بخش ۵۳ - داستان پیر و مرید
رهروی از جمله پیران کار
میشد و با پیر مریدی هزار
پیر در آن بادیه یک باد پاک
داد بضاعت به امینان خاک
هر یک از آن آستنی برفشاند
تا همه رفتند و یکی شخص ماند
پیر بدو گفت « چه افتاد رای ؟
کان همه رفتند و تو ماندی بجای »
گفت مرید « ای دل من جایِ تو
تاج سرم خاک کف پای تو
من نه به باد آمدم اول نفس
تا به همان باد شوم باز پس »
منتظر داد به دادی شود
و آمده باد به بادی شود
زودرو و زودنشین شد غبار
زان به یکی جای ندارد قرار
کوه به آهستگی آمد به جای
از سر آن است چنین دیرپای
پردهدری پیشه دوران بود
بارکشی کار صبوران بود
بارکش زهد شو ار تَر نهای
بار طبیعت مکش ار خر نهای
تا خط زهد تو مزور نشد
دیده بدو تر شد و او تر نشد
زهد که در زرکش سلطان بود
قصه زنبیل و سلیمان بود
شمع که هر شب به زرافشانی است
زیر قبا زاهد پنهانی است
زهد غریب است به میخانه در
گنج عزیز است به ویرانه در
زهد نظامی که طرازی خوش است
زیرنشین علم زرکش است
بخش ۵۲ - مقالت هفدهم در پرستش و تجرید: ای ز خدا غافل و از خویشتنبخش ۵۴ - مقالت هیجدهم در نکوهش دورویان: قلبزنی چند که برخاستند
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رهروی از جمله پیران کار
میشد و با پیر مریدی هزار
هوش مصنوعی: راهیابی که از جمله سالخوردگان بود، با یک پیر که شاگردان زیادی داشت، به گفتگو مشغول بود.
پیر در آن بادیه یک باد پاک
داد بضاعت به امینان خاک
هوش مصنوعی: در آن بیابان، شخصی با خرد و دانایی، به بهترین شکل ممکن کمکی به افراد شایسته و مورد اعتماد کرد و به آنها پشتیبانی داد.
هر یک از آن آستنی برفشاند
تا همه رفتند و یکی شخص ماند
هوش مصنوعی: هر یک از آنها دستی به برف میزند و به این ترتیب همه میروند و فقط یک نفر باقی میماند.
پیر بدو گفت « چه افتاد رای ؟
کان همه رفتند و تو ماندی بجای »
هوش مصنوعی: پیر به او گفت: «چه اتفاقی افتاده است؟ چرا همه رفتند و تو تنها ماندهای؟»
گفت مرید « ای دل من جایِ تو
تاج سرم خاک کف پای تو
هوش مصنوعی: مرید گفت: «ای دل من، جایگاه تو به اندازه تاج سر من ارزشمند است و من خاک پای تو هستم.»
من نه به باد آمدم اول نفس
تا به همان باد شوم باز پس »
هوش مصنوعی: من از ابتدا با نفسهای باد آشنا نبودم تا اینکه بار دیگر به همان حالتی که بودم برگردم.
منتظر داد به دادی شود
و آمده باد به بادی شود
هوش مصنوعی: منتظر باشید تا حق و عدالت برپا شود و شرایط به گونهای تغییر کند که اوضاع بهبود یابد.
زودرو و زودنشین شد غبار
زان به یکی جای ندارد قرار
هوش مصنوعی: غبار و گرد و خاک به سرعت به وجود آمد و به همان سرعت هم از بین رفت، در یک مکان نمیتواند آرام و ثابت بماند.
کوه به آهستگی آمد به جای
از سر آن است چنین دیرپای
هوش مصنوعی: کوه به آرامی شکل گرفت و دوام آورد؛ این نشانهای از عمق ریشهها و استحکام آن است.
پردهدری پیشه دوران بود
بارکشی کار صبوران بود
هوش مصنوعی: برداشتن حجاب و نمایش حقیقت بخشی از سرنوشت زمان است و انجام کارهای سخت و دشوار فقط مختص افرادی است که صبر و استقامت دارند.
بارکش زهد شو ار تَر نهای
بار طبیعت مکش ار خر نهای
تر یعنی آلوده، گناهکار
تا خط زهد تو مزور نشد
دیده بدو تر شد و او تر نشد
هوش مصنوعی: زمانی که ظاهر زهد تو فریبنده نشد، چشمها به سوی تو تر شد، اما تو هیچگاه از آن ترس بر نداشتی.
زهد که در زرکش سلطان بود
قصه زنبیل و سلیمان بود
هوش مصنوعی: در مورد پارسایی و زهدی که در لباس ثروت و پادشاهی جلوه میکند، میتوان داستان زنبیل حضرت سلیمان را مثال زد. برای او ظاهراً زندگی ساده و بینیازی در کنار عظمت و قدرتش وجود داشت.
شمع که هر شب به زرافشانی است
زیر قبا زاهد پنهانی است
هوش مصنوعی: شمعی که هر شب با نورش درخشش دارد، در دل لباس زاهد به طور مخفی جای دارد.
زهد غریب است به میخانه در
گنج عزیز است به ویرانه در
هوش مصنوعی: پارادایم زهد و پرهیزکاری در حقیقت در کنار میخانه بهچشم میخورد و ارزش واقعی آن در دل ویرانههای زندگی آشکار میشود.
زهد نظامی که طرازی خوش است
زیرنشین علم زرکش است
هوش مصنوعی: نظم و انضباطی که زیبایی خاصی دارد، بر اساس دانش و معرفتی گرانبها بنا شده است.