گنجور

بخش ۵۴ - مقالت هیجدهم در نکوهش دورویان

قلب‌زنی چند که برخاستند
قالبی از قلب نو آراستند
چون شکم از روی بکن پشتشان
حرف نگهدار ز انگشتشان
پیش تو از نور موافق‌ترند
وز پَسَت از سایه منافق‌ترند
ساده‌تر از شمع و گره‌تر ز عود
ساده به دیدار و گره در وجود
جور پذیران عنایت گذار
عیب نویسان شکایت شمار
مِهر‌، دهن در دهن آموخته
کینه‌، گره بر گره اندوخته
گرم ولیک از جگر افسرده‌تر
زنده ولی از دل خود مرده‌تر
صحبتشان بر محک‌ِ دل مزن
مست نه‌ای‌، پای درین گل مزن
خازن کوهند مگو رازشان
غمز نخواهی‌؟ مده آوازشان
لاف‌زنان کز تو عزیزی شوند
جهد‌کنان کز تو به چیزی شوند
چون بود آن صلح ز ناداشتی
خشم خدا باد بر آن آشتی
هر نفسی کان غرض‌آمیز شد
دوستیی دشمنی‌انگیز شد
دوستیی کان ز تویی و منیست
نسبت آن دوستی از دشمنیست
زهر ترا دوست چه خواند؟ شکر
عیب ترا دوست چه داند؟ هنر
دوست بود مرهم راحت‌رسان
گرنه رها کن سخن ناکسان
گربه بود کز سر هم‌پوستی
بچه خود را خورد از دوستی
دوست کدام؟ آنکه بود پرده‌دار
پرده‌درند این همه چون روزگار
جمله بر آن کز تو سبق چون برند
سکهٔ کارت به چه افسون برند
با تو عنان‌بسته صورت شوند
وقت ضرورت به ضرورت شوند
دوستی هر که ترا روشن است
چون دلت انکار کند دشمن است
تن چه شناسد که ترا یار کیست‌؟
دل بود آگه که وفادار کیست
یک دل داری و غم دل هزار
یک گل پژمرده و صد نیش خار
مُلک هزار‌ست و فریدون یکی
غالیه بسیار و دماغ اندکی
پرده درد هر چه درین عالم است
راز ترا هم دل تو محرم است
چون دل تو بند ندارد بر آن
قفل چه خواهی ز دل دیگران؟
گرنه تنک‌دل شده‌ای وین خطاست
راز تو چون روز به صحرا چراست؟
گر دل تو نز تنکی راز گفت
شیشه که می خورد چرا باز گفت؟
چون بود از همنفسی ناگزیر
همنفسی را ز نَفَس وام گیر
پای نهادی چو درین داوری
کوش که همدست به دست آوری
تا نشناسی گهر یار خویش
یاوه مکن گوهر اسرار خویش

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قلب‌زنی چند که برخاستند
قالبی از قلب نو آراستند
هوش مصنوعی: چندین بار قلب را ضربه زدند و با این کار، شکلی نو و زیبا از آن ساختند.
چون شکم از روی بکن پشتشان
حرف نگهدار ز انگشتشان
شکم از روی‌: سکه تقلبی‌، سکه‌ای که شکم و باطنش ناخالص و از فلز روی باشد. (از حاشیه نسخه وحید دستگردی‌)
پیش تو از نور موافق‌ترند
وز پَسَت از سایه منافق‌ترند
هوش مصنوعی: در حضور تو، نور و روشنایی بهتر و هماهنگ‌تر است، اما پشت سر تو، سایه‌ها و نفاق بیشتر نمایان می‌شود.
ساده‌تر از شمع و گره‌تر ز عود
ساده به دیدار و گره در وجود
هوش مصنوعی: شمع به سادگی و روشنی خود مشهور است، اما در عین حال عود، با عطر و دود خود، حالت پیچیده‌تری را به وجود می‌آورد. در دیدار با دیگران، سادگی و پیچیدگی هر یک به شکلی خاص جلوه‌گر می‌شود.
جور پذیران عنایت گذار
عیب نویسان شکایت شمار
هوش مصنوعی: مردم عیوب یکدیگر را فقط به خاطر محبت و لطفی که نسبت به هم دارند، به حساب نمی‌آورند و از آن شکایت نمی‌کنند.
مِهر‌، دهن در دهن آموخته
کینه‌، گره بر گره اندوخته
هوش مصنوعی: عشق و محبت، در دل خود بر hatred انباشته و جمع کرده‌اند، مانند گره‌هایی که به هم پیچیده و محکم شده‌اند.
گرم ولیک از جگر افسرده‌تر
زنده ولی از دل خود مرده‌تر
هوش مصنوعی: اگرچه که زندگی خواهد کرد، اما دلش همچنان افسرده و از خود مرده است.
صحبتشان بر محک‌ِ دل مزن
مست نه‌ای‌، پای درین گل مزن
هوش مصنوعی: به حرف‌های آن‌ها توجه نکن، چون تو هنوز در حال مستی هستی و نباید در این لحظه به دنبال دوستی‌های ظاهری باشی.
خازن کوهند مگو رازشان
غمز نخواهی‌؟ مده آوازشان
خازن کوه‌: صدا و آواز انعکاس شونده در کوه.    غَمْز‌: سخن‌چینی.    مده آوازشان‌: بانگ‌شان مزن یا با آنها هم‌صحبت مشو.
لاف‌زنان کز تو عزیزی شوند
جهد‌کنان کز تو به چیزی شوند
هوش مصنوعی: کسانی که به خاطر تو خود را مهم و عزیز می‌دانند، در تلاش‌اند تا به تو برسانند که ارزش و اهمیت دارند.
چون بود آن صلح ز ناداشتی
خشم خدا باد بر آن آشتی
هوش مصنوعی: اگر صلحی بر پایه‌ی نداشتن خشم خدا باشد، آن آشتی محکوم به عدم است و بر این سازش باید نفرین فرستاد.
هر نفسی کان غرض‌آمیز شد
دوستیی دشمنی‌انگیز شد
هوش مصنوعی: هر که با هدف خاصی نفس بکشد، دوستی‌اش به دشمنی تبدیل می‌شود.
دوستیی کان ز تویی و منیست
نسبت آن دوستی از دشمنیست
هوش مصنوعی: دوستی که بین تو و من وجود دارد، برعکس دشمنی است که بین دو نفر دیگر می‌تواند باشد.
زهر ترا دوست چه خواند؟ شکر
عیب ترا دوست چه داند؟ هنر
هوش مصنوعی: دوست تو چطور می‌تواند زهر را دوست بدارد؟ او حتی نمی‌تواند عیوب تو را بشناسد و درک کند. هنر و مهارت واقعی از درک عمیق و آگاهانه ناشی می‌شود.
دوست بود مرهم راحت‌رسان
گرنه رها کن سخن ناکسان
هوش مصنوعی: اگر دوستی باشد که بتواند دردها را تسکین دهد، خوب است، وگرنه بهتر است که به سخن افراد بی‌ارزش اهمیتی ندهی.
گربه بود کز سر هم‌پوستی
بچه خود را خورد از دوستی
هوش مصنوعی: گربه‌ای بود که از سر محبت، فرزند خود را خورد.
دوست کدام؟ آنکه بود پرده‌دار
پرده‌درند این همه چون روزگار
هوش مصنوعی: کدام دوستی را می‌گویی؟ آیا آن دوستی که همواره در پشت پرده است و در میان این همه مشکلات و چالش‌ها خود را پنهان کرده، می‌تواند دوست واقعی باشد؟
جمله بر آن کز تو سبق چون برند
سکهٔ کارت به چه افسون برند
هوش مصنوعی: تمامی کسانی که از تو جلوترند، به چه روش جالبی موفق شدند که کارهای خود را با سکه‌ای که متعلق به توست، پیش ببرند؟
با تو عنان‌بسته صورت شوند
وقت ضرورت به ضرورت شوند
هوش مصنوعی: در شرایط ضروری و لحظاتی که نیاز است، چهره‌ها و رفتارها با تو هماهنگ و متناسب می‌شوند.
دوستی هر که ترا روشن است
چون دلت انکار کند دشمن است
هوش مصنوعی: اگر کسی که دوستت دارد، روشن‌فکر است، اما قلبش این دوستی را انکار کند، او در حقیقت دشمن توست.
تن چه شناسد که ترا یار کیست‌؟
دل بود آگه که وفادار کیست
هوش مصنوعی: تن نمی‌تواند درک کند که دوست تو کیست، فقط دل است که می‌داند چه کسی وفادار است.
یک دل داری و غم دل هزار
یک گل پژمرده و صد نیش خار
هوش مصنوعی: تو فقط یک دل داری و آن پر از غم و اندوه است، در حالی که تنها یک گل پژمرده در دلت داری و صد خار دردناک اطراف آن را احاطه کرده‌اند.
مُلک هزار‌ست و فریدون یکی
غالیه بسیار و دماغ اندکی
مُلک بسیار است آنچه یکی است و گرانبها‌، فریدون‌ِ دل است.
پرده درد هر چه درین عالم است
راز ترا هم دل تو محرم است
هوش مصنوعی: هر چه در این دنیا درد و رنج وجود دارد، دل تو به رازی آشناست و به آنچه در دل تو می‌گذرد، واقف است.
چون دل تو بند ندارد بر آن
قفل چه خواهی ز دل دیگران؟
هوش مصنوعی: وقتی دل تو هیچ محدودیتی ندارد، چه انتظاری از دل‌های دیگران می‌توانی داشته باشی؟
گرنه تنک‌دل شده‌ای وین خطاست
راز تو چون روز به صحرا چراست؟
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به دلایل شخصی خودت را از دیگران دور کنی، این کار اشتباهی است. رازها و احساسات تو باید مانند روز روشن باشند و نباید پنهان بمانند.
گر دل تو نز تنکی راز گفت
شیشه که می خورد چرا باز گفت؟
هوش مصنوعی: اگر دل تو از تنگی چیزی را بگوید، پس چرا شیشه‌ای که مشغول نوشیدن است، حرفی نمی‌زند؟
چون بود از همنفسی ناگزیر
همنفسی را ز نَفَس وام گیر
وام گیر‌‌: یاد بگیر‌، بیاموز‌.
پای نهادی چو درین داوری
کوش که همدست به دست آوری
هوش مصنوعی: در این داوری که در آن قرار داری، تلاش کن تا کسی همدل و همراه برای خود پیدا کنی.
تا نشناسی گهر یار خویش
یاوه مکن گوهر اسرار خویش
هوش مصنوعی: تا زمانی که ارزش و صفات محبوب خود را نشناسی، در مورد چیزهای بی‌ارزش صحبت نکن و اسرار خود را فاش نکن.

حاشیه ها

1392/03/07 01:06
شکوه

خازن یعنی نگهبان و خزانه چی

1392/03/07 01:06
شکوه

غالیه بوی خوشی است ناشی از سوختن مشک و عنبر و عود ولی غالی یعنی گران

1392/03/07 01:06
ادروک

کهبد همان خزانه دار است و شاید صراف هم بشود گرفت

1392/03/07 01:06
ادروک

قالب از کالبد است و کرپ لغت کهنتر ان است کرپ در فارسی با corpuscule به معنی گویچه های خون همریشه است البته corp به فرانسه دقیقن می شود جسم ، به لری گزم یعنی جسم و شاید جسم هم فارسی باشد مثلا گزم دار یعنی عضلانی به لری

1393/10/07 19:01
farzam

با سلام. معنی مصراع
چون شکم از روی بکن پشتشان
چیست؟