گنجور

بخش ۴۷ - داستان پادشاه ظالم با مرد راستگوی

پادشهی بود رعیت شکن
وز سر حُجت شده حَجاج‌فن
هرچه به تاریک شب از صبح زاد
بر در او درج شدی بامداد
رفت یکی پیش ملک صبحگاه
راز گشاینده‌تر از صبح و ماه
از قمر اندوخته شب بازی‌یی
وز سحر آموخته غمازی‌یی
گفت « فلان پیر تو را در نهفت
خیره‌کُش و ظالم و خونریز گفت‌»
شد ملک از گفتن او خشمناک
گفت « هم اکنون کنم او را هلاک »
نَطع بگسترد و بر او ریگ ریخت
دیو ز دیوانگی‌اش می‌گریخت
شد بِه بَر پیر جوانی چو باد
گفت « ملک بر تو جنایت نهاد
پیشتر از خواندن آن دیو رای
خیز و بشو تاش بیاری بجای‌‌»
پیر وضو کرد و کفن برگرفت
پیش ملک رفت و سخن درگرفت
دست به هم سود شه تیز‌رای
وز سر کین دید سوی پشت پای
گفت «شنیدم که سخن رانده‌ای
کینه‌کِش و خیره‌کُشم خوانده‌ای
آگهی از مُلکِ سلیمانی‌ام
دیو ستمکاره چرا خوانی‌ام‌‌‌؟
پیر بدو گفت «‌‌‌نه من خفته‌ام
زانچه تو گفتی بَتَرَت گفته‌ام
پیر و جوان بر خطر از کار تو
شهر و ده آزرده ز پیکار تو
من که چنین عیب‌شمار توام
در بد و نیک آینه‌دار توام
آینه چون نقش تو بنمود راست
خود شکن آیینه شکستن خطاست
راستی‌ام بین و به من دار هش
گر نه چنین است به دارَم بکُش‌‌»
پیر چو بر راستی اقرار کرد
راستی‌اش در دل شه کار کرد
چون ملک از راستی‌اش پیش دید
راستی او کژی خویش دید
گفت « حَنوط و کفنش برکشید
غالیه و خلعتِ ما درکشید »
از سر بی‌دادگری گشت باز
دادگری گشت رعیت نواز
راستی خویش نهان کس نکرد
در سخن راست زیان کس نکرد
راستی آور که شوی رستگار
راستی از تو ظفر از کردگار
گر سخن راست بود جمله دُر
تلخ بود تلخ که الحقُ مُر
چون به‌سخن راستی آری به‌جای
ناصر گفتار تو باشد خدای
طبع نظامی و دلش راستند
کارش ازین راستی آراستند

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پادشهی بود رعیت شکن
وز سر حُجت شده حَجاج‌فن
یعنی آن حاکم و پادشاه، خود یک حجاج شده بود. حجاج به ظلم و شقاوت شناخته می‌شود، در اینجا وجهی دیگر یعنی جاسوس‌گماری در زمان حاکمیت او مورد نظر است.
هرچه به تاریک شب از صبح زاد
بر در او درج شدی بامداد
در همه جا جاسوس و خبرچین گمارده بود
رفت یکی پیش ملک صبحگاه
راز گشاینده‌تر از صبح و ماه
هوش مصنوعی: یک نفر در صبح زود به پیش یک پادشاه رفت و رازی را که از صبح و ماه نیز روشنگرتر بود، فاش کرد.
از قمر اندوخته شب بازی‌یی
وز سحر آموخته غمازی‌یی
هوش مصنوعی: از زیبایی‌های شب بهره‌برداری کرده و از طلوع صبح، راز و رمزهای غم را آموخته‌ام.
گفت « فلان پیر تو را در نهفت
خیره‌کُش و ظالم و خونریز گفت‌»
هوش مصنوعی: یکی از افراد به تو گفت که مردی پیر و با تجربه در خفا از تو به بدی یاد کرده و تو را به عنوان کسی بی‌رحم و ستمگر معرفی کرده است.
شد ملک از گفتن او خشمناک
گفت « هم اکنون کنم او را هلاک »
هوش مصنوعی: پادشاه به خاطر سخنان او خشمگین شد و گفت: «همین حالا او را نابود می‌کنم».
نَطع بگسترد و بر او ریگ ریخت
دیو ز دیوانگی‌اش می‌گریخت
نطع و ریگ یعنی بساط گردن‌زدن (تا خون آن شخص در آنجا نریزد)
شد بِه بَر پیر جوانی چو باد
گفت « ملک بر تو جنایت نهاد
هوش مصنوعی: بهاری آمد و جوانی دید که در کنار او، پیرمردی نشسته است. جوان با باد صحبت کرد و گفت: «سلطنت بر تو ظلم و جنایت کرده است.»
پیشتر از خواندن آن دیو رای
خیز و بشو تاش بیاری بجای‌‌»
هوش مصنوعی: قبل از اینکه آن دیو را بخوانی، از جا برخیز و آماده شو تا بتوانی او را به جای خودت بیاوری.
پیر وضو کرد و کفن برگرفت
پیش ملک رفت و سخن درگرفت
هوش مصنوعی: پیرمرد وضو گرفت و کفن را برداشت، سپس به درگاه ملک (فرشته) رفت و صحبت آغاز کرد.
دست به هم سود شه تیز‌رای
وز سر کین دید سوی پشت پای
دست به هم سایید و از آن پیر از شدت کین و خشم روی برگرداند.
گفت «شنیدم که سخن رانده‌ای
کینه‌کِش و خیره‌کُشم خوانده‌ای
شنیدم یعنی شنیده‌ام
آگهی از مُلکِ سلیمانی‌ام
دیو ستمکاره چرا خوانی‌ام‌‌‌؟
هوش مصنوعی: من از سرزمین سلیمان اطلاع دارم، پس چرا به من می‌گویی که دیو ستمگر کجاست؟
پیر بدو گفت «‌‌‌نه من خفته‌ام
زانچه تو گفتی بَتَرَت گفته‌ام
هوش مصنوعی: پیر به او گفت: "من خواب نیستم، بلکه به خاطر حرف‌هایی که تو زدی، اینجا هستم."
پیر و جوان بر خطر از کار تو
شهر و ده آزرده ز پیکار تو
هوش مصنوعی: همه، چه پیر و چه جوان، از خطرات ناشی از کار تو نگران هستند و مردم شهر و روستا از نزاع و درگیری‌های تو ناراحت شده‌اند.
من که چنین عیب‌شمار توام
در بد و نیک آینه‌دار توام
هوش مصنوعی: من که در نگاه تو، عیوب و خوبی‌هایم نمایان است.
آینه چون نقش تو بنمود راست
خود شکن آیینه شکستن خطاست
هوش مصنوعی: آینه وقتی تصویر تو را به درستی نشان می‌دهد، شکستن آن کار اشتباهی است.
راستی‌ام بین و به من دار هش
گر نه چنین است به دارَم بکُش‌‌»
هوش مصنوعی: من به خوبی می‌بینم و حقیقت را درک می‌کنم. اگر به من توجه نکنی، ممکن است آسیب ببینی یا با عواقب بدی رو‌به‌رو شوی.
پیر چو بر راستی اقرار کرد
راستی‌اش در دل شه کار کرد
هوش مصنوعی: وقتی پیرمرد به حقیقت اعتراف کرد، صداقت او در دل شاه تأثیر گذاشت.
چون ملک از راستی‌اش پیش دید
راستی او کژی خویش دید
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاه با حقیقت و راست‌گویی مواجه می‌شود، نواقص و کاستی‌های خود را نیز بهتر می‌بیند.
گفت « حَنوط و کفنش برکشید
غالیه و خلعتِ ما درکشید »
هوش مصنوعی: گفتند که عطر و کفن ما را بیرون بیاورید و لباس را با احترام بپوشانید.
از سر بی‌دادگری گشت باز
دادگری گشت رعیت نواز
هوش مصنوعی: به دلیل بی‌عدالتی، عدالت دوباره به وجود آمد و دیگر بار به مردم رسیدگی شد.
راستی خویش نهان کس نکرد
در سخن راست زیان کس نکرد
هوش مصنوعی: اگر کسی واقعیات خود را به طور شفاف بیان کند، هیچ کس از گفتن حقیقت ضرر نمی‌بیند.
راستی آور که شوی رستگار
راستی از تو ظفر از کردگار
هوش مصنوعی: اگر به راستی قدم برداری، به موفقیت خواهی رسید؛ زیرا پیروزی از جانب خداوند است.
گر سخن راست بود جمله دُر
تلخ بود تلخ که الحقُ مُر
هوش مصنوعی: اگر سخن راست و درست باشد، مانند دُر می‌ماند که تلخ است، زیرا حقیقت همیشه ممکن است تلخ و دردناک باشد.
چون به‌سخن راستی آری به‌جای
ناصر گفتار تو باشد خدای
هوش مصنوعی: زمانی که با صداقت و درستی سخن بگویی، گفتارت به جای ناصر، خود خداوند خواهد بود.
طبع نظامی و دلش راستند
کارش ازین راستی آراستند
هوش مصنوعی: نظامی دارای شخصیت و روحیه‌ای است که کارهایش بر اساس صداقت و درستی انجام می‌شود و همین ویژگی‌هاست که او را در کارش موفق و شایسته جلوه می‌دهد.

حاشیه ها

1389/06/06 17:09
الهه

راستی خویش نهان کس نکرد
در سخن راست زیان کن نکرد
در مصراع دوم زیان کس نکرد صحیح است.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1392/04/22 01:07
شکوه

حنوط ماده ای بوده برای خوشبو کردن اجساد و به تاخیر انداختن فساد شدن جسد

1399/01/08 00:04
محسن

با درود فراوان و عرض شادباش سال نو
در بعضی نسخ من این بیت را بعد از بیت
من که چنین عیب شمار توام
در بد و نیک آینه دار توام
خواندم
آینه نقش تو چو بنمود راست
خود شکن آئینه شکستن خطاست
با سپاس فراوان