گنجور

بخش ۴۲ - مقالت دوازدهم در وداع منزل خاک

خیز و وداعی بکن ایام را
از پس‌ِ دامن فکن این دام را
مملکتی بهتر ازین ساز کن
خوشتر ازین حجره دری باز کن
چون دل و چشمت به ره آورد سر
ناله و اشکی به ره‌آورد بر
تا به یکی نم که برین گِل زنی
لاف ولی نعمتی دل زنی
گر شتر‌ی رقص کن اندر رحیل
ورنه میفکن دبه در پای پیل
چونکه ترا محرم یک موی نیست
جز به عدم رای زدن روی نیست
طبع‌نوازان و ظریفان شدند
با که نشینی‌؟ که حریفان شدند
گرچه بسی طبع لطیفی کند
با تن تنها که حریفی کند‌؟
به که بجوید دل پرهیز‌ناک
روشنی آب درین تیره خاک
تا نرسد تفرقهٔ راه پیش
تفرقه کن حاصل معلوم خویش
رخت رها کن‌، که گران‌رو کسی
کز سبکی زود به منزل رسی
بر فلک آی ار طلب دل کنی
تا تو درین خاک چه حاصل کنی
چون شده‌ای بستهٔ این دامگاه
رخنه کنش تا به‌در افتی به راه
کاین خط پیوسته به‌هم‌در چو میم
ره ندهد تا نکنندش دو نیم
زخمه‌گه چرخ منقط مباش
از خط این دایره در خط مباش
گر ز خط روز و شب افزون شوی
از خط این دایره بیرون شوی
تا نکنی جای قدم استوار
پای منه در طلب هیچ‌کار
در همه کاری که گرایی نخست
رخنهٔ بیرون شدنش کن درست
شرط بود دیده به ره داشتن
خویشتن از چاه نگهداشتن
رخنه کن این خانهٔ سیلاب‌ریز
تا بُوَدَت فرصت راهِ گریز
روبه یک‌فن نفس سگ شنید
خانه دو سوراخ به واجب گزید
واگهی‌اش نه که شود راه گیر
دودهٔ این گنبد ِ روباه گیر
این چه نشاط است کزو خوشدلی‌؟
غافلی از خود که ز خود غافلی
عهد چنان شد که درین تنگنای
تنگدل آیی و شوی باز جای
گر شکنی عهد الهی کنون
جان تو از عهده کی آید برون‌؟
راه چنان رو که ز جان دیده‌ای
بر دو جهان زن که جهان دیده‌ای
زیر مبین تا نشوی پایه‌ترس
پس منگر تا نشوی سایه‌ترس
توشه ز دین بر که عمارت کم است
آب ز چشم آر که ره بی‌نم است
هم به صدف ده گهر پاک را
باز ره و باز رهان خاک را
دور فلک چون تو بسی یار کُشت
دست قوی‌تر ز تو بسیار کشت
بوالعجبی ساز درین دشمنی
تاش زمانی به زمین افکنی
او که درین پایه هنر‌پیشه نیست
از سپر و تیغ وی اندیشه نیست
مار مخوان کاین رسن پیچ پیچ
با کشش عشق تو هیچست هیچ
در غم این شیشه چه باید نشست‌؟
که‌ش به یکی باد توانی شکست
سیم‌کُشان که‌آتش زر کُشته‌اند
دشمن خود را به شکر کُشته‌اند
تا بتوان از دل دانش‌فروز
دشمن خود را به گُلی کُش چو روز

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خیز و وداعی بکن ایام را
از پس‌ِ دامن فکن این دام را
هوش مصنوعی: بپا خیز و وداع کن با روزگار، و این تله و دام را از خود دور کن.
مملکتی بهتر ازین ساز کن
خوشتر ازین حجره دری باز کن
هوش مصنوعی: کشور و جامعه‌ای بهتر از این بساز و فضایی دلنشین‌تر از این برای خود فراهم کن.
چون دل و چشمت به ره آورد سر
ناله و اشکی به ره‌آورد بر
هوش مصنوعی: وقتی دل و چشمانت به انتظار کسی بمانند، به ناچار سر به زانو می‌گذاری و اشکی نثار راه می‌کنی.
تا به یکی نم که برین گِل زنی
لاف ولی نعمتی دل زنی
هوش مصنوعی: برای اینکه به کسی آسیب نرسانی و خود را به رخ نکشی، گاهی باید در برابر سختی‌ها و ناملایمات صبر کنی و از برتری‌های خود به آرامی یاد کنی.
گر شتر‌ی رقص کن اندر رحیل
ورنه میفکن دبه در پای پیل
هوش مصنوعی: اگر شتری در حال رقصیدن به سمت بار و سفر باشد، خوب است، اما اگر نیست، نباید دبه‌ای را در پای فیل بیندازید.
چونکه ترا محرم یک موی نیست
جز به عدم رای زدن روی نیست
هوش مصنوعی: وقتی که تو برای من قابل درک نیستی، هیچ راهی برای صحبت کردن درباره‌ات وجود ندارد.
طبع‌نوازان و ظریفان شدند
با که نشینی‌؟ که حریفان شدند
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از روابط و تعاملات اجتماعی سخن می‌گوید. او به این نکته اشاره دارد که افرادی که ظریف و خوش‌ذوق هستند، به دنبال هم‌نشینی با چه کسانی هستند، زیرا در حال حاضر، افرادی که با هم در ارتباط هستند، به نوعی رقیب یکدیگر شده‌اند. این بیانگر وضعیت اجتماعی و رقابت‌هایی است که ممکن است در بین افراد با ذوق و آسیاب وجود داشته باشد.
گرچه بسی طبع لطیفی کند
با تن تنها که حریفی کند‌؟
هوش مصنوعی: هرچند که روح حساس و لطیفی می‌تواند با بدن تنها ارتباط برقرار کند، اما آیا می‌تواند رقیبی هم برای آن پیدا کند؟
به که بجوید دل پرهیز‌ناک
روشنی آب درین تیره خاک
هوش مصنوعی: دل پرهیزکار و نازک، بهتر است در جستجوی روشنی و نور باشد، مانند آب زلالی که در این زمین تاریک و آلوده پیدا می‌شود.
تا نرسد تفرقهٔ راه پیش
تفرقه کن حاصل معلوم خویش
هوش مصنوعی: تا زمانی که به جدا شدن راه‌ها نرسی، باید به تفرقه بپردازی و نتیجه‌ کار خود را روشن کنی.
رخت رها کن‌، که گران‌رو کسی
کز سبکی زود به منزل رسی
هوش مصنوعی: لباس و بار خود را کنار بگذار، زیرا افراد سبکبار و بی‌وزن زودتر به مقصد می‌رسند.
بر فلک آی ار طلب دل کنی
تا تو درین خاک چه حاصل کنی
هوش مصنوعی: اگر به آسمان پرواز کنی و در طلب دل خود باشی، باید بدان که در این زمین چه چیزی را می‌خواهی به دست آوری.
چون شده‌ای بستهٔ این دامگاه
رخنه کنش تا به‌در افتی به راه
هوش مصنوعی: وقتی که در این دام گرفتار شده‌ای، راهی پیدا کن و از آن خارج شو.
کاین خط پیوسته به‌هم‌در چو میم
ره ندهد تا نکنندش دو نیم
هوش مصنوعی: این جمله به ارتباطی محکم و بی‌نقص اشاره دارد. این ارتباط مانند یک خط است که به صورت پیوسته و بدون قطع شدن ادامه دارد و هرگز نمی‌تواند به دو قسمت تقسیم شود. در واقع، چنین پیوندی نمی‌تواند اجازه دهد که در آن رخنه‌ یا فاصله‌ای ایجاد شود.
زخمه‌گه چرخ منقط مباش
از خط این دایره در خط مباش
هوش مصنوعی: در هر کاری خویشتن‌دار باش و از مسیر تعیین شده منحرف نشو.
گر ز خط روز و شب افزون شوی
از خط این دایره بیرون شوی
هوش مصنوعی: اگر بر اثر گذر زمان، خط سرنوشت تو بیشتر شود، از این دایره‌ی محدود زندگی‌ات خارج خواهی شد.
تا نکنی جای قدم استوار
پای منه در طلب هیچ‌کار
هوش مصنوعی: اگر در مسیر زندگی قدم محکم و استواری نگذاری، به هیچ دستاوردی نخواهی رسید.
در همه کاری که گرایی نخست
رخنهٔ بیرون شدنش کن درست
هوش مصنوعی: در هر کاری که تمایل داری، سعی کن ابتدا نقص‌ها و نقاط ضعف آن را به درستی شناسایی و برطرف کنی.
شرط بود دیده به ره داشتن
خویشتن از چاه نگهداشتن
هوش مصنوعی: برای داشتن یک دید روشن و مثبت، باید خود را از مشکلات و موانع دور نگه‌داریم و به مسیر درست توجه کنیم.
رخنه کن این خانهٔ سیلاب‌ریز
تا بُوَدَت فرصت راهِ گریز
هوش مصنوعی: به این خانهٔ پرآب نفوذ کن تا فرصتی برای فرار به دست بیاوری.
روبه یک‌فن نفس سگ شنید
خانه دو سوراخ به واجب گزید
هوش مصنوعی: سگ به سمت یک فن رفت و صدای نفس او را شنید و تصمیم گرفت به خانه‌ای برود که دو ورودی داشت.
واگهی‌اش نه که شود راه گیر
دودهٔ این گنبد ِ روباه گیر
هوش مصنوعی: اگر آگاهی به دست نیاری، راهی که می‌روی گرفتار تو خواهد شد و تو را در تنگنا قرار می‌دهد.
این چه نشاط است کزو خوشدلی‌؟
غافلی از خود که ز خود غافلی
هوش مصنوعی: این چه شادی و سرخوشی است که به خاطر آن دل شاد داریم؟ آیا غافل هستی از خودت که حتی از خودت غافلی؟
عهد چنان شد که درین تنگنای
تنگدل آیی و شوی باز جای
هوش مصنوعی: عهد و پیمان به گونه‌ای قرار گرفت که تو در این وضعیت سخت و دشوار به سراغ من خواهی آمد و دوباره به جایگاه خود برخواهی گشت.
گر شکنی عهد الهی کنون
جان تو از عهده کی آید برون‌؟
هوش مصنوعی: اگر به راستی که پیمان الهی را بشکنی، جانت چگونه از عهده‌ی این کار برخواهد آمد؟
راه چنان رو که ز جان دیده‌ای
بر دو جهان زن که جهان دیده‌ای
هوش مصنوعی: به راهی برو که به خوبی آن را درک کرده‌ای، و در این مسیر به گونه‌ای زندگی کن که تمام توجهت به دو جهان باشد، زیرا تجربه‌ خود را از این دنیای بزرگ بدست آورده‌ای.
زیر مبین تا نشوی پایه‌ترس
پس منگر تا نشوی سایه‌ترس
هوش مصنوعی: اگر به عمق مسائل ننگری و فهم دقیقی پیدا نکنی، از ترس و نگرانی دور خواهی ماند. بنابراین، بهتر است تا نبینی و نگران نشوی.
توشه ز دین بر که عمارت کم است
آب ز چشم آر که ره بی‌نم است
در این سفر که در پیش داری ره‌توشه‌ات را از دین تهیه کن که عمارت و آبادانی‌یی در طول سفر نخواهی دید و اشک بیاور که در راه‌، چشمه و آبی نیست.
هم به صدف ده گهر پاک را
باز ره و باز رهان خاک را
هوش مصنوعی: همان‌طور که صدف در دریا جواهرات زیبا و پاکی را در خود نگه می‌دارد، تو نیز می‌توانی از منابع ناب و ارزشمند خود استفاده کنی و در عین حال از مسائل خاکی و دنیوی رها شوی.
دور فلک چون تو بسی یار کُشت
دست قوی‌تر ز تو بسیار کشت
هوش مصنوعی: چرخ زمان به اندازه تو دشمنان زیادی را از میان برداشت و کسانی که قوی‌تر از تو بودند، نیز به فراوانی نابود شدند.
بوالعجبی ساز درین دشمنی
تاش زمانی به زمین افکنی
درگیری با فلک (که همه را بر زمین زده) چنان کن تا بر زمینش بزنی
او که درین پایه هنر‌پیشه نیست
از سپر و تیغ وی اندیشه نیست
هوش مصنوعی: کسی که در این مقام هنرمند نیست، از قدرت و شمشیر او ترسی وجود ندارد.
مار مخوان کاین رسن پیچ پیچ
با کشش عشق تو هیچست هیچ
هوش مصنوعی: به جای اینکه به مار اشاره کنی، این طناب پیچیده را در نظر بگیر که با فشار عشق تو هیچ ارزشی ندارد.
در غم این شیشه چه باید نشست‌؟
که‌ش به یکی باد توانی شکست
هوش مصنوعی: در اندوه این شیشه چه باید کرد؟ آیا می‌توان آن را با یک وزش باد شکست؟
سیم‌کُشان که‌آتش زر کُشته‌اند
دشمن خود را به شکر کُشته‌اند
سیم‌کُش یعنی سخاوتمند، آتش زر یعنی حرص مال
تا بتوان از دل دانش‌فروز
دشمن خود را به گُلی کُش چو روز
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانیم دشمن خود را به گلی تبدیل کنیم، باید از دل علم و دانش بهره‌مند شویم و مانند روز روشن باشیم.

حاشیه ها

1402/07/03 12:10
فرهود

تا بتوان از دل دانش فروز

دشمن خود را به گُلی کُش چو روز

 

مصرع دوم اشاره به داستان بعد است یعنی دو حکیم رقیب.

منظور از دو حکیم رقیب، انسان و منزل‌خاک است.

1402/07/05 18:10
فرهود

نظامی در این بیت و بیت بعد، سخاوت را رستگاری از آتش دوزخ و همچنین کلید دانش می‌داند.

سخاوت کن که هرکس کاو سخی بود

روا نبود که گویم دروزخی بود

عطار