بخش ۱۷ - باز گشتن اسکندر از جنگ زنگ با فیروزی
بیا ساقی از می مرا مست کن
چو می در دهی نُقل بر دست کن
از آن می که دل را برو خوش کنم
به دوزخ درش طلق آتش کنم
برومند باد آن همایون درخت
که در سایه او توان برد رخت
گه از میوه آرایش خوان دهد
گه از سایه آسایش جان دهد
به میوه رسیده بهاری چنین
ز رونق میفتاد کاری چنین!
چو شد بارور میوهدار جوان
به دست تبر دادنش چون توان؟
زمستان برون رفت و آمد بهار
برآورده سبزه سر از جویبار
دگر باره سرسبز شد خاک خشک
بنفشه برآمیخت عنبر به مشک
به عنبرخری نرگس خوابناک
چو کافور تر سر برون زد ز خاک
گشادم من از قفل گنجینه بند
به صحرا علم برکشیدم بلند
نهان پیکر آن هاتف سبزپوش
که خوانَد سراینده آنرا سروش
به آواز پوشیدگان گفت خیز
گزارش کن از خاطرِ گنجریز
که چون رومی از زنگی آن کین کشید
سکندر کجا رَخش در زین کشید
گزارنده داستان دری
چنین داد نظم گزارشگری
که چون فرخی شاه را گشت جفت
چو گلنار خندید و چون گل شکفت
در گنج بگشاد بر گنجخواه
توانگر شد از گنج و گوهر سپاه
برآسود یک هفته بر جای جنگ
به یاقوت می رنگ داد آذرنگ
چو سقای باران و فراش باد
زدند آب و رُفتند ره بامداد
شد از راه او گرد برخاسته
که بیگرد به راه آراسته
چو بی گرد شد راه را کرد راه
درآمد به زین شاه گیتیپناه
روارو زنان نای زرین زدند
سراپرده بر پشت پروین زدند
ز دریای افرنجه تا رود نیل
بهجوش آمد از بانگ طبل رحیل
دراینده هر سو درای شتر
ز بانگ تهی مغز را کرد پر
دهان جَلاجِل به هرای زر
ز شور جرس گوشها کرده کر
به موکبروان لشگر از هر کنار
نه چندان که داند کس آنرا شمار
جهاندار در موکب خاص خویش
خرامنده بر کبک رقاص خویش
چو لختی زمین ز آن طرف درنوَشت
ز پهلویِ وادی درآمد بهدشت
ز بس رایت انگیزی سرخ و زرد
مقرنس شده گنبد لاجورد
ز صحرا غنیمت برآورده کوه
ز گوهر کشیدن هیونان ستوه
ز بس گنج آگنده بر پشت پیل
به صد جای پل بسته بر رود نیل
بدین فرخی شاه فیروزمند
برافراخته سر به چرخ بلند
به مصر آمد و مصریان را نواخت
به آیین خود کار آن شهر ساخت
وز آنجا روان شد به دریا کنار
پذیرفت یک چندی آنجا قرار
به هر منزلی کاو علم برکشید
در آن منزل آمد عمارت پدید
به گنج و به فرمان در آن ریگبوم
عمارت بسی کرد بر رسم روم
بر آبادیِ راه میبرد رنج
بر آن ریگ میریخت چون ریگ گنج
نخستین عمارت به دریا کنار
بنا کرد شهری چو خرم بهار
به آبادی و روشنی چون بهشت
همش جای بازار و هم جای کشت
به اسکندر آن شهر چون شد تمام
هم اسکندریهش نهادند نام
چو پرداخت آن نغز بنیاد را
که مانند شد مصر و بغداد را
به یونان شدن گشت عزمش درست
که آنجا رود مرد کاید نخست
ز دریا گذر کرد و آمد به روم
جهان نرم در زیر مُهرش چو موم
بدان موم چون رغبتش خاستی
بکردی ازو هرچه میخواستی
بزرگانِ روم آفرینخوان شدند
بر آن گوهری گوهرافشان شدند
همه شهر یونان بیاراستند
که دیدند ازو آنچه میخواستند
نشاندند مطرب، فشاندند مال
که آمد چنان بازییی در خیال
مخالفشکن شاه پیروزبخت
به فیروز فالی برآمد به تخت
ز فیروزی دولت کامگار
نشاط نو انگیخت در روزگار
بسی ارمغانی ز تاراج زنگ
به هر سو فرستاد بی وزن و سنگ
ز گنجی که او را فرستاد دهر
به هر گنجدانی فرستاد بهر
چو نوبت به سربخش دارا رسید
شتر بار زر تا بخارا رسید
گُزین کرد مردی به فرهنگ و رای
که آیین آن خدمت آرد بجای
گزید از غنیمت طرایف بسی
کز آنسان نبیند طرایف کسی
گرانمایههایی که باشد غریب
ز مرکوب و گوهر ز دیبا و طیب
برون از طبقهای پُر زرِ خشک
به صندوقْ عنبر، به خروار مشک
یکی خرمن از سیم بگداخته
یکی خانه کافور ناساخته
ز عود گره بارها بسته تنگ
که هر بار از او بود صد من بهسنگ
مرصع بسی تیغ گوهر نگار
نمطهای زرافهٔ آبدار
کنیزان چابک، غلامان چست
به هنگام خدمتگری تندرست
همان تختهای مکلل ز عاج
به گوهر بر آموده با طوق و تاج
اسیران زنجیر بر پا و دست
به بالا و پهنا چو پیلان مست
ز گوش بریده شتر بارها
ز سرهای پر کاه خروارها
ز پیلان پیکار ده زنده پیل
گه رزم جوشنده چون رود نیل
بدین سان گرانمایههای سره
فرستاد با قاصدی یکسره
چو آمد فرستادهٔ راهسنج
به دارا سپرد آن گرانمایهگنج
شکوهید دارا ز نزلی چنان
حسد را برو تیزتر شد عنان
پذیرفت گنجینه بیقیاس
پذیرفته را نامد از وی سپاس
نه بر جای خود پاسخی ساز کرد
درِ کینِ پوشیده را باز کرد
فرستاده آن پاسخ سرسری
نپوشید بر رای اسکندری
سکندر شد آزرده از کار او
نهانی همیداشت آزار او
ز پیروزی دولت و جاه خویش
نبودش سرِ کینِ بدخواه خویش
ز هر سو خبر ترکتازی نمود
که رومی به زنگی چه بازی نمود
ز هر کشوری قاصدان تاختند
بدین چیرگی تهنیت ساختند
درِ طعنه بر رومیان بسته شد
همان رومی از بددلی رسته شد
زمانه چو عاجز نوازی کند
به تند اژدها مور بازیکند
در این آسیا دانه بینی بسی
به نوبت در آس افکنَد هرکسی
بخش ۱۶ - پیکار اسکندر با لشگر زنگبار: بیا ساقی آن می که رومیوشستبخش ۱۸ - سگالش نمودن اسکندر بر جنگ دارا: بیا ساقی آن می که فرخپی است
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا ساقی از می مرا مست کن
چو می در دهی نُقل بر دست کن
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، من را با شراب خوشحال کن، مانند می که در دست من نُقل میگذاری.
از آن می که دل را برو خوش کنم
به دوزخ درش طلق آتش کنم
هوش مصنوعی: برای اینکه دل خود را شاد کنم، از آتش دوزخ به لطافت و روشنی میخنس کن.
برومند باد آن همایون درخت
که در سایه او توان برد رخت
هوش مصنوعی: درختی که قدرتمند و با عظمت است، باعث میشود که در سایهاش بتوان با آرامش زندگی کرد و از دنیای بیرون استراحت کرد.
گه از میوه آرایش خوان دهد
گه از سایه آسایش جان دهد
هوش مصنوعی: گاهی اوقات با زیباییهای زندگی، روح را مفرح میکند و گاهی با آرامش و سایهای که فراهم میکند، جان را آرامش میبخشد.
به میوه رسیده بهاری چنین
ز رونق میفتاد کاری چنین!
هوش مصنوعی: به میوههای رسیده در بهار، حالتی شبیه به این نوع کارهای جذاب و تاثیرگذار پیدا میشود!
چو شد بارور میوهدار جوان
به دست تبر دادنش چون توان؟
هوش مصنوعی: وقتی درخت جوان میوهدار شد، چگونه میتوان تبر به دست او داد تا او را قطع کند؟
زمستان برون رفت و آمد بهار
برآورده سبزه سر از جویبار
هوش مصنوعی: زمستان به پایان رسیده و بهار فرا رسیده است، سبزهها از جویبارها سر برآوردهاند.
دگر باره سرسبز شد خاک خشک
بنفشه برآمیخت عنبر به مشک
هوش مصنوعی: زمین خشک دوباره سرسبز شد و بوی بنفشه به همراه عطر خوش عنبر و مشک در فضا پخش گردید.
به عنبرخری نرگس خوابناک
چو کافور تر سر برون زد ز خاک
هوش مصنوعی: عطر و رایحه خوش نرگس خوابآلود شبیه به بوی عنبر است، وقتی که گلبرگهایش از خاک سر بیرون میآورند، مانند کافور نرم و لطیف شدهاند.
گشادم من از قفل گنجینه بند
به صحرا علم برکشیدم بلند
هوش مصنوعی: من قفل گنجینه را باز کردم و دانش خود را به بلندای صحرا اوج دادم.
نهان پیکر آن هاتف سبزپوش
که خوانَد سراینده آنرا سروش
هوش مصنوعی: وجود پنهان آن پیامآور که به او سروش میگویند، شبیه به یک فرد با لباس سبز است.
به آواز پوشیدگان گفت خیز
گزارش کن از خاطرِ گنجریز
هوش مصنوعی: به شنیدن صدای کسانی که لباس پوشیدهاند بپرداز و از دل ثروتمندان خبر بده.
که چون رومی از زنگی آن کین کشید
سکندر کجا رَخش در زین کشید
هوش مصنوعی: زمانی که رومی از زنگی انتقام گرفت، سکندر کجا باید اسبش را سوار میکرد؟
گزارنده داستان دری
چنین داد نظم گزارشگری
هوش مصنوعی: راوی داستان دری اینگونه به نظم و ترتیب گزارشی ارائه کرد.
که چون فرخی شاه را گشت جفت
چو گلنار خندید و چون گل شکفت
هوش مصنوعی: زمانی که فرخی شاه همسرش را یافت، مانند گلنار که در حال خندیدن است، شادمان شد و همچون گلی که در بهار شکوفا میشود، سرزنده گشت.
در گنج بگشاد بر گنجخواه
توانگر شد از گنج و گوهر سپاه
هوش مصنوعی: کسی که به جستجوی گنج میپردازد، با یافتن آن میتواند به ثروت و قدرت دست یابد.
برآسود یک هفته بر جای جنگ
به یاقوت می رنگ داد آذرنگ
هوش مصنوعی: پس از یک هفته آرامش، جای جنگ به زیبایی و رنگ یاقوتی آراسته شد و رنگی شگفت انگیز به خود گرفت.
چو سقای باران و فراش باد
زدند آب و رُفتند ره بامداد
هوش مصنوعی: وقتی که باران شروع به باریدن کرد و باد وزید، آب به حرکت درآمد و صبح زود آنها راهی شدند.
شد از راه او گرد برخاسته
که بیگرد به راه آراسته
هوش مصنوعی: از طریق او گرد و غبار برخاسته است، زیرا بدون این گرد و غبار راهی آراسته نیست.
چو بی گرد شد راه را کرد راه
درآمد به زین شاه گیتیپناه
هوش مصنوعی: وقتی که گرد و غبار برطرف شد و راه صاف شد، راه بهروشنی نمایان گردید و به این پادشاه که پناه گیتی است، راه ورود پیدا کرد.
روارو زنان نای زرین زدند
سراپرده بر پشت پروین زدند
هوش مصنوعی: زنان، با نغمههای زیبا، پردهای از نقره بر پشت ستارهای به نام پروین افراشتند.
ز دریای افرنجه تا رود نیل
بهجوش آمد از بانگ طبل رحیل
هوش مصنوعی: از دریای آشکار تا رود نیل، صدای طبل حرکت و سفر به گوش رسید و همه جا پر از جنب و جوش شد.
دراینده هر سو درای شتر
ز بانگ تهی مغز را کرد پر
هوش مصنوعی: در آینده، هر طرف به صدا و صدای شتر توجه خواهد کرد، و کسی که بیخبر است، عقلش پر از ایدههای خالی میشود.
دهان جَلاجِل به هرای زر
ز شور جرس گوشها کرده کر
هوش مصنوعی: دهان شعبدهباز پر از طلا است و صدای جرس به قدری پر شور و هیجان است که گوشها را کر کرده است.
به موکبروان لشگر از هر کنار
نه چندان که داند کس آنرا شمار
هوش مصنوعی: به کاروانهای لشگر از هر طرف توجه کن، اما نه به اندازهای که کسی بتواند شمار آنها را بداند.
جهاندار در موکب خاص خویش
خرامنده بر کبک رقاص خویش
هوش مصنوعی: سلطان در رژه و استقبال خود به آرامی قدم میزند و در کنار او، یک کبک رقصنده نیز وجود دارد.
چو لختی زمین ز آن طرف درنوَشت
ز پهلویِ وادی درآمد بهدشت
هوش مصنوعی: مدتی بعد، زمین از آن سوی نوشت و از کنار دره به دشت آمد.
ز بس رایت انگیزی سرخ و زرد
مقرنس شده گنبد لاجورد
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه پرچم تو بارها به اهتزاز درآمده، گنبد لاجوردی به رنگهای قرمز و زرد تزیین شده است.
ز صحرا غنیمت برآورده کوه
ز گوهر کشیدن هیونان ستوه
هوش مصنوعی: از دشت به دست آوردهایم، کوهها از سنگهای قیمتی فربه شدهاند و اسبها خسته و ناتوان شدهاند.
ز بس گنج آگنده بر پشت پیل
به صد جای پل بسته بر رود نیل
هوش مصنوعی: زیاد بودن گنج و ثروت بر دوش فیل، باعث شده که به هر سو، پلهایی بر روی رود نیل ساخته شود.
بدین فرخی شاه فیروزمند
برافراخته سر به چرخ بلند
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف قدرت و شکوه یک شاه میپردازد که همچون ستارهای در آسمان درخشان و بلندمرتبه است. او به اندازهای برافراشته و سربلند است که نماد پیروزی و خوشحالی در جامعهاش میباشد.
به مصر آمد و مصریان را نواخت
به آیین خود کار آن شهر ساخت
هوش مصنوعی: به مصر رفت و با سبک و شیوهی خود، مردم آنجا را نوازش کرد و برای آن شهر کارهایی انجام داد.
وز آنجا روان شد به دریا کنار
پذیرفت یک چندی آنجا قرار
هوش مصنوعی: از آنجا به سمت دریا حرکت کرد و مدتی در آنجا آرام گرفت.
به هر منزلی کاو علم برکشید
در آن منزل آمد عمارت پدید
هوش مصنوعی: هر جا که دانش و علم در آنجا رشد کند، آن مکان به یک بنا و ساختار قوی تبدیل میشود.
به گنج و به فرمان در آن ریگبوم
عمارت بسی کرد بر رسم روم
عمارت: ساختمان. بر رسم روم: به شیوه و معماری رومیان. کرد: ساخت
بر آبادیِ راه میبرد رنج
بر آن ریگ میریخت چون ریگ گنج
آبادیِ راه: ساختن راه و جاده.
نخستین عمارت به دریا کنار
بنا کرد شهری چو خرم بهار
هوش مصنوعی: بنیاد اولیه این شهر در کنار دریا ساخته شد و مانند بهار خرم و شاداب به نظر میرسد.
به آبادی و روشنی چون بهشت
همش جای بازار و هم جای کشت
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و رونق یک مکان اشاره شده که هم برای تجارت و بازار مناسب است و هم برای کشاورزی و کشت محصولات. به نوعی این مکان مانند بهشت است که تمامی امکانات را دارد.
به اسکندر آن شهر چون شد تمام
هم اسکندریهش نهادند نام
هوش مصنوعی: وقتی اسکندر به آن شهر رسید و آن را به طور کامل تصرف کرد، نام آنجا را به نام خود، اسکندریه، گذاشتند.
چو پرداخت آن نغز بنیاد را
که مانند شد مصر و بغداد را
هوش مصنوعی: وقتی که آن بنای زیبا را احداث کرد، مصرو بغداد به هم شبیه شدند.
به یونان شدن گشت عزمش درست
که آنجا رود مرد کاید نخست
هوش مصنوعی: او تصمیم گرفته به یونان برود، زیرا میخواهد مردی استراتژیک و با تدبیر باشد.
ز دریا گذر کرد و آمد به روم
جهان نرم در زیر مُهرش چو موم
هوش مصنوعی: او از دریا عبور کرد و به شهر روم رسید. دنیا زیر تأثیر او مثل موم نرم و قابل شکلگیری است.
بدان موم چون رغبتش خاستی
بکردی ازو هرچه میخواستی
هوش مصنوعی: وقتی به موم علاقهمند شدی، همه چیزی که میخواستی از آن میتوانستی بسازی.
بزرگانِ روم آفرینخوان شدند
بر آن گوهری گوهرافشان شدند
هوش مصنوعی: بزرگان روم به ستایش و تحسین آن گوهر ارزشمند پرداختند و به خاطر درخشش و زیباییاش شگفتزده شدند.
همه شهر یونان بیاراستند
که دیدند ازو آنچه میخواستند
هوش مصنوعی: تمام شهر یونان خود را آراستند و تزئین کردند، زیرا آنچه را که آرزو داشتند، مشاهده کردند.
نشاندند مطرب، فشاندند مال
که آمد چنان بازییی در خیال
هوش مصنوعی: موسیقیدان را دعوت کردند و پول و ثروت را به نمایش گذاشتند، تا اینکه چنین سرگرمیای در ذهن شکل گرفت.
مخالفشکن شاه پیروزبخت
به فیروز فالی برآمد به تخت
هوش مصنوعی: شاه پیروز و موفق، با قدرت و ارادهاش بر دشمنان غلبه کرده و بر تخت سلطنت نشسته است.
ز فیروزی دولت کامگار
نشاط نو انگیخت در روزگار
هوش مصنوعی: به خاطر خوشبختی و موفقیت، شور و نشاط جدیدی در زندگی آغاز شد.
بسی ارمغانی ز تاراج زنگ
به هر سو فرستاد بی وزن و سنگ
هوش مصنوعی: بسیاری از هدایا و نعمتها که از نابودی و دزدی گرفته شدهاند، به هر طرف فرستاده شدهاند بدون هیچ سنگینی و وزنی.
ز گنجی که او را فرستاد دهر
به هر گنجدانی فرستاد بهر
هوش مصنوعی: از گنجی که زمانه به دنیا فرستاده، هر موجودی در جای خود بهرهای دارد.
چو نوبت به سربخش دارا رسید
شتر بار زر تا بخارا رسید
هوش مصنوعی: وقتی نوبت به شخص ثروتمند رسید، شتر بار طلا را به سمت بخارا برد.
گُزین کرد مردی به فرهنگ و رای
که آیین آن خدمت آرد بجای
هوش مصنوعی: مردی با فرهنگ و عقل مناسب را انتخاب کرد که بتواند به جای خدمت، درست عمل کند.
گزید از غنیمت طرایف بسی
کز آنسان نبیند طرایف کسی
هوش مصنوعی: از میان داراییها و نعمتها، چیزهای بسیار زیبایی را انتخاب کرده است که هیچکس نمیتواند مانند آنها را ببیند.
گرانمایههایی که باشد غریب
ز مرکوب و گوهر ز دیبا و طیب
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف اشیاء یا چیزهای باارزش و گرانبها اشاره دارد که به طور معمول از مواد خاص و مرغوب ساخته شدهاند. به عبارت دیگر، اشاره به چیزهایی دارد که به دلیل داشتن ویژگیهای خاص و نایاب بودن، ارزش بالایی دارند.
برون از طبقهای پُر زرِ خشک
به صندوقْ عنبر، به خروار مشک
هوش مصنوعی: از ظرفهای پر از طلا و خشک، به صندوقی پر از عطر خوش و به مقدار زیاد مشک میروم.
یکی خرمن از سیم بگداخته
یکی خانه کافور ناساخته
هوش مصنوعی: یک انبار پر از نقره آب شده و یک خانه ساخته نشده از کافور.
ز عود گره بارها بسته تنگ
که هر بار از او بود صد من بهسنگ
هوش مصنوعی: از بوی عود که تنگی را به هم میفشارد و در هر بار فشردن سنگینیای به اندازه صد من را به همراه دارد.
مرصع بسی تیغ گوهر نگار
نمطهای زرافهٔ آبدار
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و درخشانی تیغی شبیه به گوهر و الگوهای زرافه اشاره میکند. توصیف از زیبایی و جواهرنما بودن اندامها در این متن به وضوح احساس خاصی از جذابیت و شکوه را القا میکند.
کنیزان چابک، غلامان چست
به هنگام خدمتگری تندرست
هوش مصنوعی: خدمتکاران تند و چابک هستند و در زمان انجام کار، به خوبی و با سلامتی عمل میکنند.
همان تختهای مکلل ز عاج
به گوهر بر آموده با طوق و تاج
هوش مصنوعی: تختهایی که با عاج و سنگهای قیمتی تزیین شدهاند، همراه با طوق و تاج زیبا.
اسیران زنجیر بر پا و دست
به بالا و پهنا چو پیلان مست
هوش مصنوعی: زندانیان با زنجیرهای بسته به پا و دست، بلند و پهن مانند فیلهای مست به نظر میرسند.
ز گوش بریده شتر بارها
ز سرهای پر کاه خروارها
هوش مصنوعی: شترانی که گوششان بریده شده، بارها را از سرهای پر کاه برداشتهاند.
ز پیلان پیکار ده زنده پیل
گه رزم جوشنده چون رود نیل
هوش مصنوعی: نزدیک به جنگ، سر و صدای فیلها و مبارزان را میبینیم، مانند سر و صدای نیرومندی که از رود نیل برمیخیزد.
بدین سان گرانمایههای سره
فرستاد با قاصدی یکسره
هوش مصنوعی: به این ترتیب، ارزشمندانی را با فرستادهای بهطور کامل ارسال کرد.
چو آمد فرستادهٔ راهسنج
به دارا سپرد آن گرانمایهگنج
هوش مصنوعی: وقتی فرستادهٔ راهسنج رسید، دارا این گنج ارزشمند را به او سپرد.
شکوهید دارا ز نزلی چنان
حسد را برو تیزتر شد عنان
هوش مصنوعی: شکوه و بزرگی تو باعث شده که حسادت بیشتری نسبت به تو بوجود بیاید و این حسادت سبب شده که کنترل کارها سختتر شود.
پذیرفت گنجینه بیقیاس
پذیرفته را نامد از وی سپاس
هوش مصنوعی: او گنجینهای بسیار ارزشمند را پذیرفت، اما از او به خاطر این پذیرش تشکری نشد.
نه بر جای خود پاسخی ساز کرد
درِ کینِ پوشیده را باز کرد
هوش مصنوعی: نه تنها به سکوت و انتظار ادامه نداد، بلکه به تلافی، درِ دشمنی که پنهان بود را گشود.
فرستاده آن پاسخ سرسری
نپوشید بر رای اسکندری
هوش مصنوعی: فرستاده پاسخ را به طور سطحی و بدون دقت و توجه بیان نکند که این کار شایسته فردی چون اسکندر نیست.
سکندر شد آزرده از کار او
نهانی همیداشت آزار او
هوش مصنوعی: سکندر از کار پنهانی او ناراحت و آزرده شد و دائماً به او آسیب میزد.
ز پیروزی دولت و جاه خویش
نبودش سرِ کینِ بدخواه خویش
هوش مصنوعی: از روی پیروزی و مقام خود، انگیزهای برای انتقام از دشمنانش نداشت.
ز هر سو خبر ترکتازی نمود
که رومی به زنگی چه بازی نمود
هوش مصنوعی: از هر طرف خبر میرسد که رومی چگونه با زنگی رفتار کرده و چه کرده است.
ز هر کشوری قاصدان تاختند
بدین چیرگی تهنیت ساختند
هوش مصنوعی: از هر کشوری فرستادگان به سوی این سرزمین آمدند و برای این قدرت و عظمت تبریک گفتند.
درِ طعنه بر رومیان بسته شد
همان رومی از بددلی رسته شد
هوش مصنوعی: درِ انتقاد و اتهام به رومیان بسته شده است و همان رومی که مورد سرزنش بود، از ناامیدی و بدگمانی رهایی پیدا کرده است.
زمانه چو عاجز نوازی کند
به تند اژدها مور بازیکند
وقتی که دست تقدیر و روزگار بخواهد ضعیفی را بنوازد اژدهای تند و سرکش را رام موری میکند.
در این آسیا دانه بینی بسی
به نوبت در آس افکنَد هرکسی
در آسیاب روزگار میبینی که هر کس بهنوبت دانهٔ خود را در سنگ آس میریزد و هرکس را نوبتی است.