برگردان به زبان ساده
ای ز خدا غافل و از خویشتن
در غم جان مانده و در رنج تن
هوش مصنوعی: ای کسانی که از خدا غافلید و خودتان را فراموش کردهاید، در عذاب روح و رنج جسم به سر میبرید.
این من و من گو که درین قالب است
هیچ مگو جنبش او تا لب است
هوش مصنوعی: این من و من بگو که در این شکل وجود دارد، چیزی نگو درباره جنبش او تا زمانی که به لبها برسد.
چون خَم ِ گردون به جهان در مپیچ
آنچه نَه آنِ تو، به آن در مپیچ
هوش مصنوعی: وقتی که دنیا به دور خود میچرخد و تغییر میکند، خودت را درگیر چیزهایی نکن که متعلق به تو نیستند.
زور جهان بیش ز بازوی توست
سنگ وی افزون ز ترازوی توست
هوش مصنوعی: قدرت و توانایی دنیا بیشتر از نیروی بدنی توست، و سنگینی آن نیز بیشتر از ترازوی تو میباشد.
قوّت کوهی ز غباری مخواه
آتش دیگی ز شراری مخواه
هوش مصنوعی: از کوه نمیتوانی نیرویی را با غبارش بگیری و از دیگ هم نمیتوانی حرارتی را تنها با شعلهاش انتظار داشته باشی.
هر کمری کان به رضا بستهشد
از کمر ِخدمتِ تن رستهشد
هوش مصنوعی: هر کسی که با رضایت خود به خدمت و اطاعت آماده باشد، از قید و بندهای جسمی آزاد شده و به مقام و مرتبهای بلند دست پیدا میکند.
حرص رباخواره ز محرومی است
تاج رضا بر سر محکومی است
هوش مصنوعی: حرص و طمع کسی که به رباخواری مشغول است نتیجهی محرومیت اوست و برعکس، کسی که از اعمال ناپسند دوری کند و به رضا و خشنودی خدا و دیگران اهمیت دهد، به عزت و مقام میرسد.
کیسهبُرانند درین رهگذر
هرکه تهیکیسهتر آسودهتر
هوش مصنوعی: در این مسیر، افرادی که کیسههای خالیتری دارند، بیشتر آسوده و راحت هستند.
محتشمی، دردسری میپذیر
ورنه برو دامن افلاس گیر
(اگر) محتشم و ثروتمند هستی با دردسرهای آن هم بساز وگرنه برو و تهیدست باش
کوسهٔ کمریش دلی داشت تنگ
ریشکشان دید دو کس را به جنگ
مرد کوسهای بود که از کمموییِ صورتش غمگین بود تا این که دو شخص را دید که در جنگ، ریش هم را میکشیدند
گفت « رخم گرچه زبانیفَش است
ایمنم از ریشکشان هم خوش است»
(کوسه) گفت: اگرچه صورتم مثل زبان، بیموست؛ از این آسودهام که کسی ریشم را بکشد.
مصلحت کار در آن دیدهاند
کز تو خر و بار تو ببریدهاند
(پس تو هم از کمبضاعتی غمگین مشو) زیرا مصلحت تو در این بوده است که رنج خر و بار را از تو کم کنند.
تا تو چو عیسی به درِ دل رسی
بی خر و بی بار به منزل رسی
تا همچون عیسی به درگاه دل برسی و بیزحمت ثروت و خر و بار به مقصد برسی
مؤمنی اندیشهٔ گبری مکن
در تنکی کوش و ستبری مکن
هوش مصنوعی: ای مؤمن، در فکر کارهای ناپسند و بیارزش نباش و در سختیها و مشکلات خود را گرفتار نکن.
موج هلاکست سبکتر شتاب
جان ببر و بار درافکن به آب
این زندگی موج هلاک است پس با بار سبکتر و کمتر برو و بار را در آب بیفکن تا جان سالم به در ببری
به که تهیمغز و خراب ایستی
تا چو کدو بر سر آب ایستی
اگر مانند کدو، خالی هستی بهتر است زیرا بر سر آب میایستی
قدر به بیخوردی و خوابی دَرَست
گنج بزرگی به خرابی دَرَست
هوش مصنوعی: اگر انسان در زندگی به خویشتنداری و دوری از تنبلی توجه کند، به گنجی بزرگ دست خواهد یافت، اما اگر به بیتحرکی و بیخیالی ویرانگری بپردازد، به نتیجهای مثبت نخواهد رسید.
مردهٔ مردار نهای چون زغن
زاغ شو و پای به خون در مزن
یعنی زغنِ مردارخوار نباش؛ مثل پرنده زاغ باش که سرخی پایش از خودش است نه از پای زدن در خون مردار. (مراد از زاغ نوعی پرنده است که پاهایی سرخ دارد با کلاغ فرق دارد)
گر تن بیخون شدهای چون نگار
ایمنی از زحمت مردار خوار
اگر تو مثل پیکر و نقاشی، بیخون هستی از زحمت مردارخواران در امانی (منظور از مردارخواران، دنیاپرستان است و خون در اینجا یعنی ثروت و مال دنیا)
خون جگری دان به شرابی شده
آتشی از شرم به آبی شده
هوش مصنوعی: درد و اندوهی که در دل دارم، به مانند شرابی گرانبهاست که به آتش شرم تبدیل شده است. این آتش، رنگ و بویی از ناامیدی و غم دارد.
تا قَدَری قوّتِ خون بشکنی
ضربت آهن خوری ار آهنی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به میزان قدرت و استقامت خود ضربهای وارد کنی، باید بهطور جدی و با هر سختی که میتوانی روبهرو شوی. در واقع، برای قدرتمند شدن و از دور خارج کردن مشکلات، لازم است که با چالشها و دشواریهای زندگی مقابله کنی.
خو مبر از خورد به یکبارگی
خرده نگهدار به کمخوارگی
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی و بیفکر به چیزهایی که میخوری، حمله نکن. به جای این کار، با احتیاط و اندیشه به میزان کمتری غذا بخور و در آن شکیبایی به خرج بده.
شیر ز کم خوردن خود سرکش است
خیره خوری قاعدهٔ آتش است
سرکش در اینجا یعنی گردنفراز
روز به یک قرصه چو خرسند گشت
روشنی چشم خردمند گشت
روز به این دلیل که کمخور است روشنیبخش شده است. (منظور از یک قرصه نان، خورشید است)
شب که صبوحی نه به هنگام کرد
خون زیادش سیهاندام کرد
هوش مصنوعی: در شب، وقتی که صبح نمیآید، نور و روشنی بر اثر زیاد شدن خون درونش، سیاه و تیره شده است.
عقل ز بسیار خوری کم شود
دل چو سپرغم سپرِ غم شود
هوش مصنوعی: وقتی انسان زیاد از خوراکیها و خوشیها استفاده میکند، عقلش کاهش مییابد و دلش نسبت به غمها آسیبپذیر میشود.
عقل تو جانیست که جسمش تویی
جان تو گنجی که طلسمش تویی
هوش مصنوعی: عقل تو مانند روحی است که جسمش تو هستی و جان تو همچون گنجی است که رمز و راز آن خود تو هستی.
کی دهد این گنج ترا روشنی؟
تا تو طلسم دَرِ او نشکنی
هوش مصنوعی: کی میتواند این گنج ثمین را به تو بدهد تا زمانی که تو نتوانی قفل و طلسم ورودی آن را بشکنی؟
خاک به نامعتمدی گشت فاش
صحبت نامعتمدی گو مباش
خاک (زمین) به غیرقابل اعتماد بودن معروف است؛ پس تو هم به خاک (تن) اعتماد نکن و همصحبت و یار او مشو.
گر همه عمرت به غم آرد به سر
از پی تو غم نخورد غم مخور
هوش مصنوعی: اگر تمام عمرت پر از غم باشد و کسی به خاطر تو غمگین نشود، پس خودت نیز غم نخور.
گفت به زنگی پدر «این خنده چیست؟
بر سیهی چون تو بباید گریست»
هوش مصنوعی: پدر به زنگی گفت: «این خندهی تو به چه علت است؟ در حضور کسی با پوست سیاه مانند تو، باید گریان بود.»
گفت «چو هستم ز جهان ناامید
روی سیه بهتر و دندان سفید»
هوش مصنوعی: گفت: چون از این دنیا ناامید هستم، بهتر است که روی سیاه داشته باشم و دندانهایی سفید.
نیست عجب خنده ز روی سیاه
کاَبر سیه برق ندارد نگاه
هوش مصنوعی: نمیتوان از نگاه تاریک و غمانگیز قبر، انتظار برقی و روشنی داشت؛ بنابراین طبیعی است که از چهرهای غمگین و سیاه، خندهای نبینیم.
چون تو نداری سر این شهربند
برق شو و بر همه عالم بخند
هوش مصنوعی: وقتی که تو نسبت به این قید و بندها آگاهی و تسلطی نداری، پس بهتر است که خود را از آنها آزاد کنی و بر تمام دنیا بخندی.
خندهٔ طوطی لب شِکَّر شکست
قهقههٔ پر دهن کبک بست
هوش مصنوعی: طوطی با لبهای شیرینش خندهای به چهره آورد و کبک با صدای بلندش به قهقهه زدن پرداخت.
خنده چو بیوقت گشاید گره
گریه از آن خندهٔ بیوقت به
هوش مصنوعی: وقتی که خنده در زمانی نامناسب و غیرمنتظره ظاهر میشود، ممکن است به دلایل ناخواسته موجب بروز گریه و ناراحتی شود.
سوختن و خنده زدن برقوار
کوتهی عمر دهد چون شرار
هوش مصنوعی: عمر کوتاه انسان مانند شعلهای است که سریع میسوزد و به پایان میرسد؛ به همین دلیل میتوان در این مدت با خوشی و خنده زندگی کرد.
بی طرب این خندهٔ چون شمع چیست؟
بس که بر این خنده بباید گریست
هوش مصنوعی: این خنده که مثل شمع میماند، چه فایدهای دارد وقتی بیطرب است؟ باید بر این خندهی بیاحساس گریه کرد.
تا نزنی خندهٔ دنداننمای
لب به گه خنده به دندان بخای
هوش مصنوعی: تا وقتی که دندانت را نشان ندهی و از خوشحالی نخندی، نمیتوانی انتظار داشته باشی دیگران هم آن شادی را با تو شریک شوند.
گریهٔ پر مصلحت دیده نیست
خندهٔ بسیار پسندیده نیست
هوش مصنوعی: گریه در شرایطی میتواند مفید باشد، اما خندیدن بیش از حد خبر از چیزی ناپسند میدهد.
گر کهنی بینی و گر تازهای
بایدش از نیک و بد اندازهای
هوش مصنوعی: اگر چیزی قدیمی میبینی یا جدید، باید برای هر کدام از خوب و بد آن اندازهگیری کنی.
خیز و غمی میخور و خوش مینشین
گاه چنان باید و گاهی چنین
هوش مصنوعی: برخیز و کمی شاد باش و لحظات خوش را بگذران؛ گاهی باید همینطور زندگی کرد و گاهی هم به شکل دیگر.
در دل خوش نالهٔ دلسوز هست
با شبه شب گهر روز هست
در درون خوشی، غم هست و پس از تاریکیِ شب، روز میآید (شَبَه، سنگی است سیاه و براق که قابل سوختن است)
هیچ کس آبی ز هوایی نخورد
کز پس آن آب، قفایی نخورد
هیچکس لذتی از روی هوا و هوس نبُرد که پس از آن لذت، پسگردنی نخورده باشد. (قفا خوردن یعنی پس گردنی خوردن)
هر بُنِهای را جَرَسی دادهاند
هر شکری را مگسی دادهاند
در هر بار و بنهای زنگولهای گذاشتهاند و هر شکری مگسی دارد (منظور این است که ثروت و لذات دنیا همراه دردسر است. جرس: در اینجا زنگولهای است که بر بارها و بُنهها میبستهاند برای جلوگیری از گم شدن که همزمان برای صاحب کالا ایجاد خطر نیز میکرده است)
دایهٔ دانای تو شد روزگار
نیک و بد خویش بدو واگذار
هوش مصنوعی: زمانهای که در آن زندگی میکنی، مانند یک مربی دانا است که همه خوبیها و بدیهای تو را به او واگذار کردهای.
گر دهدت سرکه چو شیره مجوش
خیر تو خواهد، تو چه دانی؟ خموش
هوش مصنوعی: اگر به تو سرکه بدهند، مثل شیرهاش نجوید، که این کار خیر تو خواهد بود. تو چه میدانی؟ پس سکوت کن.
ثابت این راه مقیمی بُوَد
همسفر خضر کلیمی بُوَد
هوش مصنوعی: در این مسیر، کسی که به اصول و قواعد آن پایبند است، مانند خضر، راهنمایی است که همواره در کنار شماست.
ناز بزرگانت بباید کشید
تا به بزرگی بتوانی رسید
هوش مصنوعی: برای دستیابی به بزرگی و موفقیت، باید تحمل سختیها و نازش را داشته باشی.
یار مساعد به گَهِ ناخوشی
دامکِشی کرد نه دامنکشی
یار همراه در هنگام گرفتاری یاری میرساند و تو را ترک نمیکند. (دامکشی یعنی رها کردن از دام و کنایه است از یاری کردن، دامنکشی یعنی رخ برتافتن و ترک کردن)