بخش ۵۰ - مقالت شانزدهم در چابکروی
ای به نسیمی علم افراخته
پیش غباری علم انداخته
دِه نه و دروازه دهقان زده
مُلک نه و تخت سلیمان زده
تیغ نهای زخم بیاندازه چیست؟
کوس نهای اینهمه آوازه چیست؟
چون دهن تیغ درمریز باش
چون شکم کوس تهیخیز باش
میکِشدت دیو نه افکندهای
دست مده، مرده نهای زندهای
پیش مغی پشت صلیبی مکن
دعوی شمشیر خطیبی مکن
خطبهٔ دولت به فصیحی رسد
عطسهٔ آدم به مسیحی رسد
هرکه چو پروانه دمی خوش زند
یک تنه بر لشگر آتش زند
یک دو نفس خوش زن و جانی بگیر
خرقه درانداز و جهانی بگیر
بخشش تو چربربایی که هست
نیست خدایی به خدایی که هست
شیر شو از گربه مطبخ مترس
طلق شو از آتش دوزخ مترس
گر دغلی باش بر آتش حلال
ور زر و یاقوتی از آتش منال
چند غرور؟ ای دغل خاکدان
چند منی؟ ای دو سه من استخوان
پیشتر از ما دگران بودهاند
کز طلب جاه نیاسودهاند
حاصل آن جاه ببین تا چه بود
سود بُد اما به زیان شد، چه سود؟
گر تو زمینریزه چو خورشید و ماه
پای نهی بر فلک از قدر و جاه
گرچه از آن دایره دیر اوفتی
چونکه زمینی نه به زیر اوفتی؟
تا سر خود را نَبُری طرهوار
پای درین طره منه زینهار
مرغ نهای، بر نتوانی پرید
تا نکنی جان نتوانی رسید
با فلک از راه شگرفی درآی
تات شگرفانه درافتد به پای
باده تو خوردی، گنه زهر چیست؟
جرم تو کردی، خلل دهر چیست؟
دهرنکوهی مکن ای نیکمرد
دهر بجای من و تو بد نکرد
جهد بسی کرد و شگرفی بسی
تا کند از ما به تکلّف کسی
چون من و تو هیچ کسانِ دِهیم
بیهده بر دهر چه تاوان نهیم؟
تا نبوَد جوهر ِ لعلْ آبدار
مُهر قبولش ننهد شهریار
سنگ بسی در طرف عالم است
آنچه ازو لعل شود آن کم است
خار و سمن هردو به نِسبت گیاست
این خسکِ دیده و آن توتیاست
گرچه نیابد مدد از آب جوی
از گل اصلی نرود رنگ و بوی
آب گرفتم لطف افزون کند
خار و خسک را به سمن چون کند؟
گرنه بدین قاعده بودی قرار
قلب شدی قاعده روزگار
کار به دولت نه به تدبیر ماست
تا به جهان دولتِ روزی کِراست
مرد ز بیدولتی افتد به خاک
دولتیان را به جهان در چه باک؟
زنده بوَد طالع دولتپرست
بنده دولت شو هرجا که هست
مُلک به دولت نه مجازی دهند
دولتِ کس را نه به بازی دهند
گِرد سرِ دولتیان چرخ ساز
تا شوی از چرخ زدن بینیاز
با دو سه کمزن مشو آرام گیر
مقبل ایام شو و نام گیر
بختور از طالعِ جوزا برآی
جوز شکن آنگه و بخت آزمای
گر در دولت زنی افتاده شو
از گرهِ کارِ جهان ساده شو
سادهدل است آب که دلخوش رسید
وز گِرِهی عود بر آتش رسید
پیرو دل باش و مده دل به کس
خود تنِ تو زحمتِ راهِ تو بس
چند زنی دست به شاخ دگر؟
که «مرا دولت ازین بیشتر»
جمله عالم تو گرفتی رواست
چون بگذاری طلبیدن چراست؟
حرص بهل، کاو ره طاعت زند
گردنِ حرصِ تو قناعت زند
مرکز این گنبد فیروزه رنگ
بر تو فراخست و بر اندیشه تنگ
یا مکن اندیشه به چنگ آورش
یا به یک اندیشه به تنگ آورش
معرفتی در گل آدم نماند
اهل دلی در همه عالم نماند
در دو هنرنامه این نُه دبیر
نیست یکی صورتِ معنیپذیر
دوستی از دشمن معنی مجوی
آب حیات از دم افعی مجوی
دشمن دانا که غم جان بود
بهتر از آن دوست که نادان بود
بخش ۴۹ - داستان ملکزاده جوان با دشمنان پیر: قصه شنیدم که در اقصای مروبخش ۵۱ - داستان کودک مجروح: کودکی از جملهٔ آزادگان
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای به نسیمی علم افراخته
پیش غباری علم انداخته
هوش مصنوعی: ای کسی که در باد، پرچمی بر افراشتهای و در برابر ابرها، علم خود را به اهتزا درآوردهای.
دِه نه و دروازه دهقان زده
مُلک نه و تخت سلیمان زده
هوش مصنوعی: کدخدا و کشاورز، در صحنه کار و تلاش خود، زمین و مزرعه را آباد میکنند و در عین حال به ثروت و قدرتی میرسند که مانند سلطنت سلیمان است.
تیغ نهای زخم بیاندازه چیست؟
کوس نهای اینهمه آوازه چیست؟
هوش مصنوعی: زخم و آسیبهای عمیق و بیپایان چه معنایی دارد؟ و این آوازه و نمایشی که به گوش میرسد، از کجا ناشی میشود؟
چون دهن تیغ درمریز باش
چون شکم کوس تهیخیز باش
هوش مصنوعی: به اندازه و قدر خود در زندگی برخورد کن و از چیزهایی که نداری حسرت نخور. به یاد داشته باش که باید با آنچه که داری، به بهترین نحو زندگی کنی.
میکِشدت دیو نه افکندهای
دست مده، مرده نهای زندهای
دیو دستت را گرفته (و هرجا که میخواهد) میکِشد دست به دستش مده جنازه نیستی زندهای
پیش مغی پشت صلیبی مکن
دعوی شمشیر خطیبی مکن
هوش مصنوعی: قبل از اینکه به دیگران تهمت بزنید یا در مورد قدرت خود حرفی بزنید، بهتر است از اشخاص قوی تر از خود بترسید یا احتیاط کنید.
خطبهٔ دولت به فصیحی رسد
عطسهٔ آدم به مسیحی رسد
هوش مصنوعی: دولت به نحوی فصیح و بلیغ صحبت میکند که گویا عطسهٔ آدم به مسیحی میرسد. این جمله نشاندهندهٔ تأثیر و قدرت بیان در سیاست و گفتگو است که حتی در لحظات ساده هم میتواند عمیق و موثر به نظر برسد.
هرکه چو پروانه دمی خوش زند
یک تنه بر لشگر آتش زند
هوش مصنوعی: هر کس که مثل پروانه لحظهای شاد زندگی کند، میتواند به تنهایی در مقابل آتش ایستادگی کند.
یک دو نفس خوش زن و جانی بگیر
خرقه درانداز و جهانی بگیر
هوش مصنوعی: مقداری نفس عمیق بکش و زندگی را با شوق تجربه کن، زهد و دنیاپرستی را کنار بگذار و از زیباییهای جهان بهرهمند شو.
بخشش تو چربربایی که هست
نیست خدایی به خدایی که هست
بخشش از طرف آدم حریصی مثل تو برای خدا (و از روی حسن نیت) نیست به خدا سوگند! (چربربا یعنی بسیار حریص و غارتگر )
شیر شو از گربه مطبخ مترس
طلق شو از آتش دوزخ مترس
هوش مصنوعی: از گربهای که در آشپزخانه است، نترس و با قدرت مثل شیر رفتار کن. از آتش جهنم هم نبايد بترسی و با شهامت مقابله کن.
گر دغلی باش بر آتش حلال
ور زر و یاقوتی از آتش منال
اگر بیارزش و تقلبی هستی آتش نوش جانت! اگر زر و یاقوت هستی چه باک از آتش؟
چند غرور؟ ای دغل خاکدان
چند منی؟ ای دو سه من استخوان
هوش مصنوعی: چند بار میخواهی به خودت ببالی و خود را بزرگ کنی؟ تو که فقط یک جسم خاکی و چند تکه استخوان هستی.
پیشتر از ما دگران بودهاند
کز طلب جاه نیاسودهاند
هوش مصنوعی: قبل از ما، افرادی وجود داشتهاند که به دنبال مقام و شهرت بودهاند و هیچگاه از تلاش برای دستیابی به آن خسته نشدهاند.
حاصل آن جاه ببین تا چه بود
سود بُد اما به زیان شد، چه سود؟
هوش مصنوعی: نتیجه آن مقام و جایگاه را ببین که چه چیزی به دست آمد؛ هرچند به ظاهر خوب به نظر میرسید، اما در نهایت به ضرر ختم شد. پس چه فایدهای داشت؟
گر تو زمینریزه چو خورشید و ماه
پای نهی بر فلک از قدر و جاه
هوش مصنوعی: اگر تو مثل خورشید و ماه درخشان و باارزش باشی، و پا بر آسمان بگذاری، به خاطر مقام و جایگاه تو همگان به زیبایی و شکوه تو خواهند نگریست.
گرچه از آن دایره دیر اوفتی
چونکه زمینی نه به زیر اوفتی؟
هوش مصنوعی: اگرچه مدت زمانی از آن دایره دور شدهای، اما چون به زمین تعلق داری، نباید به زیر بیفتی؟
تا سر خود را نَبُری طرهوار
پای درین طره منه زینهار
هوش مصنوعی: تا زمانی که خود را از دست ندادهای، موهایت را به این شکل نچین و مراقب باش که به دام نیفتی.
مرغ نهای، بر نتوانی پرید
تا نکنی جان نتوانی رسید
هوش مصنوعی: برای اینکه قادر به پرواز باشی، باید در ابتدا مرغی باشی. اگر نتوانی پرواز کنی، به جای خود نمیتوانی جان بگیری.
با فلک از راه شگرفی درآی
تات شگرفانه درافتد به پای
هوش مصنوعی: با آسمان به طریقی عمیق و حیرتانگیز وارد شو تا به شکلی شگفتانگیز به زمین بیفتی.
باده تو خوردی، گنه زهر چیست؟
جرم تو کردی، خلل دهر چیست؟
هوش مصنوعی: اگر تو از شراب نوشیدی، چه گناهی در این کار وجود دارد؟ و اگر تو خطایی کردهای، چه اشکالی در جریان زمان و روزگار وجود دارد؟
دهرنکوهی مکن ای نیکمرد
دهر بجای من و تو بد نکرد
هوش مصنوعی: ای مرد خوب؛ در این دنیا برای ما، بدی نکن و به یاد داشته باش که زندگی پر از سختیها و چالشهاست.
جهد بسی کرد و شگرفی بسی
تا کند از ما به تکلّف کسی
هوش مصنوعی: او تلاش زیادی کرده و کارهای بزرگی انجام داده تا بتواند از ما کسی را به زحمت وادار کند.
چون من و تو هیچ کسانِ دِهیم
بیهده بر دهر چه تاوان نهیم؟
هوش مصنوعی: ما و تو مانند دیگران در این دنیا هیچ ارزشی نداریم. چرا بیجهت برای زندگیمان هزینه و رنج بکشیم؟
تا نبوَد جوهر ِ لعلْ آبدار
مُهر قبولش ننهد شهریار
هوش مصنوعی: تا زمانی که گوهر باارزش و درخشان لعل وجود نداشته باشد، پادشاه از آن پذیرش و شناخت نمیکند.
سنگ بسی در طرف عالم است
آنچه ازو لعل شود آن کم است
هوش مصنوعی: در دنیای پیرامون ما سنگهای زیادی وجود دارد، اما از میان آنها تنها تعداد کمی از آنها ارزش لعل یا جواهر بودن را دارند.
خار و سمن هردو به نِسبت گیاست
این خسکِ دیده و آن توتیاست
هوش مصنوعی: خار و سمن هر دو گیاهانی هستند که از نظر نوع و شکل مختلفاند. به طور کلی، آنچه که ما در نظر داریم ممکن است از نظر ظاهر و خصوصیات متفاوت باشد، اما هر دو جزء طبیعت هستند و به نوعی وجودشان مهم است. این اشاره به تفاوتها و شباهتهای موجود در دنیا دارد.
گرچه نیابد مدد از آب جوی
از گل اصلی نرود رنگ و بوی
هوش مصنوعی: اگرچه آب جوی نمیتواند به او کمک کند، اما از گل اصلی، رنگ و بوی او تغییر نخواهد کرد.
آب گرفتم لطف افزون کند
خار و خسک را به سمن چون کند؟
هوش مصنوعی: به خاطر لطف و محبت، از آب بهرهمند شدهام و حالا این سؤال برایم پیش آمده که چگونه میتوانم به گلها و گیاهان کوچک و بیارزش (خار و خسک) نیز محبت کنم، در حالی که سمن (گل خوشبو) را مورد توجه قرار میدهم؟
گرنه بدین قاعده بودی قرار
قلب شدی قاعده روزگار
هوش مصنوعی: اگر چنین بود، قلب تو در آرامش میبود و زندگی به روال طبیعی خود ادامه مییافت.
کار به دولت نه به تدبیر ماست
تا به جهان دولتِ روزی کِراست
هوش مصنوعی: کار به لطف و اراده خداوند بستگی دارد، نه به تدبیر و برنامهریزی ما. در نهایت، روزی و رزق هر کسی به تقدیر الهی تعلق دارد.
مرد ز بیدولتی افتد به خاک
دولتیان را به جهان در چه باک؟
هوش مصنوعی: مرد در زمانی که بدون حکومت و قدرت باشد به زمین میافتد، اما کسانی که در دنیا دارای مقام و ثروت هستند، نباید نگران باشند.
زنده بوَد طالع دولتپرست
بنده دولت شو هرجا که هست
هوش مصنوعی: اگر کسی قدر و موقعیت خود را بشناسد و در پی رسیدن به موفقیت باشد، در هر مکان و زمانی میتواند به آرزوهای خود دست یابد.
مُلک به دولت نه مجازی دهند
دولتِ کس را نه به بازی دهند
هوش مصنوعی: حکومت و قدرت به کسی داده نمیشود که فقط به صورت مجازی یا نمادین باشد؛ بلکه برای اداره واقعی و جدی این نوع مسئولیتها باید جدیت و تعهد وجود داشته باشد.
گِرد سرِ دولتیان چرخ ساز
تا شوی از چرخ زدن بینیاز
هوش مصنوعی: گرداگرد افراد صاحبقدرت بچرخ تا از بند چرخش و سختیها رهایی یابی.
با دو سه کمزن مشو آرام گیر
مقبل ایام شو و نام گیر
هوش مصنوعی: با چند مشکل کوچک دلسرد نشو، به آینده امیدوار باش و به شهرت برسان خودت.
بختور از طالعِ جوزا برآی
جوز شکن آنگه و بخت آزمای
هوش مصنوعی: اگر قسمت و شانس تو به خوبی پیش برود و در زندگی موفق شوی، آنگاه میتوانی به صحت و زیبایی کارهایت امیدوار باشی و تلاش بیشتری بکنی تا شانس خود را آزمایش کنی.
گر در دولت زنی افتاده شو
از گرهِ کارِ جهان ساده شو
هوش مصنوعی: اگر در زندگی به مشکلی برخوردی، سعی کن با سادهلوحی و بیخیالی از آن عبور کنی.
سادهدل است آب که دلخوش رسید
وز گِرِهی عود بر آتش رسید
سادهدل: صافدل. عود: چوب یا ریشه درخت عود (بههندی: اَگَر) است. گویا منظور از گره عود، صمغی است که بر چوب این درخت گره میبندد یا بافت آن منظور است.
پیرو دل باش و مده دل به کس
خود تنِ تو زحمتِ راهِ تو بس
هوش مصنوعی: به دل خود گوش بده و عشق و علاقهات را به دیگران نده؛ چون جسم تو با تلاش و سختیهای خود باید مسیر زندگیات را بپیماید.
چند زنی دست به شاخ دگر؟
که «مرا دولت ازین بیشتر»
هوش مصنوعی: چند بار میخواهی به کارهای دیگران دخالت کنی؟ برای من، وضعیت کنونیام از این بهتر نمیشود.
جمله عالم تو گرفتی رواست
چون بگذاری طلبیدن چراست؟
هوش مصنوعی: تمام سوالات و مطالبی که درباره علم و دانش وجود دارد، از تو گرفته شده است. پس اگر به دنبال دانشی هستی، چرا خودت را در جستجو محدود میکنی؟
حرص بهل، کاو ره طاعت زند
گردنِ حرصِ تو قناعت زند
هوش مصنوعی: اهمیت نده به حرص و طمع، زیرا حرص تو را از راه عبادت و طاعت بازمیدارد و قناعت باعث میشود گردن این حرص را خم کنی.
مرکز این گنبد فیروزه رنگ
بر تو فراخست و بر اندیشه تنگ
هوش مصنوعی: این گنبد آبی وسیع و بزرگ است و در آن، افقهای بیپایانی برای تفکر و اندیشیدن وجود دارد. فضای آن بسیار گسترده است و از محدودیتها رهایی دارد.
یا مکن اندیشه به چنگ آورش
یا به یک اندیشه به تنگ آورش
هوش مصنوعی: یا به آنچه که در ذهن داری، نیندیش و به سرعت به دستش بیاور، یا با یک فکر به آنچه که میخواهی، به زحمت وادارش کن.
معرفتی در گل آدم نماند
اهل دلی در همه عالم نماند
هوش مصنوعی: در دل آدمها دیگر نشانهای از معرفت باقی نمانده و افراد با ایمان و با دل نیز در این دنیا نابود شدهاند.
در دو هنرنامه این نُه دبیر
نیست یکی صورتِ معنیپذیر
هوش مصنوعی: در دو قلمرو هنر، نه تنها یک گروه از نویسندگان وجود دارند؛ بلکه فقط یک شکل از معنا وجود دارد که قابل درک است.
دوستی از دشمن معنی مجوی
آب حیات از دم افعی مجوی
هوش مصنوعی: در دوستی نباید از دشمنان الگو گرفت، همانطور که نباید آب حیات را از دمی که از افعی میآید انتظار داشت.
دشمن دانا که غم جان بود
بهتر از آن دوست که نادان بود
هوش مصنوعی: بهتر است که با دشمنی آگاه و دانا روبرو باشیم که غم و اندوه ما را درک میکند، تا اینکه با دوستی نادان مواجه شویم که نمیتواند به ما کمک کند.
حاشیه ها
1396/09/27 20:11
سروش sabetjavad@yahoo.com
- نه دبیر ؛ کنایه از کواکب تسعه :
1400/01/11 15:04
محمد سالمی
بسمه تعالی
سلام.
درود بیکران حضرت حق تعالی بر این مرد بزرگ الهی، حکیم نظامی گنجوی «علیهالرّحمة»
به نظر حقیر، در مصرع دوم بیت زیر:
مرغ نهای بر نتوانی پرید
تا نکنی جان نتوانی رسد
به جای "رسد" باید "رسید" قرار داده شود.
1403/07/17 03:10
برمک
در بخش نکوهش رشکبران چنین امده که به گمان من راست است - دشمن پی جان است و نه غم جان
دشمن دانا که پیِ جان بوَد
بهتر از آن دوست که نادان بود
بس که بباید دل و جان تافتن
تا گهری تاج نشان یافتن