بخش ۲۱ - شتافتن اسکندر به جنگ دارا
بیا ساقی آن راوق روحبخش
به کام دلم درفشان چون درخش
من او را خورم دلفروزی بود
مرا او خورد خاک روزی بود
چه نیکو متاعیست کار آگهی
کزین قد عالم مبادا تهی
ز عالم کسی سر برآرد بلند
که در کار عالم بود هوشمند
به بازی نپیماید این راه را
نگهدارد از دزد بُنهگاه را
نیندازد آن آلت از بار خویش
کزو روزی آسان کند کار خویش
میفکن کول گرچه خوار آیدت
که هنگام سرما به کار آیدت
کسی بر گریوه ز سرما بمرد
که از کاهلی جامه با خود نبرد
گزارندهٔ شرح شاهنشهی
چنین داد پرسنده را آگهی
که دارا چو لشگر به ارمن کشید
تو گفتی که آمد قیامت پدید
نبود آگه اسکندر از کار او
که آرد قیامت به پیکار او
رسیدند زنهاریان خیل خیل
که طوفان به دریا درآورد سیل
شبیخون دارا درآمد ز راه
ز پولادپوشان زمین شد سیاه
پژوهندهای گفت بدخواه مست
شب و روز غافل شد آنجاکه هست
بر او شاه اگر یک شبیخون کند
ز ملکش همانا که بیرون کند
سکندر بخندید و دادش جواب
که پنهان نگیرد جهان آفتاب
ملک را به وقت عنان تافتن
به دزدی نشاید ظفر یافتن
پژوهندهای دیگر آغاز کرد
که دارا نهچندان سپه ساز کرد
که آن را شمردن توان در قیاس
کسانیکه هستند لشگر شناس
سکندر بدو گفت یک تیغ تیز
کند پیه صد گاو را ریزریز
سپه را جوابی چنان ارجمند
بلند آمد از شهریار بلند
خبر گرمتر شد همی هر زمان
که آمد به روم اژدهایی دمان
سکندر چو دانست کان تیغ میغ
به تندر برآرد همی برق تیغ
فرستاد تا لشگر از هر دیار
روانه شود بر در شهریار
ز مصر و ز افرنجه و روم و روس
شد آراسته لشگری چون عروس
چو انبوه شد لشگر بیکران
عدد خواست از نام نامآوران
خبر داد عارض که سیصد هزار
برآمد دلیران مفرد سوار
چو شد ساخته کار لشگر تمام
یکی انجمن ساخت بی رود و جام
نشستند بیدارمغزان روم
به مهر ملک نرم کردند موم
شه از کار دارا و پیگار او
سخن راند و پیچید در کار او
چنین گفت کاین نامور شهریار
کمر بست بر جستن کارزار
چه سازیم تدبیرش از صلح و جنگ
که آمد به آویختن کار تنگ
اگر برنیاریم تیغ از نیام
به مردی ز ما برنیارند نام
وگر تاج بستانم از تاجور
به بیداد خود بسته باشم کمر
کیان را کی از ملک بیرون کنم؟
من این رهزنی با کیان چون کنم؟
بترسم که اختر بدین طیرگی
بداندیش ما را دهد چیرگی
چه تدبیر باشد در این رسم و راه
کزو کار بر ما نگردد تباه؟
به اندیشه خوب و رای صواب
پدید آورید این سخن را جواب
جهاندیده پیرانِ بیدارهوش
چو گفتار گوینده کردند گوش
به پاسخ گشادند یکسر زبان
دعا تازه کردند بر مرزبان
که سرسبز باد این همایون درخت
که شاخش بلند است و نیروش سخت
به تاج و به تختش جهان تازه باد
سر خصم او تاج دروازه باد
همه رای او هست چون او درست
درستی چه باید ز ما باز جست
ولیکن ز فرمان او نگذریم
به جز راه فرمان او نسپریم
چنان در دل آید جهان دیده را
همان زیرکان پسندیده را
که چون کینهور شد دلِ کینهخواه
همه خار وحشت برآمد ز راه
تو نیز آتش کینه را برفروز
که فرخ بود آتشِ کینهسوز
تو سَروِ نوی، خصمْ بیدِ کهن
کجا سر کشد بید با سروبن
کهن باغ را وقت نو کردن است
نوان در حساب درو کردن است
به دیبای این دولت تازه عهد
عروس جهان را برآرای مهد
بداندیش تو هست بیدادگر
بپیچد رعیت ز بیداد سر
چه باید هراسیدنت زان کسی
که دارد هم از خانه دشمن بسی
قلم درکش آیین بیداد را
کفایت کن از خلق فریاد را
ز خصم تو چون مملکت گشت سیر
به خصمافکنی پای در نِه دلیر
تنوری چنین گرم در بند نان
ره انجام را گرمتر کن عنان
کجا شاه را پای ما را سر است
دلی کاو کز این داوری بر در است
تمنای شه را که بر هم زند؟
که را زهره باشد که این دم زند؟
بر این ختم شد رخصت رهنمون
که شه پیشدستی نیارد به خون
نگهدارد آزرم تخت کیان
به خونریزی اول نبندد میان
سکندر چو در حکم آن داوری
ز لشگرکشان یافت آن یاوری
به دستوری رخصت راستان
به لشگرکشی گشت همداستان
یکی روز کز گردش روزگار
بدست آمدش طالعی اختیار
به فالی همایون به ترتیب راه
بفرمود کز جای جنبد سپاه
عنان تاب شد شاه پیروز جنگ
میان بسته بر کین بدخواه تنگ
ز شمشیر پولاد چون شیر مست
به کشورگشایی کلیدی بهدست
سپاهی چو زنبور با نیشتر
ز غوعای زنبور هم بیشتر
نشان جسته بود از درفش بلند
که ماند از فریدون فیروزمند
به وقتی که آن وقت سازنده بود
فلک دوستان را نوازنده بود
بسی برتر از کاویانی درفش
به منجوق برزد پرندی به نقش
صنوبر ستونی به پنجه ارش
به پیراستن یافته پرورش
برو اژدها پیکری از حریر
که بیننده را زو برآمد نفیر
زده بر سر از جعد پرچم کلاه
چو بر کله کوه ابر سیاه
به فرسنگها بود پیدا ز دور
عقابی سیهپَر و بالَش ز نور
شد آن اژدها با چنان لشگری
به سر بر چنان اژدها پیکری
جهان کرد از آشوب خود دردناک
ز بهر چه؟ از بهر یک مشت خاک
از این گربه گون خاک تا چندچند
به شیری توان کردنش گرگ بند
جهان یک نوالهست پیچیده سر
در او گاه حلوا بود گه جگر
فلک در بلندی زمین در مغاک
یکی تشت خون شد یکی تشت خاک
نبشته برین هر دو آلوده تشت
چو خون سیاوش بسی سرگذشت
زمین گر بضاعت برون آورد
همه خاک در زیر خون آورد
نیفتد درین تشت فریاد کس
که بر بسته شد راه فریادرس
چو فریاد را در گلو بست راه
گلو بسته به مرد فریاد خواه
به ار پرده خود حصاری کنی
به خاموشی خویش یاری کنی
بخش ۲۰ - خراج خواستن دارا از اسکندر: بیا ساقی آن جام آیینهفامبخش ۲۲ - رای زدن دارا با بزرگان ایران: بیا ساقی آن آتش توبهسوز
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا ساقی آن راوق روحبخش
به کام دلم درفشان چون درخش
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، آن نوشیدنی شادیبخش را به من بده که مانند درخشش نور، دل مرا روشن کند.
من او را خورم دلفروزی بود
مرا او خورد خاک روزی بود
هوش مصنوعی: من از او برای دلخوشیام بهرهبرداری کردم، اما او روزی مرا در خاک خود دفن خواهد کرد.
چه نیکو متاعیست کار آگهی
کزین قد عالم مبادا تهی
هوش مصنوعی: کار آگاهی و دانش، کالای باارزشی است که باید از آن بهرهمند شد؛ زیرا هرگز نباید از وجود آن در این دنیای بزرگ کمبود احساس کرد.
ز عالم کسی سر برآرد بلند
که در کار عالم بود هوشمند
هوش مصنوعی: کسی در دنیا موفق و برجسته خواهد شد که در امور دنیا آگاهی و دانایی داشته باشد.
به بازی نپیماید این راه را
نگهدارد از دزد بُنهگاه را
بنگاه یا بنهگاه: محل نگهداری بنه و بار، انبار.
نیندازد آن آلت از بار خویش
کزو روزی آسان کند کار خویش
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فرد نباید از مسئولیتها و وظایف خود شانه خالی کند، زیرا این کار میتواند در آینده به او کمک کند تا به راحتی به اهدافش دست یابد.
میفکن کول گرچه خوار آیدت
که هنگام سرما به کار آیدت
کوَِل یعنی پوستین
کسی بر گریوه ز سرما بمرد
که از کاهلی جامه با خود نبرد
هوش مصنوعی: کسی در سرمای شدید کشته شد که به خاطر بیاهمیتی و تنبلی لباس مناسب نیاورد.
گزارندهٔ شرح شاهنشهی
چنین داد پرسنده را آگهی
هوش مصنوعی: نویسندهٔ توصیف پادشاهی، به پرسشکننده اطلاعات لازم را ارائه داد.
که دارا چو لشگر به ارمن کشید
تو گفتی که آمد قیامت پدید
هوش مصنوعی: زمانی که دارا به همراه لشکرش به ارمن آمد، انگار روز قیامت فرا رسیده بود.
نبود آگه اسکندر از کار او
که آرد قیامت به پیکار او
هوش مصنوعی: اسکندر از قدرت و ظرفیتهای او آگاه نبود و نمیدانست که او میتواند در روز قیامت با او به مقابله بپردازد.
رسیدند زنهاریان خیل خیل
که طوفان به دریا درآورد سیل
هوش مصنوعی: جمعیت بسیاری به فرار افتادند و با صدای هشدار اعلام کردند که طوفان وارد دریا شده و سیلاب به راه افتاده است.
شبیخون دارا درآمد ز راه
ز پولادپوشان زمین شد سیاه
هوش مصنوعی: یک شب، دارا (یک شخصیت قدرتمند) به ناگهان از راهی وارد شد و به دلیل حضور سربازان آماده و نیرومندش، زمین در darkness فرو رفت.
پژوهندهای گفت بدخواه مست
شب و روز غافل شد آنجاکه هست
هوش مصنوعی: یک پژوهشگر اظهار کرد که شخصی که در دلش نسبت به دیگران کینه و حسد دارد، به طور مداوم در خواب و غفلت است و نمیداند که در کجا باید حضور داشته باشد و چه چیزهایی در انتظارش است.
بر او شاه اگر یک شبیخون کند
ز ملکش همانا که بیرون کند
هوش مصنوعی: اگر پادشاهی در شب به سرزمینش حمله کند، بدون شک او را از ملک خود بیرون خواهد کرد.
سکندر بخندید و دادش جواب
که پنهان نگیرد جهان آفتاب
هوش مصنوعی: سکندر لبخند زد و پاسخ داد که خورشید هیچگاه از چشم ها پنهان نمیماند.
ملک را به وقت عنان تافتن
به دزدی نشاید ظفر یافتن
هوش مصنوعی: در زمان فرمانروایی، اگر کسی زورگو و دزد باشد، نمیتواند بر دیگران پیروز شود.
پژوهندهای دیگر آغاز کرد
که دارا نهچندان سپه ساز کرد
هوش مصنوعی: یک محقق دیگری شروع به بررسی کرد که ثروتمند بهطور کامل نیروی نظامی فراهم نکرد.
که آن را شمردن توان در قیاس
کسانیکه هستند لشگر شناس
هوش مصنوعی: میتوان آن را با افرادی که در شناسایی و تشخیص گروهها مهارت دارند، مقایسه کرد.
سکندر بدو گفت یک تیغ تیز
کند پیه صد گاو را ریزریز
هوش مصنوعی: اسکندر به او گفت که اگر یک تیغ تیز داشته باشی، میتوانی چربی صد گاو را به قطعات کوچک برش بزنی.
سپه را جوابی چنان ارجمند
بلند آمد از شهریار بلند
هوش مصنوعی: پاسخ شایسته و با ارزشی از سوی پادشاه به سپاه داده شد.
خبر گرمتر شد همی هر زمان
که آمد به روم اژدهایی دمان
هوش مصنوعی: هر لحظه که خبری جدید به روم میرسد، اعلام میکند که اژدهایی در حال ظهور است.
سکندر چو دانست کان تیغ میغ
به تندر برآرد همی برق تیغ
هوش مصنوعی: سکندر هنگامی که فهمید آن شمشیر از آسمان مانند رعد و برق میدرخشد و به شدت در حرکت است، تصمیمی جدی گرفت.
فرستاد تا لشگر از هر دیار
روانه شود بر در شهریار
هوش مصنوعی: پیامی فرستاده شد تا سپاه از هر گوشه و کنار به سوی پادشاه حرکت کند.
ز مصر و ز افرنجه و روم و روس
شد آراسته لشگری چون عروس
هوش مصنوعی: از سرزمینهای مصر، اروپا، روم و روسیه لشکری گرد آمده است که مانند عروسی آراسته و زیباست.
چو انبوه شد لشگر بیکران
عدد خواست از نام نامآوران
هوش مصنوعی: زمانی که لشکر عظیم و بیپایانی جمع شد، از میان آنها نامهای بزرگ و شناختهشده خواسته شد.
خبر داد عارض که سیصد هزار
برآمد دلیران مفرد سوار
عارض: عرض دهنده لشکر، شمارکننده لشکر.
چو شد ساخته کار لشگر تمام
یکی انجمن ساخت بی رود و جام
هوش مصنوعی: وقتی که کار لشکر تمام شد، جلسهای برگزار کردند که در آن نه می و نه جامی وجود داشت.
نشستند بیدارمغزان روم
به مهر ملک نرم کردند موم
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به افرادی است که با تفکر و آگاهی در سرزمین روم نشستهاند و به نرمی و لطافت، در دل خود عشق و محبت را میپرورانند. آنها مانند موم هستند که با حرارت و محبت شکل میگیرند و تغییر میکنند.
شه از کار دارا و پیگار او
سخن راند و پیچید در کار او
هوش مصنوعی: پادشاه سخن از کارهای ثروتمندان و پیچیدگیهای زندگی آنها به میان آورد و در مورد وضعیت آنها توضیح داد.
چنین گفت کاین نامور شهریار
کمر بست بر جستن کارزار
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که این پادشاه معروف آماده شده است تا به میدان جنگ برود و برای نبرد تلاش کند.
چه سازیم تدبیرش از صلح و جنگ
که آمد به آویختن کار تنگ
هوش مصنوعی: چه کار کنیم درباره تدبیر او در صلح و جنگ، وقتی که کارها به وضعیت دشواری کشیده شده است؟
اگر برنیاریم تیغ از نیام
به مردی ز ما برنیارند نام
هوش مصنوعی: اگر ما سلاحی را به کار نگیریم و آن را از نیام خارج نکنیم، هیچکس نمیتواند به ما افتخاری نسبت دهد یا نامی از ما ببرد.
وگر تاج بستانم از تاجور
به بیداد خود بسته باشم کمر
هوش مصنوعی: اگر درختان باغ را با زیبایی و شکوه به دست آورم، ولی در این راستا خود را به زحمت و تنگنا بیفکنم، چه فایدهای خواهد داشت؟
کیان را کی از ملک بیرون کنم؟
من این رهزنی با کیان چون کنم؟
هوش مصنوعی: چه کسی را میتوانم از سلطنت بیرون کنم؟ من چگونه میتوانم این دزدی را با سلطنت کنم؟
بترسم که اختر بدین طیرگی
بداندیش ما را دهد چیرگی
هوش مصنوعی: میترسم که ستارهای بدبین، به خاطر افکار ناپسند ما، قدرت و تسلطی بر ما پیدا کند.
چه تدبیر باشد در این رسم و راه
کزو کار بر ما نگردد تباه؟
هوش مصنوعی: در این مسیر که ما دنبال میکنیم، چه راهکاری باید اتخاذ کنیم تا کارهایمان خراب نشود؟
به اندیشه خوب و رای صواب
پدید آورید این سخن را جواب
هوش مصنوعی: بهتر است که با تفکر صحیح و اندیشهی خردمندانه، پاسخی مناسب برای این سخن تهیه کنید.
جهاندیده پیرانِ بیدارهوش
چو گفتار گوینده کردند گوش
هوش مصنوعی: افراد با تجربه و دانا، وقتی سخن کسی را میشنوند، با دقت به آن گوش میدهند.
به پاسخ گشادند یکسر زبان
دعا تازه کردند بر مرزبان
هوش مصنوعی: در پاسخ به او، زبان دعا را باز کردند و بر مرزبان نیک گشودند.
که سرسبز باد این همایون درخت
که شاخش بلند است و نیروش سخت
هوش مصنوعی: درختی که در این سرزمین خوشرنگ و سرسبز رشد کرده، شاخههای بلندی دارد و به شدت قوی و مستحکم است.
به تاج و به تختش جهان تازه باد
سر خصم او تاج دروازه باد
هوش مصنوعی: به پادشاهی و سلطنتش دنیا مدام تازه و نو باشد و دشمن او همچون تاجی در دروازه بر زمین بیفتد.
همه رای او هست چون او درست
درستی چه باید ز ما باز جست
هوش مصنوعی: تمام نظر و عقل او درست و صحیح است، پس چه نیازی به جستجوی نظر ماست؟
ولیکن ز فرمان او نگذریم
به جز راه فرمان او نسپریم
هوش مصنوعی: اما ما از دستورات او خارج نمیشویم و جز در مسیر مورد نظر او حرکت نمیکنیم.
چنان در دل آید جهان دیده را
همان زیرکان پسندیده را
هوش مصنوعی: جهان به قدری در دل انسان اثر میگذارد که آنچه را که اهل خرد دوست دارند، به خوبی درک میکند.
که چون کینهور شد دلِ کینهخواه
همه خار وحشت برآمد ز راه
هوش مصنوعی: وقتی دل کسی که کینهجو است تیره و کینهور میشود، همهٔ ترسها و مشکلات ناگوار به همراه آن ظاهر میشود.
تو نیز آتش کینه را برفروز
که فرخ بود آتشِ کینهسوز
هوش مصنوعی: شما هم آتش کینه را برافروزید که این آتش کینهسوز اثرات خوبی دارد.
تو سَروِ نوی، خصمْ بیدِ کهن
کجا سر کشد بید با سروبن
هوش مصنوعی: تو همانند درخت سرو تازهای، در حالی که دشمنان خشک و کهنهات به هیچوجه نمیتوانند با تو رقابت کنند یا به تو نزدیک شوند.
کهن باغ را وقت نو کردن است
نوان در حساب درو کردن است
هوش مصنوعی: زمانی برای تجدید و نوکردن طبیعت و محیطی کهن فرا رسیده است، و در این دوره، باید به حساب و کتاب کارها و برداشتها رسیدگی کرد.
به دیبای این دولت تازه عهد
عروس جهان را برآرای مهد
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جلال زندگی در یک جامعه نوپا اشاره دارد و میگوید که باید با زینتها و زیباییهای زندگی، علاوه بر توجه به وضع کنونی، به آینده و نیکبختیهای آن نیز توجه کرد. بنابراین، این جامعه جدید باید شکوه و عظمت خود را به نمایش بگذارد و به بهترین شکل ممکن خود را نمایان کند.
بداندیش تو هست بیدادگر
بپیچد رعیت ز بیداد سر
هوش مصنوعی: اگر فردی نادرست و ظالم وجود داشته باشد، مردم زیر سلطهاش از ظلم و ستم او به ستوه میآیند و میکوشند از او فاصله بگیرند.
چه باید هراسیدنت زان کسی
که دارد هم از خانه دشمن بسی
هوش مصنوعی: چرا باید از کسی ترسید که خود از خانه دشمن ترس دارد؟
قلم درکش آیین بیداد را
کفایت کن از خلق فریاد را
هوش مصنوعی: قلم باید به اندازهای قوی باشد که اعتراضات مردم را به خوبی بیان کند و از ظلم و بیعدالتی دفاع کند.
ز خصم تو چون مملکت گشت سیر
به خصمافکنی پای در نِه دلیر
هوش مصنوعی: وقتی دشمن تو به قدرت و سلطنت میرسد، باید با شجاعت و دلیری به مقابله با او بپردازی.
تنوری چنین گرم در بند نان
ره انجام را گرمتر کن عنان
هوش مصنوعی: تنور اینقدر داغ است که نان در آن پخته میشود؛ حالا باید برای رسیدن به مقصد، بیشتر تلاش کن و کنترل اوضاع را در دست بگیر.
کجا شاه را پای ما را سر است
دلی کاو کز این داوری بر در است
هوش مصنوعی: کجا میتوان در برابر شاه ایستاد، در حالی که دلی وجود دارد که از روی قضاوت به درگاه او نزدیک است؟
تمنای شه را که بر هم زند؟
که را زهره باشد که این دم زند؟
هوش مصنوعی: کیست که جرات داشته باشد آرزوی ملاقات شه را در دل داشته باشد؟ چه کسی توانایی این را دارد که در چنین لحظهای به زبان آورد؟
بر این ختم شد رخصت رهنمون
که شه پیشدستی نیارد به خون
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که تنها با وجود صلاحیت و هوش، نمیتوان به آسانی بر مشکلات غلبه کرد؛ زیرا در شرایطی خاص، انتخاب و اقدام به موقع از اهمیت ویژهای برخوردار است. در واقع، گاهی اوقات تلاش و آمادگی کافی نیست و باید زمان مناسبی برای عمل پیدا کرد.
نگهدارد آزرم تخت کیان
به خونریزی اول نبندد میان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که باید حرمت و آبروی سلطنت و مقامها حفظ شود و نباید به راحتی و بدون تفکر در مورد پیامدها اقدام به خشونت و خونریزی کرد. ابتدا باید با احتیاط عمل کرد و در شرایط بحرانی، از درایت و تدبیر بهره گرفت.
سکندر چو در حکم آن داوری
ز لشگرکشان یافت آن یاوری
هوش مصنوعی: وقتی سکندر در مقام قضاوت قرار گرفت و از میان لشکرکشان کسی را به عنوان یاری برای خود یافت.
به دستوری رخصت راستان
به لشگرکشی گشت همداستان
هوش مصنوعی: به دستور یکی از بزرگواران، اجازه برای لشکرکشی به همه داده شد و همه بر این موضوع همنظر شدند.
یکی روز کز گردش روزگار
بدست آمدش طالعی اختیار
هوش مصنوعی: روزی به او فرصت و موفقیتی پیش آمد که به دست خودش به دست آورد.
به فالی همایون به ترتیب راه
بفرمود کز جای جنبد سپاه
هوش مصنوعی: با یک فال نیک، او به سپاه دستور داد که از جای خود حرکت کنند.
عنان تاب شد شاه پیروز جنگ
میان بسته بر کین بدخواه تنگ
هوش مصنوعی: پادشاه پیروز جنگ، دلش به انتقام از دشمنانش پر است و کنترل اوضاع را در دست دارد.
ز شمشیر پولاد چون شیر مست
به کشورگشایی کلیدی بهدست
هوش مصنوعی: در دست داشتن کلیدی که به پیروزی در جنگ کمک میکند، همانند شمشیر پولادین است که شیر مست و شجاع به حمله میپردازد و سرزمینها را فتح میکند.
سپاهی چو زنبور با نیشتر
ز غوعای زنبور هم بیشتر
هوش مصنوعی: سپاهی مانند زنبور است که با نیش خود، اثر بیشتری از صدای زنبور ایجاد میکند.
نشان جسته بود از درفش بلند
که ماند از فریدون فیروزمند
هوش مصنوعی: او نشانهای از پرچم بلند را دیده بود که از فریدون، پرتوان و پیروز، باقی مانده است.
به وقتی که آن وقت سازنده بود
فلک دوستان را نوازنده بود
هوش مصنوعی: در زمانی که شرایط مناسب و مساعد بود، جهان به حمایت و دلگرمی دوستان میپرداخت.
بسی برتر از کاویانی درفش
به منجوق برزد پرندی به نقش
هوش مصنوعی: بسیار فراتر از پرچم کاویانی، پرندهای با طراحی زیبا و چشمنواز به نمایش گذاشته شده است.
صنوبر ستونی به پنجه ارش
به پیراستن یافته پرورش
هوش مصنوعی: صنوبر، درختی است که با تلاش و مراقبت فراوان به زیبایی و استواری رسیده است.
برو اژدها پیکری از حریر
که بیننده را زو برآمد نفیر
هوش مصنوعی: برو و موجودی بزرگ و ترسناک به مانند اژدها بساز که وقتی کسی آن را ببیند، از حیرت یا ترس به صدا درمیآید.
زده بر سر از جعد پرچم کلاه
چو بر کله کوه ابر سیاه
هوش مصنوعی: چشم بر افراز و زیبا، مانند پرچم کلاهی بر سر کسی است که در بالای کوه، ابرهای سیاه جمع شدهاند.
به فرسنگها بود پیدا ز دور
عقابی سیهپَر و بالَش ز نور
هوش مصنوعی: در فاصلههای دور، عقابی با پرهای سیاه و بالهایی درخشان و نورانی دیده میشود.
شد آن اژدها با چنان لشگری
به سر بر چنان اژدها پیکری
هوش مصنوعی: آن اژدها با سپاهی بزرگ و ترسناک به سرزمینی آمد که خود نیز مثل یک اژدها بود.
جهان کرد از آشوب خود دردناک
ز بهر چه؟ از بهر یک مشت خاک
هوش مصنوعی: جهان به خاطر درد و آشفتگیاش، بیدلیل به هم ریخته است. این همه درد و رنج برای چیست؟ فقط برای به دست آوردن کمی خاک و زمین.
از این گربه گون خاک تا چندچند
به شیری توان کردنش گرگ بند
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که از این خاکی که شبیه گربه است، تا کی میتوان آن را به قدرتی مانند شیر تبدیل کرد. به عبارتی، اشاره دارد به دشواری و نادرستی در تلاش برای تغییر بنیادی و بزرگ از چیزی ضعیف به چیزی قدرتمند.
جهان یک نوالهست پیچیده سر
در او گاه حلوا بود گه جگر
جهان و زندگی، مثل یک نواله است که گاهی در آن، حلوای شیرین است و گاهی جگر بریان و کبابشده. (منظور کامها و ناکامیهای زندگی است. نواله غذایی است که در نان نازک پیچیده شده باشد)
فلک در بلندی زمین در مغاک
یکی تشت خون شد یکی تشت خاک
هوش مصنوعی: در آسمان و زمین، دو وضعیت متفاوت به وجود آمده است: یکی خونریزی و ویرانی در بالاست، و دیگری خاک و خاکستر در پایین. دنیا به دو حالت مختلف دچار شده، انگار که در یک طرف جنگ و غم وجود دارد و در طرف دیگر سکوت و بیحالی.
نبشته برین هر دو آلوده تشت
چو خون سیاوش بسی سرگذشت
هوش مصنوعی: هر دو طرف، به دلیل شکست و درگیری، به شدت آسیب دیده و در وضعیت دشواری قرار دارند. مانند خون سیاوش که داستانها و سرگذشتهای زیادی را در خود نهفته دارد.
زمین گر بضاعت برون آورد
همه خاک در زیر خون آورد
هوش مصنوعی: اگر زمین توانایی خود را نشان دهد، همه خاکها در زیر خون قرار خواهند گرفت.
نیفتد درین تشت فریاد کس
که بر بسته شد راه فریادرس
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند در این وضعیت شکایت کند، زیرا راهی برای رسیدن به کمک وجود ندارد.
چو فریاد را در گلو بست راه
گلو بسته به مرد فریاد خواه
هوش مصنوعی: زمانی که فریاد در گلو بماند و نتواند بیرون بیاید، راهی برای آزادی و ابراز وجود فردی که به فریاد نیاز دارد، وجود ندارد.
به ار پرده خود حصاری کنی
به خاموشی خویش یاری کنی
هوش مصنوعی: اگر از پردهای که بر خود کشیدهای، محافظت کنی و به سکوت و آرامشت کمک کنی، در واقع به خودت یاری کردهای.