بخش ۴۸ - مقالت پانزدهم در نکوهش رشگبَران
هر نفس این پردهٔ چابک رقیب
بازییی از پرده برآرد غریب
نَطع پر از زخمه و رقاص نه
بحر پر از گوهر و غواص نه
از درم و دولت و از تاج و تیغ
نیست دریغ ار تو نخواهی دریغ
گر رسدت دل به دم جبرییل
نیست قضا ممسک و قدرت بخیل
زآن بُنه چندانکه بری دیگرست
دخل وی از خرج تو افزونترست
پای درین ره نه و رفتار بین
حلقهٔ این در زن و گفتار بین
سنگش یاقوت و گیا کیمیاست
گر نشناسی تو غرامت کِراست؟
دست تصرف قلم اینجا شکست
کاین همه اسرار درین پرده هست
هر دم از این باغ بری میرسد
نغزتر از نغزتری میرسد
رشتهٔ جانها که درین گوهرست
مُرسله از مرسله زیباترست
راهروان کز پس یکدیگرند
طایفه از طایفه زیرکترند
عقلْ شرف جز به معانی نداد
قدر به پیری و جوانی نداد
سنگ شنیدم که چو گردد کهن
لعل شود مختلف است این سخن
هرچه کهنتر بَتَرَند این گروه
هیچ نه جز بانگ، چو بانوی کوه
آنکه ترا دیده بوَد شیرخوار
شیر تو زهریش بود ناگوار
در کهن انصاف توان کم بوَد
پیر هواخواه جوان کم بود
گل که نو آمد، همه راحت در اوست
خارِ کهن شد، که جراحت در اوست
از نویی انگور بود توتیا
وز کهنی مار شود اژدها
عقل که شد کاسهٔ سر جای او
مغز کهن نیست پذیرای او
آنکه رصدنامهٔ اختر گرفت
حکم ز تقویم کهن برگرفت
پیر سگانی که چو شیران خورند
گرگصفت ناف غزالان درند
گر کنم اندیشه ز گرگان پیر
یوسفیام بین و به من برمگیر
زخم تنُک زخمه پیران خوش است
آب جوانی چه کنم کهآتش است
گرچه جوانی همه فرزانگی است
هم نه یکی شاخ ز دیوانگی است؟!
یاسمنی چند که بیدی کنند
دعوی هندو به سپیدی کنند
من که چو گل گنجفشانی کنم
دعوی پیری به جوانی کنم
خودمَنِشی کارِ خَلَق کردن است
خصمیِ خود، یاریِ حق کردن است
آن مه نو را که تو دیدی هلال
بدر نهش نام چو گیرد کمال
نخل چو بر پایه بالا رسد
دست چنان کش که به خرما رسد
دانه که طرح است فرا گوشهای
دانه مخوانش چو شود خوشهای
حوضه که دریا شود از آب جوی
تا به هَمان چشم نبینی در اوی
شب چو بِبَست آن همه چشم از سحر
روز در او دید به چشمی دگر
دشمن دانا که پیِ جان بوَد
بهتر از آن دوست که نادان بود
نی منگر کز چه گیا میرسد
در شکرش بین که کجا میرسد
دل به هنر ده نه به دعویپَرست
صیدِ هنر باش به هرجا که هست
آب صدف گرچه فراوان بود
دُر ز یکی قطرهٔ باران بود
بس که بباید دل و جان تافتن
تا گهری تاج نشان یافتن
هر علَمی را که قضا نو کند
حفظ تو باید که روا رو کند
بر نشکستند هنوز این رباط
در ننوشتند هنوز این بساط
محتسب صنع مشو زینهار
تا نخوری درهٔ ابلیسوار
هرکه نه بر حکم وی اقرار کرد
چرخْ سرش در سر ِ انکار کرد
بخش ۴۷ - داستان پادشاه ظالم با مرد راستگوی: پادشهی بود رعیت شکنبخش ۴۹ - داستان ملکزاده جوان با دشمنان پیر: قصه شنیدم که در اقصای مرو
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر نفس این پردهٔ چابک رقیب
بازییی از پرده برآرد غریب
هوش مصنوعی: هر لحظه این پردهٔ سریع، رقیب میتواند بازی جدیدی را به نمایش بگذارد که بسیار عجیب و متفاوت است.
نَطع پر از زخمه و رقاص نه
بحر پر از گوهر و غواص نه
آهنگ هست و رقاص نیست. دریا پرگوهر است و غواصی نیست (منظور نظامی در ابیات بعد از این گفته آشکارتر میشود که خطاب به حسودان میگوید آسمان پُر از آهنگ و موسیقی است اگر شما نمیشنوید و رقاص این میدان نیستید مشکل شماست و ... )
از درم و دولت و از تاج و تیغ
نیست دریغ ار تو نخواهی دریغ
عالم خسیس نیست بخل از خود توست
گر رسدت دل به دم جبرییل
نیست قضا ممسک و قدرت بخیل
هوش مصنوعی: اگر دل تو به مرتبهای از فهم و درک برسد که همانند جبرئیل باشد، دیگر سرنوشت و تقدیر نمیتواند مانع پیشرفت تو شود و توانایی خداوند نیز کُند و بخل ورزیده نیست.
زآن بُنه چندانکه بری دیگرست
دخل وی از خرج تو افزونترست
هرچه بگیری باز هم بیشتر از خرج تو در دخل دارد
پای درین ره نه و رفتار بین
حلقهٔ این در زن و گفتار بین
هوش مصنوعی: در این مسیر قدم بگذار و به رفتار و رفتارهایی که در این فضا وجود دارد دقت کن و سپس به حرفهایی که زده میشود توجه کن.
سنگش یاقوت و گیا کیمیاست
گر نشناسی تو غرامت کِراست؟
هوش مصنوعی: سنگ او از یاقوت قیمتیتر است و گیاه او به طلا میارزد؛ اگر تو ارزش او را نشناسی، پس چه کسی میتواند او را بشناسد؟
دست تصرف قلم اینجا شکست
کاین همه اسرار درین پرده هست
هوش مصنوعی: قلم دیگر نمیتواند به تنهایی تمام اطلاعات و حقایق موجود در اینجا را به تصویر بکشد، چرا که رازها و نکات بسیاری در این پرده نهفته است.
هر دم از این باغ بری میرسد
نغزتر از نغزتری میرسد
هر دم از باغ معنا میوهای تازه میرسد. (بر خلاف آنگونه که امروزه اغلب این گفته نظامی را به عنوان طعن و منفی بکار میبرند) نظامی در اینجا میگوید که اگر به عالم معنا راه یافتی هیچچیز تکراری نیست بلکه هر چیز تازه و نغز است.
رشتهٔ جانها که درین گوهرست
مُرسله از مرسله زیباترست
مرسله یعنی گردنبند رشتهکرده از مروارید و ...
راهروان کز پس یکدیگرند
طایفه از طایفه زیرکترند
هوش مصنوعی: افرادی که به دنبال یکدیگر حرکت میکنند، از گروههای دیگر باهوشتر و زیرکتر هستند.
عقلْ شرف جز به معانی نداد
قدر به پیری و جوانی نداد
(در این عالم معنا) قدر و مرتبت به سن و سال نیست بلکه به معانی است.
سنگ شنیدم که چو گردد کهن
لعل شود مختلف است این سخن
شنیدهام که سنگ، کهنه که شود لعل میشود ( بیت بعد: اما این طایفه برعکسند)
هرچه کهنتر بَتَرَند این گروه
هیچ نه جز بانگ، چو بانوی کوه
این گروه منظور حسودان است. بیت یعنی: این حسودان هیچ چیزی از خود ندارند و مثل صدای بیشخصیتی هستند که در کوه میپیچد.
آنکه ترا دیده بوَد شیرخوار
شیر تو زهریش بود ناگوار
هوش مصنوعی: کسی که تو را میبیند، همچون نوزادی است که شیر تو را مینوشد؛ ولی اگر تو زهر به او بدهی، برایش بسیار ناخوشایند خواهد بود.
در کهن انصاف توان کم بوَد
پیر هواخواه جوان کم بود
نظامی میگوید که شاعران پیر آن زمان در حق او که شاعری جوان بوده بیانصافی کردهاند (از روی حسادت )
گل که نو آمد، همه راحت در اوست
خارِ کهن شد، که جراحت در اوست
هوش مصنوعی: گل تازهای که به باغ آمده، همه زیبایی و خوشحالی در آن نهفته است، اما خارهای قدیمی هنوز زخمی بر دل دارند.
از نویی انگور بود توتیا
وز کهنی مار شود اژدها
هوش مصنوعی: انگور تازه ممکن است به شیره تبدیل شود، اما زهر یک مار قدیمی میتواند به اژدها تبدیل شود.
عقل که شد کاسهٔ سر جای او
مغز کهن نیست پذیرای او
هوش مصنوعی: وقتی عقل در سر انسان جای میگیرد، دیگر جایی برای ذهن قدیمی و اندیشههای کهنه نخواهد بود.
آنکه رصدنامهٔ اختر گرفت
حکم ز تقویم کهن برگرفت
کسی که خودش احوال کواکب را توانست رصد کردن دیگر نیازی به تقویم کهنه دیگران ندارد.
پیر سگانی که چو شیران خورند
گرگصفت ناف غزالان درند
غزال کنایه است از جوان
گر کنم اندیشه ز گرگان پیر
یوسفیام بین و به من برمگیر
بر من خرده مگیر اگر از اینان بیمناک باشم چون مانند یوسفم که از این گرگها باید بیمناک باشد.
زخم تنُک زخمه پیران خوش است
آب جوانی چه کنم کهآتش است
یعنی (این حسودان ) پیر ضعیف هستند و جز خراش سطحی صدمهای بر من نزدهاند اما چه کنم که غرور جوانی اجازه نمیدهد که ساکت بمانم.
گرچه جوانی همه فرزانگی است
هم نه یکی شاخ ز دیوانگی است؟!
هوش مصنوعی: اگرچه جوانی به نوعی نشان از عقل و درک دارد، اما نباید فراموش کرد که در آن دوره هم نشانههای دیوانگی و بیپروا بودن دیده میشود.
یاسمنی چند که بیدی کنند
دعوی هندو به سپیدی کنند
هوش مصنوعی: چندین یاسمن وجود دارد که بید به آنها حسودی میکند و ادعا مینماید که رنگ سپیدش میتواند به آنها برتری دهد.
من که چو گل گنجفشانی کنم
دعوی پیری به جوانی کنم
هوش مصنوعی: من مانند گلی هستم که درخشندگی و زیبایی خود را به همه نشان میدهد و از همین رو ادعای بزرگی و تجربه در جوانی را دارم.
خودمَنِشی کارِ خَلَق کردن است
خصمیِ خود، یاریِ حق کردن است
خَلَق یعنی بیارزش، معنی بیت: خودرایی کار بیارزشی است بر خلاف میل نفس کردن کار باارزش است.
آن مه نو را که تو دیدی هلال
بدر نهش نام چو گیرد کمال
هوش مصنوعی: آن ماه تازهای که تو دیدی، به زودی به شکلی کامل و زیبا در میآید و به کمال خودش میرسد.
نخل چو بر پایه بالا رسد
دست چنان کش که به خرما رسد
هوش مصنوعی: هرگاه نخل به ارتفاع خود برسد، باید به اندازهای تلاش کند که به میوهاش، خرما، دست یابد.
دانه که طرح است فرا گوشهای
دانه مخوانش چو شود خوشهای
هوش مصنوعی: اگر دانهای رشد کند و گوشهای بزرگ شود، آن را دانه نخوان. وقتی که دانه به خوشهای تبدیل شود، ارزش و هویت تازهای خواهد گرفت.
حوضه که دریا شود از آب جوی
تا به هَمان چشم نبینی در اوی
هوش مصنوعی: وقتی که جوی آب به حدی برسد که مانند دریا شود، دیگر نمیتوانی در آن چیزی را ببینی.
شب چو بِبَست آن همه چشم از سحر
روز در او دید به چشمی دگر
هوش مصنوعی: هنگامی که شب فرا میرسد و چشمانمان را به خواب میدهد، صبح روز بعد را با نگاهی تازه و متفاوت میتوانیم ببینیم.
دشمن دانا که پیِ جان بوَد
بهتر از آن دوست که نادان بود
هوش مصنوعی: همیشه دشمنی که با آگاهی و درک به دنبال آسیب زدن به شماست، از دوستی که نادان و ناآگاه است، بهتر است. زیرا درک و دانش دشمن میتواند جدیتر و مؤثرتر باشد، در حالی که دوستی نادان به شما زیانی نمیرساند.
نی منگر کز چه گیا میرسد
در شکرش بین که کجا میرسد
هوش مصنوعی: به هیچ چیز نگاه نکن که از کجا میآید، بلکه به نتیجهاش که در نهایت شیرین و خوشایند است، توجه کن.
دل به هنر ده نه به دعویپَرست
صیدِ هنر باش به هرجا که هست
هوش مصنوعی: دل خود را به هنر بسپر و به تظاهر و ادعا دل نبند. هر جا که هنر وجود دارد، همچون یک صیاد به دنبال آن برو.
آب صدف گرچه فراوان بود
دُر ز یکی قطرهٔ باران بود
هوش مصنوعی: با وجودی که دریا پر از صدف و مروارید است، اما ارزش واقعی مروارید به یک قطره باران بستگی دارد.
بس که بباید دل و جان تافتن
تا گهری تاج نشان یافتن
هوش مصنوعی: باید به اندازه کافی تلاش کرد و جانفشانی کرد تا به جواهری با ارزش و نشان ارزشمندی دست پیدا کرد.
هر علَمی را که قضا نو کند
حفظ تو باید که روا رو کند
هوش مصنوعی: هر دانشی که سرنوشت آن را تغییر دهد، باید تو تلاش کنی که آن را به خوبی حفظ کنی.
بر نشکستند هنوز این رباط
در ننوشتند هنوز این بساط
هوش مصنوعی: این رباط هنوز نریخته و این وضعیت هنوز به پایان نرسیده است.
محتسب صنع مشو زینهار
تا نخوری درهٔ ابلیسوار
نگو که «آفرینش چرا این را به این داد و آن را به آن؟»، تا مانند ابلیس تازیانه نخوری.
هرکه نه بر حکم وی اقرار کرد
چرخْ سرش در سر ِ انکار کرد
هوش مصنوعی: هر کس که به فرمان او اعتراف نکند، سرنوشتش به انکار و ناکامی ختم خواهد شد.
حاشیه ها
1401/07/22 13:10
Polestar
هر دم از این باغ بری میرسد!
1402/10/05 21:01
فرهود
تلفظ صحیح تنک به معنی نازک، تَنُک است که اکثرا به غلط تُنُک میگویند.
اگر کوه فرمانش دارد سبک
دلش خیره خوانیم و مغزش تَنُک
فردوسی
1403/01/09 14:04
رضا از کرمان
سلام جناب فرهود
در گویش ولهجه کرمانی بدین صورت که شما فرمودید با معنای بطور خاص پهن کردن مثل گستراندن بستریا فرش ودر پاره ای موارد به معنی نازک کردن مثلا خمیر وامثالهم هنوز کاربرد دارد.