بخش ۱۵ - تظلم مصریان از زنگیان پیش اسکندر
بیا ساقی آن شربت جانفزای
به من ده که دارم غمی جانگزای
مگر چون بدان شربت آرم نشاط
غمی چند را در نوردم بساط
چو صبح از دم گرگ برزد زبان
به خفتن درآمد سگ پاسبان
خروس غنوده فرو کوفت بال
دهلزن بزد بر تبیره دوال
من از خواب آسوده برخاستم
به جوهرکِشی خاطر آراستم
طلبکار گوهر که کانی کَنَد
به پندار امید جانی کند
به خوناب لعلی که آرد به چنگ
ستیزه کند با دل خاره سنگ
چه پنداری ای مرد آساننیوش!
که آسان پر از دُر توان کرد گوش؟
گر انجیرخور مرغ بودی فراخ
نبودی یک انجیر بر هیچ شاخ
گزارنده پیکر این پرند
گزارش چنین کرد با نقشبند
که چون بامدادان چراغ سپهر
جمال جهان را برافروخت چهر
به جلوه برآورد خورشید دست
عروسانه بر کرسی زر نشست
سکندر به آیین شاهان پیش
بر آراست بزمی در ایوان خویش
غلامان گلچهره دلربای
کمر بر کمر گرد تختش به پای
گهی باده میخورد بر یاد کی
گهی گنج میریخت بر باد می
نشسته چنین چون یکی چشمه نور
که آوازِ داد آمد از راه دور
خبر برد صاحبخبر نزد شاه
که مشتی ستمدیدهٔ دادخواه
تظلم زنانند بر شاه روم
که بر مصریان تنگ شد مرز و بوم
رسیدند چندان سیاهان زنگ
که شد در بیابان گذرگاه تنگ
سواد جهان را چنان در نبشت
که سودا در آمد در آن کوه و دشت
بیابانیانی چو قطران سیاه
از آن بیش کاندر بیابان گیاه
چو کوسه همه پیر کودک سرشت
به خوبی روند ار چه هستند زشت
نه رویی که پیدا کند شرمشان
نه بر هیچکس مهر و آزرمشان
همه آدمیخوار و مردمگزای
ندارد در این داوری مصر پای
گر آید به یارگیری شهریار
وگر نی به تاراج رفت آن دیار
نه مصر و نه افرنجه مانَد نه روم
گدازند از آن کوهِ آتش چو موم
ز جمعی چنین دل پراکندهایم
دگر حکم شه راست ما بندهایم
شه دادگر داور دین پناه
چو دانست کهآورد زنگی سپاه
هراسان شد از لشگرِ بیقیاس
نباید که دانا بود بیهراس
ارسطوی بیداردل را بخواند
وزین دَر بسی قصه با او براند
وزیر خردمند پیروز رای
به پیروزی شاه شد رهنمای
که برخیز و بختآزمایی بکن
هلاک چنان اژدهایی بکن
برآید مگر کاری از دست شاه
که شه را قویتر کند پایگاه
شود مصر و آن ناحیت رام او
برآید به مردانگی نام او
دگر دشمنان را درآرد به خاک
شود دوست پیروز و دشمن هلاک
سکندر به دستوری رهنمون
ز مقدونیه برد رایت برون
یکی لشگر انگیخت کز تَرک و تیغ
فروزنده برقش برآمد به میغ
ز دریا سوی خشگی آورد رای
دلیلش سوی مصر شد رهنمای
همه مصریان شهری و لشگری
پذیره شدندش به نیکاختری
بفرمود شه کز لب رود نیل
کند لشگرش سوی صحرا رحیل
به پرخاش زنگی شتابان شدند
دو اسبه به سوی بیابان شدند
دلیران به صحرا کشیدند رخت
به کینخواه زنگی کمر کرده سخت
چو زنگی خبر یافت کهآمد سپاه
جهان گشت بر چشم زنگی سیاه
دو لشگر برابر شد آراسته
شد آزرمها پاک برخاسته
ز نعل سمندان پولاد میخ
زمین را ز جنبش برافتاد بیخ
ز بس نعره کهآمد برون از کمین
فرود اوفتاد آسمان بر زمین
ز گرز گرانسنگ چالشگران
شده ماهی و گاو را سر گران
ز شوریدن بانگ چون رستخیر
به وحش بیابان درآمد گریز
چو بر جنگ شد ساخته سازشان
گریزنده شد دیو از آوازشان
به جایی گرفتند جای نبرد
که گرما ز مردم بر آورد گرد
زمینی ز گوگرد بیآبتر
هوایی ز دوزخ جگرتابتر
ز تنّین به غور آمده غارها
در او فتنه را روز بازارها
در آن جای غولان وطن ساختند
چو غولان به هر گوشه میتاختند
چو گوهر فرو برد گاو زمین
برون جَست شیر سیاه از کمین
بر آفاق شد گاو گردون دلیر
برآمد ستاره چو دندان شیر
شب از ناف خود عطرسایی گشاد
جهان زیور روشنایی نهاد
برون شد یزکدار دشمنشناس
یتاقی کمر بست بر جای پاس
ستاره درآمد به تابندگی
برآسود خلق از شتابندگی
به یک جای هم روم و هم زنگبار
فرومانده زنگی و رومی ز کار
بخش ۱۴ - پادشاهی اسکندر به جای پدر: بیا ساقی از خود رهاییم دهبخش ۱۶ - پیکار اسکندر با لشگر زنگبار: بیا ساقی آن می که رومیوشست
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا ساقی آن شربت جانفزای
به من ده که دارم غمی جانگزای
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، آن نوشیدنی شگفتانگیز را به من بده که من در دل غم بزرگی دارم.
مگر چون بدان شربت آرم نشاط
غمی چند را در نوردم بساط
هوش مصنوعی: مگر وقتی که با نوشیدن آن شربت شادی و نشاط به دست آورم، چندین غم و اندوه را از دل برچینم و از زندگیام دور کنم.
چو صبح از دم گرگ برزد زبان
به خفتن درآمد سگ پاسبان
هوش مصنوعی: وقتی صبح از دم گرگ طلوع کرد، سگ نگهبان به خواب رفت.
خروس غنوده فرو کوفت بال
دهلزن بزد بر تبیره دوال
هوش مصنوعی: خروس خوابش برده و در تاریکی صبح، طبل زن شروع به نواختن میکند و صدا به گوش میرسد.
من از خواب آسوده برخاستم
به جوهرکِشی خاطر آراستم
هوش مصنوعی: من از خواب راحت بیدار شدم و با ذهنی روشن و تیز، خودم را آماده کردم.
طلبکار گوهر که کانی کَنَد
به پندار امید جانی کند
هوش مصنوعی: درخواست کنندهای که به دنبال جواهر است، با خیال و امیدی که به دست آوردن آن جواهر برای او جانبخش خواهد بود، کوششی بیوقفه برای دستیابی به آن دارد.
به خوناب لعلی که آرد به چنگ
ستیزه کند با دل خاره سنگ
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی که به دنبال زیبایی و دلربایی است، مانند فردی است که بر اثر بیماری یا درد، در جستجوی مروارید یا سنگ قیمتی است. این فرد به هیچ وجه نمیتواند با دردی که دارد، در برابر سختیها و چالشها مقاومتی ایجاد کند. در واقع، این تصویر از تلاش بیفایده و تضاد میان زیبایی و رنج سخن میگوید.
چه پنداری ای مرد آساننیوش!
که آسان پر از دُر توان کرد گوش؟
هوش مصنوعی: ای مرد آسانفهم، چه فکری میکنی؟ آیا به راستی فکر میکنی که میتوان اندوختهای از جواهرات را به سادگی در گوش خود قرار داد؟
گر انجیرخور مرغ بودی فراخ
نبودی یک انجیر بر هیچ شاخ
فراخ: فراوان
گزارنده پیکر این پرند
گزارش چنین کرد با نقشبند
هوش مصنوعی: این پرنده گزارشی از خود را به نقاشی که تصویرش را میکشد، ارائه داده است.
که چون بامدادان چراغ سپهر
جمال جهان را برافروخت چهر
هوش مصنوعی: زمانی که صبح فرا میرسد و خورشید نور و زیبایی جهان را روشن میکند، چهرهها به شکلی دلنواز و زیبا در میآید.
به جلوه برآورد خورشید دست
عروسانه بر کرسی زر نشست
هوش مصنوعی: در اینجا، به زیبایی و درخشش خورشید اشاره شده است که همچون عروسانهای زیبا و دلنشین، بر روی صندلی زرین قرار گرفته است. این تصویر نشاندهندهی زیبایی و شکوه خورشید است که با جلوهگریاش، دنیا را روشن و پرنور میکند.
سکندر به آیین شاهان پیش
بر آراست بزمی در ایوان خویش
هوش مصنوعی: سکندر به شیوهٔ پادشاهان، جشنی بزرگ در محل زندگیاش برپا کرد.
غلامان گلچهره دلربای
کمر بر کمر گرد تختش به پای
هوش مصنوعی: اینان خدمتکاران زیبا و دلربا، که دور تا دور تخت او ایستادهاند و کمر به کمر یکدیگر بستهاند.
گهی باده میخورد بر یاد کی
گهی گنج میریخت بر باد می
هوش مصنوعی: گاهی شرابی مینوشد و به یاد کسی میافتد و گاهی هم ثروتی را بیهوده هدر میدهد.
نشسته چنین چون یکی چشمه نور
که آوازِ داد آمد از راه دور
هوش مصنوعی: نشسته است مانند چشمهای پرنور که صدای فریاد از دور به گوش میرسد.
خبر برد صاحبخبر نزد شاه
که مشتی ستمدیدهٔ دادخواه
هوش مصنوعی: خبر به صاحبخبر رسید که گروهی بینوا و دادخواه به نزد شاه آمدهاند.
تظلم زنانند بر شاه روم
که بر مصریان تنگ شد مرز و بوم
هوش مصنوعی: زنان بر شاه روم شکایت میکنند زیرا سرزمین مصریان به محدودهای تنگ شده است.
رسیدند چندان سیاهان زنگ
که شد در بیابان گذرگاه تنگ
هوش مصنوعی: چندین سیاهپوش به جایی رسیدند که در بیابان، راهی باریک و تنگ ایجاد شد.
سواد جهان را چنان در نبشت
که سودا در آمد در آن کوه و دشت
هوش مصنوعی: جهان را به گونهای تصویر کن که مانند حالتی از شور و هیجان در دل کوهها و دشتها وجود داشته باشد.
بیابانیانی چو قطران سیاه
از آن بیش کاندر بیابان گیاه
هوش مصنوعی: افرادی مانند قطران سیاه در بیابان زندگی میکنند، زیرا در بیابان هیچ گیاهی نمیروید.
چو کوسه همه پیر کودک سرشت
به خوبی روند ار چه هستند زشت
هوش مصنوعی: هر چند ظاهراً برخی افراد بدطینت و زشت به نظر میآیند، اما اگر رفتار و منش خوبی داشته باشند، در واقع همانند کودکان معصوم و بیگناه هستند و میتوانند به خوبی و با نیکی پیش بروند.
نه رویی که پیدا کند شرمشان
نه بر هیچکس مهر و آزرمشان
هوش مصنوعی: نه چهرهای دارند که بتوانند از شرم خود را پنهان کنند و نه بر کسی عشق و احترام دارند.
همه آدمیخوار و مردمگزای
ندارد در این داوری مصر پای
هوش مصنوعی: در این قضاوت در مصر، هیچکس وجود ندارد که آدمخوار و تهدیدکنندهی جان مردم باشد.
گر آید به یارگیری شهریار
وگر نی به تاراج رفت آن دیار
هوش مصنوعی: اگر شهریار به یارگیری بیاید، خوب است، وگرنه آن سرزمین به تاراج خواهد رفت.
نه مصر و نه افرنجه مانَد نه روم
گدازند از آن کوهِ آتش چو موم
هوش مصنوعی: نه مصر و نه کشورهای اروپایی و نه روم، هیچکدام نمیتوانند در برابر آن کوه آتش بایستند؛ مثل موم نرم میشوند.
ز جمعی چنین دل پراکندهایم
دگر حکم شه راست ما بندهایم
هوش مصنوعی: از میان این همه افراد، دل ما در هم شکسته است و اکنون ما تابعت را به دستور فرمانروای خود پذیرفتهایم.
شه دادگر داور دین پناه
چو دانست کهآورد زنگی سپاه
هوش مصنوعی: پادشاه عادل و حامی دین، زمانی که متوجه شد سپاه زنگیها در حال نزدیک شدن است، تصمیمی اتخاذ کرد.
هراسان شد از لشگرِ بیقیاس
نباید که دانا بود بیهراس
هوش مصنوعی: اگر در برابر نیرویی بزرگ و بینظیر ترسیدهای، این نشان میدهد که آگاهی و دانش واقعی باید همراه با شجاعت باشد.
ارسطوی بیداردل را بخواند
وزین دَر بسی قصه با او براند
هوش مصنوعی: او به سراغ ارسطو، آن فیلسوف بیدار و زندهدل میرود و از این در، داستانهای زیادی را با او به میان میگذارد.
وزیر خردمند پیروز رای
به پیروزی شاه شد رهنمای
هوش مصنوعی: وزیر دانا و موفق باعث پیروزی شاه شد و به او راهنمایی کرد.
که برخیز و بختآزمایی بکن
هلاک چنان اژدهایی بکن
هوش مصنوعی: برخیز و شجاعانه دست به آزمون بزن، و به جان و دل با آن موجود خطرناک مبارزه کن.
برآید مگر کاری از دست شاه
که شه را قویتر کند پایگاه
هوش مصنوعی: آیا کاری از دست پادشاه برمیآید که قدرت او را بیشتر کند و جایگاهش را مستحکمتر سازد؟
شود مصر و آن ناحیت رام او
برآید به مردانگی نام او
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در سرزمین مصر، شخصی با نامی برجسته و شجاع ظهور میکند و تأثیر بزرگی بر مردان و افراد قوی آنجا خواهد گذاشت.
دگر دشمنان را درآرد به خاک
شود دوست پیروز و دشمن هلاک
هوش مصنوعی: دوستان برتری پیدا میکنند و دشمنان به خاک ذلت میافتند.
سکندر به دستوری رهنمون
ز مقدونیه برد رایت برون
هوش مصنوعی: سکندر به دستور یکی از مشاورانش، پرچم را از مقدونیه بیرون برد.
یکی لشگر انگیخت کز تَرک و تیغ
فروزنده برقش برآمد به میغ
لشگری فراهم ساخت که برق و درخشش شمشیرها و کلاهخودهایش مانند آذرخش بود بر ابرها. (تَرک: ترگ، کلاهخود)
ز دریا سوی خشگی آورد رای
دلیلش سوی مصر شد رهنمای
هوش مصنوعی: از دریا به سمت خشکی، فکرش را به حرکت درآورد و دلیل آن به سمت مصر راهی شد.
همه مصریان شهری و لشگری
پذیره شدندش به نیکاختری
هوش مصنوعی: همه اهالی مصر، چه در شهر و چه در میان سپاه، با خوشبینی و خوشفالی او را پذیرا شدند.
بفرمود شه کز لب رود نیل
کند لشگرش سوی صحرا رحیل
هوش مصنوعی: شاه دستور داد که لشکر از کنار رود نیل حرکت کند و به سوی بیابان برود.
به پرخاش زنگی شتابان شدند
دو اسبه به سوی بیابان شدند
هوش مصنوعی: دو اسب نر به خاطر جنگ و درگیری با شتاب به سمت بیابان حرکت کردند.
دلیران به صحرا کشیدند رخت
به کینخواه زنگی کمر کرده سخت
هوش مصنوعی: دلیران به بیابان رفتند و برای انتقام از زنگی، به شدت آماده شده و خود را تجهیز کردند.
چو زنگی خبر یافت کهآمد سپاه
جهان گشت بر چشم زنگی سیاه
هوش مصنوعی: وقتی زنگی متوجه شد که سپاه بزرگی در حال آمدن است، به زنگی سیاه نگرانی و اضطراب دست داد.
دو لشگر برابر شد آراسته
شد آزرمها پاک برخاسته
هوش مصنوعی: دو سپاه به طور برابر روبرو شدهاند و به شکلی منظم و با ادب آماده نبرد هستند.
ز نعل سمندان پولاد میخ
زمین را ز جنبش برافتاد بیخ
هوش مصنوعی: به خاطر ضربههای شدید سم اسبان و نعلهای آهنین آنها، میخهای زمین از حرکت به بیرون درآمدهاند و از جای خود کنده شدهاند.
ز بس نعره کهآمد برون از کمین
فرود اوفتاد آسمان بر زمین
هوش مصنوعی: به علت صدای زیاد و نالهای که به راه افتاده بود، آسمان به شدت بر زمین فرو افتاد.
ز گرز گرانسنگ چالشگران
شده ماهی و گاو را سر گران
هوش مصنوعی: به خاطر ضربههای سنگین و سختی که ناگهانی به آنها وارد شده، ماهی و گاو به شدت تحت فشار قرار گرفته و حالتی دشوار را تجربه کردهاند.
ز شوریدن بانگ چون رستخیر
به وحش بیابان درآمد گریز
هوش مصنوعی: از هیاهوی درونی و شور و اشتیاقی که در دل دارم، مانند صدای قیامت به بیرون آمده و به دشت و بیابان گریختهام.
چو بر جنگ شد ساخته سازشان
گریزنده شد دیو از آوازشان
هوش مصنوعی: زمانی که در میانه جنگ، سازهای آنان به صدا در میآید، دیو از صدای آنها فرار میکند.
به جایی گرفتند جای نبرد
که گرما ز مردم بر آورد گرد
هوش مصنوعی: آنها به مکانی رفتند که در آن گرمای مردم به قدری شدید بود که گرد و غبار بلند میشد.
زمینی ز گوگرد بیآبتر
هوایی ز دوزخ جگرتابتر
هوش مصنوعی: زمینهایی که از گوگرد خشکترند، و هوایی که از آتش دوزخ آزاردهندهتر است.
ز تنّین به غور آمده غارها
در او فتنه را روز بازارها
تَنّین یعنی اژدها
در آن جای غولان وطن ساختند
چو غولان به هر گوشه میتاختند
هوش مصنوعی: در آن مکان غولها وطن خود را ساخته بودند و همانطور که غولها به هر گوشه و کنار حمله میکردند، آنجا هم تحتتأثیر قرار گرفته بود.
چو گوهر فرو برد گاو زمین
برون جَست شیر سیاه از کمین
هوش مصنوعی: زمانی که گاو مروارید را در دل زمین پنهان میکند، شیر سیاهی از کمین بیرون میجهد.
بر آفاق شد گاو گردون دلیر
برآمد ستاره چو دندان شیر
هوش مصنوعی: در آسمان، گاو نر آسمان با شجاعت به تماشا درآمد و ستارهها مانند دندانهای شیر درخشیدند.
شب از ناف خود عطرسایی گشاد
جهان زیور روشنایی نهاد
هوش مصنوعی: شب با ناز و لطافت خود عطر و بوی خوشی را پخش کرد و جهان را با زیبایی و روشنایی آراسته ساخت.
برون شد یزکدار دشمنشناس
یتاقی کمر بست بر جای پاس
یزکدار یعنی طلایهدار لشکر ، یتاقی یعنی پاسبان
ستاره درآمد به تابندگی
برآسود خلق از شتابندگی
هوش مصنوعی: ستارهای درخشان ظهور کرد و باعث شد که مردم از شتاب و نگرانی خود آرامش یابند.
به یک جای هم روم و هم زنگبار
فرومانده زنگی و رومی ز کار
هوش مصنوعی: به یک مکان میروم، اما از زنگبار و کارهای رومی دور ماندهام.
حاشیه ها
1392/03/25 14:05
مینا
برزیدن همان ورزیدن است ومداومت در کار
1392/03/25 14:05
مینا
تبیره همان دهل است و کوس و نقاره و دوال هم تسمه ای که با آن دهل میزنند و پس تبیره نواز هم میشود نوازنده
1392/03/25 14:05
مینا
هزاس همان شک و شبهه است در اینجا وای گاهی معنی تحریک کردن هم میدهد
1392/03/25 14:05
مینا
یزک دار یعنی سر قراول یا سردار پیشروان
1392/03/25 14:05
مینا
یتاقی هم به معنی پاسبان است و پاسدار
1392/03/25 14:05
امین کیخا
ورزمان یعنی ماساژ از ورزیدن
1392/03/25 14:05
امین کیخا
نوردیدن را بجای scrolling فرهنگستان پیش نهاده است
1392/03/26 00:05
مینا
در بیت 29 مصراع دوم کلمه آخر بصورت هراس صحیح است که هزاس درج شده که بصورت هزاس هم توسط اینجانب ترجمه شده با پوزش ا:-) همه خوانندگان و تشکر از برادر خوبم جناب کیخا
1392/03/26 00:05
امین کیخا
نسخه مورد استفاده دکتر بیات زنجانی بی هراس نوشته است