برگردان به زبان ساده
با دو حکیم از سر همخانگی
شد سخنی چند ز بیگانگی
هوش مصنوعی: دو حکیم با هم زندگی میکردند و درباره موضوعاتی گفت و گویی داشتند که نشاندهنده ارتباط و نزدیکی بین آنها بود.
لاف منی بود و توی برنتافت
ملک یکی بود و دوی برنتافت
هوش مصنوعی: خودستایی من بود و تو آن را نپذیرفتی. ملک و سلطنت یکی بودند، اما تو نتوانستی دوگانگی آنها را بپذیری.
حق دو نشاید، که یکی بشنوند
سر دو نباید، که یکی بدروند
هوش مصنوعی: حق دو تا نیست که هر دو بر اساس آن شنیده شوند، چرا که دوگانگی در این مورد جایز نیست و نباید وجود داشته باشد.
جای دو شمشیر نیامی که دید؟
بزم دو جمشید مقامی که دید؟
هوش مصنوعی: آیا میتوان جایی را تصور کرد که دو شمشیر در آن وجود نداشته باشد؟ آیا میتوان بزم و جشن دو جمشید را در جایی دید؟
در طمع آن بود دو فرزانه را
کز دو یکی خاص کند خانه را
هوش مصنوعی: دو انسان باهوش در تلاش بودند تا خانهای خاص و منحصر به فرد بسازند که از دو نفر به یکی برسد.
چون عصبیت کمر کین گرفت
خانه ز پرداختن آیین گرفت
هوش مصنوعی: وقتی که خشم و انتقام خواب را از چشمان انسان میگیرد، او دیگر توانایی پرداختن به کارهای روزمره و رعایت آداب زندگی را نخواهد داشت.
هر دو به شبگیر نوایی زدند
خانه فروشانه صلایی زدند
هوش مصنوعی: آنها در آستانه شب، شروع به نواختن کردند و صدای موزون و دلنشینی به راه انداختند.
کز سر ناساختگی بگذرند
ساختهٔ خویش دو شربت خورند
هوش مصنوعی: از سر ناآگاهی مشکلات خود را کنار میگذارند و از خوشیهای زندگی لذت میبرند.
تا که درین پایه قویدلترست؟
شربتِ زهرِ که هلاهلترست؟
هوش مصنوعی: چه کسی در این مقام قویتر و شجاعتر است؟ آیا نوشیدن زهر از شربت شیرین برای او آسانتر است؟
مُلک دو حکمت به یکی فن دهند
جانِ دو صورت به یکی تن دهند
هوش مصنوعی: دو حکمت و علم به یک هنر واحد منتقل میشود و دو صورت یا شکل مختلف در یک جسم و وجود یکپارچه میشوند.
خصم نخستین قدری زهر ساخت
کز عفنی سنگِ سیه را گداخت
هوش مصنوعی: دشمن نخستین، نوعی زهر درست کرد که از بوی ناخوشایند آن، سنگ سیاه را ذوب کرد.
داد بدو «کاین میِ جانپرورست
زهر مدانش که بِه از شکرست»
هوش مصنوعی: داده شد به او که این نوشیدنی که روح را شاداب میکند، سم به حساب نیاور، زیرا از شکر هم بهتر است.
شربت او را سِتَد آن شیرمرد
زهر به یاد شکر آسان بخورد
هوش مصنوعی: شیرمردی که زهر را به یاد طعم شیرین شکر مینوشد، به راحتی شربت او را مینوشد.
نوشگیا پخت و بدو درنشست
رهگذر زهر به تریاک بست
هوش مصنوعی: نوشگیا پخته شده و در آنجا نشسته است، در حالی که فردی از راه میرسد و زهر را با تریاک ترکیب میکند.
سوخت چو پروانه و پر بازیافت
شمعصفت باز به مجلس شتافت
هوش مصنوعی: پرندهای که در آتش عشق سوخت، مانند پروانهای که در برابر شمع میسوزد، دوباره به کنار شمع بازگشت و به جمع دوستانش پیوست.
از چمن باغ یکی گل بچید
خواند فسونی و بر آن گل دمید
هوش مصنوعی: از باغ چمنی یک گل چید و بر آن دمید، و آن گل را به نغمهای زیبا زنده کرد.
داد به دشمن ز پی قهر او
آن گل پُرکارتر از زهر او
هوش مصنوعی: به خاطر انتقام از دشمن، به او گلی داده شد که از زهر نیز مؤثرتر است.
دشمن از آن گل که فسونخوان بداد
ترس بر او چیره شد و جان بداد
هوش مصنوعی: دشمن از زیبایی آن گل که به او جادوگری کرده بود، به شدت ترسیده و در نتیجه جان خود را از دست داد.
آن به علاج از تن خود زهر برد
وین به یکی گل ز توهّم بمرد
هوش مصنوعی: یک نفر با تدبیری که داشت، از زهر بدنش را نجات داد و دیگری به خاطر یک تصور نامناسب، به دردسر افتاد و از پا درآمد.
هر گل رنگین که به باغ زمیست
قطرهای از خون دل آدمیست
هوش مصنوعی: هر گل زیبا و رنگارنگی که در باغ میبینی، نشانهای از احساسات و رنجهای عمیق انسانهاست.
باغ زمانه که بهارش تویی
خانهٔ غم دان که نگارَش تویی
هوش مصنوعی: در باغ زندگی که بهار آن تو هستی، بدان که خانه غم و اندوهش نیز تویی.
سنگ درین خاک مُطَبَّق نشان
خاک برین آب معلق فشان
هوش مصنوعی: سنگی در این خاک است که نمایانگر خاک بالاست و همانطور که آب به طور معلق فرو میریزد.
بگذر ازین آب و خیالات او
بر پر ازین خاک و خرابات او
هوش مصنوعی: بگذار تا از این افکار و اندیشهها عبور کنی و بر این دنیا و نابسامانیهای آن تمرکز کنی.
بر مه و خورشید میاور وقوف
مه خور و خورشید شکن چون کسوف
هوش مصنوعی: به آسمان و افقهای دور توجه نکن، چرا که مانند خورشید و ماه هستند که گاهی تحت تأثیر یکدیگر قرار میگیرند و ناپدید میشوند.
کاین مه زرین که درین خرگه است
غول ره عشق خلیل اللهست
هوش مصنوعی: این مه درخشان که در این مکان است، نمادی از عشق عمیق و غیرقابل دسترسی خلیل الله (حضرت ابراهیم) میباشد.
روز تو را صبح جگرسوز کرد
چرخت از آن روز بدین روز کرد
هوش مصنوعی: روز تو را صبحی تلخ و دردناک کرد و سپس چرخ زندگیات از آن روز به این روز تغییر کرد.
گر دل خورشید فروز آوری
روزی از این روز به روز آوری
اگر دلی نورانی و خورشیدفروز داشتهباشی، از این روز است که میتوانی روزیات را بهدست بیاوری. (روز در «این روز» هم بهمعنی خورشید است و هم روز گاه)
اشک فشان تا به گلاب امید
بِستُری این لوح سیاه و سفید
هوش مصنوعی: با اشکهای خود بکوش تا این صفحه تاریک و روشن را به عطر امید آغشته کنی.
تا چو عملسنج سلامت شوی
چرب ترازوی قیامت شوی
چربترازو: کسی که ترازویش میچربد، کسی که کفه ترازویش سنگین است.
دین که قوی دارد بازوت را
راست کند عدل ترازوت را
هوش مصنوعی: اگر دین و ایمان قوی داشته باشی، خواهی توانست به عدالت و انصاف در زندگی خود پایبند بمانی و آن را به درستی حفظ کنی.
هیچ هنرپیشهٔ آزاد مرد
در غم دنیا غم دنیا نخورد
هوش مصنوعی: هیچ هنرمند باشفافیتی در دنیا نباید به مشکلات و غمهای آن دل بسپارد.
چونکه به دنیاست تمنا تو را
دین به نظامی ده و دنیا تو را
هوش مصنوعی: هرگاه که در این دنیا آرزوی تو را دارم، دین را به نظامی بده و دنیا را به تو.