گنجور

بخش ۴۴ - مقالت سیزدهم در نکوهش جهان

پیری عالم نگر و تنگی‌اش
تا نفریبی به جوان رنگی‌اش
بر کف این پیر که برنا وَشَست
دسته گلی می‌نگری، و آتش‌ست
چشمه سراب است فریبش مخوَر
قبله صلیب است نمازش مَبَر
زین همه گل بر سر خاری نه‌ای
گر همه مستند تو باری نه‌ای
چون ببری ز‌آنچه طمع کرده‌ای
آن بری از خانه که آورده‌ای
چون بُنِه در بحر قیامت برند
بی‌دِرَمان جان به سلامت برند
خواه بِنِه مایه و خواهی بباز
که‌آنچه دهند از تو ستانند باز
خانهٔ داد و ستد است این جهان
کاین بدهد حالی و بستاند آن
گرچه یکی کرم بریشم‌گرست
باز یکی کرم بریشم‌خُوَرست
شمع کن این زرد گل جعفری
تا چو چراغ از گل خود برخوری
تن بشکن نُه دَری‌یی گو مباش
زر بفکن شش سری‌یی گو مباش
پای کرم بر سر زر نِه، نَه دست
تات نخوانند چو گل زر‌پرست
زر که بر او سکهٔ مقصود نیست
آن زر و زرنیخ به نسبت یکی است
دوستی زر چو به سان زر است
در دم طاووس همان پیکر است
سکهٔ زر چون که به آهن برند
پادشهان بیشتر آهنگر‌ند
ساخت ازو همت قارون کلاه
از سر آن رخنه فروشد به چاه
بارِ تو شُد تاش سر تست جای
بارگی‌ات شد چو نهی زیر پای
دادن زر گر همه جان دادن است
ناسِتَدَن بهتر از آن دادن است
در سِتَدَن حرص جهانت دهد
در شدن آسایش جانت دهد
آنکه ستانی و بیفشانی‌اش
بهتر از آن نیست که نستانی‌اش
زر چو نهی روغن صفرا‌گر‌ است
چون بخوری میوهٔ صفرا‌بر است
زر که ز مشرق به در افشانده‌اند
بی‌خبران مغربی‌اش خوانده‌اند
مغرب و آن قوم سخا دشمنند
مشرق و اهلش به سخا روشنند
هرچه دهد مشرقی صبح بام
مغربی شام ستاند به وام
والی جان همه کان‌ها زرست
نایب دست همه مرغان پرست
آن زر رومی که به سنگ دمشق
راست برآید به ترازوی عشق
گرچه فروزنده و زیبنده است
خاک برو کن که فریبنده است
کیست که این دزد کلاهش نبُرد‌‌؟
و‌آفت این غول ز راهش نبرد‌‌؟

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیری عالم نگر و تنگی‌اش
تا نفریبی به جوان رنگی‌اش
هوش مصنوعی: پیری را با دقت ببین و وضعیت محدودیت‌هایش را درک کن؛ تا اینکه فریب جذابیت و زیبایی جوانی او را نخوری.
بر کف این پیر که برنا وَشَست
دسته گلی می‌نگری، و آتش‌ست
هوش مصنوعی: به دست این سالخورده‌ای که جوانی‌اش را پشت سر گذاشته، دسته گلی را می‌بینی که در واقع آتشین و پرشور است.
چشمه سراب است فریبش مخوَر
قبله صلیب است نمازش مَبَر
هوش مصنوعی: چشمه‌ای که می‌بینی، واقعیت ندارد و فریبنده است. به سمت قبله‌ای که نشانه‌اش صلیب است، گرایش نداشته باش و از آن نماز نخوان.
زین همه گل بر سر خاری نه‌ای
گر همه مستند تو باری نه‌ای
هوش مصنوعی: با وجود تمام زیبایی‌ها و شکوفه‌ها، تو در واقع یک خار بر روی سر آن‌ها هستی و حتی اگر همه در حال مستی باشند، تو هیچ جایگاهی نداری.
چون ببری ز‌آنچه طمع کرده‌ای
آن بری از خانه که آورده‌ای
هوش مصنوعی: وقتی از آنچه به آن امید داشته‌ای و آرزو کرده‌ای فاصله می‌گیری، باید از محیط و از جایی که به آن تعلق داشتی نیز جدا شوی.
چون بُنِه در بحر قیامت برند
بی‌دِرَمان جان به سلامت برند
هوش مصنوعی: وقتی که انسان مانند درختی به عمق دریا می‌رود، بدون هیچ نگرانی و با آسودگی خاطر، جانش را سالم به ساحل می‌رساند.
خواه بِنِه مایه و خواهی بباز
که‌آنچه دهند از تو ستانند باز
هوش مصنوعی: هرچند که ریسک کنی و سرمایه‌گذاری کنی، در نهایت آنچه در این مسیر به دست می‌آوری، ممکن است دوباره از تو گرفته شود.
خانهٔ داد و ستد است این جهان
کاین بدهد حالی و بستاند آن
هوش مصنوعی: این دنیا مانند بازاری است که در آن انسان‌ها با یکدیگر معامله می‌کنند؛ یکی شادی و حال خوشی را در این دنیا به دست می‌آورد و دیگری آن را از دست می‌دهد.
گرچه یکی کرم بریشم‌گرست
باز یکی کرم بریشم‌خُوَرست
هوش مصنوعی: اگرچه یک کرم به خاطر خود کرم دیگر را می‌خورد، اما در عوض یکی دیگر از کرم‌ها نیز به کرم اول آسیب می‌زند.
شمع کن این زرد گل جعفری
تا چو چراغ از گل خود برخوری
هوش مصنوعی: شمع این گل جعفری را روشن کن تا مانند چراغی از زیبایی‌اش استفاده کنی.
تن بشکن نُه دَری‌یی گو مباش
زر بفکن شش سری‌یی گو مباش
هوش مصنوعی: بدن خود را شکننده و ضعیف مپندار، زیرا که نباید به راحتی تسلیم سختی‌ها شوی. همچنین از تکه‌تکه کردن خود به قسمت‌های متعدد بپرهیز، چون که این کار به تو کمکی نخواهد کرد.
پای کرم بر سر زر نِه، نَه دست
تات نخوانند چو گل زر‌پرست
هوش مصنوعی: اگر پای کرم را بر روی طلا بگذاری، دیگر دست تات (دست بی‌ارزش) را نخواهند خواند، همان‌طور که گل عطرپرست را به یاد می‌آورد.
زر که بر او سکهٔ مقصود نیست
آن زر و زرنیخ به نسبت یکی است
هوش مصنوعی: اگر طلا بر آن سکه‌ای که مورد نظر است نداشته باشد، آن طلا و آلیاژش به یک اندازه از ارزش برخوردارند.
دوستی زر چو به سان زر است
در دم طاووس همان پیکر است
هوش مصنوعی: دوستی که از جنس طلا باشد، در لحظه‌ای مانند دم طاووس است که زیبایی و جذابیت خاصی دارد.
سکهٔ زر چون که به آهن برند
پادشهان بیشتر آهنگر‌ند
هوش مصنوعی: وقتی که طلا را به آهن تبدیل می‌کنند، شاهان بیشتر به آهنگری می‌پردازند.
ساخت ازو همت قارون کلاه
از سر آن رخنه فروشد به چاه
هوش مصنوعی: با تلاش و اراده‌ای چون قارون، از او بهره‌برداری می‌کنم، اما جمال و زیبایی‌اش را به راحتی در چاه ویرانی می‌فروشم.
بارِ تو شُد تاش سر تست جای
بارگی‌ات شد چو نهی زیر پای
هوش مصنوعی: بار تو بر دوش من قرار گرفته و وقتی که می‌نشینی، جای پایت به زمین می‌رسد.
دادن زر گر همه جان دادن است
ناسِتَدَن بهتر از آن دادن است
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد تمام زندگی و جانش را برای کسب مال و زر بدهد، این کار بهتر از این است که چیزی را که به او تعلق دارد، از دست بدهد.
در سِتَدَن حرص جهانت دهد
در شدن آسایش جانت دهد
هوش مصنوعی: در تلاش برای جمع‌آوری مال و ثروت، ممکن است چیزی که بدست می‌آوری تو را برای آرامش و راحتی روح، بر نگرداند.
آنکه ستانی و بیفشانی‌اش
بهتر از آن نیست که نستانی‌اش
هوش مصنوعی: کسی که تو از او می‌گیری و او را رها می‌کنی، بهتر از آن نیست که او را نگیری.
زر چو نهی روغن صفرا‌گر‌ است
چون بخوری میوهٔ صفرا‌بر است
هوش مصنوعی: هرگاه زر (طلا) را در کنار روغن از نوعی خاص قرار دهی، به هنگام خوردن میوه‌ای که به صفرابردن معروف است، تأثیر آن مشاهده می‌شود.
زر که ز مشرق به در افشانده‌اند
بی‌خبران مغربی‌اش خوانده‌اند
هوش مصنوعی: طلا که از سمت شرق به بیرون پاشیده شده، در نادانی به نام‌های مغربی (غربی) برایش نامگذاری شده است.
مغرب و آن قوم سخا دشمنند
مشرق و اهلش به سخا روشنند
هوش مصنوعی: غرب و مردمانش نسبت به generosity و بخشش دشمنی نشان می‌دهند، اما شرق و مردمش در این زمینه روشن و با سخاوت هستند.
هرچه دهد مشرقی صبح بام
مغربی شام ستاند به وام
هوش مصنوعی: هر چیزی که صبحگاه از سمت مشرق به ما می‌رسد، در عصر به سمت مغرب برمی‌گردد و به نوعی قرض گرفته می‌شود.
والی جان همه کان‌ها زرست
نایب دست همه مرغان پرست
هوش مصنوعی: حاکم و سرپرست، جان تمام موجودات است و به عنوان نماینده، حامی و نگهبان همه پرندگان به شمار می‌آید.
آن زر رومی که به سنگ دمشق
راست برآید به ترازوی عشق
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ارزش واقعی و حقیقی، نه به ظاهر و ماده، بلکه به صداقتی که در عشق و ارتباطات انسانی وجود دارد، بستگی دارد. به عبارتی دیگر، تنها چیزهایی که در دل و احساسات واقعی قرار دارند، ارزشمندند و معیار سنجش در عشق، روابط و احساسات ماست.
گرچه فروزنده و زیبنده است
خاک برو کن که فریبنده است
هوش مصنوعی: هرچند که خاک زیبایی و نورانیتی دارد، ولی آن را رها کن چرا که دچار فریب می‌شود.
کیست که این دزد کلاهش نبُرد‌‌؟
و‌آفت این غول ز راهش نبرد‌‌؟
هوش مصنوعی: کیست که از خدعه‌های این دزد و غول در امان باشد؟ آیا کسی می‌تواند از چنگال این مشکلات و مصائب فرار کند؟