن مرز بود
کز آشوب‌شان کوه در لرز بود
هنوز ار بجویند از آن خسرو‌ان
توان یافتن در زمین استخوان

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سر‌ِ نامه نام جهاندار پاک
بر‌ارندهٔ رستنی‌ها ز خاک
هوش مصنوعی: نام پادشاه راستگو را در بالای نامه بنویسید، همان کسی که زندگی را از خاک بیرون می‌آورد.
بلندی‌ده‌ِ آسمان بلند
گشایندهٔ دیدهٔ هوشمند
هوش مصنوعی: عظمت آسمان، دید افراد باهوش را باز می‌کند و آنها را به تفکر عمیق‌تری دعوت می‌کند.
جهان‌آفرین وز جهان بی‌نیاز
به هنگام بیچارگی چاره‌ساز
هوش مصنوعی: خالق جهان و بی‌نیاز از آن، در زمان سختی‌ها ما را کمک می‌کند.
زمین را به مردم برآراست چهر
کمر بست گِردَش ز گردان سپهر
هوش مصنوعی: زمین با زیبایی و جاذبه‌ای خاصی به مردم عرضه شده است، در حالی که آسمان دور آن را مانند کمری محکم فراگرفته است.
نیام زمین را به شمشیر آب
برافروخت چون چشمهٔ آفتاب
هوش مصنوعی: زمین با تند و تیز شدن آب، مانند شمشیری درخشنده به زندگی و جنب و جوش درآمد، مانند نوری که از چشمهٔ خورشید می‌جوشد.
خداوند بی نسبت بندگی
نه پیری در او نه پراکندگی
هوش مصنوعی: خداوند هرگز به کسی نسبت بندگی نمی‌دهد و در وجود او نه کهنسالی وجود دارد و نه پراکندگی و تفرقه.
یکی کاو‌ نه مانندهٔ هر یکی‌ست
همهٔ هستی از ملک او اندکی‌ست
هوش مصنوعی: یک نفر وجود دارد که کاملاً بی‌همتا و بی‌نظیر است و تمام هستی و جهان به اندازه‌ای جزئی از اوست.
قوی‌حجت از هر‌چه گیری شمار
بری‌حاجت از هر‌چه آید به‌کار
بری‌حاجت‌: بی‌نیاز
مرا و تو را مایه باید نخست
که تا زو بسازیم چیزی درست
هوش مصنوعی: برای ساختن چیزی ارزشمند، ابتدا باید از وجود خود و یکدیگر بهره ببریم و از امکانات و توانایی‌هایمان استفاده کنیم.
هر آنچ آفرید او‌، به اسباب نیست
به دریافتن عقل را تاب نیست
مصرع دوم‌: عقل به دریافت و درک این توان ندارد.
خرد دانش‌آموز تعلیم اوست
دل از داغداران تسلیم اوست
هوش مصنوعی: خرد همچون دانش‌آموزی است که از معلم خود آموخته، و دل همچون دلی که از درد و اندوه تسلیم شده است.
پر از حکمت و حکم او شد جهان
به حکم آشکارا به حکمت نهان
هوش مصنوعی: جهان پر از خرد و قوانین الهی شد، به طوری که فرمان‌های شفاف و حکمت‌های پنهانی در آن وجود دارد.
فرشته پران را برین ساده دشت
ازو آمدن‌، هم بدو بازگشت
هوش مصنوعی: فرشته‌ای که پرواز کرد، در این دشت ساده و بی‌تکلف نازل شد و پس از مدتی که در اینجا بود، دوباره به سمت خودش بازگشت.
دل و دیده را روشنایی ازوست
مرا و ترا پادشایی ازوست
هوش مصنوعی: دل و چشمانم روشنایی و روشنی خود را از او می‌گیرد و تو نیز قدرت و سلطنتت از او ناشی می‌شود.
ز فرمان او نیست کس را گزیر
خدای اوست‌، ما بندهٔ فرمان‌پذیر
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند از دستور او فرار کند؛ او خداست و ما بندگان مطیع فرمان او هستیم.
مرا گر کند در جهان تاجدار
عجب نیست از بخشش کردگار
هوش مصنوعی: اگر من را در این دنیا پادشاه کند، عجیب نیست، زیرا این نعمت از طرف خداوند است.
تو نیز ای جهاندار پیروز‌بخت
نه کز مادر آورده‌ای تاج و تخت
هوش مصنوعی: ای فرمانروا و پیروز، تو هم از مادر خود تاج و تخت به ارث نبرده‌ای، بلکه موفقیت و مقام تو نتیجه تلاش و لیاقت خودت است.
خدا دادت این چیره‌دستی که هست
مشو بر خدا‌دادگان چیره‌دست
هوش مصنوعی: خدا به تو مهارت و توانایی داده است، اما این را فراموش نکن که بر دیگران که نیز از نعمت‌های الهی برخوردارند، تسلط نداشته باشی.
سپاس خدا کن که بر ناسپاس
نگوید ثنا مرد مردم شناس
هوش مصنوعی: خدا را شکر کن که کسانی که قدر نشناسند را ستایش نمی‌کند و نعمت‌های او تنها به افرادی با درک و شناسایی می‌رسد.
مبادا به هشیاری و بیهشی
کسی را ز فرمان او فرمشی
هوش مصنوعی: مبادا که به خاطر آگاهی یا بی‌خبری کسی از فرمان او دچار مشکل و خسارتی شوید.
مرا گر خدوند یاری دهد
عجب نیست گر شهریاری دهد
هوش مصنوعی: اگر خداوند به من کمک کند، شگفتی نیست اگر به من سلطنت بدهد.
توانم که گردن‌فراز‌ی کنم
به شمشیر با شیر بازی کنم
هوش مصنوعی: من قادر هستم که با شمشیر به مبارزه بپردازم و در عین حال با شیر هم بازی کنم.
به تیغ افسر و گاه خواهم گرفت
بدین اژدها ماه خواهم گرفت
هوش مصنوعی: با تیغ شمشیر ارادت و با قدرت، به دنبال پیروزی هستم و می‌خواهم همچون اژدها بر بلندای قله‌ی موفقیت قرار بگیرم.
نخواندی ز تاریخ جمشید شاه‌؟
که آن اژدها چون فرو برد ماه
هوش مصنوعی: آیا داستان جمشید شاه را نخوانده‌ای؟ که چگونه آن اژدها ماه را بلعید؟
فریدون بدان اژدها باره مرد
هم از قوت اژدهایی چه کرد‌؟
هوش مصنوعی: فریدون، آن مردی که مانند اژدها قوی است، چه کار می‌تواند از قدرت اژدها بکند؟
به دارندهٔ آسمان و زمین
کزو مایه دارد همان و همین
هوش مصنوعی: تمام موجودات و اشیاء در این جهان از خالق و سرچشمهٔ واحدی نشأت می‌گیرند که آسمان‌ها و زمین را به وجود آورده است.
خدایی کزو هر که آگاه نیست
خرد را بدان بی‌خرد راه نیست
مصرع دوم: خرد به کسی که به خدا آگاه نیست راه ندارد و بی‌خرد است.
به راه نیاکان پیشین ما
که بودند پیغمبر دین ما
هوش مصنوعی: به مسیری که نیاکان و پیشینیان ما طی کرده‌اند برویم، همان کسانی که پیامبر دین ما بودند.
به صُحْف بِراهیم ایزد‌شناس
کزان دین کنم پیش یزدان سپاس
هوش مصنوعی: به کتاب‌های آسمانی ابراهیم قسم می‌خورم که از دین او قدردانی کنم و در برابر خدای بزرگ شکرگزار باشم.
که گر دست یابم بر ایرانیان
برم دین زردشت را از میان
هوش مصنوعی: اگر به ایرانیان دسترسی پیدا کنم، دین زرتشت را از میان می‌برم.
نه آتش گذارم نه آتشکده
شود آتش از دستم آتش زده
هوش مصنوعی: من نه آتش را رها می‌کنم و نه اجازه می‌دهم که آتشکده‌ای بسازم، اما آتش از دست من شعله‌ور شده است.
چنین رسم پاکیزه و راه راست
ره ما و رسم نیاکان ماست
هوش مصنوعی: این شیوه و مسیر پاک و درستی که ما انتخاب کرده‌ایم، همان مسیر و سنتی است که نیاکان ما نیز برگزیده بودند.
برین مشکْ خاشاک نتوان فشاند
که بوی خوش مشک پنهان نماند
هوش مصنوعی: بر روی مشک نمی‌توان کاه و خاشاک ریخت، زیرا بوی خوش مشک هرگز پنهان نمی‌ماند.
کسی راست خرما ز نخل بلند
که بر نخل خرما رساند کمند
هوش مصنوعی: کسی می‌تواند خوشه‌های خرما را از درخت نخل بلند برداشت کند که بتواند با مهارت و زیرکی، به آن رسیده و آن را به زمین بیاورد.
به بستان گلی راست گردن فراز
که بویی و رنگی دهد دلنواز
هوش مصنوعی: به دشت برو و گلی را پیدا کن که با زیبایی و عطرش روح و دل را شاد کند.
ز گورانْ سرافراز گوری بوَد
که با فحلی‌اش دست زوری بود
هوش مصنوعی: از میان مردگان، کسی که با شجاعت و قدرتش شناخته می‌شود، برتری دارد.
ز شیران همان شیر خونریز‌تر
که دندان و چنگش بود تیزتر
هوش مصنوعی: از میان شیرها، آن شیرانی که خونخوارتر و خطرناک‌تر هستند، دندان‌ها و چنگال‌هایشان نیز تیزتر و برنده‌تر است.
دو شیر‌ِ گُرْسِنه‌ست و یک رانِ گور
کباب آن کسی‌راست کاو راست زور
هوش مصنوعی: دو شیر گرسنه وجود دارند و یک ران گورکباب آماده است. این وضعیت به کسی تعلق دارد که واقعاً توانایی و قدرت دارد.
دو پیل‌ند خرطوم درهم کشان
ز بردن یکی بُرد خواهد نشان
هوش مصنوعی: دو فیل درهم پیچیده و در حال خزیدن هستند و از این میان، یکی از آن‌ها مسیر خود را خواهد یافت.
تو مردی و من مرد وقت نبرد
به مردی پدید آید از مرد مرد
هوش مصنوعی: تو مردی و من هم مردی که در زمان جنگ، از مردی، شجاعت و جوانمردی نمایان می‌شود.
من آنگه عنان باز پیچم ز راه
که یا سر نهم یا ستانم کلاه
هوش مصنوعی: من زمانی از مسیر خود بازمی‌گردم یا تغییر جهت می‌دهم که یا به موفقیت برسم یا از دستاوردی که دارم صرف‌نظر کنم.
چه پنداشتی در جهان نیست کس‌؟
جهاندار تنها تو باشی و بس‌؟
هوش مصنوعی: مگر فکر می‌کنی که در این دنیا کسی وجود ندارد؟ آیا تنها تو هستی که بر جهان حکومت می‌کنی و تمام؟
به هر زیر برگی شتابنده‌ای‌ست
به هر منزلی راه یابنده‌ای‌ست
هوش مصنوعی: در هر گوشه‌ای از دنیا فرصت‌ها و شانس‌هایی وجود دارد که می‌توانند ما را به مقصود برسانند.
به ماری چو من مُهره‌باز‌ی مکن
نبرد آر و نیرنگ سازی مکن
هوش مصنوعی: با من که مانند مار خطرناک هستم، بازی نکن. در این مبارزه از حیله و نیرنگ استفاده نکن.
ز ملک من اقطاع من می‌دهی‌؟
برات سهیل از یمن می‌دهی‌؟
هوش مصنوعی: آیا تو از سرزمین من و بخش‌های آن چیزی به من می‌دهی؟ آیا برای من نامه‌ای از ستاره سهیل از یمن می‌آوری؟
پنیراب دادن نشاید به میش
که یابد درو قطرهٔ خون خویش
پس از پنیر‌ ساختن‌، پنیراب را بجای دور ریختن به چهارپایانی مانند اسب می‌دهند که تقویت شوند اما اگر به میش بدهند از آن نمی‌خورد.
مزن بیش از این لاف گردنکشی
که خاکی به‌گوهر نه از آتشی
مصرع دوم‌: به‌گوهر و از اصل‌، خاک هستی نه از آتش.
بیارام و تندی رها کن ز دست
که الماس از ارزیز باید شکست
هوش مصنوعی: آرام باش و نگران نباش، زیرا برای به دست آوردن چیزهای ارزشمند، گاهی باید از محدودیت‌ها بگذری و سختی‌ها را تحمل کنی.
همان شیشهٔ می‌ که داری به چنگ
نگهدار و مستیز با خاره سنگ
هوش مصنوعی: شیشهٔ می را که در دست داری، محکم نگه‌دار و با سنگ‌ها مستی نکن.
جهانی چنین پُر ز نفط سپید
ز طوفان‌ِ آتش نگهدار بید
هوش مصنوعی: دنیایی پر از نفت سفید وجود دارد، از طوفان آتش مراقبت کن.
به آسودگی عیش خوش می‌گذار
جهانجو‌ی را خود به جزیَت چه‌کار‌؟
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال لذت و خوشی است، چرا باید نگران جزئیات و مسائل کوچک باشد؟ او بهتر است از زندگی‌اش لذت ببرد و خود را درگیر مسائل پیش پا افتاده نکند.
یکی داد باغی به بی توشه‌ای
ندادش ز باغ آن‌دگر خوشه‌ای
هوش مصنوعی: یک نفر باغی را به کسی داد، اما به آن شخص که چیزی نداشت، هیچ خوشه‌ای از باغ دیگر نداد.
زبون‌تر ز من صیدی آور به زیر
که چربی نخیزد ز پهلوی شیر
هوش مصنوعی: هرچقدر که من ذلیل و ضعیف هستم، حیوانی را به دام بیاور که نتواند از کنار شیر بگذرد و از چربی او سیر شود.
به شاخی چه باید درآویختن‌؟
که نتوان ازو میوه‌ای ریختن‌؟
هوش مصنوعی: به چه چیزی باید چنگ انداخت که بهره‌وری و سودی از آن به دست نیاید؟
تمنای شه آنگه آید به دست
که در روی دریا توان پول بست
هوش مصنوعی: آرزو و خواسته‌های بزرگ زمانی محقق می‌شوند که شرایط لازم برای رسیدن به آن‌ها فراهم باشد. مثل این که برای بدست آوردن گنجی در اعماق دریا، باید توانایی و امکانات لازم را داشته باشیم.
چه باید غروری برآراستن‌؟
نه بر جای خویش آرزو خواستن‌؟
هوش مصنوعی: چرا باید به عزت و غرور خود ببالیم؟ آیا بهتر نیست که آرزو نکنیم در جایگاه و موقعیت خود باقی بمانیم؟
چو بهمن جوانی بران داردت
که تند اژدها‌یی بیو باردت
هوش مصنوعی: وقتی بهار جوانی به تو نوید می‌دهد، مثل اینکه اژدهای تند و پرتوانی بر تو سایه افکنده است.
زند دیو راهت چو اسفندیار
که با رستم آیی سوی کارزار
هوش مصنوعی: زندانی دیو در مسیر تو مانند اسفندیار است که وقتی با رستم به میدان نبرد می‌آید.
چو با دیو دارد سلیمان نشست
کند یاوه انگشتری را ز دست
هوش مصنوعی: زمانی که سلیمان با دیو نشسته باشد، حرف‌های بی‌معنی و بی‌فایده‌ای را خواهد زد، مانند اینکه انگشتری را از دست درآورد.
بترس از غلط‌کار‌ی‌ِ روزگار
که چون ما بسی را غلط کرد کار
هوش مصنوعی: از اشتباهات زندگی بترس، زیرا مثل ما، بسیاری از افراد به خاطر اشتباهاتشان دچار مشکل شدید می‌شوند.
حسابی که با خود برانداختی
چنان نیست‌، بازی غلط باختی
هوش مصنوعی: حسابی که برای خود کردی، درست نیست؛ تو در یک بازی نادرست، شکست خورده‌ای.
عنان باز کش زین تمنای خام
که سیمرغ را کس نیارد به دام
هوش مصنوعی: کشیدن مهار از آرزوی بی‌پایه‌ای که هیچ‌کس نمی‌تواند سیمرغ را به دام بیاندازد.
ز زنگی نه‌ای آدمی‌خوار‌تر
نه از بربری مردم‌آزار‌تر
هوش مصنوعی: هیچ موجودی بدتر از انسان‌های ظالم و آزاردهنده نیست؛ نه زنگی، نه بربری.
ببین تا به هنگام کین گستری
چه خون راندم از زنگی و بربری
هوش مصنوعی: به‌خوبی توجه کن، در زمانی که دشمنی شدت می‌گیرد، چه مقدار خون از قوم زنگی و بربر به زمین ریخته شده است.
مدارا کن از کین‌کشی باز گرد
که مردم نیازارد آزاد مرد
هوش مصنوعی: با دیگران با مهر و محبت رفتار کن و از دشمنی دست بردار، زیرا انسان‌های آزاده هیچ‌گاه کسی را آزار نمی‌دهند.
نه من بستم اول بدین کین کمر
تو افکندی از سله مار سر
سله در اینجا یعنی سبد و زنبیل مار‌گیری
به خونریز من لشگری ساختی
شبیخون کنان سوی من تاختی
هوش مصنوعی: تو با خونریزی و ظلم، لشکری را علیه من آماده کردی و به سمت من حمله‌ور شدی.
بدان تا به‌هم‌بر زنی جای من
ستانی ز من ملک آبای من
هوش مصنوعی: بدان که اگر تو به مقام و جایگاهی برسی، باید از من و موقعیت من به خوبی یاد کنی و ارادت داشته باشی.
مرا نیز بایست برخاستن
کمر بستن و لشگر آراستن
هوش مصنوعی: باید من هم برخیزم، آماده شوم و نیروهایم را سامان دهم.
سپه راندن از ژرف دریا برون
گشادن به شمشیر دریا‌ی خون
هوش مصنوعی: نظامی‌ها از عمق دریا بیرون آمده و با شمشیر به جنگ و نبرد در دریای خون می‌پردازند.
تو گر هوشیار‌ی نه من بی‌خودم
همان هوشیارم همان بخرد‌م
هوش مصنوعی: اگر تو بیدار و هوشیار هستی، من هم بی‌دلیل نیستم؛ من نیز همانند تو بیدار و دانا هستم.
گر افکند بر کار تو بخت نور
من از بختیاری نی‌ام نیز دور
هوش مصنوعی: اگر بخت بر کار تو تاثیر بگذارد، به من هم از خوش شانسی دور نیست.
جهان گر تو را داد کاری به‌دست
مرا نیز دستی در این کار هست
هوش مصنوعی: اگر دنیا کاری به تو محول کرده است، باید بدان که من هم در این کار سهمی دارم.
تو را تاج یاور مرا تیغ یار
منم تیغ‌زن گر تویی تاجدار
هوش مصنوعی: تو همچون تاجی هستی که بر سرم می‌درخشد و من مانند تیغی هستم که از عشق تو دفاع می‌کند. اگر تو در مقام تاجداری، من نیز در نقش نگهبان و مدافع تو حضور دارم.
مزن تکیه بر مسند و تخت خویش
که هر تخت را تخته‌ای هست پیش
هوش مصنوعی: بر مسند و تخت خود تکیه نکن، زیرا هر تختی در نهایت به تخته‌ای می‌رسد.
مبین گنبد کوه را سنگ‌بست
مگو سنگ را کی درآید شکست
به کوه منگر که از سنگ ساخته‌شده و مگو که سنگ شکست نمی‌خورد
چو آرد زمین‌لرزه ناگه نبرد
برآرد به آسانی از کوه گرد
وقتی که زمین لزره بیاید به‌آسانی کوه را می‌تکاند و گرد از کوه بر‌می‌آورد.
چو دوران ملکی به پایان رسد
بدو دست جوینده آسان رسد
هوش مصنوعی: وقتی که دوران سلطنت به پایان می‌رسد، دستیابی به او بسیار آسان می‌شود.
جهان چون نباشد به جان آمده
منی و تویی در میان آمده
هوش مصنوعی: اگر جهان وجود نداشته باشد، من و تو به وجود آمده‌ایم.
جز این از منت هیچ واخواست نیست
که در یک ترازو دو من راست نیست
هوش مصنوعی: تنها چیزی که از لطف تو نمی‌توان شکایت کرد، این است که در یک ترازوی واحد، دو من (دو اندازه) وجود ندارد.
به هم‌سنگی‌ِ خود مرا بر مسنج
که از اژدها بهمن آمد به رنج
هوش مصنوعی: خواهش می‌کنم که مرا با کسی که هم‌سطح من است مقایسه کن، زیرا از سختی‌ها و دشواری‌های بی‌شماری که مانند طوفانی به من هجوم آورده، رنج می‌برم.
گرم سنگ و آبی نهی در جواب
چو کوه افکنم سنگ خود را در آب
هوش مصنوعی: اگر حریف مرا به چالش بکشد و سنگی را به من پرتاب کند، من هم به مانند یک کوه، سنگ خود را به سمت آب می‌زنم.
زره پوشم ار تیغ بازی کنی
کمر بندم ار صلح سازی کنی
هوش مصنوعی: اگر در میدان جنگ به من حمله کنی، آماده مبارزه‌ام و اگر به صلح بیایی، از تو استقبال می‌کنم.
به هر‌چه آن نمایی تو از گرم و سرد
پذیرنده‌ام ز آشتی و نبرد
هوش مصنوعی: من هر چیزی که تو نشان بدهی را قبول می‌کنم، چه از دوستی و آشتی باشد و چه از جنگ و درگیری.
بیا تا چه داری ز شمشیر و جام
که دارم درین هر دو دستی تمام
هوش مصنوعی: بیا ببینیم تو چه چیزی از شمشیر و جام داری، که من در هر دو این‌ها مهارت زیادی دارم.
جهاندار چون نامه را کرد گوش
دماغش ز گرمی درآمد به‌جوش
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه نامه را دریافت کرد، از شدت هیجان و تأثیر آن، احساس گرما و جوشیدن کرد.
فرستاد و بر جنگ تعجیل جُست
سکندر نیامد در آن کار سست
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که در یک شرایط خاص، کسی به سرعت برای جنگ آماده می‌شود، اما سکندر (که به عنوان نماد قدرت و شجاعت شناخته می‌شود) در آن وضعیتی که نیاز به جدیت و ثبات بیشتری دارد، حاضر نمی‌شود. به عبارت دیگر، این بیت به مفهوم ضرورت جدیت و آمادگی در میدان جنگ اشاره دارد و ناپایداری وضعیت را مورد انتقاد قرار می‌دهد.
در آورد لشگر به پیکار تنگ
بر آراسته یک به یک ساز جنگ
هوش مصنوعی: لشکر به نبرد آماده شده و به دقت هر یک از وسایل جنگی خود را مرتب کرده‌اند.
چو دارا خبر یافت کان اژدها
نخواهد پی شیر کردن رها
هوش مصنوعی: وقتی ثروتمند متوجه شد که آن اژدها قصد ندارد به شیر تبدیل شود، دیگر قیدش را زد.
بجنبید جنبیدنی با‌شکوه
چو از زلزله کالبد‌های کوه
هوش مصنوعی: حرکت کنید، حرکتی با عظمت و شکوه، مانند لرزش زمین که بر کالبدهای کوه تأثیر می‌گذارد.
رسیدند لشگر به لشگر فراز
زمانه در‌ِ کینه بگشاد باز
هوش مصنوعی: لشکرها در نقطه‌ای از زمان به هم رسیدند و درگیری و دشمنی آغاز شد.
زمین‌ِ جزیره که او موصل است
خوش آرامگاه‌ست و خوش منزل‌ست
جزیره شهر‌ی است که در خمیدگی رود دجله بنا شده و موصل و جزیره را با هم موصلان نامند.
مصاف دو خسرو در آن مرز بود
کز آشوب‌شان کوه در لرز بود
هوش مصنوعی: دو پادشاه در آن سرزمین به نبرد پرداختند، به طوری که از شدت آشفتگی آن، کوه‌ها نیز به لرزه درآمدند.
هنوز ار بجویند از آن خسرو‌ان
توان یافتن در زمین استخوان
هوش مصنوعی: اگرچه جستجو کنند، هنوز هم می‌توان در زمین نشانی از آن بزرگان مغرور را پیدا کرد.