بخش ۵۹ - داستان بلبل با باز
در چمن باغ چو گلبن شکفت
بلبلی با باز درآمد به گفت
کز همه مرغان تویِ خاموشسار
گوی چرا بردهای؟ آخر بیار
تا توی لببسته گشادی نفس
یک سخن نغز نگفتی به کس
منزل تو دستگه سنجری
طعمهی تو سینهی کبک دری
من که به یک چشمزد از کان غیب
صد گهر نغز برآرم ز جیب
طعمهی من کرم شکاری چراست؟
خانهی من بر سر خاری چراست؟
باز بدو گفت همه گوش باش
خامُشیَم بنگر و خاموش باش
من که شدم کارشناس اندکی
صد کنم و بازنگویم یکی
رو که تویی شیفتهی روزگار
زانکه یکی نکنی و گویی هزار
من که همه معنیَم، این صیدگاه
سینهی کبکم دهد و دستِ شاه
چون تو همه زخم زبانی تمام
کرم خور و خار نشین والسلام
خطبه چو بر نام فریدون کنند
گوش بر آواز دهل چون کنند؟
صبح که با بانگ خروس است و بس
خندهای از راه فسوس است و بس
چرخ که در معرض فریاد نیست
هیچ سر از چنبرش آزاد نیست
بر مکش آوازهی نظم بلند
تا چو نظامی نشوی شهربند
بخش ۵۸ - مقالت بیستم در وقاحت ابنای عصر: ما که به خود دست برافشاندهایمبخش ۶۰ - انجام کتاب: صَبَّحَکَ الله صباح ای دبیر
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در چمن باغ چو گلبن شکفت
بلبلی با باز درآمد به گفت
هنگامی که بوته گل شکفت، بلبلی به باز گفت.
کز همه مرغان تویِ خاموشسار
گوی چرا بردهای؟ آخر بیار
در میان همه مرغان چرا تو که خاموشی، گوی شاهی ربودهای؟
تا توی لببسته گشادی نفس
یک سخن نغز نگفتی به کس
از روزی که بودهای یک سخن بدیع نگفتهای
منزل تو دستگه سنجری
طعمهی تو سینهی کبک دری
اما جای تو بر دست شاه است و خوراکت سینه کبک.
من که به یک چشمزد از کان غیب
صد گهر نغز برآرم ز جیب
ولی من که در یک آن از نهان غیب، گوهرهای بدیع بیرون میکشم.
طعمهی من کرم شکاری چراست؟
خانهی من بر سر خاری چراست؟
چرا خوراک من کرم است و لانه من بر سر خار؟
باز بدو گفت همه گوش باش
خامُشیَم بنگر و خاموش باش
باز او را گفت: بشنو، خامشی مرا ببین و خاموش باش.
من که شدم کارشناس اندکی
صد کنم و بازنگویم یکی
من که اندکی دانا شدم، صد کنم و باز نگویم یکی را.
رو که تویی شیفتهی روزگار
زانکه یکی نکنی و گویی هزار
رو که تو شیفته و فریبخورده دنیای زودگذر شدهای؛ یکی ناکرده و هزار گویی.
من که همه معنیَم، این صیدگاه
سینهی کبکم دهد و دستِ شاه
من که با همه وجود، معنا شدهام، این شکارگاه، مرا دست شاه و سینه کبک داده است.
چون تو همه زخم زبانی تمام
کرم خور و خار نشین والسلام
چون تو همه زخمزبان و طعنه هستی، کرم خور و بر خار نشین، تمام.
خطبه چو بر نام فریدون کنند
گوش بر آواز دهل چون کنند؟
وقتی خطبه شاهی فریدون را بخوانند، آواز دهل شحنه خاموش میشود.
صبح که با بانگ خروس است و بس
خندهای از راه فسوس است و بس
صبح اول که با بانگ خروس است خندهای از راه فسوس است.
چرخ که در معرض فریاد نیست
هیچ سر از چنبرش آزاد نیست
فلک که در معرض فریاد نیست هیچسر از چنبرش آزاد نشد.
بر مکش آوازهی نظم بلند
تا چو نظامی نشوی شهربند
همچون نظامی بلندآوازه مشو تا گرفتار نشوی.
حاشیه ها
1392/03/07 02:06
شکوه
شه بند به دیوار یا حصار دور شهر میگفته اند ولی معنی خود محصور و زندانی هم میداده مانند اینجا
1401/07/22 17:10
سیدمحمدحسین میرفخرائی
به نظر میرسد مصراع سوم را باید چنین خواند: «از همه مرغان، توِ خاموشساز»، یعنی در میان اینهمه پرنده، تویی که سازت خاموش است و نوای خوشی نداری...
نیز چنانکه پیداست، در بیت چهارم، «دستگه سنجری» به بارگاه سلطان سنجر اشاره دارد. مرحوم دهخدا در لغتنامه میفرماید: «دستگه سنجری: دستگاه پر شکوه و جلال سنجر» و همین بیت را شاهد میآورد.
1402/10/13 17:01
فرهود
سنجری در اینجا به معنی عام شاهی است